آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Wednesday, September 29, 2004

 

! پهلوی پرست ها


حزب ميهن




امير سپهر

! پهلوی پرست ها



مطلبی رسيده تحت عنوان ( چشمان خود را باز كنيد، و يا پهلوی پرست ها !) از يک هم ميهن محترم و گرامی که متاسفانه ما را نشناخته پيش داوری کرده اند، اما جای هيچ گله نيست و ما اين مطلب را عينآ در سايت قرار ميدهيم و سپس توضيحی چند در ارتباط با اين نوشته
هنگامي كه مشعول بررسي اين سايت بودم با ديدن جمله ي /طرفداران شاهزاده رضا پهلوي/ آهي از نهادم برخاست و بي اختيار اشك هايم سرازير شدند؛ آيا به راستي شما خود را دموكرات و ازادي طلب ميخوانيد؟ آياواقعه ي كاپيتولاسيون و ساير اقدامات ضد ايراني محمد رضا شاه را فراموش كرده و وي و پسرش را ناسيوناليست خطاب ميكنيد؟ آيا واقعه ي 17 شهريور{جمعه ي خونين} و ديگر سركوبي هاي وحشيانه ي آن نظام منحوس را به فرامو شي سپرده ايد؟ مردم آزاده اي كه انقلاب كردند تنها حذب اللهي هاي فاشيسيت نبودند بلكه هزاران جوان ازادي خواه و روشنفكر نيز با تمام وجود خواستار لغو حكومت ضد مردمي پهلوي شدند... ولي آنان با دادن خون خود به آن چيزي كه انتظار داشتند دست نيافتند و در اينجا بود كه ضرب المثل/بدي نيست كه بره و بدتر نياد / به تحقق پيوست؛ در آن زمان حكومت خونخوار پهلوي به فجيعانه ترين شكل ممكن آزادي خواهان را در نطفه خفه ميكرد و اكنون نيز حكومت فاشيستي اسلام دقيقا همين كار را انجام ميدهد ! ا
من با ديدن اين سايت و ساير سايت هاي پهلوي پرست اينترنتي به اين حقيقت تلخ دست يافتم كه ما ايرانيان هيچ گاه به دموكراسي دست نخواهيم يافت و اين را بدانيد كه حتي اگر اين حكومت فاشيست منحل شود و اسطوره ي آمريكايي پرست شما رضا پهلوي به روي كار بيايد دقيقا همان اتفاقي تكرار خواهد شد كه 26 سال پيش به وقوغ پيوست؛ديگر هيچ چيز جز دموكراسي مردم رنج ديده ي ايران را ارضا نميكند ؛جمهوري اي كه در آن ارزش يك ايراني كمتر از يك سگ آمريكايي نباشد !! ا
ميدانم كه شما اين مطلب را در سايت نخواهيد گذاشت چون شما هم همانند حكومت فاشيستي اسلام از درج مطالب مخالف خود به شدت خودداري ميورزيد و تنها مطالبي را كه در مدح خود و پهلويان باشد در سايت قرار ميدهيد!!! به اميد دموكراسي شدن حكومت ايران
========================
بدون اينکه خواسته باشم بی احترامی به اين هم ميهن بزرگوار کرده باشم، فقط اينرا مينويسم که ما از يک بيماری ملی مزمن و مهلکی رنج می بريم که نامش ( پيش داوری است) که به تبع آن هم معمولآ قضاوتهايمان کيلويی و فله ای و لاجرم از بيخ و بن غلط است
ايشان از پهلوی پرستان نام ميبرند ! من شخصآ نميدانم که ايشان در کدام نوشته و مقاله ای در اين سايت خوانده اند که ما پهلوی را پرستش کرده ايم ! ارج نهادن به کسانی که قدمی برای رفاه و امنيت و آسايش همنوعان و هم ميهنان خود برداشتند، نامش پرستش نيست ! نام اينکار پايبندی به شرافت و اخلاق است
ما بايد اين بلای خانمان برانداز سياه و سفيد بينی سياسی، که حزب خائن توده تخم آنرا پاشيد و دهها سال آبياری کرد را از ريشه بر کنيم و مانند ملتهای متمدن و با فرهنگ بدون غرض و مرض، خدمت و لغزش هر شخصيت تاريخی را با توجه به نرم های رايج آنزمان در دو کفه ترازو قرار داده آنگاه داوری کنيم، که اگر بتوانيم چنين کنيم آنگاه متوجه خواهيم شد، بسياری از شخصيت ها که در طول دهه ها از آنها برای ما ديو و دد ساخته بودند، خاين و وطنفروش نبودند، و درمقابل بسياری از آنهايی را هم که برایمان سمبل روشنفکری و عدالتخواهی ساخته بودند افرادی کم آگاه و رويايی بيش نبودند که بعضی از آنها حتی جان بر سر اين رويا ها و جزم های خود گذاردند
از شما تمنا ميکنم بدون پيش داوری و نفرت و عشق کور، فقط يکبار، و فقط يک بار منصفانه ! به نظرات و حرفهای پرحرارت خسرو گلسرخی دوست داشتنی در فيلم محاکمه اش نگاه کنيد و ببينيد آيا او دقيقآ همين جمهوری اسلامی را می خواسته يا خير (البته نادانسته !) و سپس نظری سطحی به گزارش بسيار کوتاهی که روزنامه کيهان 4 اسفند ماه 57از محاکمه اميرعباس هويدا درج کرده بيندازيد، آنهم لطفآ غير مغرضانه، و ملاحظه کنيد که حتی خلخالی معدوم با مسخره کردن آن مرد بيچاره شخصآ تائيد ميکند که تمام دارايی اش بعد از 13 سال نخست وزيری و جمعآ 40 سال خدمت سياسی، يک پيکان جوانان مدل 56 و 1 کلکسيون 316 عددی پيپ در 1 آپارتمان اجاری 3 اطاقه در خيابان تخت طاووس بود و بس !ا
هم ميهن بزرگوار! نوشته ايد ( روشنفکران نيز انقلاب کردند !) من قبول دارم که رژيم پيشين خطا های بسياری داشت و در آن ترديد نميتوان داشت، اما از اين نيز قدم را خيلی فراتر ميگذارم و حتی اين استدلال مغرضانه و فله ای شما را هم می پذيرم که از رژيم گذشته بدتر در دنيا ابدآ وجود نداشته، با اين وجود باز هم هرگز نميتوام اينرا بپذيرم که کسانی که دوش بدوش عسگر اولادی ها و الله کرم ها و هادی غفاری ها و ماشا الله قصاب ها ... داده و بدنبال خمينی افتادند افراد روشنفکری بودند. بد بودن رژيم گذشته که نميتواند ايران و ايرانی را به نيستی کشيدن از سر جهل را توجيه کند. روشنفکر که همکاسه ملا حسنی ها و خلخالی ها و مصباح ها و محمد رينگو (منتظری) های روضه خوان و حاجی بازاری و قمه زن و و تيغ کش و تروريست های فدايیان اسلام نميشود ! ا
همين هخا (نيمچه خمينی کراواتی جديد) را ببينيد ! او نيز ظاهرآ از آزادی و حتی نظامی سخن ميگويد که بنده نيز برای استقرار آن تلاش ميکنم، آيا بنده چون از نظام جمهوری اسلامی منزجرم و نظام شاهنشاهی را مفيد ترين سيستم سياسی برای ميهنم ميدانم بايد بدنبال يک فرد ابله و بيسوادی مانند وی بيافتم که اگر فردا حتی شهردار يک شهر شود دمار از روزگار مردم آن شهر در خواهد آورد ! ؟
واقعيّيت تلخ اين است که آن افرادیکه شما آنها را روشنفکر ميدانيد اصلآ روشنفکر نبودند و نيستند. ميدانم که اين نوشته ام را نخواهيد پذيرفت و شايد هم در دل چند نا سزا نثارم خواهيد کرد، اما نه تعجب خواهم کرد و نه خواهم رنجيد، چون همانطوريکه نوشتم درد ما اسارت در نرم ها و پندارهای غلطی است که از وقتی خود را شناختيم ملکه ذهن ما شده. دست شستن از آن باور ها که ديگر وارد جريان خون آدمی و شده و تا ژرفای وجود ريشه دوانده کار هرکسی نيست و پذيرش آن بعضآ انسان را دچار روان پريشی و جنون ميکند
اجازه دهيد مثالی برايتان بياورم = يقينآ شما هم دکتر علی اصغر حاج سيٌد جوادی رامی شناسيد، او برای نسل من در سالهای نو جوانی يکی از برجسته ترين روشنفکران دوران رژيم سابق محسوب ميگرديد، امروز که شخصآ به سن و سال آنزمانی ايشان رسيده و يک فتنه حاصله از مبارزات علی اصغر خان ها را تجربه کرده ام، به اين نتيجه رسيده ام که نه وی روشنفکر بوده و نه من اصلآ آگاهی داشتم که يک روشنفکردارای چه ويژگيهای بايد باشد. علی اصغر خانی که ملتش را به خاک سياه نشانده، خود نيز درسنين پايانی عمر آواره و دربدر است، او چگونه بپذيرد که پنجاه سال در غفلت بوده ؟! ايشان اگر اين حقيقت را بپذيرد که کارش در 2 قدمی قبر به جنون خواهد کشيد ! ا
همانطوريکه احمد شاملو تا پايان عمر اين حداقل وجدان و انسانيت را نداشت که به اشتباه خود اعتراف کند ! او بعد از آنکه به اتفاق رفقا و همفکرانش با ده ها سال دروغ و تخريب فکری و سابوتاژ مقدمات سقوط ايران را فراهم آورد و کشور و مردم را دو دستی به ملا ها تقديم کرد، در سالهای بدبختی خود و مردمش شعری گفت با مضمون دهانت را می بويند مبادا گفته باشی دوستت ميدارم و در انتهای هر مصرع و ابيات شکسته هم با تعجب نوشت روزگار غريبی است نازنين ! آن نازنين بی وجدان مرده، هرگز نفهميد و يا نخواست بفهمد که خود از مسببين اين بدبختی و بوجود آمدن اين روزگار غريب است !ا
نه ديگران از وی خواستند و نه خود آن اندازه از فروزه های اخلاقی بهره برده بود که بگويد ای مردم! بويژه ای جوانان معصوم و بيگناه ايران! بر من و رفقايم ببخشيد که در آستانه هزاره سوم از سرجهالت و نفرت کور از شاه بدنبال روضه خوان ها افتاديم و شما را به اين روزگار غريب و باور نکردنی کشيديم که دهانتان را ميبويند مبادا گفته باشيد دوستت ميدارم ! لابد وقتی مينويسيد روشنفکران، منظورتان اين قبيل افراد هستند، نه !؟
دوست عزيز ! نه شاه خائن بود و نه ملت ما نيازمند اين بود که بدنبال مشتی چهارجلد کتاب خوان 15 مصرع شعر نويس و در نهايت خمينی روضه خوان بيافتد و خود و کشورش را به اين تيره روزی دچار سازد. چيزی که ما نيازمند آن بوديم يک رفرم سياسی بود که مقدمات آن نيز با بروی کار آمدن دولت زنده ياد بختيار فراهم آمد ، درست آن کسانی آن فرصت تکرار ناشدنی تاريخی را با جهالت و نادانی حرام کرده و ما را به روز سياه نشاندند که جنابعالی آنها را روشنفکر ميپنداريد
امروز هم چونيک بنگريد تمامی اسباب رهايی ما و افتادن در جاده ای که به دموکراسی منتهی میگردد مهيا است. اينبار نيز همان کتاب کيلويی خوانها (روشنفکر ها!) هستند که بدون شناخت از جامعه و تاريخ و استعداد های اجتماعی خودی، با افکار هپروتی و آمال انجام ناپذير ملت ما را در دست ملا های انسان کش و خرد ستيز به گروگان نگاه داشته اند !
در خاتمه اگر رنجيده نميشويد اين راهم بنويسم که ... معمولآ کم حافظه هم ميشود ! در هيچ کجای اين سايت آنگونه که شما ادعا کرده ايد جمله /طرفداران شاهزاده رضا پهلوی/ وجودندارد و اين نکته خود انسان را به تفکر وا ميدارد که يارب، نکند که شما هم ..... ! 1
بزرگوار من ! همين دروغ ها و غرض ورزيهای کور بود که رژيم گذشته (ملت ايران) را به سقوط کشيد و کشورمان را نابود کرد، يک ميليون کشته و معلول روی دستمان گذارد و ما را در جهان خوار و ذليل و رسوا کرد ... ! ا
توضيح اينکه ايميل مزبور به سايت (سياست ايران) آقای حميد رضا ذاکری رسيده بود و اينجانب هم در همان سايت جواب نوشتم، اين کپی آن نوشته است

|

Saturday, September 25, 2004

 

هخا و تجمع اطراف دانشگاه


حزب ميهن




امير سپهر


! ای عزيزان هشيار باشيد



! مطبی در باره خالق يزدی، رسانه های لس آنجلسی و تجمع در اطراف دانشگاه تهران
بنا بر گزارش های رسيده عصر امروز تعداد زيادی از هم ميهنان ما در مقابل دانشگاه و خيابانهای اطراف آن تجمع کرده، و آنگونه که گفته شده به رقص و پايکوبی پرداخته و شيرينی تقسيم کرده اند. ابتدا اين مسئله را از ديدگاههای مختلف مرور ميکنيم و آنگاه يک تحليل
خبرگزاري دانشجويان ايران، ايسنا، چنين گزارش داده است
تجمع و رقص و پايکوبي گروهي از مردم در برابر دانشگاه تهران با دخالت پليس ضد شورش پايان يافت امروز تجمعي در خيابان انقلاب تهران، روبروي دانشگاه تهران برپا شد که پليس مردم را متفرق کرد. به گزراش خبرگزاري دانشجويان ايران، ايسنا، مردم در خيابان انقلاب به رقص و پايکوبي، پخش شيريني و دسته هاي گل اقدام کردند و شعارهايي سر دادند. رفت و آمد در اين بخش از تهران براي مدتي مختل شده بود. نيروي انتظامي تجمع کنندگان را سلطنت طلب خوانده است و بنا به گزارش ها پليس ضد شورش وارد عمل شده و با متفرق کردن جمعيت، کنترل خيابان هاي اطراف دانشگاه تهران، يعني خيابان هاي قدس، شانزدهم آذر، و انقلاب را در دست گرفته است. خبرگزاري کار ايران، ايلنا، گزارش داد که خيابان هاي اطراف دانشگاه تهران هنوز مملو از جمعيتي است که براي تماشاي اين تجمع «غير قانوني» گرد آمده اند
سايت گويا که يکسره در دست توده ای ها و 2 خردادی ها است اين تجمع را اينگونه گزارش ميدهد
گزارش تجمع در مقابل دانشگاه‌‏ تهران
به گزارش خبرگزاري هاي داخلي طرفداران يک برنامه ساز تلويزيوني که از 40 روز پيش با ارايه عقايد خاص خود سعي در راه اندازي يک حرکت مردمي براي براندازي نظام جمهوري اسلامي داشته است، در مقابل دانشگاه تهران تجمع کرده اند. تعداد افراد حاضر بر اساس اين گزارش ها صدها نفر اعلام شده است. اهورا پيروز خالقي يزدي، دهها روز است در يک برنامه تلويزيوني که از شبکه ماهواره اي رنگارنگ پخش مي شود خواهان اتحاد و همراهي مردم و حرکت مسالمت آميز براي سرنگوني رژيم است. وي که سخنانش مورد بي توجهي يا تمسخر اغلب تحليلگران واقع شده است حول محور بازگشت به اقتدار و عظمت ايران باستان، حرکت مسالمت آميز، انرژي مثبت و نکاتي از اين قبيل دور مي زد. با اين حال نحوه بيان، وعده هاي بزرگ، اطلاعات نادرست و سطح پايين سواد سياسي و اجتماعي او، باعث غير جدي تلقي شدن وي از سوي اغلب نيروها شده بود. وي که قصد دارد 10 مهر به ايران سفر کند، از ايرانيان خارج از کشور نيز خواسته است در آن روز به ايران رفته و ايران را آزاد کنند. تجمع امروز به نوعي محک زدن ميزان قدرت اين فرد تلقي مي شود
يکی ديگر از سايت های رژيم يعنی ايلنا اينگونه گزارش ميدهد
اوضاع در برابر دانشگاه تهران و خيابان‌‏هاي اطراف اين دانشگاه نا آرام گزارش مي‌‏شودبه گزارش خبرنگار سياسي ايلنا، اين منطقه از برابر درب اصلي دانشگاه تهران و خيابان انقلاب‌‏اسلامي، خيابان 16 آذر و خيابان قدس توسط نيروي انتظامي و افراد پليس ضد شورش تحت كنترل قرار داردبر اساس اين گزارش تعدادي از افراد كه از سوي نيروي انتظامي حاضر در محل"سلطنت‌‏طلب ناميده مي‌‏شوند از ساعت 17 امروز، بدون‌‏داشتن مجوز دست به تجمعي غير قانوني در مقابل دانشگاه تهران زده‌‏انداين گزارش حاكي است درگيري‌‏هاي پراكنده‌‏اي نيز ميان برخي تجمع‌‏كنندگان غير قانوني و نيروي انتظامي حاضر در محل رخ داده استپياده‌‏روهاي اطراف دانشگاه تهران و خيابان انقلاب، مملو از جمعيتي است كه براي مشاهده اين وضعيت اجتماع كرده‌‏اندتردد خودروهاي از مسير غرب به شرق و بالعكس و نيز شمال به جنوب خيابان 16 آذر، با كندي روبرو شده استپايان پيام
و خلاصه سايت بازتاب متعلق به محسن رضايی که همه ميدانند و سيله نيروهای اطلاعتی رژيم اداره ميشود چنين گزارش ميدهد
خبرنگار «بازتاب» گزارش داد، صدها نفر عصر امروز در مقابل دانشگاه تهران ازدحام كردند.بنا بر اين گزارش، از حدود ساعت 30/5 دقيقه عصر امروز، صدها جوان در مقابل دانشگاه تهران ازدحام كرده و اقدام به دست زدن، سوت زدن و پخش شيريني كردند.تا زمان مخابره اين خبر، هيچ‌گونه درگيري ميان تجمع‌كنندگان و مأموران انتظامي رخ نداده و تجمع‌كنندگان از دادن شعارهاي سياسي خودداري مي‌كردند.خبرنگار «بازتاب» مي‌افزايد: اكثر خيابان‌هاي منتهي به دانشگاه‌هاي تهران مسدود شده‌اند و غير از عابران پياده، وسايل نقليه امكان تردد به سمت دانشگاه تهران را ندارند.گفتني است، يكي از چهره‌هاي شبكه‌هاي فارسي‌زبان طي چند روز گذشته از مردم تهران دعوت كرده بود تا روز پنجم مهر، سالروز شكست حصر آبادان با اجتماع در مقابل دانشگاه، از رزمندگان تشكر كنند.آخرين گزارش‌ها حاكي است، دقايقي پس از ساعت 19، افراد حاضر در حوالي ميدان انقلاب به تدريج پراكنده شدند
و اما نتيجه و تحليل کوتاه اينجانب
بنده همچنان سخت اعتقاد دارم که برنامه جناب يزدی به ترکستان ختم خواهد شد. دليل آن نيز کاملآ واضح است، اولآ با شنيدن حتی 2جمله از حرفهای ايشان به روشنی ميتوان به غير سياسی بودنشان پی برد، ثانيآ حرکتی که ستاد هماهنگی نداشته باشد و وسيله يک سازمان هدايت کننده سياسی مطلع راهبری نگردد، فقط هزينه خواهد داد بی اينکه دستاوردی بدست آورده باشد. چنانچه تا کنون هم تمامی حرکات اعتراضی و جانفشانی های مردم با هزينه های بزرگ و دستگيری های گسترده عقيم مانده و تا کنون هيچ ثمری به همراه نياورده ، علت اصلی آن همين عدم برخورداری آنها از يک تشکيلات منسجم و هماهنگ کننده و سازمانی مطلع و برنامه ريز است
در آن ده شبی که سال گذشته مردم ما به خيابان آمدند، اگر از يک سازمان برنامه دهنده، انضباط و مهم تر از همه، هدف مشخص سياسی برخوردار ميبودند، شک نداشته باشيم که رژيم ملا ها به درک تاريخ واصل شده بود، ليکن صرف آمدن به خيابان آنهم بصورت بی برنامه و گيج و بی هدف، هيچ فايده ای نخواهد داشت جز آنکه رژيم باز هم افراد مستعد و بی باک و حاظر به دادن هزينه را شناسايی و سرکوب و مجازات و در نهايت از صحنه مبارزه حذف نمايد
برای اينکه موضوع را بهتر بيان کرده باشم مثالی ساده و روشن مياورم، همگی ما برای گذران زندگی خود نيازمند پول هستيم، صرف خواستن پول اما کافی نيست و ما را به پول نخواهد رساند، هر کسی برای بدست آوردن آن، متناسب با توان جسمی ومهارت های فکری خود دست به کاری ميزند و از راهی به پول ميرسد. يکی از راه راندن تاکسی، يکی ديگر از طريق تدريس و آنديگری با فروش کتاب پول بدست آورده و امرار معاش ميکند. بنابر اين فقط از خانه بيرون آمدن فايده ای ندارد و هيچکس را به پول نميرساند. دستيابی به آزادی نيز جز اين نيست. همه خواهان رهايی و آزادی هستيم، اينکه چگونه و از چه طريقی بايد و ميتوانيم به آزادی دست يابيم را بايد شناخت و تعقيب کرد.
در آن ده شب و شبهای قبل و بعد و شبهای پس از بازيهای فوتبال و روز های بسيار ديگری که مردم دست به حرکات اعتراضی زدند، همه فقط يک چيز ميدانستند و آن نخواستن اين رژيم بود. آنهايی هم که کمی سياسی تر به قضايا فکر ميکردند، تنها حرفشان اين بود که ما آزادی ميخواهيم، اما اينکه از چه راهی و بوسيله کدام جريان و با چه دستور کار و برنامه ای ميخواهيم به آزادی برسيم، موضوعی بود که به حاشيه تبديل شده بود و هيچ کس نميدانست، و درست کار ما از همينجا لنگ ميزند !
خالق يزدی اولين نيست، قبل از وی هم خيلی راديو چی ها و تلويزيونچی ها با جيغ و داد و پخش موزيک ها و مارش های تند و محرک و ايجاد جو احساساتی و بر انگيختن شور ملی، توانستند چند صد و يا چند هزار نفری ی را به کوچه و خيابان بکشند، اما تنها نتيجه آن دستگير شدن عده ديگری از مردم و شکنجه شدنشان و ديگر هيچ
اينکه فلان راديوچی در لوس آنجلس از طريق موبايل به جوانی بگويد (احمد برو ته خيابون ببين چند نفر جمع شدن) و يا از (موتورت پياده شو تا صداتو بفهميم، بگو ببينيم چند نفر جلوی حسينيه ارشاد جمع شدند) و يا اينکه (برو از ته کوچه يک گزارش بما بده !) و حرکاتی غير سياسی و بچگانه از اين دست تا 2 قرن ديگر هم ما را بجايی نخواهد رساند
هر کدام از اين مجريان برای خود يک پا مدعی هستند، از کسیکه بسيار مورد اعتماد است شنيدم آن آقای مجری راديو که جيغ هايش در لس آنجلس از همه بلند تر است به اطرافيانش گفته (از همين حالا به شما ميگويم که زياد با من شوخی های سبک نکنيد که اگر من فردا رئيس جمهور شدم و شوخی با خودم را قدغن کردم، نگوييد خودش را گم کرده ! ) بعضی تصور خواهند کرد که من اين را به شوخی مينويسم. اما نه شوخی نيست ، متاسفانه يک واقعيْت است ! اتفاقآ يکی از بزرگترين دلايل عقيم ماندن مبارزات مردم وجود همين رسانه های نا آشنا با کار سياسی است که با ايجاد جو هرکی هرکی و بلبشو مردم و اپوزيسيون واقعی را گيج کرده اند
اينها هر کدام يک سازی را ميزنند و مردم در اين ميان مات و مبهوت مانده اند که به حرف کدام مجری بايد اعتماد کنند و از کدام راه بايد بروند. آخر راديو و تلويزيون که به تنهايی اپوزيسيون نميتواند بشود . يک مجری غير سياسی تلويزيون کجا قادر است با سرود و موزيک رژيمی را به سقوط بکشاند، که انواع و اقسام آدمکش و جاسوس و ده جور ارتش و نيروی سرکوبگر را در اختيار دارد، آنهم از فاصله ای چند قاره ای !؟
راديو و هر رسانه ای آنگاه ميتواند فايده داشته باشد و در خدمت آزادی مردم درآيد که خود را در اختيار يک جريان سياسی هدفمند و برنامه دار سياسی قرار دهد. امروز آقای خالق يزدی موفق شدند مردم چندی را به جلو دانشگاه آورند، که چه بشود ؟ ! تا وقتی سازمان و کميته و تشکيلات هماهنگ کننده ای اين حرکات اعتراضی را سازماندهی و راهبری نکند، ققط دستگيری پشت دستگيری را شاهد خواهيم بود، آنهم برای هيچ و پوچ. نقش اين مجريان تا کنون فقط شناساندن جوانان مستعد برای مبارزه به رژيم و بزبانی ديگر تحويل بره به گرگ بوده است. اينها بدون اينکه خود متوجه باشند نقش تيم اکتشاف و خنثی سازی خطرات آتی را برای رژيم آدمخور ملا ها بازی کرده و ميکنند
در بعضی از گزارش های مندرج در رسانه های متعلق به خود رژيم آمده کسانی که جلو دانشگاه تجمع کردند سلطنت طلب بودند ! خدا عاقبت اين مردم را بخير کند، اين نشانه خوبی نيست ! اطلاعات و امنيّت ملا ها تا کنون روششان اين بوده که افراد و گروههای خطر آفرين را بطور کلی مطرح نکنند تامردم به اهميت آنها پی نبرند تا اين اشخاص خطر ساز برای رژيم بزعم خودشان گنده نشوند. ملا ها حتی هشتاد ساله هايی را هم که اصل رژيم را قبول دارند، فقط به جرم يک اعتراض کوچک و يا مقاله بزندان برده و شکنجه ميکنند، چطور خبرگزاری متعلق به چنين رژيمی گزارش ميدهد = نيروي انتظامي تجمع کنندگان را سلطنت طلب خوانده است) و در انتها نيز خيلی دموکرات منشانه گزارش را اينگونه به پايان ميبرد که (بنا به گزارش ها پليس ضد شورش وارد عمل شده و با متفرق کردن جمعيت، کنترل خيابان هاي اطراف دانشگاه تهران را در دست گرفته است
رژيمی که تا بحال وجود حتی يک سلطنت طلب را هم در ايران اصلآ قبول نداشت، چطور به يکباره بعد از 26 سال بطور روشن نام اين گروه را ميبرد و با اين گروه سرنگونی طلب دبش رفتاری چنين متمدنانه دارد
حسين الله کرمی که حتی به فيلم مجوز گرفته از وزارت ارشاد خود ملا هاهم اجازه نمايش نميدهد و بصورت وزير و وکيل رژيم طالبان ايران هم بجرم سر پيچی از اوامر نايب بر حق امام عصر سيلی و مشت ميزند، امروز بعد از ظهر کدام جهنم دره ای بوده!؟ پيراهن شخصی ها کجا غيبشان زده بود؟ تيغ کش ها و باج خور های انصار حزب الله يعنی يک مرتبه ای آنقدر دموکرات شده اند که حتی اجازه ميدهند سلنت طلب هايی که نسل ملا را ميخواهند از ايران بکنند، خيلی آزادانه بيايند و تظاهراات و رقص و پايکوبيشان را بکنند و راحت هم بروند خانه هايشان !
من هنوز براستی نميدانم که چه خبر است، اما راستش احساس خوبی ندارم!؟ درست همان احساس بدی را دارم که در بعد از دوم خرداد داشتم، که تنها دستاورد آن هم سرکوب و کشتن مبارزان و فرستادن خيل جوانان مبارز و برومندمان به پشت ميله های زندان بود و بس، در حال حاظر فقط اين را ميگويم
! ای عزيزان هشيار باشيد

|

Thursday, September 16, 2004

 

هخا و خاتمی، دو پسر عمو


حزب ميهن




امير سپهر

! هخا و خاتمی، دو پسر عموی ناقلا



دوم خرداد = تراژدی حجت الاسلام سيد محمد خاتمی يزدی
دهم مهر = کمدی حجت الهخا سيد فتح الله خالقی يزدی

بدون اينکه کوچکترين ارزش و اعتباری برای حرکات سفيهانه آقای خالق يزدی قائل باشم، چندی است که از سر ناچاری مدتی از وقتم صرف آن جناب ميگردد، در اين اواخر هيچ روز و شبی وجود نداشته که فردی از نقطه ای از جهان صدای زنگ تلفن منزلم را بصدا در نياورده باشد و راجع به اين مرد و برنامه کمدی پرواز به ايران ايشان از من سئوال نکرده باشد
چند شب پيش حتی فردی تحصيل کرده يکی از معتبر ترين دانشگاههای غرب، و از اعضای حزب خودمان که من جدآ از وی انتظار نداشتم با هيجان در تلفن از من مصرانه ميخواست که با جناب يزدی تماس بگيرم و از جانب خود و حزب ميهن با ايشان ابراز همبستگی نمايم. اين پزشک محترم دوست و همرزم، زمانی که بی تفاوتی و سرديم را نسبت به ايشان احساس کرد، بسان فردی که انتظار واقعه ای ناگوار را نداشته باشد اما در اثر وقوع ناگهانی آن دچار شوک شده باشد، با حالتی شبيه دلخوری گفت = جناب سپهر مگر شما ميهن پرست و آزادی خواه نيستيد، مگر ما در حزب ميهن تلاش نميکنيم که کشور و مردم را آزاد سازيم، پس معطل چه هستيد اين گوی و اين ميدان
وقتی اين دوست گرانمايه را دعوت به خرد و تفکر کردم و توضيح دادم که برنامه جناب يزدی يک تقليد مهوع از پروژه دوم خرداد اما در اپوزيسيون است قانع نشده و گفت «آقای سپهر به فرض که اين برنامه عملی نشد، ما که چيزی از دست نخواهيم داد !» اينبار من شوکه شده و بوی گفتم دوست گرامی من، چرا توجه نداريد، ما چيزی که از دست خواهيم داد در واقع اصلی ترين دستمايه ما خواهد بود، و اين سرمايه نامش اعتباراست ، بله (اعتبار!) و دانسته و نادانسته هدف اين پروژه تقليدی نيز درست همين است، يعنی به مسخره کشيدن اپوزيسيون اصلی و قدر اين نظام و سلب اعتبار از طيف هواداران شاهزاده رضا پهلوی
اجازه دهيد قبل از پيگيری بحث بازی کودکانه اين جناب هخا حجت الاسلام سيد فتح الله خاتمی يزدی 26 سال به عقب باز گردم و خاطره ای عبرت انگيز و حيرت آوری را که چندان هم بی ارتباط با افکار اين دوست پزشکمان و اين بازی نيست را بياورم، با اين قصد که نشان دهم مشکل اصلی ما از خمينی ها و رفسنجانی ها و حسين الله کرم ها و خامنه ای ها و ... نيست. مشکل درخود ما و در افکار عقبمانده و ذهنيّت مذهب زده ما است. در افکار قائم با اعجاز و قرون وسطايی ما که هنوز حتی به اين بديهی ترين اصل مدنيت نرسيديم که ايجاد هر تحولی منوط و مشروط به حرکات و مبارزات جمعی و تشکل گزينی است نه در معجزات حضرت محمد و زرتشت نبی و امام زمان و محمد خاتمی و پسر عموی شهرت طلبش جناب هخا يزدی
اوايل بهمن 1357 است، هنوز امام راحل با احساس دل انگيز و ميهن پرستانه (هيچی !) خود قدم به خاک هنوز شهيد پرور و هنوز اسلامی نشده ايران نگذارده است. ما چند روزی به تبديل شدن از ملت بزرگ و رفاه طلب ايران با داشتن نيم ميليون کارگر خارجی در کشورمان به امت شهيد پرور گرسنه کوپن بدست زمان داريم. هر جا ميروی آتش سوزی است. به هر بانکی که ميرسی می بينی لشگر تاتار و مغول تمام شيشه های آنرا خرد کرده و ميز و صندلی و پرونده هايش را وسط خيابان ريخته و آتش زده اند. روز بروز جامعه از نشاط و سرزندگی دور شده بطرف حزن و اندوه ميرود. صدای موسيقی ديگر از کمتر خانه ای بگوش ميرسد و مشروب فروشی ها و بار ها و تريا های محل تجمع جوانان از ترس حمله اوباش چماق بدست زهره گشودن درب محل کسب خود را ندارند و بد تر از همه خود هستم که ابدآ حال و روز خوشی ندارم، مانند فردی مبتلا به ايدز و جزامی هستم که همگان از من فرار ميکنند، هيچ کس از تماس با من خوشش نمی آيد، به هر مجلسی که وارد ميشوم با نگاه های سرزنش آلود و سرد بيشترين حاظران روبرو ميگردم، صحبت اصلی تمامی محافل و مجالس و حتی جمع های فاميلی نيز بر سر امام راحل و انقلاب شکوهمند اسلامی است. حتی به جمع فاميل خود نيز که وارد ميشوم بيشترين عزيزان و تن پاره هايم به محض ورودم به علامت اينکه غريبه و نامحرمی به جمعشان قدم گذارده، صحبتشان را قطع ميکنند. تمام اين عقوبت را تنها به جرم و گناه مخالفت با خمينی و طرفداری پرو پا قرص از زنده ياد شاپور بختيار بسرم می آورند. از آنجا که آذری هستم و خانواده و نزديکانم در ميهمانی های فاميلی به زبان آذری صحبت ميکنند، به محض ورودم فورآ بزبان خودمان ميگويند (گنده بو بختيارچی گلدی !) يعنی باز هم اين بختياری سر و کله اش پيدا شد
در همين حال و هوا است که شبی در خانه يکی از پزشکان ميهمانی ترتيب داده شده که اينجانب نيز بعنوان نخودی درآن حضور دارم، از مشهور ترين ميهمان ها که شايد خيلی از شما خوانندگان نيز با نام آنها آشنا باشيد، يکی حسن خياط باشی خواننده (مهندس بيلی معروف تلويزيون) را می توانم نام ببرم، و ديگر ميهمان که پزشکان آن دوران همه ايشان را ميشناسند، راديولژيست معروف (دکتر ر . ف) ساکن خيابان بهار است، که با همسر آلمانی خود در آن ميهمانی حضور دارد. او با لهجه شيرين و غليظ اصفهانی و خوشمزه بازی هايش محبوب حاظران است. اما گل سرسبد آن ميهمانی دکتر امير مسعود فرخ زاد است، يکی از معروف ترين جراحان مجاری ادرار جهان. پزشکی ايران دوست و دانشمند که چند سال پس از انقلاب منحوس، وی نيز چون برادرش فريدون به دست اوباش رژيم به قتل رسيد. امير مسعود به هر اندازه که در جراحی مهارت دارد، دو چندان آن هم در مجلس آرايی و مشاطه گری و لودگی استاد است
اصلآ با خمينی و ملا جماعت ميانه خوشی ندارد، آنچنان صدای خمينی را از روی مصاحبه های هر روزه وی با بنگاه دروغ پراکنی بی بی سی با گفتن جملات پرت و پلا و غلط از نظر دستوری، تقليد ميکند که ديگران از خنده می افتند ! هيچيک از حاظران اقبالی به ملا و انقلاب و بانک سوزان و مرگ بر گويان نشان نميدهد الا ثروتمند ترين و مرفه ترين فرد آن جمع ! پزشکی بسيار ثروتمند و بسيار هم معروف، تحصيل کرده هاروارد، طبيبی ابله و نادان که اين خاطره بدليل حضور وی در آن ميهمانی و افکار ايران برباد ده وی در اينجا آورده ميشود. من مخصوصآ مايلم از وی در اينجا نام ببرم که اگر اين نوشتار را خواند دچار خجلت شود و شايد قدمی در راه جبران خطای خود بردارد، ايشان جناب دکتر (ه نفسيی ) هستند، مشهور ترين پزشک متخصص نازايی، دارای بورد (فوق تخصص) در جراحی زنان. دکتر ه نفيسی بدليل جوک های آخوندی امير مسعود، بقول معروف حالش خيلی گرفته است، او با هر شوخی و متلک امير مسعود به خمينی و ملا ها زير لب صلوات ميفرستد و استغفار ميگويد
از اول ميهمانی چند بار قصد داشت که ميهمانی را بحالت قهر ترک کند که ديگران با دلجويی از وی مانع اينکار شدند. در يک فرصت کوتاه که ه به قصد رفتن به توالت از سالن خارج شد، همسرش از ديگران خواست تا رعايت حالش را بکنند. وی که خانمی عاقل و قابل احترام است به ديگران ميگويد: شمارا بخدا زياد سر به سرش نگذاريد، اين مرد اصلآ از اين رو به آن رو شده ! و ادامه ميدهد : والاه از شما چه پنهان که ه بيشتر شب ها را تا دم صبح نماز ميخواند و برای آيت الله خمينی دعا ميکند. هيچ راه پيمايی و تظاهراتی را هم از دست نميدهد و قبل از راهی شدن هم غسل کرده و نماز شهادت ميخواند و دعا ميکند که شهيد شود! همه هاج و واج به صورت يگديگر نگاه ميکنند و لابد چون من در دل ميگويند، آخر ه و اين کار ها ! يارب چه حکمتی در کار اين آخوند بيسواد مقيم فرانسه است که حتی پزشکی آگاه و نامدار چون (ه نفيسی) را اينچنين به غرقاب کشيده !؟
پس از بازگشت دکتر ه ، بدليل اينکه جو ميهمانی عوض شود صاحبخانه از دکتر ه خمينی دوست شهادت طلب ميخواهد که برای مدعوين کمی هنر نمايی کند، و او که در نواختن ويولون نيز دستی دارد و دو دانگ صدايی نه چندان گوشنواز، شروع به نواختن کرده و در حاليکه قطرات اشک از چشمانش بر روی ويولون گرانقيمتش می ريزد رو به امير مسعود کرده و ميگويد خجالت بکش! حتی خواهرت هم که دين و ايمان درست و حسابی نداشت ظهور امام خمينی را پيش بينی کرده بود! و به همراه ابو عطايی که مينوازد شروع به خواندن اين شعر فروغ ميکند که
من خواب ديده ام كسي مي آيد
كسي ديگر
كسي بهتر
مثل يحيي نيست ، مثل مادر نيست
ومثل آن كس كه بايد باشد
قدش از درخت هاي خانه ي معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و اسمش آنچنانكه مادر
در اول نماز و در آخر صدايش ميكند
يا قاضي القضات است
يا حاجت الحاجات است
كسي مي آيد
و سفره مي اندازد
و نان را قسمت ميكند
و شربت سياه سرفه را قسمت ميكند
و روز اسم نويسي را قسمت ميكند
و نمره مريض خانه را قسمت ميكند
و چكمه لاستيكي را قسمت ميكند
و سينمای فردين را قسمت ميكند
و رخت هاي دختر سيد جواد را قسمت ميكند
و سهم مارا ميدهد
و هرچه را كه باد كرده باشد قسمت ميكند
من خواب ديده ام ...
ياد فروغ بخير که آنکسی که او ميگفت آمد، کسیکه مثل هيچ کس نبود. ايکاش زنده بود و خود بچشم خويشتن ميديد که آنکس که مثل هيچکس نباشد فقط نکبت و بد بختی به ارمغان می آورد. کسی که او انتظارش را ميکشيد پس از آمدنش نه تنها سينمای فردين را قسمت نکرد بلکه آنرا قدغن و فردين را دق مرگ کرد. کسی که نان را از همه گرفت وبه اوباشی چون رفسنجانی و جنتی و مصباح و .. داد. کسیکه بعد از آمدنش هيچ زحمت کش فلکزده ای قدرت مالی خريد شربت سياه سرفه را از بازار سياه برای کودک بيمار خود ندارد، و کسی که ايران و ايرانی رابه نيستی کشيد
مرادم از آوردن خاطره ای از آن روزهای تلخ ميهنمان در 26 سال قبل که از آنزمان تا به اکنون روز بروز و ساعت به ساعت هم تلخ تر شده، رهيافت بدين فرجام است که تو گويی تحمل اينهمه و درد و محنت و رنج پريشانی هيچ تجربه ای به ما نياموخته است. حتی به کسانی که نا سلامتی چند سالی را بر روی صندلی های مخملين دانشگاه نشسته اند و جزو قشر آگاه و طبقه متوسط خواهان دموکراسی تلقی ميشوند. مردم ما از عارف و عامی همچنان بدنبال ناجی بزرگ و رهبر فرهمند هستند. روزی به ملای بيسواد زبان نفهمی چون آقای خمينی دل ميبندند، و روزی دگر به فرد اخته و لاابالی همچون سيد محمد خاتمی و امروز هم عده ای خود را مضحکه پسر عمويش فتح الله خان ساخته اند
من هرگز مايل نبودم که به اين بحث های سبک وارد شوم. زيرا حرفها و وعده های اين مرد آنچان کودکانه است که اصلآ ارزش مقاله نويسی و تحليل ندارد. يک ماه پيش ازاين در همين سايت در جواب 2 هم ميهن جوان با دادن لقب (مارمولک سری دو) به اين سيد اولاد پيغمبر "جناب سيد فتح الله خان خاتمی خالقی" نوشتم که هدف از اين برنامه مسخره و کودکانه هر چه که باشد آن چيزی نيست که ايشان اظهار ميدارند. راه نجات و استراتژی ملا حسنی گونه اين شخص و کسانی که علم و کتل برای ايشان برداشته اند بقدری مسخره و ناشدنی است که حتی مرغ پخته را نيز به قهقهه وا ميدارد. قدر مسلم اين است که اهداف و بهره براری های ديگری در ميان است. بدون شک در فردای و يا فردا های موعود کم کمک با هزاران توجيه يا مدتی همچنان با به تعويق انداختن تاريخ سفر آزادی باز هم به سواری گرفتن از مردم خوش خيال و کم آگاه ادامه خواهند داد، و يا اينکه اين سناريو به يکباره و يا بتدريج تغيير پيدا خواهد کرد و پس از چندی اين به اصطلاح هدف کنونی مبدل به يک چيز کاملآ متفاوتی خواهد شد.
جناب ايشان حالا هم به قسمتی از اهدافشان دست يافته اند. فردی که تا دو ماه پيش در گمنامی کامل بسر ميبرد و هيچ نامی از وی در ميان نبود، فقط در طول همين شصت روز شهره خاص و عام ميشوند و به ناگهان به مرکز توجه بسياری از ايرانيان خام انديش مبدل می گردند. تا آنجا که به شخص آقای خالق يزدی مربوط ميشود، بنده شخصآ هيچ شناختی از ايشان ندارم. آقای ذاکری اطلاعاتی راجع به سوابق و ارتباطات وی با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و بخشی از دشمنان ملت ايران داشتند و افشاگری هايی کردند
عقيده من در مورد برنامه پرواز آزادی فتح الله خان اين است که ايشان با اين حرفهای غير سياسی و ناشدنی و ادا و اطواری که در مياورند، اگر خل و چل نباشند، بدون شک يک شياد و حقه باز درجه يک هستند. ناقلای حقه بازی که با روانشناختی حيله گرانه ای همانند همشهری ناقلای خود بر روی موج احساسات مردم پريده و آنطور که بويش می آيد ايشان نيز چند سالی اپوزيسون را در راه ماساچوست به نور آباد ممسنی سفيل وسرگردان نگاه خواهند داشت ! اما همانطوريکه نوشتم مقصود اصلی من در اين نوشتار پرداختن به شخصيت و مسائل شخصی و حتی وابستگی و يا عدم وابستگی ايشان نيست. مرادم از اينهمه اينست که که بگويم و شايد هم خيلی باز و خيره سرانه بپرسم که (بالاخره ما کی آدم خواهيم شد؟) دل آدمی از اينهمه غفلت و جهالت براستی ميگيرد ! نه خمينی تحفه ای بود و نه خاتمی سحری در کلام داشت و نه عمو زاده اش فتح الله خان مالی است ! اين خام انديشی ما است که با افکار مزن هردم خود هر لحظه و آن دل به معجزه يکی می بنديم و او را بزرگ ميکنيم و با هر بار سرمان به سنگ خوردن گيج تر و منگ تر ميشويم. نجات ما نه در دست خمينی بود، نه در کف بی کفايت آقا محمد خان دوم، (اخته سياسی) خاتمی و نه در پرواز هرگز انجام ناشدنی حجت الهخا خالقی خاتمی يزدی ! اما يک معجزه را نميتوان منکر شد و آن اين است که دست اندر کاران غير سياسی به اصطلاح رسانه های ديداری لوس آنجلسی با بيسوادی و عدم کفايت و صلاحيت آنچنان ضرب ای به اپوزيسيون زده و آنرا اخته و بی آبرو کرده اند که فقط با کمک امداد های غيبی حضرت محمد و زرتشت نبی ميسر بود !
بيچاره يزدی های درستکردار و قابل احترام که در اين سالها چهار همشهری نا اهلشان يعنی يک ابراهيم و دو محمد و يک فتح الله نام نيک شهرشان را به پلشتی آلوده ساختند


|

Friday, September 10, 2004

 

شير ايران


! شير ايران؛ دريغ
" معصومه صفايی ، از درون ميهن " رنجنامه معصومه
اين همه درد و احساس در مقاله ای بدين کوتاهی ! مناسب ترين نام برای اين نوشته « رنجنامه معصومه » نيست !؟


ظل السلطان: شير فراوان است، ولي از قراري كه شنيدم به قرب پانزده الي بيست سال است كه ديگر به هيچ وجه شير در شيراز ديده نشده؛ يا به كلي فراري شده اند يا قطع نسل شده اند، زيرا كه در برابر تفنگ هاي مارتيني شير چه مي تواند بكند
شير مظهر شكوه و جلال، قدرت و شجاعت، خرد و عظمت، شير «سلطان جنگل ها و بيشه ها» با قدمتي بالغ بر هزاران سال، سلطاني كه ناجوانمردانه از اريكه سلطنت به زير كشيده شد و غرشش در طنين يورش تمدن محو گرديد
شصت سال از اين واقعه مي گذرد. گويي هرگز شيري در بيشه هاي خوزستان و فارس نبوده است. دشت ارژن و برم و سواحل كرخه و كارون، حتي ديگر از ياد شير ايران هم خاليست و امروز تنها نقش و نگار مظهر ايران زمين را بر پيكر كوه ها و سرستون ها با حسرت نظاره گريم
است Panthera Leo Percica، نام علمی شير ايرانی
اين گربه باشكوه با يال هايي تيره تر و كم پشت تر و دسته اي موي بلند و مشكي در انتهاي دم از ديگر شيرها متمايز بود و مي گويند تنها جمعيت باقيمانده از آن در قسمتي از جنگل هاي گير در كيتاور، واقع در جنوب غربي هند مي باشد با همان نام علمي. همين امر موجب جلب نظر برخي از كارشناسان و علاقه مندان در جهت احياي نسل اين گونه با معرفي مجدد گونه هندي به زيستگاه قبلي، به خصوص دشت ارژن شده است
آيا واقعاً چنين امكاني وجود دارد؟
در گام نخست بايد پيرامون علل انقراض شير ايراني بيانديشيم. آيا اين انقراض، سير توالي و روال عادي يك زيستگاه بود و يا...؟ بر كسي پوشيده نيست كه علت اصلي انقراض نسل شير در ايران همچون بسياري از گونه هاي ديگر، سهل انگاري و مداخله بيجاي انسان در سير رو به اوج يك اكوسيستم تمام عيار بوده است
هوشنگ ضيايي، كارشناس محيط زيست و نويسنده كتاب «راهنماي صحرايي پستانداران ايران»، دليل اصلي انقراض شير ايران را شكار بي رويه آن كه بيشتر به دست عشاير و محلي ها به روش جرگه كردن صورت مي گرفته، مي داند و در كنار آن به علل ديگري از جمله طعمه هاي مسموم، تخريب زيستگاه و از بين رفتن طعمه از جمله گوزن زرد اشاره مي كند. در اين رابطه «ظل السلطان» در كتاب «سرگذشت مسعودي» مي نويسد: «در دشت ارژن به قريب ده هزار جمعيت از اطراف جمع كرده و به جرگه شكار شير رفتيم. آنچه سعي و زحمت بود كشيديم جز يك شير ماده و دو بچه اش و يك شير نر بزرگي كه طايفه كشكولي ها زدند به قرب چهل پنجاه گراز شكار شد. ديگر چيزي شكار نشد. من به هيچ وجه يك تفنگ هم خالي نكردم. خيلي افسرده شدم از اين سفر. اسكندر فيروز در كتاب «حيات وحش ايران» تأكيد مي كند كه براي حيوان بزرگي مثل شير محدوده دشت ارژن كه توسط ده هزار نفر جرگه شده بود گنجايش بسيار كمي دارد و ممكن است چهار شير كل جمعيت موجود بوده باشد. البته نبايد از نظر دور داشت كه امروزه يكي از علل اصلي انقراض گونه ها تغيير كار براي اراضي و تخريب زيستگاه هاست و زيستگاه شامل پناه، آب، غذا و هر آنچه كه يك موجود براي ادامه روند زندگي اش به آنها محتاج است مي باشد. در نتيجه آنچه در گام نخست بايد به آن توجه كنيم وضعيت زيستگاه گونه است
دشت ارژن كه در گذشته مهمترين زيستگاه شير ايراني به حساب مي آمد، مملو از حيات وحشي بود كه در نهايت زنجيره اي كامل و اكوسيستمي تمام عيار را بر ما مي نموده است. گراز، گوزن زرد، قوچ وحشي كه طعمه اصلي شير را تشكيل مي داده به تعداد زياد در منطقه وجود داشته استقره آقاج در جنوب شيراز، شرقي ترين محدوده پراكنشي شير ايران، پوشيده از جنگل بوده با جمعيتي بسيار غني از حيات وحش، به طوري كه مي گويند به دليل ازدياد جمعيت قمري ها آسمان ديده نمي شد. البته امروز ديگر درختي در منطقه به چشم نمي خورد. ظل السلطان درباره اين منطقه مي نويسد: «شير فراوان و زياد است، ولي از قراري كه شنيدم به قرب پانزده الي بيست سال است كه ديگر به هيچ وجه شير در شيراز ديده نشده؛ يا به كلي فراري شده اند يا قطع نسل شده اند زيرا كه در برابر تفنگ هاي مارتيني شير چه مي تواند بكند.» و اين گونه بود كه بعد از جنگ جهاني اول به دليل پخش شدن اسلحه و وسيله نقليه موتوري بين مردم، تاخت و تاز بر زيستگاه هاي حيات وحش بالا گرفت و عرصه هاي محيط طبيعي كشور براي بهره برداري به خاطر دسترسي ساده تر روز به روز بيشتر به تصرف انسان درآمدولي با وجود تمام اين مشكلات در گذشته اي نه چندان دور كه جو حاكم بر محيط زيست طبيعي كشور حال و هواي ديگري داشت و مسئولين اينقدر درگير مشكلات و معضلات محيط زيست انساني نبودند، به همت اسكندر فيروز، رئيس سازمان حفاظت محيط زيست وقت، اقدامي در جهت احياي زيستگاه شير ايراني به منظور بازگرداندن آن با معرفي گونه مشابه موجود در هند به اين زيستگاه انجام گرفت. وي در توضيحاتش پيرامون اين موضوع اظهار داشت: «به منظور احياي زيستگاه شير ايراني براي بازگرداندن آن، زيستگاه اصلي اش را قرق كرديم و علاوه بر زمين هاي كشاورزي دشت ارژن، دشت «برم» و پايين دست آن و حتي اطراف درياچه پريشان را نيز خريداري كرديم و طي برنامه اي كه 10 سال طول مي كشيد، مي توانستيم وضعيت را به شرايط ايده آل برسانيم
ما در طي سه، چهار سال خيلي خوب پيش رفتيم و نيز سعي در افزايش حيات وحش و حيوانات قابل شكار داشتيم.
ما براي گرفتن 12-10 قلاده شير با دولت هند قرارهايي گذاشته بوديم و اميد آن مي رفت كه آنچه از دست داده بوديم بازيابيم ولي متأسفانه اين طرح به دليل تغيير در شرايط حاكم (انقلاب منحوس دستاربندان ضد ايرانی 1) نيمه كاره ماند. و امروز با گذشت سی سال، از دشت ارژن چيزي جز چشم اندازي نامحدود از زمين هاي كشاورزي غير قابل كشت باقي نمانده، دشت هايي سوت و كور حتي بدون آواي يك قمري، گويي هيچ گاه حياتي در اينجا جريان نداشته است، اينجا دشت ارژن است قلمرو شير ايران...
ا1ـ جمله داخل پرانتز از ما است
! آيا اين شير در نوشته معصومه همان شاه نيست
www.hezbemihan.com

|

Tuesday, September 07, 2004

 

تريبونال بين المللی


حزب ميهن
امير سپهر
! تريبونال بين المللی در انتظار جانيان



پاسخی به سئوالات حقوقی يک نماينده مجلس شورای اسلامی و چند تن از درون سيستم و فرار عطا الله مهاجرانی از ايران
در چند ماهه گذشته کرارآ از اينجانب سئوال ميگردد که تکليف کسانی که دست به قتل و دزدی زده اند در فردای ايران چگونه خواهد بود ؟ يک به اصطلاح نماينده (که من جدآ برای چنين فرد فرهيخته ای متاسفم که در ميان اين اوباش است !) و چند تنی از نيروهای انتظامی و پاسدار نيز اين پرسش را مطرح کرده اند که آيا ما که دستور فرماندهان خودرا اجرا ميکنيم مرتکب جرم ميشويم. از آنجا که نميتوانم به دليل فرصت کم و رعايت مسائل امنيتی افراد مورد بحث در درون ايران به تک تک اين پرسشها پاسخگو باشم؛ سعی کرده ام در يک مطلب کوتاه به تمامی اينگونه سئوالات حقوقی پاسخ گفته باشم
جنگ عالمگير دوم در سال 1945 بپايان رسيد، هم اينک در نيمه دوم سال 2004 ميلادی هستيم، يعنی درست 59 سال از آن جنگ ميگذرد، کسانی که در غرب تحصيل و يا کار دولتی کرده اند، ميدانند که در ديپارتمنت های جنايی تمامی کشور های اروپايی و آمريکايی هنوز هم تشکيلاتی وجود دارد بنام (شعبه شکار نازی ها) که معروف ترين آنها هم در خود آلمان است، در اشتوتگارت ، کارلسروهه، آشافنبورگ و در نورنبرگ. همين پنج سال قبل بود که که يکی از نازی ها در سن بالای هشتاد سالگی در آرژانتين شکار گرديد و دست بسته به آلمان فرستاده شد. در علم حقوق فصلی جهانشمول وجود دارد که در دانشکده های حقوق دانشگاههای ايران بدان (حق الناس) ميگويند، چکيده اين چاپتر مهم در علم حقوق اين است که اولآ نه تنها جنايت، که حتی قتل غير عمد نيز از جرايمی است که هرگز شامل مرور زمان نميگردد، در ثانی يک قاتل و جنايتکار را هيچ مقام و منصبی از جمله شاه و رئيس جمهور و هر مقام ديگری نميتواند مورد عفو و بخشودگی قرار دهد و آنچه را هم که عفو عمومی ميگويند، يک قاتل را شامل نميگردد
بزبانی روشن تر، فردی که پدر يا برادر و يا فرزند شما را به قتل رسانده، نميتواند بوسيله فرد ديگری مورد بخشودگی قرار گيرد، ولو آنکه آن مقام عالی ترين مقام منتخب يک کشور هم باشد. گذشته از اين چنانچه شما و ديگر بازماندگان فرد به قتل رسيده، که جزو اوليای دم محسوب ميشويد نيز قاتل را ببخشيد، آنگاه مدعی العموم يا دادستان است که برای قاتل تقاضای محکوميت ميکند و دادگاه هم بر اساس کيفر خواست بدون شک يک قاتل را به کيفر محکوم ميسازد. زيرا کسی که دست به قتل نفس ميزند صرف نظر از اينکه فردی را ميکشد و بايد بخاطر آن قتل مجازات گردد، بزرگترين جرم را هم بر عليه يک جامعه انسانی مرتکب ميشود و بدان خاطر نيز حتمآ کيفر داده ميشود
چنين است در مورد دزدی از خزانه دولت يا بيت المال، برای چنين جرمی نيز بخشودگی و جود ندارد. حتی بفرض اگر برای بخشيدن يک دزد بيت المال رفراندومی نيز صورت گيرد و در ميان 50 ميليون رای دهنده فقط يک نفر او را مورد عفو قرار ندهد، بازهم آن دزد بايد به مجازات رسد، زيرا اموال ملی متعلق به آحاد يک ملت است نه شاه و رئيس جمهور و وزير و وکيل. آنچه آوردم حديث و قصه و حکايت نيست، اينها بديهی ترين و ابتدايی ترين اصول علم حقوق هستند که حتی درديکتاتوری ترين نطام های سياسی نيز رعايت ميشوند
برای دزد و قاتل هيچ مصونيت و پناهندگی هم در هيچ کشوری وجود ندارد. زيرا در حقوق بين الملل پناه دادن به دزد و جانی از مصاديق روشن مشارکت در بزه و جنايت است. اخيرا حتی در دادگاه بين المللی (دن هاگ) اجرای دستور برای تير اندازی به مردم بيدفاع نيز قاتل را از محکوميت به جرم جنايت مصون نميدارد. کسی که آتش به روی مردمان بی سلاح ميگشايد شخصآ مسئول است و عمل وی يک قتل درجه يک عمد محسوب ميشود. من اينها را بعنوان اخطار برای کسانی درميهن خود مياورم که هنوز دستشان بخون آلوده نشده و احيانآ آشنايی هم به قوانين کيفری در تريبونال بين المللی ندارند. شما بايد بدانيد که تمرد از دستور ضرب و جرح افراد بيدفاع وغير مسلح وظيفه شما نيروهای انتظامی و پاسداران هم ميهن است. کسانی که امروز بدين نوشتار من نيشخند ميزنند و آنرا مزاح ميپندارند، فردا روز بحال زار خويش خواهند گريست
آنگونه که بما خبر رسيده عطا الله مهاجرانی هم سرانجام از دست همکاران دزد و جنايتکار خود بخارج گريخته و به يک کشور اروپايی پناهنده شده است. و گفته شده که پولهای کلانی را هم با خود از ايران به خارج برده است، پرسيده شده تکليف اينگونه افراد در آينده چيست ؟ پيش از همه برای آن آبروريزی که رژيم بر سرش آورد، گرچه عمل ننگين ورود به حيطه زندگی شخصی افراد را شديدآ محکوم ميکنم، ليکن مينويسم که چشمش کور و دندش نرم. کسانی که شرف ملی و حيثيت انسانی خود را به جاه و مقام ميفروشند عاقبتی نکبت بار تر از اين را بايد انتظار کشند. سران عاری از انسانيت وشرف اين نظام به جگر گوشه های خود رحم نميکنند چه رسد به ديگران
شايد جوانان بياد نداشته باشند که صادق قطب زاده که در کنار بنی صدر و ابراهيم يزدی يکی از سه تفنگداری بود که خمينی را به جهان شناساندند و علم کردند، بهنگام بازگشت شوم خمينی به ايران در هواپيمای ار فرانس کنار دست خمينی نشسته بود، صادق خان معدوم به خاطر تقرب به درگاه امامش و خوش رقصی برای ملا ها و دستيابی به جاه و مقام اولين کسی بود که دسته چماقداران را در خيابان ها و سانسور را در تلويزيون براه انداخت، صادق خان چماق الدوله سانسورالديوان فقط 25 ماه پس ازآن به دستور همان امام و معبودش بجرم واهی براندازی با نکبت تمام تيرباران شد
بنی صدر هم امروز فراری است و هيچ کسی به وی نيم نگاهی نيز نمی اندازد و از ترس کشته شدن بدست رژيمی که خود بروی کار آورده حتا در چهار هزار کيلومتر دور تر از ايران نيز نميتواند از خانه خود خارج شود، وآنديگری يعنی ابراهيم يزدی که تمام افسران با لياقت ايران را به جوخه اعدام سپرد و راه ورود ارتش عراق را به ايران هموار ساخت، امروز منفور ترين فرد ايرانی است. مهاجرانی و يا هرکسی که مالی از اين ملت به يغما برده و يا دست به خون آلوده دير يا زود به مجازات خواهد رسيد، در هر کجای اين جهان هم که باشد، هيچ شبهه و ترديدی هم در اين مورد وجود ندارد، چنانچه باور ندارند، باشند تا صبح دولتشان بدمد؛ که زمان زيادی هم طول نخواهد کشيد
کسانی که امروزدر مجلس روضه خوانها نشسته اند آيا نميدانند که اين مجلس غير قانونی و ضد ملی است ؟ فردی که در اين دستگاه جهنمی ترور و جنايت و دزدی وزارت می پذيرد، آنقدر بيشعور است که آگاهی ندارد که طبق قوانين کثيف خود اين جمهوری جور و جنايت هم بر اساس ماده (مسئوليت مشترک وزرا و وزارتخانه ها) خود را در تمامی جنايات اين رژيم سهيم ميسازد ؟ اين ها در فردای ايران عذری ندارند. اين رژيم تا کنون نيم ميليون ايرانی رابه تنور مرگ انداخته است، بازی با جان و شرف و حيثيت افراد مگر شوخی و مسخره بازی است. پرونده سران رژيم اعم از اعضای دزد و جنايتکار مجلس مسخره خبرگان و مجلس شورا و مصلحت نظام و دايناسور های دزد و جنايتکار شورای نگهبان تحجر و بربريت و بويژه ارگانهای سرکوبگر رژيم هم اينک نيز گشوده شده است. ديگر ترديد نبايد داشت که عمر اين نظام تروريستی که امن و آسايش را بر جهانيان حرام کرده بزودی بپايان خواهد آمد
اينجانب بعنوان مسئول يک حزب فراگير سياسی از شرف انسانی خود و يارانم، که درميان آنان نيز داغدار فراوان است، به مادران جگرخون و داغديده، پدران سيه پوش، يتيمان و بيوه زنان بی سرپرست و جوانان قربانی و له شده قول ميدهم که ما تک تک افرادی را که دانسته در خدمت اين نظام جانی و ضد ايرانی بودند را بهر قيمتی که شده برای کيفر دادن به دست عدالت بسپاريم
در خاتمه ميگويم ای کسانی که هنوز هم در خدمت رژيمی هستيد که ده ها هزار دختر معصوم اين ملت را قبل ازاعدام مورد تجاوز قرار داده، خونشان را تا آخرين قطره کشيده و دستمال خونين ازاله بکارتشان را برای مادران جگر سوحته اشان فرستاده، تصور نکنيد که جايی برای شما در اين دنيا وجود خواهد داشت که با پول بيوه زنان نگونبخت و تن فروش و يتيمان گرسنه بدانجا فرار کنيد و در امان باشيد، من بشما توصيه ميکنم که هم امروز دست از خدمت به اين ماشين بی احساس ترور و جنايت و دزدی برداريد که فردا خيلی دير است

|

Wednesday, September 01, 2004

 

پايان ماه عسل فيضيه و لندن


حزب ميهن






امير سپهر

! پايان ماه عسل فيضيه و لندن



سيمون کولير، كنسول انگليس در بصره اولين مقام رسمی غرب است که اعلام ميدارد سپاه پاسداران با پول و اسلحه و آموزش شبه نظاميان در پشت پرده نا آرامی ها و کشار های عراق است. ادعايی که حتی هنوز از هيچ مقام آمريکايی بدين روشنی شيده نشده است، و اين يعنی پايان ماه عسل فيضيه و لندن
ما دير يازود آمريکائيان را در ايران خواهيم ديد که اميدوارم در لباس مبدل باشند نه در لباس نظامی ! انگليس ميداند که اگر دير بجنبد قادر نخواهدبود در کنار آمريکاييان به ايران قدم گذارد و موضوع اصلی همين است
آنچه سياست خارجی انگليس را از ديگر کشور ها متمايز ميسازد، پيچيدگی و دور انديشی و داشتن پروژه های بلند مدت در حفظ منافع ملی ان کشور است. بگونه ای که کمتر تحليلگری ميتواند سر درآورد و يا حتی حدس زند که انگليس در فلان نقطه از جهان به چه کاری مشغول است و هدف آن کشور استعماری از حمايت و يا ترد اين کشور و آن جريان به چه مقصودی است. با وجود آنکه اين کشور هرگز بطور علنی از سياست چکشی و تو سری دفاع نميکند، ليکن نتايج حاصله از سياست جنتلمن مآبانه انگليس هزاران بار از سياست کوبنده بيشتر است
زخم ضربه ای که انگليس با رفتار بظاهر نرم خود به رقبا و دشمنان خود ميزند هزاران بار کاری تر و کشنده تر از يک سياست بظاهر خشن و قلدر مآبانه است. در عوض آمريکا هنوز هم در سياست خارجی خود از اعمال روشهای باز و بظاهر کابوی گونه و بگفته خودشان (سياست جان وينی) رنج ميبرد. اعمال همين سياست (بازی روباز) است که امروز آمريکا را آماج تير های نفرت و حملات کور بعضی از گروههای اسلامی در جهان قرار داده است
اندک توجه و نيم نگاهی به همين جريانات اخير عراق در نجف هم به نيکی ميتواند ما را متوجه اين سياست پنهان و مزورانه لندن سازد، که چگونه اين گرگ کهنه کار استعمار خود را با مهارت در حاشيه و تاريکی پنهان ساخت، بطوريکه در تمامی درگيری ها و کشت و کشتار ها ابدآ نامی از اين کشور بميان نيامد و حتی خون از بينی يک سرجوخه انگليسی هم جاری نگرديد، و تنها نامش به نيکی به ميان آمد که درآن هنگامه خون و آتش بزرگترين مرجع تقليد شيعيان، يعنی آيت الله سيستانی را در لندن پايتخت خود پذيرا است و پزشکان حاذق انگليسی مشغول مداوای شخصيت بزرگ و مورد احترام گروهی هستند که در گير جنگ با آمريکا می باشند و خون آمريکائيان را مباح ميدانند
در حاليکه آمريکا اعلام ميدارد که تلفات آن کشور از مرز يکهزار تن نيز گذشته، انگليس فقط از جراحات سطحی چهار شهروند غير نظامی خود خبر ميدهد که بهنگام دادن خدمات پزشکی به عراقی ها به اين حادته گرفتار آمده اند
در عوض اين مرتبآ نام آمريکا است که در مطبوعات سراسر جهان منعکس ميگرديد؛ که کشته است و بمباران کرده است و زخم زده است و با بمب و موشک شکافی در ديوار فلان مکان مقدس مسلمانان ايجاد کرده است
سياست انگليس در ارتباط با ايران از اين نيز پيچيده تر و ظريف تر است. اين کشور در ايران مانند نهضت آزادی و حزب توده و 2 خردادی ها و بويژه عوامل سر سپرده اش در سازمان مجاهدن انقلاب اسلامی، نقش اپوزيسيون و پوزيسيون را توامآ بازی ميکند. هم با ملايان دوست است و صرف نظر از اينکه خود ايران را غارت ميکند، پل ارتباطی آن کشور نيز محسوب ميشود که معاملات ايران بر باده روضه خوان ها را با ديگران جوش ميدهد، و هم بعنوان مخالف ملايان بعنوان شريک پايا پای در کنار آمريکا خود را جا زده است که از دستاوردها و سود های احتمالی تحولات آتی ايران محروم نماند
ملا های بيشعور و نا آشنا با اصول سياست، هرگزدرک نکردند که کشوری استعمارگر چون انگليس هرگز در تاريخ برای هچ حکومتی دوست خوب و وفاداری نبوده است. آنها بجای رويکرد به ملت ايران؛ دولتی بيگانه را به دوستی برگزيدند که هماره در زمان احتياج سر دوستان خود را از پشت سر بيخ تا بيخ بريده است
چرخش يکصدو هشتاد درجه ای انگليس را در اين اواخر همه درک کرده اند جز روضه خوان های نادان و غير سياسی حاکم بر ايران، ديگر از اين روشن تر نميشود که روزنامه ساندي‌تايمز ـ چاپ لندن که همه جهان ميدانند بيان کننده مواضع رسمی دولت انگليس است بنويسد : چند تيم دستگاه اطلاعات خارجي انگلستان (ام. 16)، با همكاري برخي عناصر اطلاعاتي ارتش انگليس در جنوب عراق، موفق به كشف اين موضوع شده است كه سپاه پاسداران ايران، با اجراي عمليات مسلحانه، براي ناآرامي در جنوب عراق، برنامه‌ريزي مي‌كنند
اين يعنی پايان ماه عسل فيضيه و لندن
اين روزنامه انگليسي می افزايد : هدف اين گروه‌ها سنگ‌اندازي در راه بازسازي جنوب عراق از سوي انگليس است، و اضافه ميکند: گروهي از سرداران سپاه ايران، ميليون‌ها دلار و مقادير معتنابهي اسلحه را به بصره قاچاق كرده‌اند و شيعيان افراطي را براي اجراي عمليات عليه نيروهاي انگليسي آموزش مي ‌دهند
اين گزارش اطلاعاتي، خاطرنشان می سازد: نيروهاي اطلاعاتي انگليس، پس از آن موفق به كشف اين گروه‌ها شدند كه مقتدي صدر، روحاني شيعه افراطي عراق و عامل مستقيم ملايان ايران، حدود 600 نفر از عناصر خود را به بصره ـ كه پايتخت و قلب جنوب عراق به شمار مي‌آيد ـ فرستاد و به اين ترتيب آنان توانستند، كنترل مركز اين شهر را به دست گيرند
گزارش يادشده افزوده: نيروهاي انگليس مستقر در بصره، از آوريل گذشته تاكنون، مرتبا با شبه‌نظاميان صدر درگير مي‌شدند، به گونه‌اي كه در خلال سه هفته گذشته به شدت مورد حمله موشك‌هاي مورتر و ديگر سلاح‌هاي نابودكننده كه از ايران به اين شهر قاچاق شده بود، قرار مي‌گرفتند
به اين بخش از گزارش خوب توجه فرمائيدساندي‌تايمز؛ در بخش ديگري از گزارش خود مينويسد: فرماندهان ارتش انگليس به رغم حملات پياپی اين شبه‌نظاميان، با پيروي از سياست خويشتن‌داري، درگير جنگ با عناصر صدر نشدند و در عوض از دستگاه‌هاي اطلاعاتي خواستند، با نفوذ به ميان شبه‌نظاميان صدر، مشخص كنند كه چه كساني در پشت پرده اين عمليات‌ها قرار دارند. و در خلال اين عمليات اطلاعاتي مشترك، تأمين‌كنندگان مالي از سپاه پاسداران كشف شدند. افراد مذكور به اين شبه‌نظاميان كه برخي از آنان تنها 16 سال سن دارند، در ازاي اجراي هر عمليات عليه نيروهاي انگليسي، 300 دلار پرداخت مي ‌كنند
اما از اين پر معنا تر اينست که سيمون كولير، كنسول انگليس در بصره برای اولين بار بعنوان يک مقام رسمی غرب خبر تأمين مالي و آموزشي اين شبه‌نظاميان از سوي ايران را تأييد ميکند و نسبت به اين موضوع، كه ايران (نسل ايکس) عراقي را كه بين 16 تا 30 سال سن دارند، به كار مي‌گيرد و با استفاده از بيكاري موجود در جنوب عراق، آنان را با پول اغفال كرده، تا براي اجراي عمليات مسلحانه به گروه «جيش‌المهدي» جذب مي‌كند، ابراز نگراني ميکند
اين گزارش در پايان خاطرنشان ميکند که : واحد (حمايت تاكتيكي) انگليس كه با نيروهاي پليس در زمينه اطلاعاتي همكاري دارند، موفق به كشف انبارهاي اسلحه بسياري در شرق شط‌‌العرب شده‌اند كه متعلق به «جيش‌المهدي»، شبه‌نظاميان وابسته به مقتدي صدر است. و ما مدارک معتبری داريم که اين اسلحه‌ها بوسيله سپاه پاسداران از ايران به جنوب عراق قاچاق شده است
نتيجه اينکه آنچه ساندی تايمز، سخنگوی دولت انگليس، مينويسد، اتهامات روشنی که مقامی رسمی چون سفير انگليس به رژيم ملايان وارد ميسازد و بالاخره اخطاری باز و بی پرده که از سوی سياستمداری خويشتن دار و محافظه کار چون جک استراو پس از صدور قطعنامه شورای حکام در وين خطاب به ملايان ايران که : ايران بايد اين پيام قاطع غرب را درک کند، صادر ميگردد، بسيار بسيار معنی دار تر از اين است که بتوان از کنار آنها بی تفاوت گذشت
آنچه کاملآ آشکار شده اين است که انگليس بخوبی آگاه است که اين نظام تمامی پايگاههای مردمی و بين المللی خود را از دست داده است. گروگانگيری ها و کشتارهای کوری که عوامل مستقيم و يا متأثر از رژيم ايران در جهان انجام ميدهند، روز بروز بر تعداد دشمنان اين نظام می افزايد. صاحب اين قلم در اين مقاله نه بعنوان فردی مخالف خونين اين نظام بلکه حتی بعنوان يک تحليلگر بی طرف اوضاع ايران و جهان نيز بی ترديد مينويسم که رژيم ايران به قعر چاهی از عدم اعتماد و مشروعيت در جهان سقوط کرده که چنانچه کسی در صدد نجاتش برآيد؛ موجب غرق شدن ناجی خود نيز خواهد گرديد
از اينها گذشته آمريکا خوب ميداند که کليد حل مشکل آسيای ميانه، افغانستان، عراق و کل خاورميانه و قسمت اعظمی از افريقا در نزد مردم ايران است، استقرار يک حکومت سکولار در ايران بخودی خود موجبات صلح و ثبات را در تمامی جهان فراهم خواهد آورد؛ بنابر ين موضع گيری های تند و آشکار اخير مفامات لندن را نبايد سرسری گرفت ! بسيار ساده بايد گفت که اين کهنه قدرت استعمار جايی نميخوابد که زيرش نم پس دهد ! ما دير يازود آمريکائيان را در ايران خواهيم ديد که اميدواريم در لباس مبدل باشند نه در لباس نظامی ! انگليس ميداند که اگر دير بجنبد قادر نخواهدبود در کنار آمريکاييان به ايران قدم گذارد و موضوع اصلی هم همين است
چرا که ديگر برای هيچ کشوری ترديدی باقی نمانده است که تا رژيم ايران بر سرکار باشد جهان روی امنيت را نخواهد ديد. بر خلاف جنجال و هياهويی که رژيم ايران برعليه آمريکا براه انداخته، حتی خود روضه خوان ها نيز ميدانند که اين ديگر فقط آمريکا نيست که خواهان برکندن ريشه نظام جمهوری اسلامی است
نشست اخير وين بسيار پر معنا بود، حتی طماع ترين رشوه خواران رژيم ايران نيز از ترس آينده خود، پشت رژيم ملا ها را به هنگام رأی گيری خالی کردند، و اين يعنی پايان کار کابوسی بنام جمهوری اسلامی ! کابوس دهشتناکی که 26 سال است امنيت و آسايش را از جهانيان سلب کرده است

|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker