حزب ميهن
امير سپهر
شرف کمتر، زندگی بهتر! 1
جهل، عناد، شرف فروشی، اينها هستند مادر و پرستاران جمهوری اسلامی
درست است که هر آنچه جمهوری اسلامی برای ما به ارمغان آورده همه نشان از سيه روزی و پريشان خاطری دارد، همه ننگ آور و مصيبت بار است، ليکن در ميان اين هزار نکبت و سيه روزی، يکی خيلی جگر خراش است، خيلی! اين يکی فقط نکبت و تباهی نيست، اين از فقر و سيه روزی خيلی کشنده تر است. اين دردی است جانسوز که جگر هر ايرانی با شرفی را پاره پاره کرده. اين اوج بی آبرويی ايران و هر ايرانی است. رسوايی شرم آور و ننگينی که در سراسر تاريخ ايران سابقه ندارد
آنچه می نويسم شعار نيست. نيازی هم به بارک الله و ماشا الله و يا خوش آمد و بد آمد کسی ندارم، اين حقيقت آن حس کشنده ای است که در درون سينه و دل خود دارم . بی پرده هم می نويسم. می نويسم که ولله مردن آدمی از گرسنگی هزار بار شرف دارد بر اين زندگی ننگين امروز. ديدن اين ننگ و دم فرو بستن و خود را انسان انگاشتن ولله که خود نشان بی غيرتی آدمی است
اعتياد، بيکاری، بی سرپناهی، زندگی در خيابان ها و کارتن خوابی ، بی دارويی، فرار مغز ها، بسته شدن يکی پس از ديگر کارخانه ها و مراکز توليدی، سوء تغذيه بيش از نيمی از ملت، نبود ارزاق، جنگ و تبعات خانمانسوز پس از آن، نزديک به يک ميليون عليل، از صفحه روزگار محو شدن بيش از دويست شهرک و ده ايران و آوارگی ميليونها تن از هم ميهنان جنگ زده ما، کمبود بنزين، فرار ميليونها تن از ايران، اعدام و شلاق و ترور و سنگسار و دست و پا بريدن وچشم کور کردن و ترور بند و شلاق ووو همه و همه بلايای بنياد سوزی هستند که اين حکومت کثيف و اهريمنی روضه خوانها برای ما تحفه آورده
اما همه ی اين بدبختی های خانمانسوز، حتی ننگ کليه فروشی جوانان يک طرف و اين ننگ جگرسوز حراج دختران ايرانی در بازار برده فروشان و به فحشا کشيده شدن زنان و دخترکان فقير هم ميهن ما طرف ديگر. اين رسوايی و بی آبرويی بسمان نبود، که حال معلوم شده ولی فقيه برای دوست تراشی و استمرار حکومت خود زنان و دختران ايران را به اعراب عراقی لشکر بدر هديه می داده. عراق آزاد شده و آن مردان عرب طرف صيغه به کشورشان باز گشته اند
حال اين زنان اهدايی ولی فقيه مانده اند هر يک با چند ولد زنا. عربزادگانی مانند خود خامنه ای که حتمآ آنها نيز در آينده عمامه سياه خواهند بست و خود را سيد اولاد پيغمبر خواهند ناميد و حق ويژه طلب خواهند کرد. حتمآ هم عده ای ايرانی جاهل و نادان در آينده مريد اين ولدزنا ها خواهند شد. دستشان را بوسيده و جيبشان را هم پر پول خواهند ساخت که آنان نيز به اجداد ما فحاشی کنند و به عربزادگی خويش مفتخر باشند
بنده کاری به خيلی از خود مدرن تر ها ندارم، نگارنده بعنوان يک ايرانی، يک ايرانی آذری، يک متولد جنوب شهر تهران و يک فرد سنتی ايرانی، بی تعارف و شعار می نويسم که آرزو دارم ايکاش اصلآ قبل از اين فتنه روضه خوان ها مرده بودم تا شاهد اين همه ننگ و بی غيرتی و آبروريزی نباشم
احساسات برم نداشته، با تعقل و تأمل می نويسم که بنده که ديگر تاب تحمل اين همه ننگ و بی شرفی را ندارم. ما ايرانيان خيلی مشکل و بدبختی داشتيم. اما هرگز در هيچ مقطعی از تاريخ خود اينهمه لاقيد و بی رگ نبوديم، حتی در بدترين شرايط زندگی اجتماعی خود. تا همين بيست و هفت سال پيش، تا قبل از گرفتار آمدن به چنگ اين اوباش بی وطن و تهی از شرف، ايرانی هر چه که نداشت اما از غيرت و شرف بی بهره نبود. بيکار و نادار و گرسنه هم که بود اما غرور و غيرت خود را حفظ می کرد
در نزد ما شرف و عزت و آبروداری بيش از هر چيز ديگری ستوده بود. کاری به گذشته های دور هم ندارم. از مشاهدات شخصی خود می گويم. از همين بيست و هفت سال قبل که خود ديده و تجربه کرده ام، نه از هزار و دو هزار سال پيش. زن و مرد ايرانی عصر پهلوی که ما ديديم يک غرور انسانی ستودنی خاصی داشتند که احترام برانگيز بود. حتی نادار ترين و بی چيز ترين افراد و خانواده ها هم به غرور و شرف خود بيش از شکم خود اهميت می دادند. فقرا حاظر بودند از گرسنگی جان دهند اما آبرويشان محفوظ ماند. حتی بيشترين گدايان نيز از شرم و برای آبرو داری فقط شب هنگام و در تاريکی به تکدی گری می رفتند. در همان ظلمت شب هم صورت خويش با دست پنهان می کردند که مبادا شناخته شوند
حال اما همه چيز از ميان رفته. همه ی حرمت ها شکسته شده. پرده های عصمت همه دريده شده و تمامی ارزشهای والای ما به ننگ و لجن آلوده گشته. بيست و هشت سال حکومت شريعتمداران حال حداقل از بخشی از مردم ما موجوداتی ساخته که نه شرف سرشان می شود و نه اصلآ انسانيت و ايرانيت. بدبختی بزرگ در اين است که اين بخش بی غيرت و شرف باخته هم نه فقرا و مستمندان، نه محرومان و بيسوادان، که دانشگاه ديدگان و اغنيا هستند. مثلآ بخش اليت و مثلآ روشنفکر جامعه ايرانی که در قاعده بايد الگوی بی سوادان و نا آگاهان ما باشند
اينان اما خود آنچنان از جاده مسئوليت ملی و حتی شرف انسانی خارج شده اند که الگو شدن که سهل است، که اصلآ وجودشان مايه ننگ و سرافکندگی هر ايرانی است. اينها گويی اصلآ بويی از غيرت و آدميت به مشاشان نخورده، که همه ی شرف و آبرو و غيرت خود را برای دو روزه اين زندگی مادی و فانی در پيشخوان دکان اين قوم ضد ايرانی گدا و سفله و بی هويت به حراج گذارده اند. نگارنده هميشه وهمه وقت گفته و نوشه ام که ملا و احمدی نژاد و خامنه ای و ولايت فقيه و جمهوری اسلامی و همه ی اين بساط ننگين همه معلول هستند. حال هم همان باور را دارم
باور دارم که پيدايش و ماندگاری جمهوری اسلامی معلول سه علت بوده و هست. يکی جهل عده ای ايرانی ، آن دو ديگر، يکی عناد با تاريخ و حسادت عده ای ايرانی به همديگر، که پيش از دشمن خود در اثر حسادت و بخل و کينه هر آلترناتيوی را بی آبرو و تخريب می کنند و بالاخره هم شرف فروشی عده ای نا ايرانی. اگر اين سه عامل نبود، به هستی که نه اصلآ جمهوری اسلامی در ايران استقرار می يافت، و اگر هم که به هر دليل ديگر چنين حکومتی بر سر کار می آمد، عمر آن حتی به دهسال هم نمی رسيد
راجع به اين دسته اخير، يعنی شرف فروشان دانشگاه ديده توضيح بيشتر را ضروری نمی دانم. تمنا می کنم فقط به فايل صوتی زير گوش کنيد که از هزار کتاب گويا تر است. ببينيد چه افرادی به دستبوس احمدی نژاد در آمريکا رفته اند. همه دکتر و مهندس تحصيلکرده دانشگاههای غرب. اگر در نظام شاهنشاهی شعار (فرزند کمتر، زندگی بهتر) توصيه می شد، نظام جمهوری اسلامی آنرا با شعار (شرف کمتر، زندگی بهتر) تعويض کرده. دستکم قسمتی از خود اين روشنفکران جمهوری اسلامی ساز که ديگر اين شعار را پذيرفته و بدان خوب هم عمل می کنند. به حقيقت که فقط يک رفتگر بيسواد و فقير اما با شرف ايرانی، از هزار راس اين به اصطلاح روشنفکران بی وطن هزاران بار شريف تر و محترم تر است ... 1
فايل صوتی ديدار فرهيختگان ما با جناب دکتر تيمسار محمود احمدی نژاد رئيس جمهور محبوب ايران و جانشين کوروش بزرگ، در آمريکا
[ 4:12 mins ]