آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Monday, March 07, 2005

 

( 2 )...چهارشنبه سوری

حزب ميهن
امير سپهر
چهارشنبه سوری نقطه شروع حرکتی تاريخی برای آزادی ايران بخش(2)1


هيچ رژيمی با امضا و تومارنمیرود، به خيابان بيائيد!1

ما هم اينک درآنچنان شرايط مساعدی برای رسيدن به آزادی قرار داريم که تاکون هيچ ملتی در دنيا از آن برخوردار نبوده است. چنين بخت و فرصت بی نظيری برای رستن از بند به هيچ مردمی در دنيا ارزانی نشده است، حتی در پروسه دموکراتيزه شدن شتابناک جهان در اين دو دهه آخرين، بيست سالی که در آن سرعت حرکت بسوی دموکراسی بسان سرعت برق و باد بود. تاريخ سياسی جهان را که مرور کنيد متوجه خواهيد شد که در همين مدت نزديک به هشتاد ملت در زنجير تواستند خود را از بند رها سازند، بررسی چگونگی پيکار آن مردمان و هزينه هايی را که در راه رهايی خود دادند درستی اين ادعا را به اثبات خوا رساند که هيچيک از آن ملت های گرفتار اين اقبال ارزنده و حمايت جهانی را که ماهم اکنون در پشت سر خود داريم را نداشتند.1
به همين آخرين رخداد شگرف تاريخی چند هقته پيش نظری بيافکنيد، به عراق، تروريست ها بيش از دو سال است که روزانه بطور متوسط بيش از 25 نفر از زن و کودک و پير و جوان گرفته تا افراد ارتش آمريکا و عراق را در عمليات تروريستی به قتل می رسانند. هيچ محله و کوی و برزنی در سراسر عراق وجود ندارد که بتوان در آنجا احساس امنيّت کرد. مردم نه برق دارند و نه آب. صدای انفجار بمب و خمپاره و موشک يک لحظه در آن سرزمين قطع نميشود. بيش از هفتاد و پنج در صد مردم بيکارند و به همان نسبت سر گرسنه بر زمين می گذارند. هيچ فرد عراقی اعم از شيعه و سنی و کرد و ترکمن از دست تروريستهای انتحاری امنيت و آسايش ندارد. آدمکش هايی که در عراق هستند بقدری و حشی و کثيف و جنايتکارند که سر گروگانهای بيگناه خود را در جلوی دوربين تلويزيون مانند يک بره گوش تا گوش از تن جدا می سازند. آن ملت بينوا وگرفتار جهالت مشتی جانی واپسگرا هر دم و ثانيه از هر سوی در معرض هزاران خطر جانی و مشکلات ديگری هستند که واقعآ قلم در وصف آنهمه رنج و گرفتاری از نوشتن عاجز ميماند.1
در چنين اوضاع و احوالی است که می بينيم مردم آن ديار با شهامت و اميد تهديد چنان جنايتکاران سفاک و ترس از مرگ درعمليات انتحاری را به هيچ می انگارند، حتی با نثار خون به پای صندوقهای رای رفته و بقول ملا ها مشت محکمی بر دهان همين ملا های خرابکار ايرانی و تروريستهای جنايتکار می زنند و جهانی را به تحسين و اعجاب واميدارند. بگونه ای که حتی تمام مخالفان سياست جرج بوش در آزادی سازی کشورشان را نيز شرمنده و نادم می سازند. مردم غيرتمند عراق نشان می دهند که در مقابل فرزندان و کشور خود احساس مسئوليت ميکنند و براستی خيلی لايق تر از آن هستند که صدام حسين آنها را حتی از حيوان هم پست تر به بند کشيده بود. کمی عقب تر و دور تر برويم به اوکراين، در آنجا هم خواهيم ديد که مردم در سرمای 15 درجه زير صفر بمدت سه هفته شبان و روزان خود را در خيابان ها به صبح و شام رسانند. کمی عقب تر به گرجستان و يوگسلاوی، باز هم مردم برنا و پير؛ زن و مرد و کودک همگی را مصمم برای رقم زدن سرنوشت خود بی تاب و در جوشش و غليان وسر انچام پيروز و مورد احترام جهانيان می بينيم. 1
به افغانستان نظری بيافکند، ببينيد آن ملت با چه صدمات اما با درايت و هوشياری و احساس مسئوليت خود را از زندان سياه ترين رژيم ارتجاعی جهان خلاصی بخشيدند. آلمان شرقی را نگاه کنيد، مردم از سيم خار دار و مين های زمينی پای ديوار برلين با شجاعت عبور کرده و با خرد کردن ضخيم ترين و محکم ترين ديوار بتونی جهان با پتک و چکش و تيشه، حتی با پيچ گوشتی خود را به آنسوی ديوار رسانده و اريش هونيکر و ارباب بزرگش اتحاد شوروی را تحقير و مات کردند. به ورشو و گدانسک و پوزنان و ...، به جنبش همبستگی لخ والنسا، ببينيد چگونه ميليونها لهستانی با اراده هفته ها در خيابان ها و بندرگاههای نمور و سرد با حداقل وسايل بسر بردند و ژنرال ياروزلسکی گردن کلفت و سرکش را با قامتی خميده روانه خانه سالمندان کردند. به ملت فقير و گرسنه رومانی و چائشسکو، به آفريقای جنوبی، به رومانی، به ملداوی، به آلبانی ... در حاليکه هيچ کدام حتی يکدهم اين حمايت جهانی و موقعيّت مناسبی که ما داريم را نداشتند، ليکن همه با تقبل هزينه اما باشجاعت و از خودگذشتگی موفق شدند که بدست توانای خود سرنوشت خويش را با غرور و اراده و عزت رقم زنند.1
چرا همه توانستند اما ما تا بحال نتوانستيم؟ سئوال و بحث اصلی هم همين است. شخصآ معتقدم که ما نه تنها ازهيچکدامی از آن ملتها عفبمانده تر و ترسو تر نيستيم، بلکه به جهاتی از همه آنها نيز برتريم، لااقل بلحاظ پتانسيل عظيم انسانی که ناشی از جوان تر بودن ملت خود داريم و همينطور سطح دانش همان فرزندان جوانمان. اگر ايرادی بر مردم ما وارد باشد، بويژه نسل جوان و آگاه (که اين ايراد کاملآ هم وارد است)، اين است که هنوز هم به دنبال اين هستند که کس و يا کسانی بنام رهبران جنبش پيداشوند، حرکت کنند آنگاه مردم وارد صحنه کار و زار شوند. در سالهای گذشته هم که هر رهبر و فرمانده و امام و سرور سالاری پيدا شده توزرد از آب در آمده، که همين امر هم به سرخوردگی و نا اميدی مردم و انفعال آنان منجر گرديده است. نتيجه اينکه از نظر پاره بزرگی ازهم ميهنان برگوارمان چون رهبری درست و حسابی و قابل اعتماد وجود ندارد پس مبارزه هم بی فايده است، و نا خواسته يعنی اين رژيم فعلآ بايد بماند.1
توقع داشتن رهبری البته پر بيراه نيست. چه خوب بود که ما نيز همانند ملتهای خردمندی که به آزادی رسيدند تشکيلاتی، کنگره ای، حزبی، سازمانی و يا لااقل اشخاصی مورد احترام اعتماد را ميداشتيم که خواست و اراده و از همه مهم تر منافع ملی ما را برتر از منافع شخصی وگروهی خود قرار داده و جنبش ملی مردم را هماهنگ و نمايندگی کند. اما متاسفانه نداريم. فعلآ هرچه داريم بار خاطر است نه يار شاطر! اتفاقآ کسانی که در واقع در اين پيچهای تند تاريخ بايد هادی و رهبر جامعه باشند جامعه ما را مسموم و بيمار کرده اند، کسانی که مثلآ خود را پزشکان فرهنگی سياسی جامعه قلمداد می کنند و يا نقش پرستاری از جامعه را برای خود قائل هستند. مردم ما که به خودی خود از دست جور و ستم ملا ها به اندازه کافی پريشانحال هستند، همين بظاهرراهبران فکری هستند که از سر نابخردی اينقدر بخاطر جمهوری و مشروطه زاده نشده و شاه و مصدق مرده به سرو کله هم پريده و از بس اين مردم را با خود اينطرف و آنطرف کشانده اند که مردم را نا اميد ساخته به بيماری مهلک بی تفاوتی يا انفعال مبتلا کرده اند. اينان نه ديگر اعتباری برای خود باقی گذارده اند و نه هوش و حواسی برای مردم. همه بنوعی گيجی دچار شده اند، مردم جان بلب رسيده ديگر هيچ ارزشی برای کسانیکه خود را رهبران سياسی قلمداد ميکنند قائل نيستند.1
ديگر کاملآ مشخص گرديده که از اينها ديگی برای ملت در بند ما بجوش نخواهد آمد. در بخش بعدی در حد بضاعت خود از دانش سياسی چاره کار را خواهم آورد. هر مبارزه ای ويژگيها و الزامات خاص خودرا طلب ميکند. بر خلاف نوشته بعضی ها اينجانب شخصآ به نخبه بازی و رهبرپروری هيچ اعتقادی ندارم. همين برداشت سنتی از مقولاتی چون رهبريت در يک جنبش اجتماعی و برداشت نا صيح ما از واژه نخبگان است که توان ما را به هرز برده و میبرد. امروزه نخبه بودن و ادعای رهبری فقط شده جمع آوی امضاء و تومار نوشتن. کدام جنبشی با تومار به پيروزی رسيده که جنبش ملت ما نيز به آن تأسی کند. مگر با تومار ميشود با ظلم و استبداد مبارزه کرد، آنهم استبداد مشتی آخوند متحجر که ديناری برای افکار عمومی ارزش قائل نيستند و از ملت ايران گله گوسفند بوجود آورده اند. بزير کشيدن جمهوری اسلامی با تومار؟!1
بدنبال طرح کذايی رفراندوم که به هيچ جا نرسيد و با اين حرکت لاک پشتی حتی به ترکستان معروف هم نخواهد رسيد، اخيرآ هم بيش از 550 تن در داخل مجددآ يک نامه تحليلی انتشار داده اند، که چه بشود؟ اين ديگر بر کسی معلوم نيست. پنداری مردمی که خود از تبعات شوم اين رژيم هر ساعت و روز و هفته فقير تر و گرفتار تر و بی آبروتر می شوند، از اين بيچارگي ها هيچ اطلاعی ندارند، يا آنکه ملا هاي که خود سکاندارسياست نفرين شده ايران هستند و شخصآ با دزدی و جنايت کار ملت را بدينجا کشانده اند، هيچ آگاهی از وضعيت شرم آور و فاجعه بار کشور ندارند.1
بنده بيسواد ده بار اين متن و يا پند نامه نورسيده را مطالعه کردم، هر چه گشتم که پيدا کنم راه حل اين بزرگواران برای برونرفت از اين خطرات در کمين ملت و کشور چيست؟ چيزی دستگيرم نشد. اين نوشته چيزی نيست جز مشتی توصيه تعارف گونه به رژيم برای گردن نهادن به اراده مردم. نويسندگان توصيه نامه اين حداقل شجاعت را بخرج نداده اند که نه با اسم شخص بلکه اقلآ به نهادی قرون وسطايی و توهين آميز بنام رهبری و ولايت اشاره کوچکی هم بنمايند. اين خواسته چگونه بايد تحقق يابد، فقط با يک امضاء پای ورقه گذاردن يا با پيگيری. آيا رفسنجانی و خامنه ای را ميشود با نصيخت از قدرت برکنار کرد؟! اگر نه، که برکسی پوشيده نيست که چواب نه است، آيا درخواست از اين بزرگان که به خيابان تشريف بياورند، خواسته ای بزرگ و نا معقول است؟ ما که نميگوئيم چاقو و قمه و پنجه بکس همراه خود بياوريد، به مردم اعلام کنيد که اين طرح در آستانه چهارشنبه سوری و نوروز که انتظارتجمع و اعتراض می رود، طرحی برای خنثی کردن اين حرکات نيست. نشان دهيد که هدف از نوشتن اين اندرزنامه محبت آميز و جمع آوری امضاء و انتشار آن درست در آستانه شروع حرکات اعتراضی فرستادن مردم پی نخود سياه نيست.1
ديگرانی و جود دارند که اين نوشته را امضاء کرده اند، اما لااقل برای نسل من پوشيده نيست که معرکه گردانهای اصلی اين طرح چه کسانی هستند. روی سخن من نيز با همان ها است. اين اشخاص کسانی هستند که در بر سر کار آوردن اين نظام دزد و جنايت پيشه نه تنها نقش بزرگی داشتند، که حتی مدتی نيز در اين رژيم آدمخوار مقام وزارت و وکالت و مديريت و رياست داشتند، حتی با اين وجود قصد تخطئه و اسائه ادب به اين اشخاص را ندارم، فقط همين اندازه ميگويم شمايی که هفتاد وهفت شلوار و پيراهن برای به قدرت رساندن ملا ها چاک کرديد و برای امام سابقتان حتی تا پای جان نيز رفتيد، حد اقل برای جبران يک از هزاران خطای خودتان هم که شده خبر مرگتان به خيابان بياييد. شما که ديگر نميتوانيد ادعا کنيد که نميدانيد که اگر همگی به خيابان بياييد رژيم هيچ کاری قادر نخواهد بود که انجام دهد، چه خواهند کرد؟ يعنی هر پانصد نفرشمارا زندانی کرده و يا خواهند کشت؟ خود بهتر ز هر کسی ميدانيد که خير. رژيم اگر با شما برخورد کند کمرش خواهد شکست و اگر هم نکند له خواهد شد. اگر ادعا کنيد که اينرا نميدانيد پس دغلکار هستيد، زمان را دريابيد!1
www.hezbemihan.com

|


<< Home

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker