طرح رفراندوم ازسوی پاسدار محمد محسن سازگارا (بنيانگذارسپاه پاسداران، معاون پيشين نخست وزير رژيم و نماينده رفسنجانی)، ادامه پروژه دوم خرداد برای نجات نظام طالبان ايران از سقوط حتمی است
ملت ما تکليف خود با کليت اين نظام ضد ايرانی و عوامل آن از جمله شخص سازگارا و اصلاح طلبان و سازمان توده اکثريت (عوامل بيرونی رژيم ) و ... را بايد در ادارات و دانشگاهها و کارخانه ها و خيابان ها و ميادين و کوچه های ايران روشن کند نه در دنيای مجازی اينترنت، دنيايی که حتی دو درصد از مردم فقير و هستی باخته "قربانيان اصلی اين رژيم" هم بدان راهی ندارند. اين يک فريب و يا در بهترين حالت يک پتيشن (جمع آوری امضاء) بصورت سمبوليک است که هيچ گونه ضمانت اجرايی ندارد
رفراندوم به معنای پرسشی مشخص و اساسی است که از جانب ملت بدان پاسخ داده ميشود. رفراندوم راستين را فقط پس از سقوط اين رژيم ميتوان برگزار کرد. چنانچه قرار باشد تحت حاکميت ملايان هم رفراندومی واقعی برگزار گردد موضوع آن بايد پرسشی روشن مانند (ادامه جمهوری اسلام آری يا نه ؟ ) باشد نه تعديل قوانين ضد بشری و يا جراحی زيبايی اين اهريمن زشت خوی. طبيعی است که رژيمی جنايتکار و دزد چون جمهوری اسلامی که خود نيز اذعان دارد که حتی ده درصد هم موافق ندارد به چنين رفراندومی گردن نخواهد گذارد، مگر آنکه تحت فشاری مرگبار قرار گيرد. نتيجه آنکه بعد از طی هشت ساله فاز دوم پروژه دوم خرداد، باز هم بدون اخذ نتيجه به جايی خواهيم رسيد که از آنجا آغاز کرديم. هر گونه طرح و برنامه ای بدون اشاره روشن به خواست اکثريت مردم يعنی سرنگونی تماميّت اين نظام از سوی هر شخص و نهادی که مطرح گردد يک فريب است
اين طرح رفراندوم يک فريب است هوشيار بايد بود
پرده دوم طرح رفراندم، ورود رفسنجانی يا محسن رضايی به صحنه انتخابات رياست جمهوی با برنامه و وعده ايجاد تغييرات در قانون اساسی خواهد بود
اگربا مختصر دقتی متن اوليه طرح رفراندوم را بخوانيد و سپس اندک توجهی هم به متن تکميلی آن نشان دهيد، به نيکی درخواهيد يافت که اين دو متن هر يک ديگری را نفی ميکند. درمتن اوليه می خوانيم (... تنها یک راه قطعی برای رفع این بحران و رهائی ملت رنجدیده ایران وجود دارد : شکل گیری حکومتی دموکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر ... برای دستیابی به این مهم ، تدوین قانون اساسی نوین و تعیین نظام دلخواه گام اول و حیاتی است) گر چه در اينجا کلامی از تغيير شکل جمهوری اسلامی به بميان نيامده، ليکن نويسندگان اين طرح با ظرافت خاصی باب اجتهاد و قياس به نفس را برای خوانندگان خام خود باز گذارده اند که با شناختی شخصی که ازعدم قابليت و استعداد اين رژيم برای هر گونه تغييری دارند خود به اين نتيجه گيری غلط برسند که مقصود طراحان خلع يد کامل از حاکمان فعلی و تغيير حکومت اسلامی است. همين تيز هوشی و حقه بازی طراحان است که بسياری از افراد ساده و خير انديش را از هول حليم به ديگ می اندازد. وقتی قطار امضاء به راه می افتد طراحان ضمن گردش يکصد و هشتاد درجه ای نه تنها حاکمان فعلی را ترد نميکنند که حتی آنها را بازيگران اصلی طرح نيز ميخوانند و از اپوزيسيون همانند برادر ناتنی، آنهم بصورت گنگ نام ميبرند، بگونه ایکه مشخص نميگردد اين اپوزيسيون مورد نظر مثلآ فقط خود علی افشاری يا سازگارا و نهضت آزادی ... هستند و يا گريختگان از دست ملا های جنايتکار را نيز شامل ميگردد، و آيا آنها اصولآ گوشه چشمی هم به اپوزيسيون خارج دارند يا خير !؟
باز هم به استفاده از پيچيدگی کلام و ظرافت انشايی در اين جمله طويل از متن دوم خوب توجه فرماييد که چگونه ظالم را محق تر از مظلوم جلوه داده و ضارب را در جايگاهی حتی برتر تراز مضروب نشانده است: (مزيت ويژه راهكار رفراندوم ظرفيت گسترده و فراگير آن برای پوشش تمامی بازيگران و نقش آفرينان عرصه سياست ايران اعم از جناح های مختلف حاكميت و اپوزيسيون می باشد تا ديدگاه و متاع خود را در عرصه عمومی مطرح كنند و انتخاب نهايی را به داوری افكار عمومی بسپارند). تو گويی جناحهای درون حاکميّت پس از 26 سال جنايت و دزدی هنوز هم فرصت کافی برای عرضه ديدگاه و متاع خود نداشته اند و هنوز هم متاعشان گرانبها تر و ای بسا پر خريدار از متاع قربانيان آنهاست ! اما شاه بيت متن دوم اينجا است که طراحان طرح کذايی امام عظيم الشأن امت را همچنان مرجع و هادی قرار ميدهند و افکار آزاده و متعالی مرده ريگ داران خمينی کبير را نيز کماکان راهگشا ميدانند، آنجا که مينويسند: (همانگونه كه بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز در بدو ورود خود به تهران اعلام كرد "پدران و مادران ما 50 سال پيش قانون اساسی تصويب كردند حال ما آن را نمی خواهيم" حق طبيعی و اوليه هر نسل انتخاب ساختار قانونی دلخواه خود است. از سوی ديگر در شرايطی كه اوليای امور و مقامات رسمی جمهوری اسلامی راهكار رفراندوم با نظارت سازمان ملل را برای كشورهای همسايه تجويز می كنند چرا ملت شريف ايران برای فيصله بخشيدن به بحران مشروعيت و مقبوليت و پايان بخشی به منازعات در عرصه داخلی و خارجی و استفاده از تمامی پتانسيل ها و ظرفيت های ايرانيان برای برقراری ايرانی آباد ، آزاد و سربلند از اين حق محروم باشد؟) پس از خواندن اين چند جمله به نظر ميرسد افرادی که امام امت و ميراث خواران وی را هرگز قبول نداشته و ندارند و ايشان را جانی و دزد و مجرم ميدانند، اساسآ حق ورود به اين عرصه و شرکت در اين رفراندوم را نداشته باشند
طراحان در پاراگراف های آخرين متن دوم اين ذهنيّت را بيشتر تقويت ميکنند، زيرا با بکار گيری واژه مرکب (اين بار) بروشنی اين طرح را به جنبش دوم خرداد کوک زده و ادامه آن حرکت ميدانند و حتی از ايجاد خطر جدی برای نظام بطور سر بسته فبلآ استغفار هم ميگويند: (... اين بار برای خروج از انسداد كنوني، تحرك مجدد جنبش اجتماعی و ترسيم چشم انداز حركت موثر و اميد آفرين به درخواست برای رفراندوم پاسخ مثبت داديم و هيچ گاه خود را در جايگاه تعيين مجلس موسسان يا كميته اقدام برای رفراندوم و تدوين قانون اساسی ندانسته و نمی دانيم ) آنچه در اين مختصر ميتوان نوشت اين است که طرح مزبور به هزار و يک دليل مربوط به خود نظام برای خروج از بحران عدم مشروعيت در نزد افکار داخلی و خارجی است. اين طرح صورت مسئله را تغيير داده و با تبرئه کردن جناتکاران دستار بند، گناه تمامی جنايات و دزدی ها را به گردن قانون اساسی میاندازد. توجه کنيد که محمد خاتمی برای تحقق اصلاحات حتی قانون اساسی فغلی را نيز تنگ نميداند. وی در توجيه عدم توفيق خود هميشه اظهار ميدارد دست هايی وجود دارند که اجازه نميدهند که حتی از نيمی از ظرفيت قانون اساسی فعلی در جهت تحقق اصلاحات بهره برد. حال اگر چندی پس از جا افتادن اين طرح و نا رسا جلوه داده شدن قانون اساسی، سردار پرقدرت سازندگی و يا محسن رضايی که اينروز ها سخت هم ملی ملی ميگويد و از منافع مردم دم ميزند با وعده تغيير قانون اساسی وارد ميدان انتخابات شوند، تصور نميکنيد که باز بازار انتخابات جمهوری اسلامی داغ خواهد شد! وقتی نخبگان ملتی اينچنين راحت بدام افتند، ديگر از عوام چه انتظاری ميتوان داشت
سرنوشت اين طرح هم مانند پروژه دوم خرداد از هم اکنون مشخص است. آينده شيفتگان امروزی اين طرح را هم ميتوان با قاطعيّت حدس زد، آنها بدون شک در آتيه ای نه چندان دور دو شقه خواهند شد، گروهی ازکرده خود نادم و پشيمان شده و با هزار و يک توجيه غير قابل قبول آن يک مثقال اعتبارخود را نيز در نزد مردم ازدست خواهند داد، و عده ديگری هم همچنان بر سر اشتباه خود ايستاده و باز هم بعد از هفت - هشت سالی دفاع خود از اين فريب رابيشرمانه از بيخ انکار خواهند کرد (همان کاری که داريوش همايون و رفيق گرمابه و گلستانش علی کشتگر توده ای در جريان دوم خرداد کردند) نوشتن آنچه می بينم و احساس ميکنم برايم سخت دشوار است، به هر نحوی که بنويسم حمل برگستاخی خواهد شد، بنابر اين از آن صرفنظر ميکنم، فقط اجازه ميخواهم اينرا بنويسم : ملتی که انديشمندان و نخبگانش، عاشقان پريروز خمينی و شيفتگان ديروزخاتمی و سينه چاکان امروز سازگارا باشند، طبيعی است که خاک بر سر ترين ملت دنيا خواهد بود
علی خامنه ای به پدر خوانده تمامی تروريستها و آدمکشان حرفه ای جهان مبدل گرديده و ائتلاف ملا ها با شبکه القاعده امری است که ديگر غير قابل انکاراست
ما از حدود يک سال پيش بدين سو بارها روی اين نکته تأکيد کرديم که پس از فروپاشی رژيم طالبان در افغانستان تمامی سران القاعده به ايران منتقل گرديده اند و در پناه رژيم جمهوری روضه خوان ها هستند. با گذشت زمان ناظران براين گفته ما مهر تأئيد ميزنند که جمهوری ملا ها در حال حاظر موطن تمامی تروريستهای خطرناک جهان است، آنهم بدون توجه به اعتقادات اين آدمکشان. چيزی که برای ملا ها مهم است مخالفت با آمريکا است که رژيمشان را تهديد ميکند نه باور های دينی و مرام و مسلک سياسی اين جانيان. ماه گذشته بسياری از نشريات معتبر جهان سخن از نوار ويدئويی بميان آوردند که در آن اسامه بن لادن خامنه ای را وارث خود دانسته و از آدمکشان زير دست خود خواسته است که بعد از مرگش به او اقتدا نموده و تحت امر وی در آيند. ملا ها حتی با کمونيستهای نپال نيز در ارتباط تنگاتنگ هستند و همينطور با بسياری از شبکه های مافيايی و قاچاق و تروريستی ديگر حتی غير سياسی. در تازه ترين مقاله در اين مورد که به قلم يکی از مشهور ترين روزنامه نگاران جهان عرب نگاشته شده، با ابعاد ديگری ازائتلاف رژيم ملا ها با شبکه القاعده و نيات پليد اين نظام تروريستی آشنا ميگرديم
عبدالرحمن راشد روزنامه نگار سرشناس عرب مي نويسد: در آغاز به نظر شايعه مي رسيد که ايران به فراريان القاعده پناه داده است، اما اکنون اين موضوع را حتي خود حکومت ايران نيز تاييد کرده است، به اين شکل که مي گويد: فراريان القاعده در ايران در بازداشت به سر مي برند. الشرق الاوسط مي نويسد: گفته مي شد چگونه ممکن است حکومت افراطي شيعه در ايران به اعضاي القاعده که سازماني سني افراطي است پناه دهد. اما زماني که مصلحت ايجاب کرد، هر دو طرف از مواضع خود عقب نشيني کردند. راشد که مدیريت شبکه تلويزيوني العربيه را نيز بر عهده دارد، مي نويسد: ائتلاف کوتاه مدتي که ميان تهران و القاعده به وجود آمده مانند هر اتحاد ديگر از اين نوع نتيجه خوبي براي تهران نخواهد داشت. وي مي افزايد انور سادات نيز به چنين ائتلافي دست زد. او اسلامي هاي افراطي را از زندان هاي عبدالناصر آزاد کرد، اما سرانجام به دست همين اسلامي هاي افراطي کشته شد.الشرق الاوسط ادامه مي دهد: بسياري در منطقه افنجارهاي يک سال اخير در عربستان را به سيف العدل نسبت مي دهند که در پناه حکومت ايران در اين کشور به سر مي برد. ايران تصور مي کند با پناه دادن به اعضاي، سعودي، مصري، يمني و الجزايري القاعده بازوهاي خود را عليه آمريکا و دولت هاي عرب درازتر مي سازد، اما چنين سياستي نتيجه اي جز افزايش بي اعتمادي کشورهاي عرب به ايران نخواهد داشت.الشرق الاوسط مي نويسد: ايران در مورد برنامه اتمي خود نيز به خطا مي رود، چرا که برنامه اتمي ايران باعث نگراني روزافزون کشورهاي عرب در منطقه شده است. اين روزنامه مي افزايد: بسياري در کشورهاي عرب بر اين عقيده اند که ايران مي خواهد آنچه را که پس از انقلاب در لبنان و در مورد فلسطيني ها نتوانست عملي سازد، اکنون در مورد کشورهاي همسايه اش عملي سازد
برنامه اتمی رژيم و واکنش اروپا نمايشنامه ای است که نرخ آن منافع ملی ملت ايران است
مذاکرات غير رسمي نمايندگان لات و بی سرو پا و چاقو کش رژيم طالبان ايران با اتحاديه اروپا بر سر قرارداد ميان دو طرف که بر اساس آن ايران قول داده بود فعاليت هاي غني سازي اورانيوم خود را متوقف کند، روز شنبه قطع شد و به اين ترتيب به گفته ديپلمات ها ظاهرآ راه براي اعمال تحريم هاي احتمالي عليه رژيم ايران باز شده است. يک ديپلمات اروپايي که از نزديک مذاکرات را دنبال مي کند، به خبرگزاري فرانسه گفته است که پيشرفتي صورت نگرفت و اکنون نوبت ايران است که بگويد چه مي خواهد بکند.اگر به زودي تعليق کامل غني سازي اورانيوم توسط ايران تاييد نشود، موضوع صورت ديگري به خود مي گيرد. اين ديپلمات مي گويد که عدم تعليق کامل غني سازي مي تواند به اين معني باشد که هيات مديره سازمان بين المللي انرژي اتمي نتواند در جلسه روز دوشنبه خود قطعنامه اي مبني بر تعليق فعاليت هاي غني سازي اورانيم توسط ايران صادر کند و اين زمينه را براي قطعنامه شديدتري فراهم مي کند و يک گام به سوي درخواست آمريکا براي ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد نزديک مي شويم که در آن صورت ممکن است ايران مورد تحريم هاي اقتصادي قرار گيرد
طبق اخباری که خبرگزاری های جهان مخابره کردند ايران و مذاکره کنندگان فرانسوي، بريتانيايي و آلماني سعي دارند قرارداد هفتم نوامبر پاريس در مورد تعليق کامل غني سازي اورانيوم را نجات دهند. اين قرارداد قرار بود با تاييد سازمان بين المللي انرژي اتمي در نشستي که از روز پنجشنبه آغاز شده است، نهايي شود. پس از آنکه ايران گفت به رغم تعليق غني سازي، 20 سنترفيوژ غني سازي اورانيوم همچنان به کار خود ادامه خواهند داد، قرار شد اين اجلاس در روز دوشنبه نيز ادامه يابد. چنانچه ما اين کنش و واکنش ها را نه مذاکره بلکه مسخره بازی ميدانم، علت در اين است که هم اروپايی ها و هم بار فروشها و الواتی که بنام نماينده از طرف ملا ها به اين نشست اعزام شده اند بخوبی ميدانند که کل اين مسائل مسخره بازی است. نمايشنامه ای کمدی که بار ها در سالهای گذشته تکرار شده آنهم بدون اينکه نتيجه ای قطعی ببار آورده باشد. سناريو کاملآ مشخص است، رژيم ملا ها باز هم در آخرين لحظه تمام شرايط طرف اروپايی را خواهد پذيرفت اما چند ماه بعد باز يک بامبول ديگر و باز هم روز از نو و روزی از نو. البته اين ظاهر قضيه است، اما مسئله بدين سادگی ها نيست، اختلاف کنونی ظاهرآ بر سر فعال نگهداشتن بيست دستگاه سنتروفيوژ است که بود و نبودشان اصلآ اهميتی ندارد، چرا که برای توليد يک بمب اتم هم داشتن صد ها از اين دستگاه مورد نياز است
رژيم ملا ها ادعا ميکند که چنانچه آژانس بين المللی اتمی اجازه نگهداری اين بيست دستگاهها را بدهد آن آژانس حتی قادر خواهد بود با دوربين تلويزيونی کار کرد اين دستگاه ها را نيز کنترل کند. بنابر اين حل چنين معضلی بسيار آسان تر از اين است که رژيم ملا ها و اروپايی ها اينهمه جنجال بر سر آن براه اندازند، و باز هم در ظاهر ملا ها برای نگهداری اين بيست دستگاه حتی تا مرز خطر تحريم اقتصادی نيز پيش رود.هدف تمامی اين مانور ها و حقه بازی های رژيم اين است که با بزرگ کردن فعال نگهداشتن اين بيست دستگاه، داشتن چندين هزار دستگاه فعال مخفی ديگر را تحت الشعاع قرار دهد. دستگاههايی که در چندين نقطه مخفی و در زير زمين و دالانهای نه توی شبانه روز در حال آماده سازی اروانيوم غنی شده مورد نياز برای ساخت بمب اتم هستند. اروپايی ها اين مسئله را بخوبی ميدانند که نيروگاههايی که در حال حاظر شناخته شده هستند، فقط معدودی از اين مراکز بشمار ميروند.، ليکن چون از محل دقيق اين مراکز اطلاع دقيقی ندارند، با به حماقت زدن خود از اين راه قرارداد پشت قرار داد عقد کرده و ايران را غارت ميکنند
اروپايی ها خود حتی بهتر از آمريکا ميدانند که رژيم ملا ها کوچکترين استعداد و ظرفيتی برای تبديل به نظامی مسئول وغيرتروريستی ندارد و تنها راه آسودگی از دست اين غول جهالت و جنايت کشتن آن است. قصد آنها اين است قبل از آنکه شيشه عمر رژيم ملا های ايران را به دست آمريکا دهند، تا آنجا که ميسر است شيره جان ملت ايران را بمکند، و آنچنان ايرانی در به داغان را تحويل آن کشور نمايند که فقط محتاج سرمايه گذاری و کار و تحمل تهمت باشد تا باز هم اروپايی ها خود را صلح طلب و آمريکا را آتش افروز و جنگ طلب جلوه دهند. حقيقت تلخ امروز سياست جهان اين است که شرکای ديروز آمريکا در نبرد بر عليه کمونيسم، امروز پس از پانزده سال پيروزی مشترک بر اتحاد شوروی با همدستی لاشه اتحاد شوروی خود به دشمنی بسيار بی رحم تر از کمونيسم برای آمريکا مبدل گرديده اند. آمريکا ممکن است در خيلی زمينه ها قلدر و زورگو به نظر آيد ليکن اين کشور جوان يکهزارم تجربه استعمارگری و شيادی های اروپائيان را ندارد که فقط عمر تاريخ استعماری هر کدام از آنها بلند تر از طول عمر آمريکا است. فراموش نکنيم که خود آمريکا نيز تا کمتر از سه قرن پيش مستعمره انگليس بشمار ميرفت و دولتمردان همسايه بزرگ امريکا ، يعنی کانادا، دومين کشور پهناور جهان هنوز هم رو به قبله لندن نماز ميگذارند
در آستانه نشست حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی ، (سی. آی . ا) سازمان اطلاعاتی آمريکا در گزارش سالانه خود، ابعاد تلاشهای جمهوری اسلامی برای دستيابی به سلاحهای اتمی و همکاری شبکه قاچاق اتمی عبدالقديرخان «پدر بمب اتمی» پاکستان با جمهوری اسلامی را بسيار گسترده تر از آن می داند که دولت آمريکا از آن اطلاع داشته است.در اين گزارش نوشته شده است که عبدالقديرخان نه تنها طرح دستگاههای سانترافيوژ برای غنی سازی اورانيوم بلکه طراحهای مربوط به اجزای تسليحاتی را نيز در اختيار ملا های تروريست ايران قرار می داده است
اين گزارش می گويد، (سی. آی . ا) مطمئن است که جمهوری روضه خوان ها برنامه های مخفی خود برای دستيابی به سلاحهای اتمی را علی رغم انکار کماکان دنبال می کند. اين گزارش رسمی که تقريبا همزمان با اعلام توقف برنامه غنی سازی اورانيوم توسط ايران بر مبنای موافقتنامه کشورهای آلمان، فرانسه و انگلستان با جمهوری اسلامی علنی می شود، گويای وجود جو شک و بدبينی شديد در بين مقامات آمريکايی و حتی اروپايی در برابررژيم تهران است که در پرتوی چنين گزارشی تشديد می يابد.آمريکا از هم اکنون با پيش نويس قطعنامه پيشنهادی برای ارائه به شورای حکام آژانس بين المللى انرژى اتمى که توسط سه کشور اروپايی تنظيم شده است به مخالفت برخاسته است. آمريکا خواهان قطعنامه ای قاطعانه تر است که بدون نياز به حقه بازيهای آتی و وقت کشی های متداول از طرف ملا ها پرونده جمهوری اسلامی را در صورت اثبات تخلف از مفاد موافقتنامه فعلی برای مجازاتهای اقتصادی به شورای امنيت سازمان ملل ارجاع دهد.جورج دبليو بوش، رييس جمهوری آمريکا نيز بعد از انتخاب مجدد خود و تاکيد برآنکه پيروزی انتخاباتی وی گويای خواست ملت آمريکا برای ادامه سياستهای پيشين اوست، کماکان موضع سخت خود در برابر جمهوری روضه خوان ها را حفظ کرده است
بزودی با خروج کالين پاول، وزير امور خارجه و معاونش آرميتاژ از صحنه و جانشينی خانم کانداليزا رایس يکدستی و هماهنگی در کابينه جورج بوش در بسياری از زمينه ها منجمله در قبال جمهوری اسلامی بيشتر ملموس خواهد بود.از هم اکنون انتظار می رود ورود خانم رايس به وزارت امور خارجه صداها و زمزمه های مخالف در آن وزارتخانه را بيش از پيش بی اهميت سازد و آن وزارتخانه را در مسير تبعيت بيشتر از کاخ سفيد و هماهنگی با وزارت دفاع و نظرات شخصيت هايی چون ديک چينی، معاون رييس جمهور و دونالد رامسفلد، وزير دفاع قرار دهد
يعنی روندی شبيه آنچه پس از انتصاب رييس جديد سازمان (سی. آی . ا) آقای پورتر گاس در اين سازمان جريان يافته و به استعفاء و برکناری بسياری از مقامات بلندپایه آن سازمان منجر شده است. جهت گيری دولت آمريکا و بحث و فحص های محافل سياسی و حتا روزنامه ها و رسانه های گروهی ميانه رو در اين کشور که تقريبا همگی به اظهارات و تعهدات جمهوری اسلامی با بدبينی شديد و حتا بی اعتنايی نگاه می کنند، گويای جو انتظاری است که تصادمهای غريب الوقوع بين دو دولت را غيرقابل اجتناب تلقی می کند. جوی که موافقتنامه آخرين اتحاديه اروپا و جمهوری اسلامی را نيز چندان بها نمی دهد
بسياری به غلط اين تصور را دارندکه اقدامات اتحاديه اروپا شايد منجر به دست کشيدن ملا ها ازماجراجويی های بين المللی گردد و در نتيجه آمريکا نيز از در مذاکره با آنها در آيد. اما هم خود ملا ها و هم آمريکايی ها ميدانند که دست کشيدن از تروريسم و فتنه افکنی برای رژيم تهران مرگ و نيستی بهمراه خواهد آورد، چرا که ايدئولژی اين نظام بحران سازی و ريشه آن در تروريسم است. رژيم روضه خوان ها هيچ علت وجودی ديگری ندارد جز نفاق افکنی در روند صلح خاورميانه و پروسه دموکراتيزه کردن منطقه. اين نظام ازهمين ماجرا آفرينی ها تغذيه ميکند. تجربه 26 ساله، بويژه 8 ساله اخير بخوبی نشان داده که اساسآ هرگونه اعتنا به قول و قرارهای رژيم ملا ها که هزار و يک سخنگو و دهها دولت پشت پرده دارد، صرفآ خود فريبی و سرابی بيش نيست
به همين علت هم هست که حتی بعضی از محافل پرنفوذ در آمريکا حتی رد بدل کردن يک جمله با اين رژيم را هم اتلاف وقت ميدانند. اما آمريکا از حوادث عراق اين تجزبه را آموخته که بايد با تأنی و خرد سياسی عمل کند و ظواهر امر را به نحوی نشان دهد که برای ديگران نيز ترديد باقی نگذارد که همه راهها رفته شده و توسل به نظاميگری از سر اجبار و آخرين گزينه بوده است. بنابراين آنچه هم اکنون در جريان است يک سناريو دقيق است. اين سناريو بگونه ای ازپيش تدوين شده است که حذف جمهوری اسلامی نه به علت زور گويی آمريکا ، بلکه از سر ناچاری در قسمت پايانی آن گنجانده شود. بسياری از مقامات رژيم ملا ها نه تنها اين موضوع را ميدانند، بلکه عمدآ هم به تحقق آن کمک ميکنند، با اين تصور و اميد که در سايه بيدار کردن احساسات ملّی و بوجود آوردن انگيزه دفاع از کيان کشور، در آستانه انتصاب جانشين خاتمی عده ای از مردم منزجر از نظامشان را با خود همرا سازند تا از اين رهگذر بر بحران عدم مشروعيّت صرف داخلی و انفجار قريب الوقوع و حتمی غلبه کنند، ولو به بهای ويرانی کامل قسمتی از ايران و کشته شدن هزاران ايرانی ديگر
غافل از آنکه عمق نفرت عمومی از ملايان آن اندازه است که در صورت حمله نظامی آمريکا اکثريت مردم دل و جرأت يافته و برای نابودی اين رژيم در کنار آمريکايی ها خواهند بود نه در صف ملا ها. از اين گذشته، اين بازی بقدری خطرناک است که کوچکترين اشتباه محاسبه در آن کنترل را ازدست ملاها خارج خواهد نمود و طناب نجات به طناب دار مبدل خواهد گرديد. در صورت يک حمله نظامی، قبل از اينکه حتی آمريکايی ها دستشان به ملا ها برسد، ملت ايران خود بحساب آخوندها خواهند رسيد. بسياری از مردم ما در جلوی پای سربازان مهاجم گاو و گوسفند قربانی خواهند کرد. ممکن است عده ای را اين سخن خوش نيايد، ليکن اين واقعيّت ايران کنونی ما است. علت آنهم فقط در ظلم و بيدادی است که در اين سالها بر مردم شده، ستمی بينظر در تاريخ کشورمان که صد ها بار هم مورد هجوم و تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته است
پرسش اصلی اين است که او با روسری به تهران خواهد رفت يا بدون روسری!؟
همانگونه که پيش بينی ميشد، سر انجام جرج بوش مشاور امنيتی خود، کاندوليزا رايس را بجای کالين پاول به وزارت خارجه آمريکا منصوب نمود. قبل از هر چيزی بايد به نکته ای اشاره کنم که شخصآ چندی پيش در يکی از نشريات آلمانی زبان خواندم، و آن اين است که خانم رايس در يک محفل خصوصی سياستمداران اظهار داشته بود که : من اولين مقام غير نظامی اما رسمی دولت پرزيدنت بوش خواهم بود که در تهران از هواپيما پياده خواهم شد
تصميم رييس جمهوری پس از اعلام استعفای کالين پاول از سمت وزارت خارجه در روز دوشنبه، 15 نوامبر، انتشار می يابد. طبق گفته ديپلماتها، با پذيرش اين سمت توسط خانم رايس، انتظار می رود انتصاب وی به عنوان وزير خارجه جديد امروز سه شنبه 16 نوامبر از سوی بوش رسما اعلام گردد. چنانچه قصد مقايسه کالين پاول با کاندوليزا را داشته باشيم، بايد گفت که به همان نسبت که پاول نسبت به مسائل امنيتی و سياست خارجی رويکردی ملايم داشت، خانم رايس سختگير و انعطاف ناپذير است. تا جاييکه بسياری از وی با القاب (بانوی پولادين) و (پرنسس جنگ طلب) ياد ميکنند. رايس نه تنها در مورد مسائل موجود در روابط خارجی آمريکا دارای اشتراک نظر کامل با رييس جمهوری است، بلکه از صميمی ترين دوستان خانواده وی نيز هست. بطوريکه حتی تعطيلات شخصی خويش را نيز با جرج بوش و همسرش لارا سپری ميکند. خانم دکتر کاندوليزا رايس در سال 1954 در ايالت آلاباما متولد شد در حاليکه در آن زمان، تبعيض عليه سياهپوستان در اين ايالت بخشی از زندگی عادی آنان تلقی می شد به نحوی که، به گفته خانم رايس، وی حتی آن را به عنوان مساله ای غيرعادی احساس نمی کرد
پدر کاندوليزا کشيش و مادرش معلم موسيقی بود و هر دو نفر پيشرفت تحصيلی را تنها راه برای غلبه يک جوان سياهپوست بر موانع موجود در جامعه می دانستند.خانم رايس در سن پانزده سالگی به عنوان دانشجوی علوم سياسی وارد دانشگاه دنور شد و بعد از اخذ درجه دکترا، در مرکز مطالعات امنيت بين المللی و کنترل تسليحات وابسته به دانشگاه استانفورد پذيرفته شد. کاندوليزا رايس، نخستين زنی بود که به مقام مشاور امنيتی کاخ سفيد منصوب شد. نا کفته نبايد گذارد که کاندوليزای جوان نسبت به سن خود در کابينه پدر جرج بوش نيز پست بسيار مهمی داشت. سمت وی مشاورت امور اتحاد شوروی در شورای امنيت ملی آمريکا بود. بهر حال او حامی تزلزل ناپذير سياست های جورج بوش پس از حملات يازدهم سپتامبر است. بويژه رايس در مورد حمله آمريکا به افغانستان و عراق نقشی کليدی داشت. او جزو کسانی است که به گروه باز ها و يا شاهين ها شهره هستند و تا اين زمان علی رغم فراز و نشيب های فراوان، اين گروه هرگز هيچ انتقادی را در اين دو مورد موجه ندانسته اند
آنچه در اين جابجايی به کشور ما باز ميگردد عبارت از اين واقعيت است که بوش بتازگی برای 4 سال ديگر به رياست جمهوری رسيده، او با پيروزی چشمگير در دور آخرين خود ديگر دغدغه انتخابات مجدد را ندارد. تيم حامی بوش پيروزی اخير و در تاريخ بيسابقه وی را مهر تائيد ملت آمريکا بر سياست های امنيتی وی تلقی ميکنند که معتقد است نبايد منتظر فاجعه بود و آنگاه به چاره جويی پرداخت. تروريست را قبل از اينکه شروع به اقدام کند بايد در لانه خود نابود کرد. ارتقاء پست رايس سختگير و سازش ناپذير، آنهم به مقام دوم کابينه به روشنی بيانگر اين حقيقت است که بوش و نو محافظ کاران در اين دوره يقينآ به سراغ ملا ها خواهند رفت. آنها در تمامی اين مدت فقط يک نيمچه انتقاد را بر خود وارد دانسته اند و آن اينکه بجای عراق بايد اول به ايران حمله ميکردند. جايی که به نظر آنها کانون اصلی تروريسم جهانی است. اين گروه معتقدند که ملا ها مادر بسيار مهربانی هستند که به تمام گروگانگير ها و آدمکشان بی رحم حرفه ای از پستان خود شير داده و با حمايت از تروريسم اسلامی بدانها امکان رشد و بقا ميدهند. تجربه عراق بخوبی نشان داد که تا رژيمی اينچنين در تهران بر سر کار باشد، سخن بميان آوردن از آرامش و ثبات، بيهوده گويی است
حال ديگر آمريکا و جهان ترديدی ندارند که کليد حل معضل عراق، افغانستان، صلح خاور ميانه و بطور کلی جهان در تهران است. پس بسيار طبيعی است که باور داشته باشيم که با يکدست شدن کابينه آمريکا، رژيم ملا ها که اينروز ها ديگر جدآ کرک و پشمش هم ريخته قادر باشد که به روش کنونی در ايران ادامه دهد. بنابر اين به تصور اينجانب هم در يکی از روز ها در 4 سال آتی کونداليزا رايس حتمآ در فرود گاه مهرآباد از هواپيما پياده خواهد شد. سئوال اصلی اين است که با روسری يا بی روسری !؟ زيرا همانگونه که سياستمداران منتخب جهان غرب به منافع ملی خود تا آن اندازه اهميٌت قائل هستند که بخاطر تأمين آن حتی نا خواسته تن به روسری سر کردن نيز ميدهند، شيخ و ملای غير منتخب هم به همان ميزان به بقای خود اهميّت ميدهند که نه تنها حاظر به فروش ايران هستند، که در زمينه شخصی نيز به ! هر دنائت و پستی تن در ميدهند، چه رسد به زانو زدن در مقابل آمريکا
رژيم ملا ها در برابر چنين کابينه ای چکشی دو گزينه بيشتر ندارند، يا تسليم محض و يا سقوط و مرگ حتمی. که در هر دو صورت آنهم ما در 4 سال آينده خانم دکتر کاندوليزا رايس را حتمآ در ايران خواهيم ديد
بر رژيم جمهوری اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد ! 1
زير فشار ايالات متحده آمريکا، سر انجام اروپا نيز چون صدام حسين با خفت و خواری جام زهر را به جانشين خمينی و نوکران بی اراده اش خورانديکی از ابتدايی ترين اصول کشور داری داشتن خرد سياسی و موقعيّت شناسی است. اگر شناخت و رعايت اين اصل برای منتخبين يک موفقيت محسوب گردد، برای غير منتخبين جنبه حياتی دارد. يک رهبر سياسی منتخب اگر نتواند با موقع شناسی از رخداد های سياسی بهره گيری نمايد، فقط شانس موفقيت در دور بعدی انتخابات را تنزل داده است، که البته امکان جبران نيز دارد. ليکن رژيم و يا رهبريتی که مشروعيت خود را از کودتا و يا سرکوب و زور سر نيزه و اسلحه بدست آورد باشد، اگر دور انديشی و موقعيّت شناسی نداشته باشد سقوط و مرگش حتمی است
حاکميّت های متکی بر زور و ارعاب که پايگاه داخلی ندارند، سخت نيازمند موفقيت در برون و جلب حمايت ديگر کشور ها و در سايه آن نشاندادن مشروعيّت در درون و اعمال هيبت و اقتدار هستند. اينگونه رژيمها هرگز نبايد در صحنه سياست خارجی خود را در بازيهايی درگير سازند که امکان شکستی ولو ضعيف در آن متصور است. زيرا هر گونه شکست در سياست خارجی صرف نظر از پيامد بی اعتبار شدن جدی در صحنه بين المللی، شکستن صلابت در درون و ايجاد ترکهای غير قابل ترميم را نيز به دنبال خواهد آورد. شاهرگ ايچنين رژيمی در لای قيچی که يک طرف آن در دست بيرون و طرف ديگر آن در دست درون است بزودی بريده خواهد شد. موقعيّت شناسی حتی برای ديکتاتوری ترين و ضد مردمی ترين نظامهای نيز يک ملاک حتمی به حساب می آيد، ملاک توانايی در حفظ نظم موجود و به تبع آن ادامه حيات. برای نشاندادن خرد و تدبير سياسی چند مثال از رژيمهای غير دموکراتيک مياورم تا موضوع روشن تر گردد
از تاريخ تشکيل کشور اسرائيل تا کنون چهار جنگ بزرگ ميان اعراب و اسراييل بوقوع پيوسته است. در همه اين جنگها اعراب شکست خوردند. آخرين جنگ اعراب و اسراييل در سال ۱٩۶۶ ميلادی رخ داد که ارتش اسراييل در عرض يک هفته کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، بلندی های جولان و شبه جزيره سينا را اشغال نمود و خود را آماده ساخت با عبور از کانال سوئز، قاهره را نيز به تصرف درآورد. اتحاد شوروی که قول همه گونه کمک و رساندن اسلحه را به مصر داده بود، پس از شروع جنگ باز مانند هميشه با سياستی مزورانه پشت مصر را خالی کرد، در آخرين نبرد در رمضان هم پيمانان سست عرب نيز آنگونه که بايد با مصر همدلی نشان ندادند. گر چه دولت شوروی بظاهر با پا در ميان گذاشتن در شورای امنيت سازمان ملل متحد حضور يافته و با اخطاری آبکی، مانع شد تا ارتش اسراييل از کانال سوئز عبور کند و مذاکرات ميان شوروی و آمريکا آغاز شود، ولی اراضی وسيعی از اعراب بويژه صحرای سينا که به تنهايی بزرگتر از چند کشورعربی است همچنان در اشغال اسراييل باقی ماند
انور السادات که سخت از دودوزه بازی مرسوم اتحاد شوروی و ياران پيمان شکن عرب خود به تنگ آمده بود با تهوری بی نظير تمامی ارتباطات خود را با شوروی و اردوگاه سوسياليستی قطع نمود. مستشاران نظامی شوروی را از مصر بيرون کرد و با آمريکا وارد مذاکره شد. اسحاق رابين و انور سادات با ميانجیگری آمريکا در سال ۱٩٧٩ ميلادی در کمپ ديويد ملاقات کردند. در نتيجه اين ملاقات مصر اسراييل را به رسميت شناخت و در مقابل اسراييل از متصرفات خود عقب نشينی نمود و مجددآ حاکميت مصر در صحرای سينايی که اسرائيل چند ميليار هم در آن سرمايه گذاری کرده بود برقرار گرديد. با وجود آنکه در آن روز تمامی اعراب اين عمل جسورانه سادات را خيانت تلقی نمودند و رئيس جمهور مصر جان بر سر اين درايت خود گذارد، ليکن او بجای آرمانگرايی تحقق نايافتنی، با موقع شناسی، هم جوانان مصر را در يک جنگ نابرابر از کشته شدن نجات داد و هم ملت کشورش را از تبعات جنگی خانمانسوز و بی نتيجه و گرسنگی و فقر رهای بخشيد. تمامی کشورهايی که وی را خائن خطاب ميکردند پس از تلف نمودن موقعيّتهايی که ميتوانستند از موضع قدرت و اعتبار به اين روند بپيوندند، سرانجام با خفت و توسری يک به يک بر سر ميز مذاکره با اسرائيل نشستند
پس از عمل متهورانه سادات در ميان ساير رهبران عرب عاقلتر و موقع سنج تر از همه ملک حسين بود. او اجازه نداد کار ش به خفت و خواری کشد. يک دهه بعد دنيس راس نماينده پيشين آمريکا در گفتگوهای صلح خاورميانه با انتشار کتابي به نام «صلح گمشده، برخوردهاي پنهان در روند صلح خاورميانه» به نکات گفته نشده اي درباره پشت پرده روند صلح اعراب، بويژه فلسطينيها و اسرائيل، اشاره کرد. راس از سال 1988 به مدت 12 سال در دوران جرج بوش پدر و بيل کلينتون، نماينده ويژه آمريکا در مذاکرات صلح خاورميانه بود. وي در کتابش به روند صلح اعراب و اسرائيل در سه بخش اردن، فلسطينيها و سوريه با اسرائيل پرداخته است. دنيس راس مي نويسد: ملک حسين پادشاه وقت اردن پيش از آغاز مذاکرات صلح با اسرائيل که رئيس جمهوري آمريکا نيز در آن حضور داشت، همراهي خود را مشروط به اين ساخت که آمريکا از بدهيهاي مالي اردن بگذرد و از متحدان خود نيز بخواهد که به چنين اقدامي دست بزنند. شاه حسين از اين بابت نه تنها اردن فقير را از خسارات های آتی جنگ و ويرانی خلاصی بخشيد، بلکه توانست با درايت و هوشياری ميليار ها دلار هم برای باز سازی کشورش وايجاد رفاه برای مردم جنگ زده و هستی باخته اردن بدست آورد.
دو کشور عرب ديگر که سخت ترين موضع را در برابر اسرائيل داشتند، ضمن تحميل خساراتی عظيم و بدبختی به مردم کشور خود، در اثر موقعيٌت ناشناسی،هر دو کارشان به تحقير و توسری کشيد، معمر القذافی که قصد داشت تمام يهوديان را به ضرب شمشير از ميان بردارد، پس از اصابت موشکهای آمريکايی به اطاق خوابش، از بره نيز رام تر گرديده و هنوز هم با پرداخت هر روزه خسارات اعمال تروريستی خود در گذشته به ملت ليبی رياضت ميکشاند، و رژيم سوريه هم که از همه گرانفروش تر بود کارش به آنچنان فضاحتی کشيده که ديگر حتی سخنی از بلندی های اشغال شده جولان به ميان نمياورد. اين کشور لجوج و سرسخت ديروزی، امروزهحيات خود را آنچنان در خطر ميبيند که حتی فقط بشرط تضمين بقای رژيمش هم حاظر به مصالحه با آمريکا و اسرائيل است، بويژه پس از انتخاب مجدد بوش به رياست جمهوری آمريکا. ... ادامه دارد
زيبايی، جزئی از تهاجم فرهنگی دشمن است و بايد با اسيد با آن مبارزه کرد
اسيد پاشيدن بر سر و صورت مردم هم يکی از دستاورد های بزرگ و بی نظير انقلاب شکوهمند اسلامی است. اين سنت جديد را برادران متعهد طرفدار اخلاق و فرهنگ خاص اسلام حوزوی در ايران باب کردند.آنها چون هرگونه زيبايی و طراوت و شيک پوشی را مغاير با ارزشهای حوزوی ميدانند، برای هدايت و دعوت از خانمهای توالت کرده و زيبا به اسلام طالبانی بر صورتشان اسيد می پاشند. اين سنت پس از 26 سال در جامعه پر از عدل و داد ما ديگر بخوبی جا افتاده است به گونه ای که حتی چگونگی اسيد پاشی هم مانند آداب جماع با قاطر و عشق بازی با شتر و سقوط از روی ديوار بر روی زن همسايه و لواط با سگ نر وغسل جنابت و آداب بيت الخلاء (چگونگی مستراح رفتن) (1) و مرده شويی در زمره مسائل شرعی مندرج در رسالات شرعيه مراجع تقليد در آمده، بزودی هم در سراسر حوزه های علميه بعنوان جزئی از فقه اسلامی تدريس خواهد شد. هيچ بعيد نيست که حوزه هنر و انديشه اسلامی ملا ها بزودی در ايران يک کنفرانس جهانی اسيد پاشی اسلامی برگزار کند و از مراجع تقليد سراسر بلاد اسلامی هم دعوت بعمل آورد اسيد پاشی هم يکی از راههای معنوی و پر صواب چون چماق کشی، قمه کشی، تيغ کشی و استفاده اسلامی از لباس شخصی های باجخوراست که ميتواند به هدايت گمراهان منجر شده و در راه بازگردانيدن آنان به آغوش اسلام عزيز طالبانی بسيار مؤثر واقع گردد.اين تاکتيک و تکنيک جديد و بسيار مدرن و پيشرفته که آنرا ملا ها کشف کردند، برای پيش برد اصول معنوی اسلام جمارانی و ولايت فقيهی که عمده ترين آن هم ترويج زشتی و پليدی است، تاکتيکی بسيار علمی و روشی بسيار حساب شده و منطقی است زيرا وقتی بر سر و صورت يک خانم زيبا اسيد پاشيد شود و وی از نعمت طراوت و زيبايی محروم گردد، و يا آنکه کچل شود، مسلمآ به آغوش اسلام باز خواهد گشت. او بعد از اين عمل صواب آنچنان حجاب خود را رعايت خواهد نمود که حتی شوهرش نيز نخواهد توانست يک سانتی متر از صورت کريه و يا کله گری گوری و بی موی وی را مشاهده نمايد. در جهت گسترش اين امر معنوی که سود اخروی فراوانی هم بر آن مترتب است، حتی هاشمی عراقی هم تسهيلات ويژه ای را برای برادران متعهد اسيد پاش در نظر گرفته است، به خبری در اين مورد از روزنامه کيهان برادر حسين شريعتمداری توجه فرمائيد = عباسعلى عليزاده رئيس كل دادگسترى استان تهران پس از ديدار مردمى خود درباره اسيدپاشى و شيوع آن در جامعه و پيشگيرانه نبودن اين قوانين گفت: اگر اين موضوع براى مرتبه اول باشد اشكالى ندارد و قانون نيز مجازات سنگينى براى آن پيش بينى نكرده است به خدای ملا حسنی قسم که بايد قدر اين نعمات و دستاورد ها را دانست و از روشنفکران!؟ گرامی تشکر کرد که با انقلاب بسيار بجا و سنجيده خود اينهمه نعمت و آبرو و آسايش را برای مردم گمراه و گرفتار ما به ارمغان آوردند، واقعآ بايد قدر دان بود و به وجود اين متفکرين و انديشمندان بزرگ کشورمان افتخار کرد ا(1) ثم لمّا انتبه السعيد بهذه النداءات ، وسعى إلى التوجه للصلاة ، يُؤمر في البداية بالطهارة الظاهرية ، فلذا أُمر أن يذهب الى بيت الخلاء و يطهّر نفسه من القذارات ، وقد جاء في الادعية الواردة من الملا في آداب الخلاء بانّ هذه القذارات والنجاسات لمّا كانت موانع ظاهرية من القرب ، فالذنوب والمعاصي والتلويثات المعنوية أيضاً تمنع من القرب والوصول ، بل هي اكثر منعاً ، فلذا يتعوذ الانسان في تلك الحال من الشيطان ، ويستغفر من ذنوبه كي يطهّره الله بفضله من الارجاس المعنوية. ثم يُؤتى به مرة اُخرى إلى مقام التطهير ، كي يطهر اليدين والرجلين والرأس ، والتي لها الدور المهم في اكثر افعال الصلاة ، وفي الوقت نفسه عُلّم
اروپايی ها مذاکرات بر سر توقف غنی سازی اورانيوم را با رژيم طالبان ايران تا زمانی ادامه خواهند داد که بمب اتمی جمهوری آخوند ها به برج ايفل در پاريس اصابت کند
اروپايی نادان اگر ميدانست چه حکمتی در اين شريعت علوی است، به جای کلنجار رفتن با اين حقه و نيرنگ آموختگان مدرسه فيضيه، خود در برلين و پاريس و استکهلم و بروکسل و .اقدام به تاسيس حوزه های علميه ميکرد و آخوند و ملا تربيت مينمود و کار سياست را بدانها محول ميکرد : سه روز پس از آنکه ملا علی رهبر طالبان اعلام ميکند که ( ایران در صدد تولید سلاح هسته ای نیست و ایالات متحده می خواهد ایران را از دستیابی به پیشرفتهای تکنولوژیک بازدارد) روزنامه جمهوری اسلامی که متعلق به خود وی ميباشد در سرمقاله روز دوشنبه 8 نوامبر خود با خط درشت مينويسد که (دست يابی به سلاح های هسته ای "حق طبيعی" مردم ايران است!). ا
روزنامه رهبر معظم حتی به اين نيز بسنده نميکند و در ادامه مقاله خود مينويسد (اقدام آن دسته از نمايندگان مجلس که طرح غير قانونی کردن ساخت سلاح های هسته ای را ارائه داده اند خيانت به ميهن اسلامی و امت شهيد پرور است، و آنها را بايد از مجلس اخراج نمود!). در فقه عزيز ما آنچه رهبر معظم انقلاب فرموده بودند تقيه نام دارد و آنچه که روزنامه آن بزرگوار نوشته است بخيه ناميد ميشود. فهم اين امور هم در حد شعور يک اروپايی غير شيعه و فقه ناموخته نميباشد
اروپايی جاهل وغافل هم اگر مانند ما بزور توسری در مدرسه کمی تعليمات دينی خوانده بود، و يک انقلاب آخوندی را تجربه کرده بود و در خاتمه وعده های خاتمی عزيز را هم شنيده بود، آنگاه متوجه ميشد که در آئين ما شيعيان هميشه ميتوان به خاطر پيش برد مصالح اسلام عزيز دروغ گفت و دزدی کرد.غير مسلمانان که سهل است که حتی مسلمانان نا آشنا به علوم حوزوی را هم سرکار گذارد. ميتوان برای پيش برد امور دين حتی سينما آتش زد و هفتصد نفر را جزغاله کرد و هزاران کار ديگری که حتی از چنگيز و هيتلر و استالين هم ساخته نبود. اروپايی پپه و عقبمانده نميداند که در شريعت ما آنچنان معجزاتی وجود دارد که حتی با يک فتوای يک خطی ميشود گوشت سگ و الاغ را هم به فوريت حلال کرد و خورد. ياد آن امام راحل به خيرکه چگونه ملت هنوز امت نشده و اسلام نشناخته ايران را با وعده آب و برق مجانی و پول نفت خر کرد و سوار شد. اينها الحق شاگردان خلف همان امام بزرگوار هستند که توانسته اند تا بحال بخوبی اروپائيان را يک دست و يک پا بالا وسط زمين و آسمان مچل نگاه داشته و به ساخت بمب اتم اسلامی خود ادامه دهند. اروپائيان نيز چون ملت منتر شده ما، تشيع را آنزمان به خوبی خواهند شناخت که ديگر قادر به هيچکاری نخواهند بود. درست آنزمان که بمب اتمی ملا ها در وسط شهر پاريس به برج ايفل اصابت کرده باشد
برای فراگيری استفاده از فن تقيه و بخيه در فقه جعفری جهت پيش برد امور، آنهم به روش بزرگ دانش آموختگان مدرسه فيضيه، به گوشه ای از صحبت های امام راحل در قبل از انقلابی که ملت ايران را سر افراز و سربلند ساخت گوش فرا دهيد. لطفآ روی لينک زير کليک فرماييد
! جواب به يک ايميل در باره حمله نظامی احتمالی ايلات متحده به ايران
ايميل در يافتی
آخرين اختار يا آخرين بلوف
سلام چند روز پيش مطلبي نوشتيد مبني بر آخرين اختار خوب پس چي شد؟ من كه چشمم آب نمي خوره بوش از اين عرضه ها داشته باشه چون خيالتون راحت اگه حمله كرد مساوي با له شدن اسراييل زير دست و پاي ما كه من خودم يكي از سربازان سپاه ايران در شيراز هستم و يكي ديگر اينكه نابودي تمام پايگاههاي آمريكا در خاور ميانه پس بهش بگين حمله كنه تا با پاي خودش بيفثه ثوي چاه ضمنآ ما عراق يا افغانستان نيسثيم ما ايرانيم ايران البثه شك ندارم كه اين مطالب روي سايت نمي ره چون سايت شما يك طرفه هست و فقط به درد خودتون مي خوره پايان سيد مهدي
=========================================
پيش از نوشتن جواب به ملايی که خود را پشت نام يک سرباز پنهان نموده بايد دو نکته را متذکر گردم اول، منظورشان از (اختار) اخطار است، نوشتن اين واژه با ت دو نقطه در زبان عربی معنای نا خوشايندی دارد، دوم اينکه افرادی مانند نويسنده ايميل فوق که در عين داشتن افکاری کودکانه خود را به اصطلاح تيز هوش تصور ميکنند، عمدآ مينويسند که < شک ندارم که شما اين ايميل مرا بر روی سايت نخواهيد گذارد و حرفهايی از اين دست> تا بخيال خود ما را تحريک کرده باشند که برای نشاندادن پايبنديمان به آزادی در دام آنها افتاده و پيامشان را منتشر سازيم ! زيرا در مغز متاسفانه کوچک آنها انتشار اينگونه پيامها (شعار های تهی) باعث بيداری مردم و گرويدن آنها به رژيم گرديده و به تصور آنها ضربه ای برای ما دشمنان رژيم ملايان محسوب خواهد شد
اولين پرسش اين است که اصولآ چرا احتمال داده ميشود آمريکا به ايران ما حمله کند !؟ آيا به اين دليل که ما در آستانه دستيابی به تکنولژی هسته ای هستيم ؟ اگر چنين است پس چرا اين خطر پاکستان اتم دار در بيخ گوش ما و هندوستان کمی آنطرف تر از ما را تهديد نميکند که حتی بمب اتم نيز دارند! آيا آمريکا با اسلام و مسلمين دشمنی ريشه ای دارد ؟ اگر چنين است چرا با امارات متحده عربی و پاکستان و مصر و جمهوری آذربايجان و تاجيکستان و اردن ... و حتی با ليبی مورد حمله قرار گرفته ديگر دشمن نيست، اين آمريکا چرا با افغانستان مسلمان تر از ما ديگر دشمنی ندارد؟ در آنزمان که سربازان ارتش يوگسلاوی بطور دسته جمعی حتی تا هفتاد نفره به زن بوسنيايی مسلمان تجاوز ميکردند و پاسدران اسلام ناب محمدی فرستاده شده از ايران فقط به صيغه کردن مسلمانان سفيد رو و چشم سبز مشغول بودند، چرا اين آمريکای شيطان تشنه به خون مسلمانان بجای کمک به ارتش يوگسلاوی که قصد داشت نسل مسلمان را در منطقه دريای بالکان بر اندازد، با بمباران مداوم پوزه ميلوسويچ را بخاک می ماليد و گوش وی را گرفته و تحويل دادگاه بين المللی ميداد و ... هزاران چرای ديگر
آيا جز اين است که ديگر کشور های اسلامی رهبرانی مسئول و پايبند به ميثاقهای بين المللی دارند و ايران در دست مشتی ديوانه ماجراجو است که به هيچ اصل و قانونی اعتنا ندارند ؟ آمريکا و ديگر کشور ها چگونه بايد به رژيمی چون جمهوری اسلامی آنهم با سياه ترين پرونده اعتماد کرده و اجازه دهند که از سلاح اتمی برخوردار گردد، رژيمی که زبان ميبرد، گردن ميزند، سنگسار ميکند، مخالفين خود را بدست تروريستها سبعانه ميکشد، از نابودی اسرائيل و آمريکا دم ميزند، رئيس تشخيص مصلحتش هنوز به بمب اتم دست نيافته جهان کفر را با بمب اتمی اسلامی تهديد ميکند، دلقک رهبرش دکتر حسن عباسی از ايجاد وحشت مقدس حرف ميزند و آن ديگر دلقکش در کيهان تهران از داوطلبان عمليات استشهادی (انتحاری تروريستی) ثبت نام بعمل مياورد و هر روز هم به مناسبتی يک کارناوال راه مياندازد و در آن به بيست ـ سی کشور جهان مرگ بر ميگويد و ... سپردن حتی بقچه حمام هم به چنين رژيمی ديوانگی و سفاهت است چه رسد به نيروی اتمی. از بوش و هر انسان با شعور ديگری چگونه بايد توقع داشت که سلامت و امنيت مردم کشورش را با اجازه دادن دستيابی ملا ها به اتم به خطر اندازد ! مهم ترين برنامه انتخاباتی و تبليغاتی جرج بوش تأمين امنيت ملی بود و مردم رای دهنده بيشتر به همين علت او را بر رقيبش سناتور کری ترجيح دادند
ما ملت مذهب زده هنوز هم نتوانسته ايم مقوله سياست را از روايات نهادينه شده دينی و افکار سنتی و عاميانه در ته ذهنمان جدا سازيم، حتی بظاهر کمونيست ها و کسانی که خود را ضد دين ميدانند. نگاه ما به سياست نگاهی امی و شديدآ مذهبی و انتظارمان از رهبران سياسی توقعی پيامبر سان و پهلوان گونه است، ما تصور ميکنيم چون بوش و شرودر و بلر و شيراک و ... در فکر ما ملت ايران نيستند افرادی خائن و ضد ايرانی و دشمن با اسلام هستند. توجه نداريم که سياست با قصه های کهن عياری و قلندری و فرهنگ افسانه ای پوريای ولی و جوانمرد قصاب و پهلوان اکبر خراسانی بسيار تفاوت دارد. اين رهبران سياسی رسالتشان کمک به ما و ديگر ملت های در بند نيست، بعکس، آنها اصلآ بدين منظور بوسيله مردمشان انتخاب گرديده اند که با عقد قرار داد های سود آور و حتی چپاول ديگر کشور ها به بالا رفتن سطح زندگی مردمان خود کمک نمايند. رهبران منتخب اگر چنين نکنند از وظيفه خود عدول نموده اند و هزينه آنرا نيز بطور حتم با باخت خود و حزبشان در انتخابات بعدی خواهند پرداخت. گر چه اين نا عادلانه و حتی غير انسانی به نظر ميرسد، ليکن متاسفانه اين چهره حقيقی سياست جهان امروز است
چنانچه ادعا گردد بقول ملا ها و طرفدارنشان اين شيوه سياست ورزی و کشورداری خاص جهان استکباری است، باز هم بايد به هزار و يک دليل اين استدلال را رد کرد، چرا که ملا های ايرانی که شب و روز در بوق و کرنا دميده و از عدل و مساوات و برادری داد سخن ميدهند، بيش از هر هئيت حاکمه ای در دنيا از اين روشها استفاده ميکنند، آخوند هايی که در اداره ايران وا مانده اند در سراسر جهان نفر و نفوذی و جاسوس و کار گذار بکار گماشته و اگر قدرت داشته باشند با تمام دنيا وارد جنگ ميگردند. آنها حتی در داخل کشور و به مردم خود نيز رحم نکرده اند. توجه داشته باشيم که در طول 26 سال روضه خوان ها آنچنان به چپاول ايران و ثروت اندوزی دست زده اند که در حال حاظر نود و دو در صد از کل ثروت ايران در دست ده در صد از ملايان و وابستگان آنهاست. اينها برای بقای خود بيش از هر رژيم ديگری هم خون ريخته و اعدام کرده اند. ما شيخ و ملای خونريز را در خانه خود آزاد گذارده ايم که هر چه ميخواهند بدزدند و ببرند و بکشند و تجاوز کنند و هر بلای ديگری که ميخواهند بر سر ملت و کشورمان بياورند و فقط چسبيده ايم به آمريکا و اروپا. از سياستمدار و رهبر يک کشور بيگانه انتظار داريم که چون عيسی مصلوب و فلان رند وارسته که شرح و حال مجهولش را در داستانهای هزار و يکشب و شهرزاد قصه گو خوانده ايم عمل نمايد و داد ما را از قاتلان و دزدان بستاند و ما را به شهر هزار دروازه راهبری نمايد. هرگز متوجه نيستيم که خطا از خود ما و برداشت غلطمان از مقوله سياست است نه از پرزيدنت بوش و شيراک و بلر. آمريکا نه از معصومين است، نه پيغمبر صلح و آزادی و نه حتی عاشق چشم و ابروی کسی
هيچ وظيفه ای هم ندارد که برای ديگران صلح و امنيّت و دموکراسی به ارمغان آورد. ملت آمريکا با شصت ميليون رای به پرزيدنت بوش مأموريت ندادند که برای ديگر کشور ها دموکراسی ببرد. آمريکايی رای دهند از رئيس جمهور منتخبش انتظار دارد که برای تأمين منافع وی و کشورش تلاش نمايد. چنانچه آمريکا به افغانستان و عراق و هر کشور ديگری نيرو گسيل ميدارد به منظور اجرای همين مسئوليت محوله و کسب رضايت رای دهندگان خويش است. سعی رهبران آن کشور اين است که موجبات آسايش و امنيّت شهروندان خود را فراهم آورند. آمريکا کشوری پهناور و قدرتمند است که امروز تنها ابر قدرت جهان محسوب ميگردد.اگر کشور هايی هزاران بار قوی تر از ما و مجهز به قدرت اتمی بجای پرورش تروريست انتحاری و شعار مرگ بر آمريکا با پذيرش قدرت آن کشور به دوستی و داد و ستد با آن تن در داده اند نه اينکه نادان تر از جناب حسن عباسی و شيخ مصباح يزدی و برادر ده نمکی هستند، نام اينکار احساس مسئوليت، واقع بينی و پذيرش بازی رقابت در جهان متمدن امروزی است که ديگر چاقو کشی و ترور و عربده و جنجال را بر نمی تابد. تا کنون هيچ کشوری با شعار مرگ بر و فحش و نا سزا و بمب گذاری نتوانسته به سعادت و نيکبختی دست پيدا کند که ما نيز بدان ملت تأسی کنيم
کوبا را در نظر آوريم که با داشتن رهبری مادام العمر نيم قرن است با آمريکا بر سر کين و عناد است، نتيجه چه بوده ؟ فقط عقبماندگی و فقر و بدبختی و گسترش فحشا و هزاران بيچارگی ديگر. کار فيدل کاستروی ضد امپرياليست و کمونيست دو آتشه ديروز پس از پنجاه سال دشمنی با سرمايه داری به چنان فضاحتی کشيده که امروزه از تمامی رهبران کوچک و بزرگ جهان فقط شيخ محمد يزدی و مصباح و هاشمی عراقی را در کنار خود می بيند و با آنها بر سر مزار آيت الله خمينی ميرود و نماز مغرب بجای مياورد و يا آنکه از سر ناچاری بايد برای دريوزگی به واتيکان رفته و دستهای ژان پل دوم را ببوسد و از وی بخواهد که برای ملت گرسنه و هستی از دست داده کوبا دعا کند و برايشان اعانه جمع آوری کند تا کودکان کوبايی از بی غذايی و نداشتن دارو تلف نشوند
در مقابل آلمان و ژاپن اشغال شده وسيله ارتش آمريکا را در نظر آوريد که چگونه با داشتن سياستمدارانی با خرد و آگاه و با پشتوانه ملی نه تنها آمريکائيان را بدون خونريزی به کشورشان باز ميگرداندند، بلکه امروز به چنان قدرتی صنعتی و اقتصادی مبدل ميگردند که بزرگترين رقيب برای خود آمريکا بحساب می آيند، و سطح زندگی و استاندارد های اجتماعی آنها حتی آمريکای پيروز در جنگ و اشغالگر را نيز پشت سر ميگذارد. راه رقابت با آمريکا شعار دادن و بگروگان گرفتن ديپلماتهای آن کشور نيست که صد ها ميليارد دلار ضرر را بر ما تحميل نمود و از آن زمان عملآ ما را بگروگان آمريکا مبدل ساخت، بگونه ای که ديگر هرگز نتوانسته ايم کمر راست کنيم. آمريکا در منطقه خاورميانه منافعی دارد و همين امر منافع ملی ما را با آن کشور به هم گره زده است. شعور سياسی ايجاب ميکند که در مقابل مردم خود احساس مسئوليت کنيم و بجای به کشتن دادن جوانانمان و فقير تر کردن ملت محروم کشورمان با حفظ استقلال خود به مذاکره و همکاری با آن کشور بپردازيم. اما ملا کجا واحساس مسئوليّت و شعور کجا ! که اگر کمی از اين دو بهره برده بودند که کارمان به اين ذلالت و رسوايی نکشيده بود
آلمان تجزيه شده و شکست خورده و تحقير شده چهل و پنج سال بعد از جنگ در اشغال نظامی ايالات متحده بود. بطوريکه حتی تا سال 90 ميلادی سربازان آمريکايی با لباس زمان جنگ و جيپ های ارتش آمريکا در خيابانهای آن کشور در تردد بودند. تا سال نود آلمان حق برخورداری از ارتش را نداشت و آلمانی هايی که لباس نظامی بر تن داشتند جزيی از نيرو های تحت فرماندهی پيمان آتلانيک شمالی (ناتو) محسوب ميگرديدند که فرماندهان محلی آن نيز همگی آمريکايی و يا بعضآ انگليسی و فرانسوی بودند
آلمان در جنگ دوم جهانی آنچنان ويران شده بود که در تمامی شهر فرانکفورت فقط يک خانه باقی مانده بود (آنخانه بسيار کوچک امروز باز سازی شده و در محله زاکسن هاووسن نزديک به رود ماين به موزه تبديل گرديده است). چون بيش از نود و پنج در صد ساختمانهای مسکونی با خاک يکسان شده بود، بسياری از مردم حتی پس از جنگ هم از سرما و گرسنگی جان دادند. دختران آلمانی برای حتی چند لقمه ته مانده غذا خود را در اختيار سربازان آمريکايی قرار ميدادند. با تمامی اين احوال در مدت نزديک به پنج دهه هرگز شعار مرگ بر آمريکا در آنکشور بگوش کسی نخورد، هيچ عمل انتحاری صورت نگرفت. کنراد ادناور اولين صدر اعظم پس از جنگ و پس از وی ويلی برانت، تبعيدی دوران جنگ و از مشهور ترين سوسيال دموکراتهای جهان و بسياری ديگر از سياستمداران و روشنفکران آلمان حتی وجود ارتش آمريکا پس دوران جنگ در خاک آلمان را غنيمت دانسته و گفته اند که آلمان در همين زمان نداشتن ارتش و اشغال نظامی بود که توانست پايه های يک دموکراسی مدرن و متکی به خرد را تحکيم بخشيده و از دست دموکراسی متکی بر برتری قومی و احساساتی نجات يابد
اين به معنای تجويز و پذيرش دخالت خارجی در امور کشورمان نيست، بنده نه طرفدار حمله نظامی ايالات متحده به کشورم هستم و نه اصولآ دخالت خارجی را به صلاح مردم ايران ميدانم، اما متاسفانه تصميم با من و امثال من نيست. در اين مسئله کوچکترين ترديدی ندارم که چنانچه ملا ها به روش کنونی خود ادامه دهند آمريکا و اسرائيل بيکار نخواهند نشست و ايران بطور حتم کارش بدخالت خارجی خواهد کشيد. در اين واقعيّت هم ترديد ندارم که از ارتش و سپاه ايران هم هيچ بر نخواهد آمد
زيرا همه ايرانيان اعم از نظامی و غير نظامی بخوبی ميدانند که آمريکا، عراق دوران صدام نيست که به خاک ما چشم طمع دوخته باشد. اينرا نيز بخوبی ميدانند که آنکشور کاری به مردم ايران ندارد. دشمن آمريکا ملا ها و رژيم تروريست پرور آنهاست که منشأء تمامی خرابکاريها و عمليات تروريستی در جهان است. سپاهی و بسيجی و هر ايرانی ديگری ميداند که اگر خود را بکشتن دهد فقط برای نجات مشتی ملای دزد و جنايتکار است نه حفظ مردم و دفاع از تماميّت ارضی ميهنش. شخصآ تصور نمی کنم که پس از تحمل اينهمه ستم و جور از دست ملا ها کسی آنقدر بالا خانه اش را در کنترل خود نداشته باشد که خود را بخاطر حفظ فائزه خانم و اکبر آقای رفسنجانی و سيد علی و حداد عادل و هاشمی عراقی و مصباح بکشتن دهد. امروزه گرايشاتی بسيار قوی در ميان مردم ما وجود دارد که حمله نظامی را نه تنها تقبيح و محکوم نميکنند بلکه آنرا تنها راه نجات خود از دست اين رژيم ميدانند. اين مردم خائن و دشمن ايران نيستند، خائن و بی حيثيّت کسانی هستند که با به بازی گرفتن همه چيز مردم و با ظلم و بيدادی بی سابقه در تاريخ ايران کار مردم را به اينجا رسانده اند. نويسنده شک ندارم که پرزيدنت بوش امروز در ميان بسياری از ايرانيان گرفتار درون کشور همانند يک پيامبر آزادی ستوده ميشود و محبوبيّت وی بويژه در نزد جوانان اسير، به تنهايی چند ده برابر تمامی ملايان حکومتی است
نوشته اند ما عراق و افغانستان نيستيم، کاملآ حق با شما است، زيرا هر دو آن رژيم ها در مقايسه با رژيم طالبان ايران از پايگاه مردمی بيشتری برخوردار بودند. طالبان ملا عمر در افغانستان هزاران بار شرف داشت به رژيم طالبان ملا علی در ايران. در آن رژيم حتی يک وزير و وکيل دزد هم وجود نداشت. طالبان گرچه مشتی متحجر وبيسواد و وحشی بودند، ليکن بدانچه ميگفتند و انجام ميدادند سخت پايبند بودند. در رژيم ملا عمر مانند رژيم ملا علی هيچ مقامی برج سازی و دلالی شکر نکرد تا ميليار ها دلار پول مردم را بدزدد. هيچ طالبی در دبی شرکت و برج و کمپانی نداشت. در رژيم طالبان افغان حتی به يک زن و دختر هم در زندان تجاوز نشد. ملا عمر هيچيک از مخالفان خود را به دست تروريستها در اروپا و آمريکا به قتل نرسانيد. برای همين است که قبر بعضی از طالبان در نواحی عقبمانده پشتون نشين افغانستان بصورت زيارتگاه در آمده است. آن پشتون بدبخت و بيسوادی که قبر يک طالب را زيارت ميکند لا اقل به چشمان خود اعتقاد دارد، چشمان آن پشتون هرگز از هيچ طالب و آقازاده اش دزدی و حرام خواری و تجاوز نديده است. ما ملت عراق هم نيستيم، باز هم حق با شماست. زيرا در رژيم صدام حسين هم حتی يک دختر عراقی در بازار برده فروشی به حراج گذارده نشد. هيچيک از قاتلهای دور و بر صدام حسين با پول يتيمان و بيوه زنان عراقی در کانادا شهرک سازی نکرد و ... و
چه باور داشته باشيد و چه نه، در صورت حمله نظامی آمريکا، رژيم ملايان حتی طلوع بعدی را نيز نخواهد ديد، چه رسد به آن اعمال و شعار هايی که شما سر داده ايد. مردم ما انگيزه ای برای دفاع از قاتلان فرزندان و فروشندگان جگر گوشه های خود ندارند. بسياری فريب دوران جنگ با عراق را خورده اند، امروز اما وضعيّت بطور کلی تغيير کرده است. نه ديگر آن انگيز ها در جامعه جوان و بيدار ما وجود دارد و نه آن زخم ناسور شده تاريخی در مقابل آمريکا که جگر ما را از دست صداميان صد ها سال است که ميخراشد ... جرج بوش هيچ شباهتی به صداميان ندارد. او نه تنها صدام حسين نيست، بلکه کسی است که پوزه وی رابخاک ماليده است ! ا
در فقدان غيرت ملّی و يک اپوزيسيون با شرف و مسئول، ملا ها برای حفظ رژيمشان ديگر رسمآ ايران را به حراج گذارده اند دومین دور مذاکرات هیاتهای نمایندگی رژيم روضه خوان ها و اتحادیه اروپا در وزارت امور خارجه فرانسه بدون نتیجه به پایان رسید. اتحادیه اروپا می خواهد ملا ها را به تعلیق غنی سازی اورانیوم تشویق کند. آخوند حسن روحانی دبیر شورایعالی امنیت (ضد) ملی جمهوری طالبان ايران گفت: مذاکرات در وزارت امور خارجه فرانسه به نتیجه نرسیده است. آلمان، بریتانیا و فرانسه، مشوقهای اقتصادی و تکنولوژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز به آخوند ها پیشنهاد کردند و در مقابل خواستار توقف نامحدود برنامه غنی سازی اروانیوم شدند
روز جمعه ملا علی رهبر طالبان گفت ایران در صدد تولید سلاح هسته ای نیست و ایالات متحده می خواهد ایران را از دستیابی به پیشرفتهای تکنولوژیک بازدارد. روز شنبه وزیر امور خارجه چین که به تهران سفر کرده است گفت: خواستار حل مسئله بدون ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد است. اين گفته وزير خارجه چين برای ملت نگونبخت ما به قيمت 50 سال ايران فروشی تمام شده. ياد آوری ميگردد که هفته گذشته رژيم طالبان ايران يک قرارداد 50 ساله بد تر از ترکمن چای و گلستان برای ارسال گاز به يکچهارم بهای بين المللی با چين امضاء نمود تا چنانچه پرونده به شورای امنيت ارجاع شد، چين اين مصوبه را وتو کند. در بند چهارم اين قرارداد آمده که اين اسارتنامه تا 99 سال ديگر نيز قابل تمديد است. چندی پيش قبل از نشست وين، حسن روحانی نيز در آخرين سفر خود به هلند به اروپائيان گفته بود هر نوع قراردادی که شما بخواهيد عقد خواهيم کرد، بشرطه آنکه نگذاريد پرونده ايران به شورای امنّيت برده شود. اين واقعيّتی است که حتی روزنامه جمهوری اسلامی، متعلق به خود ملا علی خامنه ای نيز بدون شرم و پرده پوشی خبر آنرا درج کرد
در آستانه سفر وزیر امورخارجه چین به ایران، هفته نامه اکونومیست، چاپ لندن، نوشت: باید دید چرا نمایندگان مجلس ایران که معمولا دولتها و شرکتهای خارجی را متهم به ربودن منابع گازی ایران می کنند، در باره قرارداد اسارتباری که چین هفته گذشته با ایران به امضا رسانید، سکوت اختیار کرده اند. اکونومیست افزود: پاسخ را باید در حق وتوی چین در شورای امنیت جست. روسیه هم می تواند در شورای امنیت به دفاع از ایران برخیزد و آن کشور هم رشوه خود را با عقد قراردادهای سود آور ديگری از ايران گرفته است. بنابراین، بریتانیا، آلمان و فرانسه هم ترجیح می دهند که در عوض ارجای پرونده ایران به شورای امنیتی که در آن اتفاق نظر وجود ندارد، جمهوری اسلامی را به قبول نوعی معامله ترغیب کرده و آنان نيز دست خالی از اين بازی پر سود بيرون نروند و برنامه های هسته ای ایران را بطور موقت متوقف سازند. اما آنها امتیاز بزرگی در دست ندارند که به ملا های ایران عرضه کنند و به نظر می رسد که این تنها آمریکا است که می تواند در این کار موفق شود
کار ايران فروشی رژيم ملا ها اما در تمامی سطوح و موارد ادادمه دارد، حسين مرعشی برادر زن هاشمی رفسنجانی که بوسيله اعوان و انصارش به مديريت سازمان ميراث فرهنگی منصوب شده ، در حال فروش تمامی اشياء تاريخی ايران از دوران هخامنشی تا پهلوی است. مرعشی در مصاحبه ها رسمآ ميگويد که بنا ها وآثار تاريخی اشياي قيمتي و با ارزشي تلقي مي شوند كه گاه مي توان آن ها را فروخت و با درآمد حاصل از آن ها، فعاليت های اقتصادي ديگري انجام داد!. شيفته يک باستان شناس و از کارشناسان اشياء باستانی با درد و اندوه در اينباره مينويسد: محوطه ای تاریخی به وسعت چند هزار هکتار، منطقه ای بازمانده از هزاران سال پیش، عمارتی قدیمی مانده از دوره های تاریخی یا پیش از تاریخ و فضایی طبیعی با سابقه ای چند صدهزار یا چند میلیون سال، به تناسب قدمت، اهمیت، ویژگی منحصر به فرد یا وسعت در اولویت فروش، مناقصه یا اجاره از سوی حسين مرعشی مدير سازمان میراث فرهنگی و گردشگری قرار دارند.با نشستن حسین مرعشی بر مسند ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و به کارگمارده شدن اهالی فن در حوزه های مختلف این سازمان تازه تاسیس، درآمدزایی حوزه هایی که تاکنون تنها از نقطه نظر فرهنگی مورد توجه بودند، مدیران جدید را به خود مشغول کرده و استفاده اقتصادی و بهره برداری مادی از آن ها در دستور کار ایشان قرار گرفته است. شيفته می نويسد گمان نمي رود خاندان هاشمي و نزديكانشان، به اين زودي پست هاي يافته (ايران فروشی) را رها كنند
در همينجا اين خبر را نيز ياد آوری مينمايم آن 2صندوق اشيای باستانی که گمرگ لندن چند ماه قبل توقيف کرد و خبرآن در مطبوعات اعلام گرديد، مربوط به فائزه دختر هاشمی رفسنجانی بود که در لندن ويلا های متعدد و سرمايه گذاريهای زيادی دارد. آن دو صندوق از مجموعه يازده صندوق اشيای بسيار گرانبهای تاريخی بود که فائزه قبلآ نه صندوق از آنها را با پاسپورت ديپلماتيک برای فروش به انگلستان انتقال داده بود. دو صندوق توقيف شده بوسيله مأمورين گمرگ بدنبال گزارش يک فرد ايران دوست و با شرافت از خود سازمان گردشگری از داخل ايران به لندن کشف گرديد. پليس لندن بدنبال آن خبر از تهران قبلآ مجوز ويژه ای از دادستان گرفته بود، و آن دو محموله در کنترل اثاثيه فائزه با مجوز دادستان انگليس کشف گرديد و هنوز هم در گمرک فرودگاه در توقيف است. چون دارنده جنس قاچاق اوراق شناسايی ديپلماتيک بهمراه داشت و پارتی بازی نيز در اين مورد انجام گرفته بود، اداره گمرک لندن نام صاحب صندوقها را هرگز اعلام نکرد. فائزه جريان امر و دفاع از پرونده خود را به وکيلی مشهور در لندن احاله کرده است که اينجانب نام آن وکيل را نيز ميدانم
ملا ها درست از فردای انقلاب شروع به چپاول ايران کردند. هنوز يک هفته ای بيشتر از انقلاب نگذشته بود که محمد منتظری (پسر آيت الله منتظری که درسال 60 در بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی بهمراه شصت و چند تن ديگر از سران رژيم بوسيله سازمان مجاهدين کشته شد) چند هواپيما اشياء بسيار نفيس و تاريخی را به ليبی انتقال داد. او که برای چندمين بار قصد بردن سه هواپيمای ديگر مملو از اين اشياء تاريخی را به آن کشور داشت بوسيله دولت موقت از اين کار باز داشته شد، محمد منتظری بهمراه هفت تير کش های ليبيايی و لبنانی و فلسطينی همراهش فرودگاه را با تير اندازی اشغال نمود و به روی وزير دولت موقت اسلحه کشيد. نام وی پس از آن هفت تير کشی بود که بوسيله مردم به محمد رينگو تبديل گرديد. وزيری که وی را از اين عمل باز داشت و بر رويش اسلحه کشيده شد، همين عباس امير انتظام است که 24 سال است در زندان جمهوری اسلامی است. بسياری کينه ملايان و پرونده سازی برای امير انتظام را همان ايستادگی شجاعانه وی در مقابل چپاول ثروت تاريخی ملت ايران ميدانند
حدود ده سال قبل هم به ناگهان اعلام شد که اشيای موزه رضا عباسی بسرقت رفته است. پس از چند ماه که يونسکو و سازمانهای جهانی ديگر مسئول حفظ آثار باستانی شديدآ به اين مسئله اعتراض کردند، رژيم اعلام داشت که اين اشياء مجددآ پيدا شده است، ملا های ايران فروش و دزد هنوز هم هيچ توضيحی در اينباره نداده اند. جريان از اين قرار بود که ملا ها در اثر نادانی و بيسوادی نميدانستند که تمامی اين آثار در يونسکو بعنوان آثار تمدن بشری با مشخصات کامل ثبت گرديده و اين آثار را نميتوان به آسانی در بازار های خارج بفروش رساند. پس از اعتراض آن سازمان و ديگر نهاد های فرهنگی جهانی ملا ها مجبور شدند که اشياء دزديده را به موزه باز گرداندند
در خاتمه اين نکته را نيز می آورم که رژيم سابق در سال 1351 قانونی را به تصويب رساند که بر اساس آن دولت وظيفه داشت تمامی اشيای تاريخی قيمتی را که تا پيش از به روی کار آمدن سلسله پهلوی از ايران خارج گرديده بود از کشور های بيگانه خريداری نموده و مجددآ به کشور باز گرداند. بسياری از اشيای قيمتی و نفيس تاريخی موجود در موزه رضا عباسی و يا موزه مردم شناسی و ... جزو اشيايی هستند که در دوران پهلوی دوم با پرداخت وجهی گزاف به کشور باز گردانده شده است
! درسهايی از انتخابات آمريکا و ملتی که شايسته برخورداری از دموکراسی است
اگر دستيابی به دموکراسی با جانفشانی و مبارزه و بند و زندان ميسر است، حفظ آن هم فقط با آزادگی و خرد و حتی بعضآ گذشت امکان پذير است
جان کری در حالی شکست در انتخابات را پذيرا گرديد که هنوز شمارش آرا دراوهايو بپايان نرسيده بود. با وجود آنکه بوش در مجموع بيش از سه ميليون رای بيشتر داشت، اما طبق قواعد خاص انتخابات در آمريکا که برنده بايد 270 الکترال داشته باشد، بوش برای برنده نهايی شدن به پيروزی در اوهايو و کسب 20 الکترال آن ايالت نياز حتمی داشت. در آنجا بوش فقط يکصد و پنجاه هزار رای از کری جلو افتاده بود
طبق قوانين آمريکا برای اعلام نتيجه قطعی در اينچنين مواردی بايد در طی 10 روز آرايی که آمريکايی های خارج از کشور به صندوقهای رای ريخته اند نيز به کشور انتقال داده شود، مأموران خارج از کشور، کارکنان فرهنگی سياسی و .. سپس در شمارش نهايی برنده انتخابات اعلام گردد. کری که فقط 2 الکترال از بوش عقب افتاده بود چنانچه ميخواست قادر بود طبق قانون نتيجه اين انتخابات را حد اقل 10 روز و در صورت اعتراض به شيوه شمارش آرا چند ماه به تعويق اندازد و طعم اين پيروزی را بر کام رقيبش تلخ و نا مطبوع سازد. اما او نه تنها اينکار را نميکند، بلکه بعنوان اولين آمريکايی شخصآ به کاخ سفيد زنگ زده و برای احترام به خواست و اراده مردم کشورش، پيروزی رقيبش را بوی و همسرش تبريک ميگويد
او نه وقت مردم را تلف ميکند نه هزينه ای بيجا را بر ماليات دهندگان تحميل ميکند. پس از گفتگو و تبريک به پرزيدنت بوش هم در جمع ياران حزبی خود با تبريک مجدد به منتخب مردم کشورش، از همگان ميخواهد که برای پيشرفت کشور متحد گردند. سناتور کری شکست خورده اظهار ميدارد که ما در خارج از کشور خود فرزندانی در لباس سربازی داريم که درحال نبرد هستند، همه ما آمريکايی ها با وحدت و يکپارچگی بايد از آنها حمايت کنيم تا به رهبری رئيس جمهوری منتخب خود در عراق و افغانستان و نبرد بر عليه تروريسم پيروز گرديم
حال اگر چنين وضعيتی در کشور ما پيش آمده بود، سناتور کری با زشت ترين الفاظ به بوش توهين ميکرد، 3 سال بودجه کشور و وقت مردم را به هدر ميداد، يکصد و پنجاه فقره اسناد خيانت و عدم لياقت و فساد خاندان بوش را رو کرده و به در و ديوار ميچسباند، او را دزد و معتاد و زنباره و ... می خواند، چون شکست خورده بود کل انتخابات را تقلبی اعلام ميکرد و يقينآ هم يک جنگ داخلی و برادر کشی در کشور براه می انداخت و ايران را به تجزيه ميداد
ما در همين حزب ميهن ناخواسته و بنا به دلايلی فقط سياسی مجبور گرديديم که از بعضی ياران سابق خود بخواهيم که ديگر در حزب نباشند، هيچ قصد دشمنی و حتی بی احترامی هم در ميان نبود، بدنبال آن، سرورانی که تا ديروز اينجانب را وطن پرست ترين ايرانی ميدانستند و برايم اشک ميريختند؛ يکشبه برايم 400 پرونده ساختند و من در نظر خودشان ابر ميهن پرست!؟ را به يکباره به دزد و حيز... مبدل ساختند! و متاسفانه فقط خود را ضايع کرده و کار سياسی را به مسخره و سفاهت کشيدند. اين بدبختی است که بعضی از ما منافع ملی کشورمان و مبارزه برای نجات مردم و مملکتمان از اين وضعيّت فاجعه آميز و شرم آور را با بچه بازی و لجبازی اشتباه گرفته ايم. در اينجا ابدآ سرنوشت وآبرو و منافع اپوزيسيون و مردمی که ادعا ميکنيم دوستشان داريم مطرح نيست، مهم فقط خود و منافع شخصی و شهرت طلبی ما است. هر کسی که ما را دوست نداشته باشد بايد ترور شود، حتی اگر همه چيز خود را فدای آزادی کشور کرده باشد
در سال 57 هم همه چيز ملت ايران فدای عقده های شخصی و لجبازی عده ای نادان شد. آنها نه تنها شرم و حيا ندارند که يک ميليون ايرانی را به کشتن داده و يا از سلامتی محروم ساختند؛ نه تنها از نوکری برای ملا ها برای نابودی ايران سر افکنده نيستند، بلکه همچنان هم خود را روشنفکر و محق ميدانند، حتی فهيم تر از کل ملت آمريکا. حتمآ سری به سايت گويا (متعلق به وزارت اطلاعات رژيم ملايان) بزنيد و نظرات حسين درخشانی کمونيست، يار ديروز خمينی، شريک امروز حجاريان و اصلاح طلبها و رژيم را در مورد پرزيدنت بوش بخوانيد که چگونه درخشانی با توهين به شعور يکصد ميليون دارنده حق رای در آمريکا برای بوش افشاگری کرده که وی قبلآ يک لاابالی و الکلی بوده و پيش از رسيدن به رياست جمهوری پای خود را از آمريکا بيرون نگذارده بود و بيسواد و نادان و ... است. يعنی در ميان بيش از دويست ميليون آمريکايی حتی يک نفر فهميده مانند در خشانی های دانا که خمينی را ياری داده ايران را به نيستی کشيدند وجود نداشته و بيش از پنجاه مليون رای دهنده به بوش عقلشان به اندازه کسی نيست که ميخواهد از رژيم سنگسار و چشم درآر و دزد و قاتل دموکراسی بهتر از آمريکا بوجود آورد
سنگ و کلوخ دموکراسی بوجود نميآورند. دموکراسی را انسانهای آزاده و متفکر و مبارز بوجود می آورند. اگر دستيابی به دموکراسی با جانفشانی و مبارزه و بند و زندان ميسر است، حفظ آن هم فقط با آزادگی و خرد و حتی بعضآ گذشت ميسر است. اطمينان داشته باشيم که اگر حتی 2 در صد متفکرين بزرگ آمريکا افکاری چون افکار درخشان حسين درخشانی ها و الله کرم ها داشتند آنها نيز امروز در قانون اساسی کشور خود اصل مترقی ولايت مطلقه فقيه داشتند ! دموکراسی فرهنگ و قواعد خاصی دارد که مردم غير دموکرات با آن آشنايی ندارند. مادام که منافع خود را جدای از منافع حتی رقيب خود بدانيم هنوز در جهالت و افکار قبيله ای غوطه وريم. دموکراسی يک بازی جمعی با قواعد ويژه ای است که منافع و سعادت ما به رعايت حق حتی رقبايمان بستگی بی چون و چرا دارد
سياست بی پدر و مادر فن عجيبی است که در آن از نفرت نيز ميتوان بهره گيری کرد، و رژيم جمهوری اسلامی تنها رژيم در تاريخ است که مشروعيّت خود و ادامه حياتش را فقط مرهون نفرت مردم از خود است
چون سايت عنکبوتی گويا دست پرورده انگليسها، همكار امنيتي رژيم و... برای جمهوری اسلامی ملا ها بسيار بسيار خطرناک بود، بدين دليل سايت عقرب بی خطر حزب ميهن بدستور وزارت اطلاعات رژيم طالبان آنچنان بلوک شد که حتی يکنفر هم از داخل ايران ديگر نميتواند از فيلترينگ عبور کند ! آيا اين وزارت اطلاعاتی که خطر ساز ها و اصلی ها را رها کرده و بسراغ بی خطر ها ميرود وابسته به استکبار جهانی و رژيم صهيونيستی اشغالگر قدس شريف نيست !؟
پس از آنکه سايت گويا مقاله ای از شريعتمداری را بر روی سايت خود قرار داده و اصلاح طلبان شروع به جار و جنجال نمودند، طی مقاله ای نوشتم که هدف از طرح به اصطلاح کشف توطئه عنکبوت، خود يک توطئه اطلاعاتی است! و نوشتم که سايت گويا و کسانيکه شريعتمداری در مقاله خود از آنها بعنوان خطر ساز نام برده نه تنها در مقابل بلکه در کنار کيهان تهران و شريعتمداری جای دارند و اين يک توطئه مشترک است که شريعتمداری فقط نقش کوچکی در آن دارد. ديگر حتی کند ذهن ترين افراد نيز ميداند که نه اصلاحاتی در ميان است و نه گشايشی در راه، ولو اينکه حتی بازهم آنها بتوانند مانند دوره پيشين تمامی کرسی های مجلس را از آن خود ساخته و رئيس جمهور بی اختيار ديگری را نيز در آستين ملت فرو کنند
هدف رژيم آن بود که پيش از موعد انتصاب جانشين خاتمی تحرکی در فضای گورستانی سياست داخلی ايران بوجود آورد. رفقای اصلاح طلب برادر حسين ديگر هيچ حرف و ادعايی برايشان باقی نمانده بود. آنها پيش از انتصاب جانشين خاتمی نياز به سوژه و محلی داشتند تا بتوانند با از نو مطرح ساختن و مهم جلوه دادن خويش و نمايش دو جناحه بودن رژيم بار ديگر دکان از رونق افتاده شمس وزيری و قمر وزير را آبی پاشيده و جارويی کشند. سياست بی پدر و مادر فن عجيبی است که در آن از نفرت نيز ميتوان بهره گيری کرد، ملا ها که در اين سالها به خوبی به خلق و خوی لجوج و انتقام گير ملت ما آشنايی پيدا کرده اند، استادانه از اين روحيه بهره برداری ميکنند، چنانکه در دو دوره قبل توانستند با سود بردن کامل از سلاح نفرت عمومی از ولايت فقيه و فرد منتخبش ميليونها نفر انسان اسير بيزاری را به پای صندوقهای رای آورده و با آنچنان ميزان بالايی از مشارکت مردم در رأی گيری مشروعيّت در جهان کسب کنند که حتی دموکرات ترين کشور ها نيز از جلب ايچنين مشارکتی عاجز هستند
نويسنده حتی اگر تمامی بغض و نفرت خود را هم از رژيم بکناری نهم و بيطرفانه به ساختار اين اعجوبه آمخوار که جمهوری اسلاميش مينامند و عناصر تشکيل دهنده آن نگاهی افکنم، وجدانآ در کل اين نظام نميتوانم نشانی کسی را بدهم که حتی سه در صد هم در ميان ملت و جاهت و مقبوليّت ملی داشته باشد. خود رژيم مدتها است که اينرا ميداند، به همين علت هم پايه های خود را بر روی نفرت مردم بنا کرده است. برنامه کشف عنکبوت هم يکی از همين ترفند های بهره جويی از بيزاری مردم بود. لاشه متعفن اصلاحات را تنها نفرت مردم ميتوانست کمی حرکت دهد و در اين ميان چه کسی منفور تر از شريعتمداری است! او با نوشتن متنی کمدی ومتهم کردن عده ای از صديق ترين ياران رژيم به خطر ساز بودن جوی را بوجود آورد که ياران اصلاح طلبش بتوانند مجددآ خود را مطرح سازند. برادر حسين نقش کوتاه خود را ايفا کرد و از صحنه خارج شد، سپس نوبت به کروه کر برادران متعهد اصلاحات فروش رسيد. در اين پرده از نمايش مقاله است که بدنبال هم نوشته ميشود، تحليل است که پشت تحليل ارايه داده ميشود، همگی هم در مدح و ثنای اصلاحات و اينکه اگر بتوانيم جناح تند رو را عقب زنيم ما کندرو ها ايران ولی فقيه دار را به عالی ترين نمونه از دموکراسی جهان مبدل خواهيم ساخت
هر روز هم شکايت است که پشت شکايت طرح ميگردد، شکايتهايی بی ارزشی که خود شاکيان قلابی هم ميدانند که در بيداد گستری جمهوری ملايان هرگز به آنها رسيدگی نخواهد شد. مشخص نيست که اگر اين اتهامات دروغ است و شريعتمداری جفنگ مينويسد، پس اينهمه هو و جنجال ديگر بر سر چيست! يکماهی از نگارش آن کمدی گذشته، جناب ابطحی يکباره متوجه ميشود که از آن خوان گسترده بی بهره مانده است، لذا وی نيز که از اصلاحاتچی های نامدار است جبران مافات کرده و با يک تير دو نشانه را هدف ميگيرد، و تا تنور از حرارت نيافتاده بتازگی ازشريعتمداری شکايت کرده و چامه بلند بالايی هم از جنبش زالو وار اصلاحات را ضميمه آن می سازد
برای اينکه اين ترفند درجه هفت اطلاعاتی کمی باور کردنی گردد، بايد که چند قربانی می داشت، که آنرا هم از ميان جوانان بيگناه وبلاگ نويس انتخاب کردند، ازبين جوانانی که طفلکی ها اصلآ نميدانند که اصلاحات خوردنی است يا پوشيدنی ! جالبست که بدانيد حتی نام يکنفر از ليست طولانی شريعتمداری در مقاله اش در بين دستگير شده ها وجود ندارد. بنده با اين شعور اندک خود هنوز نتوانسته ام جوابی برای اين سئوال پيدا کنم که چگونه درست از فردای انتشار مقاله روشنگرانه اينجانب در ارتباط با آن مقاله (توطئه در لباس کشف توطئه) سايت حزب ميهن بطوری از درون ايران فيلتر گذاری شد که حتی يکنفر قادر به عبور نيست، ليکن هيچ محدوديت و فيلترينگی برای سايت گويا وجود ندارد
آنهم در حاليکه تعداد مقالات آن خطر ساز ها در اين سايت به چهارصد در صد افزايش يافته و حتی عنکبوت های نيمه جان اصلاحاتچی نيز دوباره جانی پيدا کرده اند و سايت خطر ساز گويا را مقاله باران کرده اند، مردم ما هم آن مقالات را بيش از مطالب مخالفان جدی رژيم ميخوانند و آنها را تعبير و تفسير ميکنند. در حاليکه اپوزيسيون بايد بدنبال عناصر آگاه و برنامه دار خود باشد و ديدگاههای آنان را تفسير و انتشار دهد ، بيش از هرکسی راجع به شريعتمداری و حزب خائن توده و شيخ و ملا و شکنجه گر و حسين الله کرم و لباس شخصی ها و زندان و کشتن اطفال بدست رژيم و خنديدن به ملا حسنی بحث کرده و وقت خود را با اين لاطائلات تلف مينمايد. رژيم جمهوری اسلامی هم که در جای خود مستقر است و خيالش از جانب چنين مردمی ... راحت است. تمامی اينها از معجزات نفرت است که نزديکترين نسبت خونی را با عشق دارد
کره از آب گرفتن و عشق از نفرت آفريدن فنونی است که فقط در رسالات شرعيه نگاشته شده و مردم حوزه نديده و نعلين نپوشيده را هم فهم و درک اين معجزات حوزوی نيست. نتيجه اينکه رژيم جمهوری اسلامی تنها رژيم در تاريخ است که مشروعيّت خود و ادامه حياتش را فقط مرهون نفرت مردم از خود است. مردم ما بطور کامل در اين تار عنکبوت رژيم گير افتاده اند. رژيم از اين تنفر عمومی چند جانبه استفاده ميکند، در داخل قصد مطرح کردن هر کسی را داشته باشند از اين نفرت سود برده و با زندانی کردن و يا ممنوع الخروج کردن وی، به او وجاهت و اعتبار می بخشند، عمادالدين باقی را مخصوصآ و بطور پر سر و صدا ممنوع الخروج ساختند تا رسانه ها بسويش هجوم برند و او فرصتی پيدا کرده و در 27 مصاحبه ای که پس از آن حقه بازی انجام داد در تمامی آنها از زنده بودن اصلاحات دفاع کرده و ضمن رد هر گونه تفکر سرنگونی، بگويد که نظام در حال اصلاح و حقوق بشر در جمهوری اسلامی در حال پيشرفت است (لطفآ در اين مورد حتمآ متن مصاحبه های وی را بويژه با راديو فردا مطالعه کنيد
ملا ها به نيکی آگاه هستند که مردم از بس از رژيم و ارزشهايی که سران آن بدروغ تبليغ ميکنند نفرت دارند که دچار دوران و منطق گريزی شده اند، و اين ضعفی است که جمهوری اسلامی از آن به بهترين نحو استفاده ميکند، نظام ملا ها با عناصر غير سياسی شعر خوان و ترانه ساز و يا افراد احساساتی که وعده ميدهند يکشبه نسل ملا را از ايران بر انداخته و نماز خوان و روزه گير را خلع مليٌت نمايند هيچ کاری ندارند. آنها با کمونيست های هپروتی هم که گفته هايشان نا شدنی است، نه تنها کاری ندارند، بلکه برای سفيه جلوه دادن و تمسخر کردنشان به آنها پر و بال و مجال خود نمايی نيز ميدهند. نمونه های آن هم هرگز توليد اشکال نکردن در برنامه تلويزيونی کمونيست کارگری و برنامه های جيغ و دادی و يا يار و دلبری چند راديو ماهواره ای است، همينطور با آن دلالی که قصد داشت با برنامه های سفيهانه خود و چاکرم ـ نوکرم تلفنی در ايران انقلاب کانال يک راه بياندازد. وزارت اطلاعت آخوند ها را غمی از آن مرد ساده نيست که با هفته ای 6 ساعت موعظه خوانی سراسر گريه و گلايه خسته کننده در جلوی دوربين ميخواهد بر رژيمی غلبه کند که هژده جور سپاه و ارتش و ضد اطلاعات دارد. جمهوری اسلامی نقش مخالف و اپوزيسيون را در اذهان عمومی داخل آنچنان جا انداخته که در حد همان گله گذاری و عقده گشايی و يا چهار افشاگری و نقل اخبار سنگسار و سرکوب خلاصه شود
آنها عمدآ کاری کرده اند که مردم ما به هيچ عنصر آگاه و خردمندی اقبال نشان ندهند. مردم بدنبال کس و کسانی هستند که تند ترين و برنده ترين مواضع و سهل ترين راه ارايه داده و فقط دلشان را خوش و خنک کنند، ولو اينکه آن وعده ها سفيهانه و نا شدنی هم باشند. رژيم هم همين را ميخواهد که قدرت نداشته خود را در برخورد با همين آسمان قربمه های بی باران و زود گذر به رخ مردم کشد. نمونه آنرا به تازگی در جريان کمدی هخا شاهد بوديم، که چگونه رژيم با نمايش تسلط مصنوعی و چيرگی خيره کننده خود بر اوضاع حتی با انعکاس حرفهای آن مرد کم عقل و خبر تجمع طرفداران بی برنامه و خوشخيالش، ضمن نمايش ماهرانه در کنترل و خنثی کردن به اصطلاح يک حرکت براندازانه، اپوزيسيون را کم عقل جلوه داده و مردم را بازهم دلسرد تر و گوشه نشين تر کرد. افسوس که مردم ما هميشه دشمن خادمين خود بوده و در حالی که ساده ترين ملت جهان است خود را هشيار ترين و بقول خودمان زبل ترين مردم جهان ميداند
ملتی که روشنفکرانش گول يک روضه خوان بيسواد را بخورند و در آستانه هزاره سوم با دست خود رژيمی بر سر کار آورند که انگشت و دست و زبان ببرد و سنگسار کند هيچ شباهتی به يک ملت زبر و زرنگ ندارد. نجات از دست اين رژيم در گرو کمی همت و قدری خرد است نه بيشتر، اما کو آن همت و کجايند آن خردمندان. اينجانب ديگر جانم بلبم رسيده و از املاء و انشاء نويسی برای حفتگان و مردگان به تنگ آمده ام، فقط يک تلاش ديگر، اگر همراهی نديدم ديگر وقت کسی را ضايع نخواهم کرد و مزاحم عيش و عشرتشان با ملا ها بويژه ملا حسنی و (حضرت سيّد) ابراهيم نبوی و تعجب های بی پايان نوری زاده از خاتمی نخواهم شد. شايد آنچه تا کنون نوشته ام برای نسلهای بيدار بعدی مفيد باشد، شايد
( : برای مطالعه اولين مقاله در ارتباط با اين توطئه ، لطفآ در آرشيو جستجو کنيد)