آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, July 18, 2006

 

فریاد

قدرت سیاسی اسلام و خواب زدگی دنیا

آخرین جنگی که جهان به خود دید با آتش تعصب نژاد برتر روشن شد و پاک کردن جهان از غیر خودیان بیرون از این د ایره. 1

سالها نیز از قدرت در شعار کمونیست خزیده نیز؛ مردمان زخمها و نابودی ها را تحمل کردند. 1

هر دوی این شعار های خزنده لشکر تراش نه به محدوده ای بسنده نمودند و نه به زمانی.1

این هر دو را در همین دهه های پیش ملت های دنیا به خود دیدند. همزمان گروهی دیگر نیز در پی نشو و نمو بودند. اینان به زیر عبای اسلام پناه برده بودند. در لبنان که روزی بهشت خاورمیانه نامیده می شد چنان نفوذی کردند که سالهای جنگ را برش رقم زدند. هر از گاهی نیز یا ناصر در مصر یا صدام در عراق و البته خمینی که خود را ولی مسلمین جهان نامید ظهور کردند.1

دنیا که به خواب نرفته؟ فتوای قتل صادر کردن ها را یادش است؟ ترور و کشتن مردمان آزاداندیش را. با انجام شدن این ترورها در مرزهای مختلف چه نکته ای را به رسمیت نشاندند؟ جز اینکه با کافران در زمین مومنین می جنگند؟ دنیا خواب است؟

تثبیت اسم دولتی به نام جمهوری اسلامی نشانگر چه بود؟ دنیا چگونه حکومت " اسلامی" را پذیرا گشت . نکند حتما تمام این مدت خواب بوده و گفته انشاالله گربه است! 1

ذره ذره و در طی این سالها "توسعه اسلام سیاسی" را درس نمودن، قاعده عام نمودند، و تولید و تکثیر کردند افرادی را که به این امر مهم مشغول گردند. از چندین آخوند رو نمایی بگذرید. اینها و آن جماعت مینی مالیست نمای اسلام هر دو ظاهری است همزاد و همراه آنچه در درون می گذرد. حکایت با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن. کار این جماعت جز این نیست. و چه امنیتی برای آنان که به کار خود مشغولند ایجاد می کند این هر دو رو نمای به ظاهر گوناگون اما گوناگون از دو سر یک بردار: افراط و تفریط؛ که هر دو آن هسته درون به امن نگاه داشته را روزی می دهد و امنیت... 1

دولتمردان و مردمان به خواب رفته این سالها؛ هیچ پیگیر آنچه این سالها در ایران می گذشت بودید؟ سعی در شناخت لایه لایه قدرت خزندگان نمودید؟ یا با نقشه جدید خاورمیانه و تغییر موقعیت تروریستهای آن روز به قدرتمداران داخل حکومت اسلامی فکر نمودید شاید با قدرتی محدود سیر شوند و آرام گیرند؟یادتان رفت این بازیگران قدرت امروز، سالها دانشجویی در محیط آزاد مثلا آمریکا را با شبکه اسلام گذرانیده. سالها بر او وقت و نیرو صرف گردیده و جز اینان چه کسانی می توانند ادامه دهنده طرح های جهان شمولشان گردند؟

اسلام سیاسی خطری است که سالها جلوی رشدش گرفته نشد. به رسمیت شناختن حکومت اسلامی اولین غلط بزرگی بود که انجام شد. این در باز به جامعه جهانی بود. به سازمانها رخنه کردن و بی آنکه نگاه بانی باشد به کشتار ادامه دادن برای ایجاد "عرف" و در نهایت آن "ثبات" که سالها در تصورش وقت گذرانیده بودند.1

این خطر در حال تکوین دهه ها پیش؛ امروز همه راه ها را هموار یافته. با تغییر رونمایی سالها پیش از تحریم نفتی یعنی ریخته شدن پول به کیسه های گشادش هم گریخت. به همت و تلاش گری سیک آمریکایی که با پروژه خلیج اش روز روشن در قلب همین شیطان بزرگ نامیده شده اش؛ نه تنها در سازمان دیده بان حقوق بشر نفوذ کرد که تلاش اش لغو تحریم بود و البته صد البته مذاکره ای آشکار با حکومتی اسلامی. اصلا انگار نه انگار این " نام" چه باری را بر دوش دارد. شتر دیدی؟ ندیدی! 1

اینها حتی در مبارزه با طالبان هم باج گرفتند. انگار نه انگار "مردم" فریاد می کشند: نابود باد طالبان در افغانستان در ایران. مهم "ماندن" و خزیدن به منظور دست اندازی به همه نهادها و سازمانهای قدرت جهانی است. چه غم

طالبان هم فدا شوند. اصلا کاسه کوزه اسلام! ببخشید اسلام " فاندامنتال"! تمام شود. ای دریغ. ای دریغ. بی معنی تر از این واژه بنیادگرایی اسلامی را دیگر نشنیده بودیم. اصلا ضرب المثل: خسن و خسین هر سه دختران معاویه، در مقابل این یکی رنگ می بازد. گفتند بگذار دنیا مشغول چیره دستی و ناز شست نشان دادن در این صحنه باشد، ما هم با مبلغین : اسلام " سافت"! و ملایممان چنان پایه ها را محکم می کنیم که دست هیچ کس به حریم مان هم نرسد... 1

کردند و شد و زمان گذشت. 1

الان دیگر بزنگاه دیگری است و اگر این را "دنیا ی به خواب رفته" در نیابد جنگی جهانسوز را در مقابل قدرتی عالم گیر "طاق خواهند زد". کی؟ همین حکومت اسلامی. چطور؟ این جنابان به حدی قابلیت انعطاف دارند و از هر بازیگری در کیسه دارند که نه تنها شورای حقوق بشر سازمان ملل را " اسلامی" می کنند که به همان راحتی جایزه صلح نوبل اش را. مکان و سرزمینی را انتخاب نموده اند که قلب دنیاست. و در این میان " باجگیری" بهترین فن آموخته شده شان. چنان دولت ها را در پی کسب سود به جان هم می اندازند که دیگر جنجالی بر سر " مردم ایران" چه رفته و می رود یا " جا به جایی کشوری از خاورمیانه به اروپا" دامن نگیرد...1

می گویی بلا از دین بر نمی خیزد اما بهترین دستاویز است برای تشنگان قدرت. از یکطرف دنیا سالها خواب بوده و پادزهر اینان را نساخته. از طرفی دیگر حربه علم کردن " دینی" دیگر با روزگار سخت ناسازگار است. و شاید اینان آخرین تازندگان باشند. و در این میدان تک تازی برندگان. این میان می دانی چه امکانی برای " ایرانیان" است در شکستن این جماعت.... دستهای بازیگران ملون اینان برای " مردم ایران" روشن است.1
اما انگار "دنیا" سالهاست به خواب رفته. سالهاست می داند " حکومت اسلامی" را " جوانان ایران" رای نداده اند. مشروعیت این حکومت ندارد مگر در شناختن دنیای به خواب رفته که در طی سالها انجام گرفته... 1

بیداری و آگاهی از این خطر نخست از ایرانیان آغاز گردید. بایست که دنیا بیدار شود. زود زود. خطر و بلا چنان است که تا زمانی همه معاملات سود آور بی اهمیت می شود. خطر جدی تر از مشغول بودن به چرتکه انداختن سود و زیان دولت هاست. به خود آیید. حکومت اسلامی را به رسمیت نشناسید و مردم ایران را در این آزادگی همراه باشید.1

پاینده آزادگان ایران

سایه سعیدی سیرجانی

www.hezbemihan.org

|

Thursday, July 13, 2006

 

گنجی

حزب ميهن
امير سپهر

فردا نگوئيد که گنجی هم خائن بود

غم نامه: چنگال خونين دشمن و زندان جهل دوست
چرا می گويم غمنامه؟ اين خود حکايتی دارد، حديثی غم انگيز تر از هر غم. اول اما اين را بياورم که بنده چندان ميانه خوشی با باستانگرايی ندارم، بويژه با نوع ايرانی آن. برای اينکار دليل خاصی هم دارم. به تجربه و با همين دانش اندک خويش در اثر مطالعه دريافته ام که اين باستانگرايی لعنتی و پيشينه درخشان اگر برای ديگران انگيزه بيداری و حرکت شده، برای ما ايرانيان ارمغانی جز رخوت و سستی نداشته. ما دستکم از دوران عباس ميرزا تا به امروز که گذشته خود را شاخته و برجسته ساختيم، بجای بخود آمدن و حرکت و کوشش برای رسيدن به تجدد و کسب حيثيت، سه قرن است که هماره از آبروی نياکانمان خرج کرده و خود را به اعتبار آنان دلخوش ساخته ايم. حال ما شباهت به لرد زادگان لوس وننری داشته که از خود هيچ نداشته و تنها مايه افتخارشان همان بزرگ زادگی است

همه در مثل گفته ايم که از فضل پدر فرزند را حاصلی نيست، اما در عمل خود به چيزی جز فضل پدر ننازيده ايم. يعنی شخصآ دستاوردی نداشته ايم که بدان مباهات کنيم. با اين توضيح، پس، چنانچه اينجا سخن از گذشته درخشان ايران به ميان می آورم قصدم خوراک بيشتر دادن به اين کودک ننر و خپله تاريخی نيست، بعکس، می خواهم بگويم که ما نه تنها هيچ قابليتی نداشتيم که حتی با لاابالی گری آبروی بيچاره نياکانمان را هم بباد داده ايم. اگر بتوانم آرزوی نيشگون گرفتن و تلنگر زدن به رگ غيرت خوانندگانم را دارم. شايد که به خود آيند، و در مطلوب ترين حالت آرزو دارم ولو برای يک تن هم که شده از هويت پيشين موتوری بسازم، برای برونرفت ازاين رخوت و وضع شرم آور. با اين مراد است که می نويسم ای عزيزان! ما ملت بی سروپايی نيستيم، از پای بته به عمل نيامده ايم. تاريخی دراز داريم و پر افتخار. مادران و پدران ما آنزمان متمدن بودند که حتی دو ملت از ميان اين حدود يکصد و پنجاه ملت متمدن امروزی هم اصلآ نمی دانستند که مدنيّت چه معنايی دارد

حال ببينيد که به چه روزی افتاده ايم که نه تنها عنوان عقبمانده ترين ملت جهان را گرفته ايم، که کوچکترين نشانی هم از آن همه بزرگی و فرزانگی برای برونرفت از اين ننگ تاريخی در رفتار و کردارمان نيست. گويی يا تمامی آن سابقه دروغ بوده، و يا آن ايرانی که روزی پرچمدار مدنيت در دنيا بود و جهان را اداره می کرده نسلش از روی زمين برکنده شده و با ايرانی امروز که در دنيا به بی عقلی و توسری خوری مشهور گشته هيچ نسبت و قرابتی ندارد. پنداری اين ملت اصلآ از روز ازل هيچ غرور و اراده ای نداشته. به يتيم ناتوان و مهجوری می ماند که نيازمند توسری خوردن از شوهر ننه است و بی رخصت وی اجازه آب خوردن و بی مدد او حتی توان حداقلی هم برای اداره خويش ندارد

تمدن البته مقوله ايستايی نيست. بسياری از ملتها در گذر ايام متمدن گشته و بسياری ديگر از تمدن ها رو به انحطاط رفته اند، اما نه تا به اين اندازه که بطور کلی محو و نابود شده باشند. اگر ما آنگونه که خود ادعا داريم بازماندگان همان تمدن درخشان هستيم آخر چگونه نبايد بر احوال خود خون گرييم که در گذشت روزگار بجای ترقی از آن مجد و عظمت و شوکت و اعتبار، بدين سيه روزی و بی آبرويی افتاده ايم. ملتی که ديروز متمدن ترين و آزاده ترين در عالم بود، امروز آنچنان کارش به بی آبرويی و گدايی کشيده، طوری در جهان به کانون بنياد گرايی و تروريسم معروف شده، از همه خجالت آور تر چنان در صدور فاحشه شهره شده و اسير دست مشتی انسان نمای تهی از مدنيٌت و شرف که آدمی اصلآ شرم دارد که خود را ايرانی معرفی کند

راستی علت اين انحطاط کامل و فساد فرهنگی چيست و مسئول آن کيست؟ کدامين نابکاری ما را بدين سيه روزی گرفتار ساخته، دشمن؟ نيت و هدف دشمن که آخر از نامش پيدا است. دشمن که دوست نيست! به ايران سوگند که دليل اين بدبختی های ما از دوست است نه دشمن. اين دوستان ما ضررشان حتی از هزار دشمن هم بيشتر است. تاريخ ايران را که مطالعه کنيد خواهيد ديد که اصلآ حتی دشمنان را هم دوستان به ايران دعوت کرده اند. عرب و تاتار و مغول و همين ملا ها را کسانی به ايران دعوت کرده و ياری دادند که در اصول بايد بهترين غمخواران و دوستان اين ملت باشند، يعنی برگزيدگان و فرهيختگان ايران. راستی اين است که درد ما از خود ما است

علت اينهمه رنج و خفت و پريشانی امروز فقط از شيخ و ملا که نيست، ما خانه خراب دوستان نادان خود هستيم، البته اگر اين صفت دوست را بتوان به هر بی سروپايی داد که با نوشتن چهار خط شعر به مقام روشنفکری رسيده! اين خيل به اصطلاح روشن ما به خداوند سوگند که به مراتب مخرب تر از دشمنانمان خونخوار هستند. چون نه عقل دارند و نه اصلآ استعداد عاقل شدن. اينان از هزار اشتباه خود نيز يک نکته نمی آموزند. و بدبختانه قلم و راديو و تلويزيون و اينترنت هم در دست همين سفيهان است و مردم خواهی نخواهی فقط صدای همين ها بگوششان می رسد. نتيجه اينکه ملت نگونبخت ما چون هميشه ی تاريخ امروز هم در گير با سه دشمن است که دوتای آن دشمن خانگی است، اسير چنگ مشتی اوباش خونخوار دزد بی هويت انيرانی، عده ای نا ايرانی وطن فروش که به خدمت دشمن کمر خدمت بسته اند و از همه ويرانگر تر مشتی جاهل ندانمکار خانه خراب کن که به روشنفکران معروفند

باز اين چه شورش است
باری، هنوز گند زدايی از مغز عاشقان فريب اصلاحات کامل نشده، آبکی بودن شکلات رفراندوم سازگارا بر همگان برملا نگشته که نوبت به جناب آقای گنجی رسيده و طرح جمهوری شترگاو پلنگ ايشان. جمهوری که آنگونه که از فحوای کلام ايشان بر می آيد هم سکولار است و هم سخت مذهبی. آنهم البته تک مذهبی از نوع شيعه ی اثنا عشری آن. جمهوری بی مثالی که در آن زهره در حالی دف می زند و ماه پای می کوبد که چشم خورشيد از ذکر مصائب اهل بيت بوسيله ی ملا ها گريان است. سکولاريسمی که دفتر اول آن باز هم با نام چند شيخ و ملا و چند بچه ملای بی سرو پا و سعيد حجاريان های شبه ملای امنيٌتچی آغاز می شود

آقای گنجی از ايران بيرون آمده اند و مشغول مصاحبه و ديدار با اين آن و در تدارک استقرار اين جمهوری عجيب و غريب خود. باز موج و جوی براه افتاده و همه ی فرزانگان قوم را با خود برده. نام فريبای جمهوری يکبار ديگر دهانها را بد جوری آب انداخته. دو باره دکان تحليل های آبکی پر رونق شده و صاحب نظر های بی مثال در کار تبليغ و تمجيد. باز همگی روشنفکران عاشق گشته اند، همگان دچار شوريدگی و جنون، دل و دين از کف داده و بی توجه به عمق سخنان آقای گنجی گوسفند وار به دنبال وی افتاده اند، که ای خلق عالم! اين اکبر گنجی يک روشنفکر تمام عيار است و آزادی همان است که اين ابر مرد می گويد و ... دگر باره آنچنان هياهو و شلوغی براه انداخته شده که فرياد هيچ آدم غير موجی و دلسوزی به گوش جن زدگان نمی رسد، و خلاصه اينکه روز از نو و روزی از نو، پايان کار هم که از هم اکنون قابل حدس است

اينها که می نويسم برای مخالفت با آقای گنجی نيست. بنده نه تنها قصد تضعيف ايشان را ندارم که تا اينجای کار هم خيلی برايشان احترام قائلم. حتی کاری به گذشته ی ايشان هم ندارم. باور دارم هر انسانی خطا پذير است و اساسآ هر کسی با پی بردن به لغزشهايش در صدد جبران اشتباهات خويش بر آيد، انسان قابل احترامی است. به مقاومت و مبارزه ايشان نيز بسيار ارج می نهم. گنجی انسان شجاعی است، البته خواهان تغييرات در ايران هم هست. صد البته بايد که برای آزادی مورد نظرش هم احترام قايل بود، اما اينها همه باعث نمی شود که آدمی به هر آنچه او می گويد مهر تأييد زند. اين بنده بيسواد نه تنها ايشان را به روشنفکری قبول ندارم، نه تنها حتی حضور حتی يک ملا را هم در حکومتی غير دينی نشان حقه بازی و يا در بهترين حالت نشان نادانی می دانم، بلکه اين اعتقاد را هم دارم که اگر هم صد در صد گفته های آقای گنجی از سر صدق باشد باز آن جمهوری سکولار ملا نشان ايشان به درد لای جرز ديوار می خورد و بس

گذشته از اين، بنده حتی اگر هم بخواهم قادر به دفاع از ايشان نيستم. چه که آن محترم سخت قشر گرا از ابتدا منافع قشر خود را بالا تر از منافع ملی نشانده و خطش را از من و ما جدا کرده، و مشروطه پارلمانی مورد نظرم که تنها سيستم مناسب برای نجات از اين ننگ می دانم را در رديف ولايت فقيه می داند. يعنی اينکه ما از برکت دگرديسی و معجزات جناب گنجی و دوستانشان شيخ مجتهد شبستری و پاسدار سعيد حجاريان و آخوند محسن کديور و حضرت آيت الله منتظری بانی ولايت فقيه يکشبه به حدی از پيشرفت فرهنگ سياسی رسيده ايم که بهترين دموکراسی های مشروطه غرب را نيز اخی می دانيم، حال بگذريم از اينکه در سيستم فکری بنده اصلآ سخن از مذهب در حوزه ی سياست هم با روح سکولاريسم در تضاد است، و برای رسيدن به رژيمی تلاش می کنم که در آن حتی پرسش از باور مذهبی يک ايرانی هم عملی واپسگرايانه محسوب می شود، بهايی و دهری مسلک، يهودی و ارمنی و کافر و ديندار همه شهروند درجه يک ايران محسوب می شوند، اما جناب گنجی به روشنی خود را نماينده مسلمانان دموکرات معرفی می کنند

برای احترام به زندانيان سياسی ميهنم که آقای گنجی با نام بخشی از آنها کارزار تبليغاتی خود را آغاز کرده، فعلآ نمی خواهم بيش از اين در اين مورد قلمفرسايی کنم که به تضعيف اين حرکت نيانجامد. فقط اينرا می نويسم که بقول مولانا شمس تبريزی ولله که جناب گنجی هنوز هم يک مرتجع و اسير افکار قرون وسطايی است. او حتی در بحث جدايی دين از دولت هم از کرامات ملا ها دم می زند، از آيت الله منتظری و مجتهد شبستری و محسن کديور که همين ماه پيش در دويچه وله با روح الله خمينی تجديد ميثاق کرد. او حتی برای تغيير ميراث شوم و خونين خمينی هم از رهنمود های خود خمينی حجت می آورد، در مباحث سياسی و حتی در بخش سکولار آن هم برهان مذهبی می آورد و بطور کلی مذهب بخش غالب سخنان بظاهر غير مذهبی اش را تشکيل می دهد

در بحث سکولاريسم ايشان به جای واژه مدرن ملت که همه ی مردم ايران از بهايی و کليمی و مسلمان و ارمنی گرفته تا بی دين و هر گونه ديندار ديگر را شامل می شود، همچنان از واژه ی اسلام، مسلمانان و قرائت مدرن از اسلام دم می زند، و به اصطلاح سازگاری آن با مقوله دموکراسی و حقوق بشر. گنجی حاظر به مصاحبه با راديو اسرائيل نيست. نامبرده در حالی شفافيت را تبليغ می کند که شخصآ در مورد ريخته شدن پول ملت کليه فروش ايران به جيب تروريستهای فلسطينی کلامی بر زبان نمی آورد. گنجی عزيز هيچ نمی گويد که مشکل فلسطين چندان ارتباطی به ما ندارد که خود به نان شب محتاجيم و در حال حاظر ميليونها بدبختی و مشکل داريم. نمی گويد که ما نه تنها هيچ تضاد منافعی با اسرائيل نداريم که اين ملت و کشور بهترين دوست استراتژيک ما در منطقه هم هست، و سکوت در مورد هزار نکته ی ديگر که بايد روشن بر زبان آورده شود

اين مختصر را آوردم که گوسفندان امروزی، فردا آنگاه که سرخورده شدند باز گنجی بيچاره را چون خاتمی خاين خطاب نکنند. گنجی تا دهانش را باز می کند افکار و اعتقاداتش بر ملا می گردد. اينکه کسانی ديروز از ملا انتظار دموکراسی داشتند و امروز هم اين مختصر فهم و شعور را ندارند که به کيفييت افکار شديدآ مذهبی گنجی پی برند، اينکه کسانی در عالم خيال از گنجی يک نلسن ماندلا و واسلاو هاول ساخته اند و يا در اثر جن زدگی سنتی باز هم کر و کور گشته و از ظن خود يار گنجی شده اند، هيچ ارتباطی به وی ندارد. گنجی همين است که هست، پاسداری پشيمان شده اما همچنان سخت پايبند تعاليم آخوندی. رفيق ملا ها و بچه ملا های حکومتی. انسانی بسيار شجاع و حق طلب اما از جنس آخوندی آن. آدمی که مرشد فکريش عبدالکريم سروش ريشو است و بهترين سر مشقش باز يک ملا بنام آقای منتظری. آخوندی که گر چه شجاع است اما در نهايت يک آخوند بيشتر نيست

آخوندی که مثلآ بهايی را اصلآ انسان بحساب نمی آورد، آزادی معاشرت بين زن و مرد را کفر می شمارد، شرابخوار را مستوجب شلاق می داند و اسراييل را غاصب قدس شريف. به آزادی خارج از چهارچوب مذهب شيعه هم هيچ اعتقادی ندارد. کسانی که امروز مشام و عقلشان از عطر خوش جمهوری سرمست شده خوب است که کمی بخود آمده و بيانديشند که اگر چنين ملايی را می شود سکولار دانست پس گنجی هم يک سکولار است. اگر سيد عبدالکريم سروش را يک متفکر مدرن می دانيد پس شاگردش گنجی هم يک روشنفکر مدرن است. افرادی که باز اسير جن زدگی شده اند، پيش از سپردن عنان عقل خود به دست وی خوب است اول افکارش را بشناسند که وی تقريبآ آنرا روشن بيان می کند. گنجی، همين اکبر گنجی شديدآ مذهبی مقلد منتظری و شاگرد سروش و رفيق حجاريان و هنوز مريد خمينی، آن ضد ايرانی کبير است. لطفآ در ذهن خود از وی آدم ديگری نسازيد و فردا اگر اوهامتان تحقق نيافت (که صد البته هم نخواهد يافت)، نگوئيد که گنجی هم چون خاتمی خاين بود...1


|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker