آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, May 31, 2006

 

جيمی کارتر

حزب ميهن
امير سپهر

جيمی کارتر انسان خوب و بزرگی است

ما ايرانيان گرچه به لحاظ احساسی انسانهای بسيار پيچيده و عميقی هستيم، اما آنچه به مدنيت مان مربوط می شود، اين شهريگری هيچ عمق و ريشه درستی ندارد. بويژه اين مدرن بودن ما که کاملآ يک امر ظاهری است و اساسآ هم ريشه در هيچ مبارزه مدنی و تحول فرهنگی ندارد. مدرنيته پيش و پس از انقلاب مردم ايران صرفآ با ضرب توسری خاندان پهلوی، بويژه پهلوی اول بدست آمده نه که دستاورد روشنگری و محصول تغييرات بنيادين در فرهنگ سياسی و اجتماعی ما باشد. اگر به تصاوير قبل از برآمدن رضا شاه نگاهی بياندازيد، مردمی را خواهيد ديد که حتی از چارق و لباده و کلاه نمدی قيفی و شال چرکين کمر و چاقچور و کفن سياه زنانش هم کاملآ معلوم است که تا چه اندازه فقير و بيسواد وعقبمانده هستند

سپس چنانچه به عکس های دهسال بعد همان مردم قرون وسطايی نگاهی بياندازيد، مشاهده خواهيد کرد که نه تنها از شيکی و خوش پوشی ديگر هيچ شباهتی به دهسال فبل خود ندارند که حتی از ژاپنی های هم عصر خود هم خيلی متمدن تر به نظر می آيند. مدنيت يکصد ساله قبل از انقلاب اسلامی ما، بويژه پنجاه ساله دوم آن به ساختمان شيک و خوش رنگی می ماند که بر روی ستونهايی کهنه و پوسيده بنا شده باشد. به همان علت هم با چند تلنگر ملا ها فرو ريخت و ويران شد. نگارنده باور دارم اگر پهلوی ها يک خيانت بزرگ کرده باشند اين بود که ظاهر ما را آراسته و بعنوان يک ملت متمدن و پيشرفته به جهانيان قالب کردند. حال جهان به جای خود، از آن مصيبت بار تر اين است که خودمان هم خود را گم کرديم. برای همين هم هست که جايگاه خود را نمی شناسيم . حقيقت و درونمان همين جمهوری اسلامی است، با احمدی نژاد و جنتی و ملا حسنی و الله کرمش

اما خود را پيشرفته ترين و فرهيخته ترين ملت جهان می دانيم. اين از خود دور افتادن و مدنيّت تصنعی هم باعث شده که حتی برترين نظامهای جهان همچون سوئد و هلند و آلمان را هم عقبمانده بدانيم و چيزی بر تر از همه بخواهيم. و چون از اسباب بزرگی هم فقط گنده گويی و ظاهر را آماده کرديم، طبيعی است که چنين چيزی ناشدنی است. پس همچنان ما می مانيم با گنده گويی ها و آرزوهای محالمان، ايران می ماند با جمهوری اسلامی و ملا هايش. اين مقدمه آوردم تا به مصاحبه اخير جيمی کارتر، رئيس جمهور آمريکا در دوران انقلاب اسلامی با صدای آمريکا برسم، و به اين بهانه به طرح چند مشکل. خانم مصاحبه گر وقتی از وی می پرسد که آقای کارتر، از آنجا که بسياری از ايرانيان شما را بعلت حمايت از انفلاب مسئول سقوط اين کشور به دست ملا ها می دانند، آيا خود نيز در اين باره احساس گناه می کنيد؟

جيمی کارتر پاسخی شبيه به اين می دهد (من که به خواست مردم ايران، بويژه قشر باسواد آن احترام گذاردم و بجای حمايت از شاه از انقلابيون پشتيبانی کردم، تصور نمی کنم که عمل زشتی انجام داده باشم که مستوجب خجلت باشد!) نويسنده در انقلاب بيست و پنج ساله بودم، پس نه تنها خود شاهد زنده درست بودن اين گفتار جيمی کارتر هستم، که برای ايشان به دليل گردن نهادن به اراده مردم ايران از صميم قلب احترام زيادی هم قايلم. پس آنان که کارتر و ليبی و عرفات و قذافی و خلاصه احمد و اصغر را مسئول اين خانه خرابی می دانند يا متاسفانه ديدی سطحی دارند، و يا اينکه طبق سنت جاودانه ايرانيان برای فرار از مسئوليت و نقد از عملکرد ساده لوحانه خود باز هم به دنبال شمر و يزيد ستمگر می گردند. آخر ما تا کی می خواهيم به اين بی اخلاقی ادامه دهم، و بجای خاين دانستن کارتر و عرفات و خمينی و خاتمی و... کمی به عملکرد خود توجه کرده و با عبرت آموزی از خطاهامان خود را اصلاح کنيم

حقايق را لوث نکنيم. نگويم که کارتر در ايران انقلاب راه انداخت. خير، انفلاب اسلامی را مردم ايران براه انداختند، نه حتی مردم کوچه و بازار، بلکه به ظاهر فرهيختگان و روشنفکران اين مردم، درست همانطور که کارتر بيچاره می گويد. او انسان بسيار خوب و قابل احترامی است. وی سالها است که زندگی خود را وقف پيش برد دموکراسی در جهان کرده. امروز هم حتی با اين پيری مرتبآ در سفر است و در کار کمک به امر پيش برد دموکراسی. همين کارتر از بزرگترين کمک کنندگان به مردم آفريقای جنوبی و لهستان و چک و ... برای استقرار آزادی در آن کشور ها بود. اگر آنان هم جمهوری اسلامی خواسته بودند، طبيعی است که او در آن جهت بدانها کمک می کرد. او در مورد انقلاب اسلامی تقصيری ندارد. اين آدم وقتی ديد نود و نه مميز نود و نه درصد روشنفکران ايران خمينی را می خواهند، به خواست برگزيدگان اين مردم احترام گذارد و دست از حمايت از رژيم پيشين برداشت و به انقلابيون کمک کرد تا بدانچه می خواهند دست يابند. چنانچه يک ايراد بر وی وارد باشد اين است که نمی دانست که اين بيچاره ها نه تنها روشنفکر نيستند بلکه آدمهای نا آگاهی هستند که دارند گور خود و مردمشان را می کنند. وی با شکست خود از ريگان حتی بهای اين عدم شناخت از بی عرضگی روشنفکران ايران را هم پرداخت کرد

اگر نگوييم خيرگی، اين شگفتی را فقط در ايران می توان ديد عده ای که ديروز نعره های مرگ بر شاه و درود بر خمينی شان گوش فلک را کر می کرد، سينه چاک خمينی بودند و انقلاب کردند، امروز اما پس از مشاهده نتيجه خواست فلبی و عملشان، بجای مسئوليت پذيری و نقد از خود، کارتر بيچاره و شاهی را که خود با آنهمه توهين و تهمت با چشم گريان بيرون کردند مورد شماتت قرار دهند که چرا خمينی و ديگر ملا ها را از دم تيغ نگذراندند! اگر کارتر از شاه حمايت می کرد، رژيم شاه هم همين دزد ها و قاتلهايی که امروز ايران را بدست دارند قلع و قمع می کرد، ترديد نداشته باشيم همين ها امروز يک کودتای بيست و هشت مرداد ديگر به حساب آمريکا واريز کرده بودند. خمينی را به مقام خدايی ارتقاء داده بودند. شاه را به جای شمر ابن ذی الجوشن نشانده بودند. تمام انقلابيون، حتی کمونيست ها هم نماز خوان شده بودند و همگی هم گور خمينی شهيد را قبله قرار داده رو بدان نماز می گزاردند. آنهم به عنوان بزرگترين آزادی خواه تاريخ ايران و جهان که با حمايت کارتر کثيف در يک کودتای آمريکايی بدست شاه ضد انقلاب و خونخوار به شهادت رسيده

مراد اينکه اگر دستکم حتی کسانيکه خود را روشنفکر می دانند و قلم و زبانی گويا دارند کمی آگاهی می داشتند و ملا نمی خواستند، کارتر که سهل است حتی خود خدا هم اگر بر روی زمين می آمد و می خواست خمينی را به پيروزی رساند موفق نمی شد. عزيزان من، بياييد اقلآ با خود صادق باشيم. آخر ما روشنفکرمان کجا بود! کسانی که حتی پنج درصد هم جامعه خود و پتانسيلهای مخرب آنرا نمی شناسند و بعد از مشاهده نتيجه هرعمل اجتماعی تازه متوجه معايب آن می شوند، آخر چه چيزشان شبيه روشنفکر است. و حال آنکه می دانيم که اين بزرگان حتی بعد از اشتباه هم متوجه اشتباه خود نمی شوند و يک خطا را چند بار تکرار می کنند، که بهترين نمونه آنهم جريان خاتمی بود، که باز عين همان نود و نه مميز نود و نه در صد روشنفکر يعنی تمامی محققان، شاعران، پژوهشگران، مفسران و مورخان و سياسيون و مدبران ... هشت سال هم به دنبال او افتادند

اين در حالی بود که روستايی ها و بيسواد ها با گفتن "آقا جان، ملا؛ با ملا که فرقی ندارد" گول خاتمی را نخوردند. نتيجه اينکه امروز عاقل ترين مردم ما همان کلاه نمدی ها و بيسواد های ما هستند. آنان خود خودشان هستند. از آنجايی هم که لباسشان عوض نشده، پنج ـ شش جلد کتاب با ترجمه ی غلط هم نخوانده اند نه ديگران آنها را با روشنفکر عوضی می گيرند و نه خود خويشتن را آگاه و پيشرو می دانند. آنان حقايق را در تجربيات شخصی خويش می جويند نه در چند جلد کتابی که سطحی خوانده اند. اگر از کلاه نمدی سئوال کنيد که چرا ايران بدين مصيبت گرفتار آمد؟ چنانچه خود حتی در يک راهپيمايی انقلابی هم که شرکت کرده باشد بی صغرا و کبرا چيدن پاسخ خواهد داد که "خودم کردم که لعنت بر خودم باد!" اين جواب هم مسئوليّت پذيری را در درون خود دارد، هم نقد از خود را و هم تجربه آموزی از خطا را

حال اگر همين را از يک مثلآ روشنفکر سينه چاک خمينی و خاتمی سئوال کنيد که چهل سال سرنا را از سر گشادش دميده ، برای توجيه نادانی خود به اندازه ای مهمل خواهد بافت که سرانجام آسپرين لازم خواهيد شد. کارتر و انقلاب را بايد سطل آبی دانست که بر صورت ما پاشيده شد و رنگ های فريبا را از رخسار ما شست (حيفم آمد که واژه زيبا و پربرکت باران را در اين جمله بکارگيرم)، باران که در لطافت طبعش خلاف نيست / در بـاغ لالـه رويد و در شوره زار خـس. کار سياست ما اگر بدست کلاه نمدی های معلوم افتاده بود، بی ترديد وضعمان امروز خيلی بهتر از اين بود، ما خانه خراب کلاه نمدی های بی کلاه و جلد عوض کرده ای هستيم که با دو سه کتاب خود را چپ و مترقی و تئوريسين و شاعر و متفکر و روشنفکر می دانند ... 1

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker