آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, June 27, 2006

 

ما نه تيم ملی داريم و نه اصولآ فوتبال

حزب ميهن
امير سپهر

ما نه تيم ملی داريم و نه اصولآ فوتبال

در ايران تا بود ملا و مفتی ---------- به روز بد تر از اينهم بيفتی

همانگونه که انتظار می رفت سرانجام تيم فوتبال جمهوری اسلامی پس از سه بازی فوق العاده گيج و سراسر اشتباه با سرافکندگی از دور مسابقات حذف شد. پيش از پرداختن به دلايل ناکامی اين تيم که کاملآ هم طبيعی و قابل يش بينی بود، بايد ابتدا دو توضيح بياورم . يک اينکه چون اين نوشته بظور ويژه به مسائل فنی فوتبال نخواهد پرداخت که از تخصص اينجانب هم خارج است، به نظر خواهد آمد که چندان ارتباطی به موضوع فوتبال ندارد. آنچه در اين مورد بايد در نظر گرفته شود اين است که فوتبال امروز ديگر فقط يک ورزش جمعی نيست که بيست و دو نفر در زمينی به دنبال يک توپ بدوند و تفريح کنند. اين ورزش و بويژه مسابقات جهانی آن به ميدانی برای نمايش اقتدار و اعتبار و شوکت کشور ها و ملتها بدل شده است

مراودات فرهنگی ملتها بيش از هر چيز ديگری امروزه با مدد همين مسابقات فوتبال است که صورت می پذيرد. برای شناساندن ملتی به ديگر ملتهای جهان هم هيچ عاملی مؤثر تر از فوتبال نيست. اگر اکنون در هر کوره دهات دور افتاده اين جهان پهناور همگان از بی سواد و باسواد برزيل و آرژانتين و شيلی و اکوادور ... را می شناسند، تنها از برکت وجود همين ورزش است. فوتبال خوب است که باعث گرديده اکثريّت مردم دنيا نسبت به اين کشور ها کنجکاو شده و در باره ی آنها مطالعه می کنند. از اينروی نگرش و نقد بر فوتبال از زاويه فنی گرچه بسيار مهم اما نگاه و نقدی صرفآ به بخش بسيار کوچکی از اين پديده عالمگير و محبوب جهانيان است

بحث در مورد فوتبال يک بحث صد بعدی و پيچيده است که همه چيز را در بر می گيرد. از مذهب گرفته تا اقتصاد و از ميزان پيشرفت در مدنيّت گرفته تا نوع تعامل سياسی با ساير ملل. پس، فوتبال را نمی توان و نبايد سرسری گرفت. نمی شود آنرا از پيکره ساختار سياسی اقتصادی فرهنگی ملتی جدا دانست و به عنوان يک امر جدای از وضعييت کلی يک جامعه بدان نگريست. زيرا که تمامی عوامل بطور مستقيم و غير مستقيم در پيشرفت و يا درجا زدن و عقبگرد فوتبال يک کشور دخيل هستند، بويژه فرهنگ اجتماعی و نوع زندگی مردم که رابطه ای تنگاتنگ با رشد اين ورزش در هر کشوری دارد

فوتبال امروز يعنی سياست، يعنی مدنيّت و بويژه چگونه باشی فوتبال تيم کشوری در جام جهانی امروزين يعنی آيينه ای از اقتدار و آبرو و غرور آن ملت. در جهان متمدن امروزی ديگر گلادياتور بازی و جهانگشايی وجود ندارد. اينک هيچ عاملی بسان خوش درخشيدن در صحنه ی جام جهانی برای ملتی خوش آيند و غرور آفرين نيست. به تبع آن هم حال هيچ چسب و سمنتی چون تيم ملی فوتبال باعث وفاق و بهم پيوستگی يک ملت نمی تواند باشد. حالا ديگر اهميّت برد و باخت در اين عرصه به جايی رسيده که حتی از شکست و پيروزی آرتش ها در جنگها برای ملتها مهم تر شده. نتيجه اينکه نگاه به فوتبال در اينجا بيشتر از بعد جامعه شناختی خواهد بود

بعدی که خود صد بعد ديگر دارد و هر يک از ابعاد آنهم صد بار مهم تر از مسئله ی فنی فوتبال و مثلآ بدن سازی است. اين ابعاد اما چون مسائلی زيرجلدی هستند، نه برای تماشاگرعادی ديدنی و نه اساسآ دارای جاذبه است. دوستدارعادی فوتبال فقط همان يازده تن در ميدان برايش ديدنی و مهم هستند. و يا در بهترين حالت اينکه چه کسانی به تيم ملی دعوت شده اند و مربی و رئيس فدراسيون فوتبال چه کسانی هستند. اما اينکه آن دعوت شدگان به تيم ملی و برگزيدن يک مربی که نتيجه و عصاره هزاران فعل و انفعال سياسی و فرهنگی اجتماعی اقتصادی است، اموری آنچنان گسترده و در عين حال ظريف و پيچيده است که شايد يک از هزار دوستدار فوتبال هم نه بدانها توجه داشته باشد و نه از آنها آگاهی

و اما توضيح دوم اين است که نويسنده تا کنون در اين مورد دو مقاله نوشته ام. در اولين آن که به سه ماه پيش از بازيها بر می گردد به دو مطلب اشاره کردم. اول اينکه اين تيم نمی تواند تيم ملی ما باشد و نيست، و دوم اينکه تيم جمهوری اسلامی کوچکترين بختی در اين بازيها را نخواهد داشت، چنانچه نداشت. در مطلب دوم هم که به بعد از بازی اول اين تيم مربوط می گردد روی همين دونکته تأکيد کردم. ظاهرآ يا بنده نا دانسته تند رفته ام و اين دو نوشته پاره ای را خوش نيامده، يا باز همانهايی که بجای جستجوی حقيقت هر چيزی در خود آن چيز، واقعييت ها را با آرزو ها اشتباه می گيرند بی جا رنجيده شده اند. بی توجه به اينکه هيچ کاری با اميد و آرزو به سامان نمی رسد، که هر کاميابی نتيجه شناخت، برنامه ريزی دقيق، فراهم آوردن اسباب کار و سالها سخت کوشی است

برای آندسته که رنجشی دارند می نويسم که بنده نه ضديتی با بازيکنان اين تيم داشتم و دارم، نه خواری و خفت آنان دلم را خنک کرده و نه اساسآ آنچه نوشتم و خواهم نوشت برايم خالی از درد بود و خواهد بود. بگذاريد صادقانه اذعان کنم که حتی شروع به نوشتن راجع به ناکامی يک مشت فرزند بيگناه و قربانی ميهنم هم جگرم را آتش می زند. ايرانی که سهل است، ايکاش می شد که اصلآ هرگز هيچ انسانی در جهان زهر خواری نچشد، تا آدمی مجبور به نوشتن راجع به تلخکامی های فرد و گروه و ملتی نباشد. و آنجا هم که به ملت خودمان و اين سياست و اين فوتبال آبروبر مربوط ی شود، بنده که آرزو می کنم ای کاش که ما اصلآ فوتبال نداشتيم، تا تيمی به نام زادگاه ما به آلمان نرود و خود و ملتی را اينچنين در انظار جهانيان خوار و نوميد و دلشکسته نسازد

قلم زدن راجع به سيه روزی ها آخر برای کدامين انسان با وجدان و صاحبدلی لذتبخش است که برای اينجانب هم باشد. بويژه آنکه اين سيه روزی گريبان کسانی را گرفته باشد که انسان هزاران جور مشترکات با آنان دارد و هموطنشان می نامد. اين تيم هر چه که باشد يک پسوند ايران با خود دارد. بازی کنانش زاده ی آن سرزمينی هستند که نويسنده نيز در آنجا چشم به جهان گشوده. سرزمينی آفت زده و سوخته که اين من مسکين با هزار زخم خنجر هجر در سينه، در غروب زندگی حال ديگر تنها آرزويم سجده ای دگر باره بر آن خاک است و ديگر هيچ. به صداقت که اين بنده از بسياری از آن شور زدگان خوشخيال که خود را وطن پرست می خوانند به مراتب وطن پرست تر هستم، هزار بار هم بيشتر نسبت به کشور و مردمم تعصب دارم. اما چکنم که از آن تيپ آدمها نيستم که با داشته پنداشتن نداشته ها خود و ديگران را بفريبم

چکنم که اينجانب برخلاف شايد نود و پنج درصد سياسی ها و قلم بدستان حقيقت ايران را در خود ايران می بينم نه در ذهن خود. درهمين اوضاع شرم آور، که يک نفر ريشوی بی هويّت با دو متر چلوار بر سر آن بالا نشسته است و با کمک مشتی لمپن دزد و دروغگو و چاقو کش بی سواد بی پدر و مادر حاکم بر جان ومال و حيتيت مردم ايران است، در حاليکه عده ای بی توجه به اين حقايق معلوم و ملموس با خيره سری خود را مترقی ترين مردم جهان می دانند و حتی دموکراتيک ترين سيستم های غربی را هم عقبمانده بحساب می آورند. چکنم که اين گنده گويی ها، روشنفکر بازی های مسخره، خود و ديگران را فريب دادن را هيچ دوست نمی دارم. چکنم که بنده هر حقيقتی را ولو هر چه هم که زهرآلود و جگر سوز باشد، به خود فريبی های پر شهد و شکر ترجيح می دهم

اينکه می نويسم حقيقت، در واقع حقيقت از ديد خود را مراد دارم. نه اينکه حقيقت خود را حقيقت مسلم بحساب آرم. بسيار امکان دارد که در خيلی جا ها اشتباه کنم، اما در آنچه می نويسم صادقم. عقيده دارم درست است که حق با اکثريّت است، اما نظر اکثريّت را دليل بر درستی هيچ چيزی نمی دانم. ممکن است حتی پنجاه ميليون از اين ملت هفتاد ميليونی ما چيزی را بخواهند اما تمامشان در اشتباه باشند. همين است که باور دارم اگر چيزی را درست می دانم بايد آنرا بيان کنم، حتی اگر مخالف نظر نود درصد مردم هم که باشد و هزار فحش و تهمت هم برايم به ارمغان آرد

پس، اگر نوشته هايم برای پاره ای جذاب نيست، به دليل همين واقع بينی است و وجود حداقل بخشی از حقيقت در آنها. صد البته حقيقت بی پير هم که هميشه تلخ است. بويژه برای ما که بطور سنتی چاپلوسان را يار وفادار دانسته و فاشگويان را دشمن غدار به حساب می آوريم. مايی که چون همگی به نوعی از عقده حقارت رنج می بريم، هميشه از حقيقت خود می گريزيم. همين روحيه ی بيمار هم هست که بطور طبيعی بهترين غذا و فضا را برای رشد سقلگان فراهم می آورد، درستگويان را يا به سکوت وا می دارد و يا آنان را نيز به فساد می کشد. اگر نقد نتوانسته در فرهنگ ما نهادينه شود که اساسآ هم منشأ رشد هر جامعه ای در تمامی زمينه ها است، بدين علت است که اصلآ هيچ ايرانی نمی پذيرد که ممکن است اشتباه کند و دستکم مسئوليت و گناه بخش کوچکی از ناکامی هايش به گردن خود او است

هر بدبختی که بر سر خود آورده ايم ريشه در همين خود بزرگ بينی دارد و خود شيفتگی، که ما بهترينم، ما بزرگترينم، ما با هوش ترينم، ما زيبا ترينيم و هزار تعريف بی جای ديگر از خود. هميشه خود با خام انديشی و در حصار احساسات شاعرانه خويشتن را نفله می کنيم اما بجای پذيرش مسئوليت و باز نگری در افکار و کردارمان و به عوض برطرف کردن کژی ها و سستی هايمان برای توجيه نادانی خود سيصد و هشتاد جور خاين می تراشيم. هر زمانی هم که نادانی هايمان آشکار می شود فورآ از تاريخمان پرده ی سياهی ساخته و همه ی پلشتی های فرهنگی خود را در پشت آن مخفی می کنيم. چه که ما هر چيزی را آنگونه که دلمان می خواهد می بينم نه آنطور که واقعآ هست. حتی اگر کسی از سر خيرخواهی هم به ما اطلاع دهد که فرزندمان در دام اعتياد افتاده، به عوض تشکر، او را دشمن دانسته با صد تهمت نا بجا به خودش، متقابلآ فرزندش را هم به اعتياد و دزدی و بی ناموسی متهم می کنيم. بجای تلاش برای نجات جگر گوشه مان هم همه ی نيروی خود را صرف انتقام از آن آدم خيرخواه و فرزند بيگناهش می کنيم ... موضوع را پی خواهيم گرفت

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker