حزب ميهن
امير سپهر
تو در قلب ما نخواهی مرد ای عزيز بابا ! 1
برای اکبر شهيد خود حجله بيارائيم
سرانجام اکبر محمدی پس از تحمل هفت سال زجر و شکنجه و توهين به دست دژخيمان رژيم اسلامی به طرز فجيعی به شهادت رسيد. من وقتی خبر شهادت اکبر را شنيدم برای ساعاتی آنچنان در ماتمی عميق و افکاری گنگ فرو رفتم که پنداری خبر مرگ تنها پسرم را شنيده باشم. ابتدا که از گنگی قادر به گريستن نبودم، و آنگاه که گريه ام گرفت ديگر قادر به کنترل خود نبودم. پس از شنيدن زجه های پدر و مادر و خواهر و برادر اين بچه آنچنان دچار افسردگی و ماتم هستم که برايم هيچ سابقه نداشته. سه روز است که می خواهم راجع به مرگ جانکاه اين جوان مطلبی بنويسم اما مگر اندوه و اشک مجالم می دهد. حال هم در وضعی نيستم که من قلم را بگردانم. اين قلم خواهد بود که مرا به دنبال خود خواهد کشاند
شايد جوانتر ها، بويژه آنان که هنوز فرزندی ندارند اين تألم و تأثر نا گفتنی افرادی مانند مرا نداشته باشند که خود پدر و مادر جوانانی چون او هستيم. بعنوان يک پدر چطور می توان به راحتی راجع به مرگ مظلومانه اين جوان نوشت بی اينکه نتوان برای يک لحظه خود را جای پدر اکبر نشاند. کسانی که آن پسر شجاع و پاکباخته را در واپسين ساعات حياتش ديده اند آنچنان تصوير جگر سوزی از آن لحظات ارايه می دهند که آدمی بی اختيار به ياد نوحه های مصيبت فرزندان امام حسين می افتد که خود اين پتيارگان عمامه بر سر چهارده قرن است مردم را با آن گريانده اند. هم بند هايش همگی به اين امر اشاره کرده اند که چگونه دژخيمان ولی امر مسلمين وی را در حاليکه غل و زنجير بر دست و پا داشته و دهانش را چسب زده بودند به ناجوانمردانه ترين شکل ممکن به شهادت رسانده اند
مرا از فرط اندوه اينک توان ادامه اين بحث نيست. دلم گريه ی بيشتر می خواهد، اشکی هايی برای اکبر ناکام ايران و ديگر فرزندان شهيد ميهنم. برای خاتمه حديث مرگ يکی از مرجع ترين امامان خود اين ملا ها را از قلم خود اين بی شرافتهای بی وجدان می آورم و در می گذرم. با اين قصد که بگويم اگر بر مصيبتی بايد گريست بر مصيبت خود گرييم که مصيبت ما خود مصيبت مصيبت ها است. اينرا می آورم تا ببينيد که خود اين ملا ها تا چه اندازه مصداق عينی اجدادشان شمر و يزد و خولی هستند. مشاهده کنيد که تا چه اندازه تبلور و تجسم عينی همان قاتلان فرزندان پيامبرشان هستند که هزار و چهارصد سال است به آنها فحاشی می کنند و ضد خدايشان لقب داده اند
مهمتر از آن، می خواهم به خام انديشانی که پس از مشاهده ی اينهمه ظلم و جنايت هنوز هم تحت تأثير فرهنگ آخوند ها باقی مانده اند پيامی بدهم، بگويم ای فلکزده ها! منبعد ديگر لازم نيست که بر اصغر و اکبر تاريخی بگرييد که در طی سده ها هزار شاخ و برگ بر داستان مرگشان افزوده اند. بعد از اين بر اکبر ها و اصغر ها و حسن و حسين و جعفر و کاظم خود گرييم. ما آن شهدای ادعايی ملا ها را که نديديم. اما اکبر های خودمان و خولی و حرمله و يزيد و شمر ذی الجوشن حاظر را که می بينيم. زين پس برای اکبر نوجوان ايران تکيه بياراييد و طشت بگذاريد. بر مصيبت وی بگرييد و دسته راه بيندازيد که به سبعانه ترين شکلی با زبانی روضه و لبی تشنه به شهادت رسيد
باری، خوب به داستان قتل امام موسی کاظم از سايت حوزيه علميه قم توجه بفرماييد. ببينيد که قتل جوانانی که به دست اين نظام ضد ايرانی تازی صفت به شهادت رسيدند صد ها بار فجيع تر و دردناک تر از قتل آن امام نيست، يکی از همان داستانهای تحريفی که آخوند ها هزار و چهارصد سال است با شرح آنها از ما اشک و خمس و زکات و سواری می گيرند. کاتب حوزه ی علميه ملا ها داستان مرگ امام موسی کاظم را بگونه ای شرح داده که پنداری نحوی شهادت اکبر محمدی را پيش بينی کرده، و يا اينکه مأموران علی خامنه ای، اين فرزند خونی و خلف شمر سناريوی قتل اکبر محمدی را از روی آن کپی کرده اند. با اين تفاوت بزرگ که آن امام چهل بار به حجله رفت و اکبر ما ناکام شهيد شد
بی هيچ ترديدی فرجام کار هم شبيه همانی خواهد شد که در اين داستان آمده، يعنی آن دهکده ی دور افتاده ای که امروز رژيم بخيال خود جنازه اکبر را بدانجا پرتاب کرده، روزی به شهری بنام اين شهيد راه آزادی مبدل خواهد شد. شهری بزرگ و آباد که شهر آمل را هم تحت الشعاع خود قرار خواهد داد! و اين همان زمان است که به جز مشتی خاک متعفن و خاطره ای چندش آور و سابقه ای ننگين و پر جنايت از ملا جماعت در حافظه ی مردم ما نخواهد ماند
و اما خود داستان... نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) به پيروی از سيره نياکان بزرگوارش به اوج رسيد ... هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، يک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی کند ، پس از يک سال والی بصره را به قتل امام ( ع ) مأمور کرد
عيسی از انجام دادن اين قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در اين مدت و در اين زندان امام ( ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام کرد ولی فضل هم از اين کار کناره جست . باری ، چندين سال امام از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت . در زندانهای تاريک و سياهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقی خود ( الله ) راز و نياز مي کرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت که نصيب وی شده است سپاسگزاری مي نمود. عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی ستمکار به نام " سندی بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد
شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصيت والای موسی بن جعفر پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که حضرت موسی بن جعفر( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعی از دنيا رفته است ، اما حقيقت هرگز پنهان نمي ماند . برای دور بودن از پيروان بدن مطهر آن امام بزرگوار را در دهی دور افتاده بنام قريش - در نزديکی بغداد - به خاک سپردند. غافل از اينکه بزودی آن مکان مورد توجه خاص واقع می گردد. يعنی شهری بنام آن امام شهيد" کاظمين " از آن رو بنا می شود و روی به آبادی می گذارد و آرامگاه آن حضرت عظمت و جلال پيدا می کند... 1
اسناد ننگين دکانداران شريعت و حکومت الله در رابطه با شهادت اکبر محمدی
سايه سعيدی سيرجانی