آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, May 29, 2006

 

آذربايجان / بخش دوم

حزب ميهن
امير سپهر

خيزش آذربايجان دقيقآ به معنای رفتن اين نظام است

بخش دوم
در کنار سه ويژگی و تمايزی که برای نشاندادن اهميّت خيزش آذربايجان بدانها اشاره شد، که هرسه هم به سرايت جنبش آن خطه به تمامی ايران منتهی می شود، آنچه اما به تنهايی حتی از تمامی آن سه و هر عامل ديگری در اين مورد مهم تر است، نقشی تاريخی است که دستکم از انقلاب مشروط بدين طرف اين قوم در ضمير باطن خود و همه ايرانيان دارند. يعنی از دورانی که حس ناسيوناليسم نوين در ايران پديدار گشت و پس از استيلای عرب بر ايران برای اولين بار ما ايرانيان با تکيه بر هويّت ملی خويش در زير پرچم ايران به حرکتی ملی دست زديم. يک نهضت عميقآ ميهنی که به جز ميرزا آقا خان کرمانی و ميرزا ملکم خان هم بيشترين آموزگاران آن آذری بودند و هم اينکه آذربايجان گهواره آن بود

موجودی بنام ملت ايران که بعد ها ستار ها و باقر ها و حاج شفيع ها و علی ميسيو ها و هزاران رزمنده ميهن پرست با نثار خون پروش داده و به جوانی و شادابی رساندند. همان کودکی بود که طالبوف ها و آخوند زاده ها و زين العابدين مراغه ای ها و مستشارالدوله و ... الفبای ناسيوناليسم را بر زبانش گزارده بودند. ميهن دوستی و ناسيوناليسم ايرانی آنچنان به آذربايجان گره خورده که در هر مسئله ای وقتی پای اين خطه به ميان کشيده می شود و آذر آبادگان بپا می خيزد، گويی مهری بر پای سندی می خورد که آن سند مؤيد ملی بودن آن حرکت است (تأييد خواست همه ی ايرانيان) و تحقق آن هم حتمی است. اين امر البته دلايل ديگری هم دارد. مهم ترين دليل تاريخی اين امر را بايد انقلاب مشروطه دانست. رخدادی نه اسطوره ای و باستانی، که حرکتی افتخار ملی و آفرين که تازه امسال صد ساله می شود و کاملآ هم زنده و ملموس است

زنده از اين نظر که گرچه بی سروسامان اما بدون شک هم امروز هم همچنان گرايش غالب است، قابل لمس هم از اين نظر که نه تنها مستند بر هزاران تصوير و سند و کتاب و خاطره نويسی است، که حتی مادران و پدران بعضی که هنوز هم در قيد حياتند خود در آن شرکت داشته اند، و آن دليری ها و ميهن پرستی و از خود گذشتگی های آذربايجانی ها را شخصآ برای فرزندانشان باز گفته اند. پس هر ايرانی هم انقلاب مشروطه را می شناسد و هم از شجاعت انکار ناپذير و افسانه گون آذری ها در راه به ثمر رساندن آن خوب آگاه است، حال آن ايرانی خواه بی سواد باشد و خواه فرهيخته ترين. بدين علت مشروطه هم برای آذری ها بزرگترين افتخار را آورده و هم بزرگترين مسئوليّت را. بطوری که ديگر ايرانيان ضمن اينکه در زمينه مبارزات حق طلبانه برای هم ميهنان آذری خود ارزش و اعتبار بی حدی قايل هستند، به تبع آن انتظارات بزرگی هم از ايشان دارند
نگارنده خود در اين سالهای سياه در بحث هادهها بار اين جمله را شنيده ام (که تا آذربايجان بپا نخيزد اين رژيم رفتنی نيست). از آنجايی که شخصآ آذری هستم، در بحث های سياسی ميان همشهريان خود اين را نيز تجربه کرده ام که خود آذربايجانی ها هم ضمن اينکه اين امر را بخوبی می داند، از مسئوليت سنگين خويش نيزغافل نيستند. گرچه در عام سياست گمانه زنی از کم احتياطی ناشی می شود و در اين عرصه هيچ چيز قابل پيش بينی نيست، بويژه در سرزمين عجيب و غريب ايران، اجازه دهيد اما نگارنده همينجا اين پيش بينی را بکنم که تير خلاص به مغز پوسيده و متعفن اين رژيم عاقبت در آذربايجان زده خواهد شد. درست مانند سرنوشت مشروطه و نظام پيشين که در آن خطه رقم خورد. ايکاش که اين آخری آنجا رقم نمی خورد

و اما عامل مهم ديگر که به ويژه پس از استقرار اين نظام بگفته خودشان غيرملی، احترام و باز هم مسئوليّت آذری ها را بالا برده، کاوش و بازشناسی شخصيّت بابک است. بزرگ قهرمان ملی که درست در حمله تازی ها همان غيرت و تسليم ناپذيری را از خود نشان داد، که هزار سال بعد هم تبارانش به رهبری ستار خان بزرگ در مقابل محمد علی ميرزای اسلام پناه و شيخفضل الله نوری از خود نشان دادند
در اينجا بی اينکه خواستار ورود به بحث کيفی باشم، بايد به تعصب و همبستگی آذری ها با همديگر هم اشاره کنم، چه که اين عامل باعث می شود چنانچه آتشی در آذربايجان افروخته شود فورآ به همه جا گسترده شود و به سرعت سراسر ايران را مشتعل سازد. زيرا همانطور که اشاره شد آذری ها در سراسر ايران پخش شده و همه جا توطن اختيار کرده اند، و بنا به همان خصلت تعصب و همبستگی که در عنصر آذری وجود دارد، هر جنبشی که در سرزمين های مادريشان بوجود آيد آنان را هم در هر جای ايران که باشند ملتهب کرده و به حمايّت و حرکت وامی دارد

نمی خواهم سفره ی دل پهن کرده و در اين روزگار حساس دری رو به گلايه گشوده و حتی قطره ای بنزين بر آتش نفاق ريزم، چه که اينهمه نفاق و تشتت از سرمان هم زيادی است! اما برای دلجويی از خودم نيز شده فقط اينرا در پرانتز می آورم که دليل تعصب زبانی و بعضآ قومی بعضی از آذری ها متاسفانه از بی فرهنگی و نادانی عده ای نابخرد است. انسانهای کم شعوری که نه تنها در داخل ايران هر غير فارس زبانی را نادان بحساب می آورند، که حتی بی سواد ترينشان هم لهجه با سواد ترين اساتيد علم و ادب همان فارسی به اصطلاح خودشان را هم بدليل نداشتن لهجه ی دهاتی تهرانی مورد استهزاء قرار می دهند

شک نکنيد که اگر حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا، يعنی چهارستون اصلی زبان و ادب پارسی هم امروز زنده بودند و گذرشان به ميدان شوش و دروازه قزوين تهران می افتاد بدليل لهجه ی شيرازی و خراسانی (و شايد در مورد مولانا ترکی استانبولی) که داشتند مورد تمسخر لات های چاقوکش تهران و جيب بر ها قرار می گرفتند. حال اينکه اصلآ کدام آدمهای جاهل و بی سوادی اينرا جا انداخته اند که گويا لهجه ی ناموزون و دهاتی تهرانی لهجه اصلی فارسی باشد بماند، اما اين تمسخر ندانستن فارسی يا لهجه داشتن بدين می ماند که بعنوان مثال چون ما زبان مادريمان انگليسی بوده و نتوانستيم زبان چينی و يا بنگالی بياموزيم پس همگی نادان هستيم. يا اينکه اينجانب چون زبان سوئدی را با لهجه غليظ فارسی حرف می زنم، پس بايد اينجا دائم مورد تمسخر قرار گيرم. اين بنويسم و بگذرم که تا اقوام ايرانی نتوانند به زبان مادری خود تحصيل کنند و بخوانند و بنويسند، ما کماکان اسير اين بی فرهنگی ها خواهيم بود و پيوسته هم اين نفاق ها وجود خواهد داشت، که سود آنرا نيز صد البته دشمنان همه ی ملت ايران خواهند برد

باری، بنابر آنچه به کوتاهی آورده شد، همانطوری که نقش آذربايجان در حرکات ملی ايرانيان در گذشته بسيار بزرگ بود، بی شک اين نقش در آينده نيز سرنوشت ساز خواهد بود. بويژه اينکه در اين انفجار رشد جمعيّتی بيست و هفت ساله کار آذربايجان انفجار در انفجار بوده و طبق آمار بالا ترين رقم رشد را داشته است. آنچه نانوشته می ماند اما حرکات بی ربط و انحرافی است که اين روز ها در ارتباط با آذربايجانی ها اينجا و آنجا مشاهده می شود. خاصه اينکه در حوادث اخير اين اجير کردگان بيگانگان راه افتاده و در بوق و کرنا می دميدند که گويا همه ی آذری ها گوش به فرمان آنها هستند و اين خيزش هم بنا به دعوت آنان انجام گرفته و خواست اصلی اين خيژش هم جدايی از ايران است

ضمن اينکه ما بايد بپذيريم که اين خواست تجزيه از ايران متاسفانه در بين بعضی از مردم آذربايجان وجود دارد، اما بايد متذکر شويم که خيزش اخير مردم هيچ ارتباطی به اين اشخاص ندارد و اين افراد که تعدادشان به بيست نفر هم نمی رسد از عوامل حزب توده و فرقه دموکرات و از خادمان دون پايه کی. جی. بی سابق هستند. حسن کار در اين است که پاره ای از اين افراد هنوز هم نامها و القاب روسی مانند تاواريش و يوزف و شوروی و مسکويچ و اوف... دارند و حتی برای کر و کور ها هم شناخته شده هستند. همه هم به روشنی می دانند که حال از چه کسانی مزد می گيرند و سرشان به کجا ها بند است. همه ی سياسی های آذربايجان هم به نيکی می دانند که اينان بيش از اينکه در فکر مردم آذربايجان باشند به دنبال اجرای فرامين اربابان خود هستند بنابراين نوشتن مطلبی راجع به اينها اصلآ لزومی ندارد که شخصيّت و نياتشان اظهر و من الشمس است

اما آنچه به جداسری مربوط می گردد همانطور که اشاره شده بدبختانه اين خواست وجود دارد. کتمان اين حقيقت ما را بجايی نخواهد رساند. توهين به ديگران هم کمکی به حل اين مشکل نخواهد کرد که هيچ، بلکه با ايجاد نفرت و تفرقه اين مسئله را حاد تر خواهد کرد. تنها راه در درجه اول صبوری است و بعد هم بحث و روشنگری. چرا که قسمت اعظم اين تجزيه طلبی محصول کج فهمی و اشتباه محاسبه است. بايد توجه داشت که همه ی کسانيکه از جدا سری دم می زنند خاين و اجير کرده نيستند. صرفنظر از معدودی که نيات شومی از دامن زدن به چنين مسايلی را دارند، اکثر کسانيکه خواهان جدايی هستند اتفاقآ از مظلوم ترين مردم و از له شده ترين لايه های اجتماعی آذربايجان هستند. افراد بجان آمده و ساده دلی که تصور می کنند اگر از ايران جدا شوند تمام مشکلات اقتصادی فرهنگی آنان حل خواهد شد و فورآ هم به سعادت و رفاه و آزادی خواهند رسيد. پنداری که سرابی بيش نيست، و دارندگان اين پندار نمی دانند که جدا شدن از ايران نه تنها ممکن نيست که وضع آنان را هزار بار هم فلاکتبار تر خواهد کرد ... ناتمام

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker