آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, August 10, 2005

 

... حقوق بشر

حزب ميهن

حقوق بشر، سنجيدار نظام سياسی مطلوب


نظامهای سياسی، فی نفسه غايت نهايی نيستند، بلکه اهدافی را تعقيب می کنند و در پی تحقق اين اهدافند. اگر حقوق بشر و پاسداری از حرمت و منزلت انسان را غايت نهايی نظام سياسی مطلوب بدانيم، سخنی به گزافه نگفته ايم.1

به عقيدة بسياری از فيلسوفان و اخلاق شناسان، «حقوق بشر» می بايد به مثابه اصل ارزنده، در ارزشگذاری نسبت به نظامهای سياسی مورد استفاده قرار گيرد و بسياری از متفکران دو حوزة فلسفه و اخلاق، رعايت و يا نقض حقوق بشر را سنجيداری هنجارمند برای تفکيک نظامهای سياسی گوناگون می دانند.1

تلاش برای دستيابی به يک نظام سياسی آرمانی، از ديرباز مشغلة فکری انسانها بوده است. نخستين کوششهای متکی بر خرد برای درک و توضيح جهان، در سده های 6 و 5 پيش از ميلاد آغاز شد. تا آن زمان، درک از جهان جنبة اسطوره ای داشت. فلسفه و تاريخ نگاری يونانی، در همين دوره، گام عظيمی به پيش برداشت و موضوع سياست و نظام سياسی آرمانی نيز چه در ژرف انديشی های فلسفی و چه در تاريخ نگاری، جايگاه ويژه ای را به خود اختصاص داد. يونانيان ضرورت دستيابی به يک نظام سياسی مطلوب برای زندگی انسانها را مستدل ساختند. آنان به اين ترتيب تکانة نيرومندی به فلسفه سياسی دادند که تا امروز نيز انديشة بشری را متاثر ساخته است. پرسشی که برای آنان مطرح بود، اين بود که کدام نظام سياسی و کدام نوع حکومت بهترين و مناسب ترين است؟ اين پرسش به ظاهر ساده، در اصل به کليدی ترين پرسش همة فلسفه های سياسی تبديل گرديد. جالب اينجاست که برای نخستين بار اين هرودت يعنی پدر تاريخ نگاری يونان بود که در جريان نگارش تاريخ جنگهای ايران و يونان، دست به مقايسة منظم نظامهای سياسی مختلف در يونان و شرق زد و تلاش کرد تا با استدلالات عقلی، برتريهای دمکراسی يونانی را بر شيوه های حکمرانی استبداد شرقی مستدل سازد.1

يکصد سال پس از هرودت، فلسفة سياسی با افلاطون به يکی از قله های فکری خود دست يافت. افلاطون در کتاب «دولت» (1) با دقت پرسش برای دستيابی به نظام سياسی مطلوب را طرح و از زبان سقراط به آن پاسخ می گويد. افلاطون در اين اثر خود، به دنبال نظام سياسی ممکن و عملی نيست، او در جستجوی نظام کامل و بی عيب و نقص است. از نظر او چنين نظامی تنها هنگامی پديدار خواهد شد که فيلسوفان قدرت را در دست گيرند يا اينکه شاهان به فلسفه روی آورند.1

معروف ترين شاگرد افلاطون يعنی ارسطو، در کتاب «سياست و دولت آتنی ها» (2)، همانند استاد، هستة مرکزی فلسفة سياسی را جستجوی نظامی مطلوب برای زندگی انسانها می داند. منتها راهی که ارسطو برای دستيابی به اين نظام پيش می نهد، با راه افلاطون متفاوت است. ارسطو به دنبال نظام کامل و بی عيب و نقص نيست. او در جستجوی بهترين نظام ممکن است. جستجوی او بر منطق و تجربة بشری تکيه دارد. روش ارسطو را شايد بتوان به زبان امروزين، روش علمی آزمون و يافتن خطا ناميد. نسخة ارسطو برای بهترين نظام سياسی ممکن، با نسخة آرمانی افلاطون تفاوتهای جدی دارد. اگر چه ارسطو نيز به دنبال نظام سياسی ايده آل است، اما او در عين حال خواهان ايجاد بهترين نظام ممکن در ميان انسانهای موجود با همه ضعفها و نقاط قوت آنان است. در فلسفة سياسی ارسطو، وحدتی ميان نظام سياسی آرمانی (يعنی آنچه که بايد باشد) و سياست عملی روز (يعنی آنچه که واقعا" هست) برقرار است؛ وحدتی ميان «ايده آل و رئال».1

از زمان ارسطو تا قرن بيستم، متفکرين سياسی در تلاش بوده اند، نظامهای سياسی گوناگون را با توجه به اين وحدت ارسطويی، در مقوله هايی خصلت نما تقسيم بندی کنند. اما قرن بيستم را می توان سدة چرخشی بنيادين برای انديشة سياسی ناميد. در آغاز همين سده است که «فلسفة سياسی» و «دانش سياست» از يکديگر جدا شدند و هر يک به راه خود رفتند. اين روند از دهه های ميانی سدة گذشته، ژرفش بيشتری يافت. وحدت ارسطويی ميان يافتن بهترين نظام سياسی و کاوش علمی واقعيت موجود، يا به عبارت ديگر «آنچه که بايد باشد» و «آنچه که هست»، تاب فشار علم به معنای امروزين کلام را نياورد و از هم گسيخت. درک امروزين از علم، برای سياست نيز خواهان معياری چون علوم طبيعی است. از اين منظر، علم سياست نيز بايد چون علوم طبيعی عينی، عقلانی، بيطرف، واقعگرا و به دور از احساسات و تعصبات باشد. علم سياست بايد مطالعة روشمند برای دستيابی به شناخت هر چه بيشتر واقعيت موجود را هدف قرار دهد و در پی تبيين تاثيرات متقابل پديده های سياسی برآيد. علم سياست نبايد موضعی راجع به نظام سياسی خوب و يا درست اتخاذ کند و بايد اين کار را به فلسفة سياسی و فلسفة اخلاق (اتيک) واگذارد، وگرنه عينيت علمی خود را خدشه دار می سازد. سياست شناسان مدرن، در اين نکته اتفاق نظر دارند که بايد ميان فلسفة سياسی و بينش اخلاقی از يکطرف و سياست به مثابه دانشی تجربی از طرف ديگر، تفاوت قائل شد. آنان ارزيابی خوب و بد را وظيفة دانش سياسی نمی دانند، چرا که اظهارنظرهای اخلاقی و متافيزيکی، نه حقيقی اند و نه غير حقيقی و لذا در گسترة آزمون و بررسی، برای هر کس قابل تاييد يا ابطال نمی باشند. بايد توجه داشت که اين نتيجه گيری، در گسترة سياست عملی، برای رهروان انديشة حقوق بشر با پيامدهای مشخصی همراه است و کار و فعاليت آنان را با دشواريهای کم تا بيش معينی روبرو می سازد.1

واقعيت ياد شده اما ذره ای از اهميت اين موضوع نمی کاهد که امروزه، يعنی در آغاز سدة بيست و يکم نيز، امر تقسيم بندی نظامهای سياسی بر پاية سنجيدارهای معين، با همان شدت و حدت گذشته در جريان است. رعايت و يا نقض حقوق بشر در اين تقسيم بندی، نقشی اساسی ايفا می کند. ايدة حقوق بشر، هر آينه که از آن معنايی اخلاقی مستفاد کنيم، به ناچار در حوزة فلسفه سياسی و به عبارت دقيق تر در حوزة فلسفة اخلاق (اتيک) مورد ژرف انديشی قرار می گيرد. به عقيدة بسياری از فيلسوفان و اخلاق شناسان، «حقوق بشر» می بايد به مثابه اصل ارزنده (Axiom) در ارزشگذاری نسبت به نظامهای سياسی مورد استفاده قرار گيرد و بسياری از متفکران دو حوزة فلسفه و اخلاق، رعايت و يا نقض حقوق بشر را سنجيداری هنجارمند (normativ) برای تفکيک نظامهای سياسی گوناگون می دانند1.

در هر کجا که انسانها در مورد انسانهای ديگر اعمال قدرت می کنند ـ و در همة نظامهای سياسی چنين است ـ ، پرسش مشروعيت اين قدرت، به پرسشی مرکزی تبديل می گردد. به يقين می توان گفت که مردمسالاری (دمکراسی) به مثابه تنها نظام سياسی موجود، به پرسش مربوط به مشروعيت قدرت پاسخی درخور می دهد. و از همين رو اگر چه اين شکل حکومتی، تنها در کشورهای محدودی از جهان تثبيت و نهادينه شده است، اما به مثابه الگويی مطلوب جای خود را در افکار عمومی گشوده است. هيچ نظام سياسی و حتا سياه ترين حکومت استبدادی و ديکتاتوری را در جهان نمی توان يافت که خود را نظامی غيردمکراتيک بداند! و اين خود نشانة حقانيت دمکراسی است. اما نظامهای سياسی، فی نفسه غايت نهايی نيستند، بلکه اهدافی را تعقيب می کنند و در پی تحقق اين اهدافند. اگر حقوق بشر و پاسداری از حرمت و منزلت انسان را غايت نهايی نظام سياسی مطلوب بدانيم، سخنی به گزافه نگفته ايم. بيهوده نيست که فيلسوفان و اخلاق شناسان، پيوند ميان دمکراسی و حقوق بشر را جدايی ناپذير می دانند و قابليت کارکرد دمکراسی را در تاثيرگذاری آن برای ضرورت رعايت حقوق بشر ارزيابی می کنند. يورگن هابرماس فيلسوف نامی آلمان معتقد است که «حقوق بشر و حاکميت مردم، متقابلا" پيش شرط يکديگرند.» (3). ارنست توگندهات استاد فلسفة اخلاق در دانشگاههای معتبر اروپا و آمريکا گامی فراتر می نهد و تصريح می کند که «مفهوم مشروعيت بايد چارچوب پرسش موجويت حقوق بشر را تشکيل دهد و از آنجا که حقوق بشر به معنای رعايت حقوقی است که دولت بايد آن را تضمين نمايد، هر نظام سياسی که شهروندان خود را از حقوق بشر محروم می سازد، نمی تواند به مثابه نظامی مشروع به حساب آيد.» (4).1

با اين استدلالها، ميان حقوق بشر و سازماندهی دولت، ارتباطی پر تنش ولی اجتناب ناپذير برقرار می گردد. در چنين ارتباطی، دمکراسی نيز چون حقوق بشر به ضرورتی جهانشمول تبديل می گردد. البته همواره بايد در نظر داشت که دمکراسی به مثابه شکل حکومتی، خود به خود به معنای الغای حاکميت دولتی نيست و تنها نمودار شکلی معين از سازماندهی حاکميت است که در آن قدرت دولت به مثابه تصميم گيرندة سياسی، مشروعيت خود را از مردم می گيرد. رعايت حقوق بشر در هر کشوری می تواند به دمکراسی در آنجا منجر گردد و از سوی ديگر، دمکراسی تا کنون بهترين نظامی شناخته شده است که با رعايت حقوق بشر بيشترين همخوانی را دارد.1

از گفتار بالا اين نتيجه حاصل می شود که در آغاز سدة بيست و يکم، می توان نظامهای سياسی را در رابطه با سنجيداری به نام «حقوق بشر»، به دو گروه عمده تقسيم بندی کرد: نظامهای سياسی که حقوق بشر را رعايت می کنند و نظامهای سياسی که حقوق بشر را نقض می کنند. اين تقسيم بندی، مورد تاکيد بسياری از صاحبنظرانی است که در زمينة قياس نظامهای سياسی گوناگون، دست به پژوهشهای پايه ای زده اند(5). قطعا" بسياری با چنين تقسيم بندی موافق نيستند. مخالفين معمولا" چنين استدلال می کنند که حقوق بشر در همه جا نقض می شود و هيچ کشوری ـ حتا کشورهای پيشرفتة غربی ـ را نمی توان يافت که در آنها حقوق بشر به تمامی رعايت گردد. چنين استدلالی دارای هسته ای درست است. بارها شنيده ايم و يا شاهد بوده ايم که حتا در کشورهای دارای نظامهای دمکراتيک، برخی ارگانهای انتظامی مانند اداره های پليس و يا ايستگاههای کنترل مرزی، با اعمال خشونت و رفتاری غير انسانی، دست به نقض حقوق بشر زده اند. دامنة اين کار گاهی از اين نيز فراتر رفته و ما با احکامی نامنصفانه و غيرعادلانه از طرف برخی نهادهای قضايی و دادگاههای اين کشورها روبرو بوده ايم که خود به گونه ای، حتا نقض حقوق انسانها را قانونيت بخشيده است. خوشبختانه اين موارد زياد نيستند و با توجه به حضور قدرتمند مطبوعات و شفافيتی که در گسترة عمومی جوامع باز حاکم است، می توان از راههای قانونی با بروز چنين پديده های ناهنجاری مبارزه کرد و لااقل دامنة آنها را محدودساخت. سوء استفاده از قدرت، در همة نظامهای سياسی، امری ممکن است. اما بايد در نظر داشت که دمکراسی تنها نظامی است که از طريق تقسيم قوا، برای جلوگيری از اين سوء استفاده، به جدی ترين اقدامات احتياطی دست يازيده است.1

موضوع نقض حقوق بشر در کشورهای دارای نظامهای دمکراتيک هنگامی پيچيده تر می شود که پای اين استدلال به ميان آيد که حقوق بشر با «عدالت اجتماعی» پيوندی ناگسستنی دارد و بنابراين مادامی که در کشورهای پيشرفتة غربی نيز فقر و بي عدالتی اقتصادی ـ اجتماعی وجود دارد، نمی توان از رعايت حقوق بشر در اين کشورها سخن به ميان آورد. چنين استدلالی اگر چه به درستی بر رابطة ميان حقوق بشر و عدالت اجتماعی انگشت می گذارد، اما در نتيجه گيری خود دچار خطايی فاحش می گردد. تفاوت اساسی وجود دارد ميان اقداماتی که دولت مردمسالار موظف است به آنها دست بزند تا حقوق کامل انسانها را برقرار سازد و اقداماتی که يک دولت نبايد به آنها دست بزند تا عامدا" حقوق انسانها را پايمال کند. در اينجا موضوع بر سر همان قديمی ترين پرسش مربوط به فلسفة سياسی است که از زمان افلاطون و ارسطو در يونان باستان، مشغلة فکری متفکران سياسی بوده است و در آغاز اين نوشته به آن اشاره شد. و آن تفاوت ميان نظام سياسی آرمانی و بهترين نظام ممکن می باشد؛ به عبارت ديگر تفاوت ميان آنچه که بايد باشد و آنچه که هست. تفاوت ميان «ايده آل» و «رئال».1

بديهی است که تا به امروز حتا نظامهای دمکراتيک نيز قادر نشده اند به معضلات مربوط به نقض حقوق بشر، در آنجا که ناشی از بيعدالتی اجتماعی است، پاسخی کامل بدهند. اما تفاوت اساسی وجود دارد ميان اينگونه نظامهای سياسی و نظامهايی چون جمهوری اسلامی در ميهن ما که بطور مستمر حقوق انسانها را بويژه در زمينة آزاديهای فردی و اجتماعی شهروندان خود پايمال می سازند. نديدن اين تفاوت، خطايی بزرگ و غيرمسئولانه و به گونه ای توجيه همة حکومتهای جبار جهان است. نمی توان ناتوانی يک دولت قانونی را در از بين بردن کامل فقر و بيعدالتی، با پيگرد خشن پليسی، شکنجه و اعدام مخالفين سياسی در يک نظام سياسی تامگرا يا استبدادی، تحت اين عنوان که هر دو نقض حقوق بشرند، برابر دانست. چنين قياسی، يک خودفريبی محض خواهد بود!1

محيی


ــــــــــــــــــــــــــــــ
1- Platon: Der Staat. Über das Gerechte, Hamburg 1989
2- Aristoteles: Politik und Staat der Athener, Zürich 1955
3- Jürgen Habermas: Faktizität und Geltung, Frankfurt am Main 1992, S. 112
4- Ernst Tugendhat: Die Kontroverse um die Menschenrechte, in: Stefan Gosepath und Georg Lohmann (Hrsg.): Philosophie der Menschenrechte, Frankfurt am Main 1998, S. 48
5- Juan J. Linz: Typen politischer Regime und die Achtung der Menschenrechte, in: Eckhard Jesse (Hrsg.): Totalitarismus im 20. Jahrhundert, Bonn 1996, S. 485-537

www.hezbemihan.org

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker