حزب ميهن
امير سپهر
! ابرقدرت ترور
پس از فروپاشی نظام طالبان درافغانستان، ايران همچون جزيره ای دور افتاده وامن به موطن بزرگترين تروريستهای جهان بدل گرديده است، و هم اينک جز بن لادن و ايمن الظواهری، تمامی ديگر تروريستهای بزرگ جهان نيز در ايران هستند
در حال حاظرنخبگان انفجار وآدمکشان حرفه ای از درون ايران در نبود پارلمانی مردمی و مسئول، مطبوعاتی آزاد و وجود سيستمی کاملآ بسته و خارج از کنترل نهاد های بين المللی، با فراخ بال، عميلات تروريستی را در سراسر جهان برنامه ريزی و اجرا مينمايند
با وجود آنکه در گزارش كمیسیون تحقیق حوادث تروریستی 11 سپتامبر به همکاری مستقيم حکومت ايران با القاعده اشاره نگرديد، ليکن سازمانهای ضد جاسوسی آمريکا خود نيز به نيکی ميدانند که ميزان همراهی و همکاری رژيم ملايان با القاعده، از اجازه عبور دادن بدون ويزای عبور و نزدن مهر در پاسپورت تروريستها بسيار فرا تر ميرود. سازمانهای تحقيقات و بررسی های استراتژيکی که ايالات متحده سياست خارجی خود را بر اساس گزارشات آنها تنظيم مينمايد، سر انجام پس از اتلاف وقت و اميد بستن بيهوده به محمد خاتمی و اصلاح طلبان، اکنون به نيکی به اين واقعيّت پيچيده و پر تناقض و حيله گرانه سياست خارجی رژيم ملايان رسيده اند که در اين کشور بلا زده سياست خارجی و دولت واحدی وجود ندارد که بتوان با آن مذاکره کرد و احيانآ به تفاهم و توافقی دست يافت. در ايران کنونی کمترين اختيارات و قدرت در دست گروهی است که بظاهر دولت رسمی و پارلمان قانونی کشور محسوب ميگردند. در اين سيستم بی نظير و شترگاو پلنگی که به هيچ نظامی هم در دنيا شباهت ندارد، قدرت اصلی در دست اشخاص و گروههايی است که دولتهايی در دل دولت بوجودآورده اند
در حکومت من در آری و هچل هفت روضه خوان ها، عهد نامه را بايد با دولت پيدا و بی اختيار منعقد کرد، اما ضمانت اجرايی آن را در نزد دولتهای پشت پرده و غير مسئول و غير پاسخگو جستجو نمود. دولت هايی غير متعارف، محو و تاريک نشين که به اجرای هيچ عهدنامه و ميثاقی هم پايبند و مقيد نيستند. مهم ترين اين دولت پشت پرده فعلآ متعلق به باند اکبر رفسنجانی است. اين دولت که چرخه اصلی سياست خارجی رژيم ملايان را ميگرداند، تنها اولويتش ايجاد تنش و بحران های کور و خونين به قصد باج گيری و بدست آوردن امتياز در مذاکرات بين المللی است. هم اينک حرف اول را در هيئت مذاکره کننده ايران در اطريش کسی ميزند که بظاهر هيچکاره است و تا قبل از نشست وين اصلآ سخنی از فردی بنام حسين موسويان در ميان نبود و همگان انتظار داشتند که آخوند حسن روحانی سرپرستی اين هيئت را داشته باشد. فردا و پس فردا نيز کس و کسان ديگری از جانب ايران سخن خواهند گفت که هيچ دولتی از مقام و مسئوليت آنها اطلاعی ندارد و لاجرم نميتواند هم بر روی ميزان پايبندی حکوت ايران به مذاکرات و معاهدات چنين نمايندگانی حسابی باز نمايد
دولت حقيقی در ايران دولتی است مانند شبح و جن که برای ديگران قابل روئيت و لمس نيست! اين دولت اصلی که قوه قضائيه ستم گستر، مجلس، سازمان جهنمی ترور، عوامل سرکوب و کشتار مخالفان، ادارات مختلف اطلاعات و جاسوسی و همچنين قسمت اعظم سپاه پاسداران را تحت نفوذ و فرماندهی خود دارد در حال حاظر مسئول اصلی ايجاد عدم ثبات و خشونت در عراق و بخشی از افغانستان است، که هدف اصلی اين بحران سازی ها نيزبه بن بست کشيدن آمريکا در اين دو کشور همسايه و در نهايت با شکست روبرو ساختن برنامه مبارزه با تروريسم ايالات متحده آمريکا است. زيرا حتی نيمه موفقيت در ايجاد ثبات و امنيّت در دو سوی ايران و در نتيجه آسودگی نسبی آن کشور نيز به بسيج تمامی سرمايه و نيروی ايالات متحده برای بزير کشيدن رژيم ايران خواهد انجاميد. آنچه موسويان فرستاده ويژه رفسنجانی به وين از آن بعنوان معامله بزرگ ياد ميکند و در بخشی از اين پيشنهاد ده گانه به روشن ساختن سرنوشت اعضای القاعده اشاره مينمايد، در حقيقت تائيد اين موضوع است که سران اصلی تنظيم القاعده در ايران هستند. هم خود بن لادن، هم سيف العدل، هم سليمان ابوغيث و ابو محمد مصری، هم ابو مصعب زرقاوی و هم معاون اول بن لادن؛ دکتر ايمن الظواهری مصري که بتازگی پس از 3 ماه نواری ويدئويی را از محل اختفای خود در بيست و پنج کيلومتری ايرانشهر پر نموده و بوسيله مأموران سپاه پاسداران در جنوب لبنان بدست تلويزيون الجزيره رسانده است. ظواهری طبق آخرين اطلاعاتی که ما داريم در حال حاظر در نزديکی بيرجند اسکان داده شده است. رژيم مرتبآ محل اختفای اين تروريستها را تغيير ميدهد
درست يکهفته پس از حمله آمريکا و متحدانش به افغانستان، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی طی يک بيانيه خواستار آن شد که رژيم ايران، طالبان را تحت حمايت قرار داده و به نفع آنها با آمريکا در افغانستان وارد جنگ گردد، در آن هياهو و شلوغی بسياری از تحليلگران سياست ايران از کنار اين موضعگيری بی تفاوت گذشتند. جمهوری اسلامی از ترس عواقب ناخوشايند احتمالی حمايت از رژيم منفوری چون طالبان مايل نبود که رسمآ در برخورد نظامی آمريکا با آن حکومت از طالبان جانبداری نمايد، لذا آن مأموريت را به دسته ای محول نمود که پس از 2 تشکل بزرگ سياسی وابسته به خود حکومت، يعنی مجمع روحانيون مبارز و جامعه روحانيّت مبارز، که ملايان حکومتی در آنها حضور دارند، بزرگترين تشکل سياسی محسوب ميگرديد، سازمانی که صرفنظر ازکرسی های فراوان در مجلس، در دولت نيز دستی داشت
آنچه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی اظهار داشت، در واقع خط دولت اصلی اما پنهان جمهوری اسلامی بود که سرنخ آن هم در دست باند هاشمی رفسنجانی بود و اکنون نيز هست. به همين دليل هم هيچيک از ائمه جماعت و شخصيّتهای سياسی برخورد و يا حتی نقدی بر آن موضعگيری نداشتند. مقصود اصلی در آن زمان چشمک زدن و باز نگاهداشتن باب مراوده و همکاری احتمالی برضد آمريکا، نه با طالبان بلکه با شبکه القاعده بود که عملآ در 2سال پايانی حکومت طالبان، رهبری آن ابر قدرت ترور را در دست داشت. مقصود اين بود که بطور غير رسمی به القاعده علامت داده شود که در ايران گرايشی وجود دارد که در نبرد آن شبکه ترور و تخريب جهنمی با آمريکا، در کنار تنظيم القاعده خواهد ايستاد. در آنزمان مشخص نبود که القاعده و طالبان تا چه حد قادر خواهند بود در مقابل آمريکا داوام آورند، طرح اين بود که چنانچه آنها بتوانند دوام آورده و جنگ را همچون امروز عراق بصورت فرسايشی در آورند، آنگاه جمهوری اسلامی با تمام توش و توان به ياريشان بشتابد تا از استقرار سربازان آمريکايی در پشت مرز های خود و همسايگی با آن کشور جلوگيری نمايد
رفسنجانی در اولين جمعه پس از لشگرکشی آمريکا به افغانستان آشکارا آن کشور را به باد نا سزا گرفته و اظهار داشت که افغانستان کشوری کوهستانی و صعب العبور است که به باتلاقی بدتر از ويتنام مبدل خواهد شد که آمريکا در آن غرق شده و مانند شوروی هيچ راه نجاتی نخواهد داشت، اما اينگونه نشد، زيرا لشکر کشی آمريکا به افغانستان با اتحاد شوروی تفاوتهای فاحشی داشت. آمريکا از حمايت مردم و هشتاد درصد از زبده ترين نيرو های افغانی برخورداربود که يک پارچه در مقابل اتحاد شوروی ايستاده بودند
با نزديکی و همکاری کامل جبهه اتحاد شمال (نيروی ضد طالبان، بظاهر مورد حمايت ايران) با ارتش آمريکا، و آشکار شدن نشانه های پيروزی آنها بر القاعده و طالبان، که به قطع نفوذ رژيم ايران ميانجاميد، ملايان ايران تمامی سرمايه گزاری و آرزوهای خود را برباد رفته ديدند، بويژه آنکه اصلی ترين عامل سرسپرده و يار رفسنجانی يعنی گلبدين حکمتيار نيز بطور کلی از بازی حذف گرديده بود. حکمتيار که افغانهای آزاديخواه از وی بنام طاعون ياد ميکنند، کثيف ترين چهره سرسپرده پاکستان بود که پس از سقوط دولت دکتر نجيب الله و بروی کار آمدن مجاهدين يا جهادی ها، مدت 3 سال با آنها جنگيد و بار ها کابل را مورد محاصره قرار داد و باعث کشته شدن بيش از ده هزار افغان هم ميهن خود گرديد
حکمتيار و تشکيلات سرسپرده وی (حزب اسلامی افغانستان) را در واقع ميتوان اصلی ترين مسئول تضعيف دولت مجاهدين (ربانی و احمد شاه مسعود) و دستيابی طالبان و القاعده به قدرت در افغانستان بحساب آورد. پاکستان آنگاه طالبان را تجهيز و به درون افغانستان از هم گسيخته روان ساخت که علی رغم سالها سرمايه گزاری و کمکهای بيدريغ لجستيکی نتوانست بوسيله گلبدين حکمتيار دولت دست نشانده خود را در کابل بر سر کار آورد
با ورود پر قدرت طالبان به صحنه سياست افغانستان و پيشروی برق آسای آنان، حکمتيار که با بسياری از سران آنها از پاکستان آشنايی ديرنه ای داشت به استقبالشان شتافته و حتی مدتی هم با آنها همکاری نمود، اما وقتی طالبان هيچ سهمی از قدرت بوی ندادند، علم مخالفت با پاکستان و رقيب تازه خود طالبان برداشته اينبار با گرفتن پست نخست وزيری از دولت ربانی که خود آنرا لت و پار کرده بود بدان دولت پيوست، آنهم دولتی که بيش از نيمی از افغانستان را در مقابل طالبان از دست داده بود
تمامی اين فعل و انفعالات در زمانی بوقوع پيوست که دولت هاشمی رفسنجانی بر سر کار بود، و علاء الدين بروجردی که امروز به رياست کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس ملايان نصب گرديده، مسئول تام الاختيار امور افغانستان در وزارت خارجه دوران اکبر ولايتی بود. رفسنجانی که در تمام بازيها چند دوزه بازی ميکند، در افغانستان نيز بوسيله بروجردی سياست مزورانه ای را دنبال ميکرد، تيم وی هم با بخشی از طالبان مراوده و دوستی داشت، هم با اتحاد شمال و هم با سازمان القاعده. پس از سقوط کابل ربانی و اسماعيل خان، والی هرات و تنی چند ديگر از سران حکومت ربانی به ايران گريختند. گلبدين هم که با بروی کار آمدن رقيبی چون طالبان و عدم همکاريش با آنها با بی مهری پاکستانی ها روبرو شده بود، در پيشاور زندگی ميکرد، تا اينکه با دعوت رسمی رفسنجانی بوسيله بروجردی به ايران آورده شد و فورآ هم بوی پناهندگی سياسی اعطاء گرديد
بايد اضافه نمود که گلبدين حکمتيار هم مانند هاشمی رفسنجانی، شخص دلال و بی پرنسيبی است که هرگز از سر اعتقاد با طالبان نجنگيد، و هميشه هم با بخشی از آنها و تنظيم القاعده ارتباط و همکاری نزديکی داشت. مشکل حکمتيار با طالبان صرفآ اختلاف بر سر پست و مقام بود، يعنی همان خواستی که وی از دولت ربانی هم داشت و بدان خاطر هم با جنگ با همرزمان دوران جهاد خود در مقابل شوروی و گلوله باران و محاصره کابل هزارن نفر از هم ميهنان خود را بکام مرگ فرو برده بود و راه را برای تسخير افغانستان بوسيله طالبان هموار کرده بود. پس از سقوط کابل حکمتيار ارزش خود را برای اتحاد شمال نيز از دست داده بود و حتی عبدالرشيد دوستم ازبک، متحد پيشينش نيز وی را به مزار شريف تحت تصرف خود راه نميداد. حکمتيار در دوران پس از انتقال به ايران تا حمله متفقين به افغانستان به حلقه اتصالی برای باند رفسنجانی مبدل گرديد بود که آنان را به بخشی از طالبان و القاعده مربوط ميساخت. وی در اين زمان به نيابت از سوی رفسنجانی بار ها به پاکستان و امارات سفرکرد و با نمايندگان القاعده ديدار و گفتگو نمود
پس از اشتراک اتحاد شمال با آمريکا بر ضد طالبان و القاعده که باند رفسنجانی همه اميد های خودرا برای تأثير گذاردن بر تحولات آتی افغانستان نقش بر آب ميديد، بوسيله حکمتيار نيمه پاکستانی با عوامل پاکستانی مورد اعتماد القاعده و شخص اسامه بن لادن وارد گفتگو گرديد، و طی مذاکراتی که علاءالدين بروجردی در سفر های متعدد خود به پاکستان انجام داد، سر انجام تمامی سران القاعده را که ديگر پاکستان برايشان امن نبود، بتدريج از آن کشور از طريق کوهستان اول به چهل کيلومتری زابل انتقال داده و در مرحله بعد در نزديکی ايرانشهر اسکان بخشيدند. (خالد الحربى، معروف به ابوسليمان مكى، كه ايران وى را به عربستان تحويل داد جزو اين گروه نبود. او پيش از سقوط طالبان به ايران آمده بود و هيچ اطلاعات ارزنده و به درد خوری از آنچه بعد از فرو پاشی برسر سران القاعده آمد نداشت. به همين علت هم بوی گفته شد يا بايد داوطلبانه خود را تسليم سفارت سعودی کند و يا اينکه وی را جبرآ به کشورش باز خواهند گرداند. الحربی بعد از ورود به رياض حتی زندای هم نشد. زيرا هيچ ارزش اطلاعاتی و نظامی نداشت) قصد رفسنجانی و باندش اين بود که در مذاکرات و باج خواهی های آينده برگهای برنده ای در دست داشته باشند. اين باند هم اينک هم به بهای جان انسانهای بيگناه و کودکا وزنان هستی از کف داده عراقی، از امريکا و دولت انتقالی عراق باج می ستاند
نا گفته نماند که تروريستها در حال حاظر به مناطق مختلف پخش گرديده اند که طبق اطلاعاتی قوی که ما از يارانمان دردرون نظام داريم الزرقاوی که مدتها در پارچين، در نزديکی تهران عمليات تخريب و کشتار در عراق را هدايت می نمود، در حال حاظر در نزديکی ايلام است و از آنجا عمليات بمب گزاری وآدمکشی را راهبری ميکند. لازم به ياد آوری است که با هر ايستادگی غرب بويژه آمريکا، عوامل جمهوری اسلامی دست به خشونت و کشتار بيشتری در عراق دامن ميزنند.اوضاع اين کشور که پس از درگيری نجف رو به آرامش می رفت، درست از فردای روزی مجددآ دستخوش نا امنی و آشوب گرديد که صحبت از تصويب طرحی بنامه (ماشه) بر ضد ملايان در وين به ميان آمد، و هم اينک موج بمب گزاری در معابر و مکانهای غير نظامی با شدت بيشتری در جريان است
سر نخ تمامی اين عمليات در دست زرقاوی در ايلام است. ايمن الظواهری هم در روز پنجشنبه دوازدهم شهريور برابر با دوم سپتامبر در بيرجند بود و شب هنگام با علی يونسی وزير اطلاعات ديدارکرد. سفر اخير هاشمی رفسنجانی به مشهد نيز در همين راستا است. وی در اين سفر با چند تن از سران تروريسم بين المللی که در پايگاهی در طرقبه، نزديکی مشهد اسکان داده شده اند ملاقات خواهد کرد، تا چنانچه در مذاکرات جاری در وين ايران در تنگنا قرار گرفت، برای باج خواهی و ترساندن غرب، رشته عملياتی تروريستی را در غرب برنامه ريزی و اجرا نمايند. بدين سان رژيم حاکم بر ايران با جمع آوری و اسکان بزرگترين تروريست های تاريخ به ابر قدرت ترور جهانی تبديل گشته است
بطوريکه در حال حاظر هر عمل تروريستی که در هر نقطه ای از جهان انجام ميگيرد بدون ترديد با اشاره و برنامه ريزی و کمک مادی و لجستيکی تروريسم جهانی مستقر در ايران صورت می پذيرد. قمست اعظم پولهای بن لادن بوسيله پسرش سعد بن لادن به ايران منتقل شده بود وسعد بسياری را حتی در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی به خدمت اهداف خود در آورده بود. ايران اکنون خزانه اصلی و دور از دسترس تنظيم القاعده است که اين سازمان با دارايی های خود در جمهوری اسلامی، عوامل خود را در سراسر جهان از طريق کشوری ثالث تغذيه می نمايد. جهان بايد بداند هر گونه عقب نشينی در مقابل اين رژيم بدون مليت، در ارتباط با دستيابی به سلاح هسته ای، در حقيقت کوتاه آمدن در برابر بزرگترين کانون ترور دنيا محسوب ميگردد. کوتاه آمدن در مذاکرات وين و هر مذاکره ديگری در مقابل اين رژيم چند مليتی و غير ايرانی در مورد دستيابی به سلاح هسته ای، در حکم تقديم بمب اتم به ايمن الظواهری ها و بن لادن ها و زرقاوی ها است، که خطرات جبران ناپذير آن بيش از آنکه متوجه اپوزيسيون اين نظام باشد، کل بشريت متمدن را مورد مخاطره قرار خواهد داد. خطری که ای بسا نابودی ميليونها انسان بی گناه و بيدفاع را بدنبال خواهد آورد
مذاکره وبستن قرارداد با اين نظام و اعتماد به گفته های پايوران ديوانه و وحشی اين رژيم نيز بدلايلی که به کوتاهی اشاره گرديد کاملآ غير منطقی و به ضرر کل جهان است. زيرا که ما در ايران به جای آنکه با اشخاص و دولتی ملموس ومتعهد روبرو باشيم، با يک شبح و روح اهريمنی ناپيدا طرف هستيم. اين ابرقدرت ترور حال که سلاح هسته ای ندارد، امن و آسايش را بر جهانيان حرام کرده است. وای از آن روزی که اين چنين حکومتی به ابمب اتم نيز دست يابد. اطمينان داشته باشيد که جهان برای سازش و مماشات با جمهوری اسلای، بهايی خواهد پرداخت که تاکنون سابقه نداشته است
حزب ميهن
امير سپهر
(اين بی شرافتی است نه مشروطه خواهی (بخش اول
سلطنت طلبها، يک نيروی سياسی، يا مشتی لمپن !؟
صوفی بيا که خرقه سالوس برکشيم
وين نقش زرق را خط بطلان به سر کشيم
دلق ريا به آب خرابات برکشيم
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهيم
بسيار ميشنويم و ميخوانيم که مخالفان هوداران شاهزاده رضا پهلوی، تمامی اين طيف را بطور فله ای محکوم کرده و يکجا آنان را سلطنت طلب و پا را از اين نيز فراتر گذارده حتی در پاره ای موارد کل اين بزرگترين نيروی مخالف جمهوری اسلامی را مشتی لمپن خطاب ميکنند. صرف نظر از اينکه اينچنين ديد و قضاوتی خود عناد و يا در بهترين حالت نا بخردی اين قضات بيصلاحيّت را ميرساند، ليکن واقعيت اين است که ما در طيف هواداران شاهزاده رضا پهلوی با افرادی طرف هستيم که همان لمپن و چاقو کش مناسب ترين نام برای ايشان است. اما اينرا نميتوان به تماميت اين جريان تسری داد. کسانيکه کل جريانی به بزرگی طيف طرفداران شاهزاده رضا پهلوی را درهم و کيلويی به لمپن بودن محکوم مينمايند، دانسته و نادانسته منش و تفکر ناقص و يا بيمار خود را عيان ساخته و خود را نيز تا حد يک لمپن به زير ميکشند.
تمامی ما قبل از اينکه ايرانی و سياسی و مشروطه خواه يا جمهوری خواه و يا چپ، يا اينکه مسلمان و يهودی و بی دين و ديندار باشيم اول انسان هستيم. انسان بودن خود کاری بسيار مشکل است، و انسان آزاديخواه بودن چندين برابر مشکلتر و مبارز راه آزادی بون از تمامی اينها مشکل تر. کسانی که نام مبارزان راه آزادی را با خود به يدک ميکشند، بايد اول خود آزاده باشند وآنگاه دم از آزاديخواهی و نجات مردم زنند. حداقل درک من از آزاديخواهی، وطن پرستی و بويژه مشروطه خواهی همين است، يعنی آزاده بودن و پايبندی به شرف انسانی و اخلاق مبارزاتی. ناسيوناليست و ميهن دوست خود بايد نماينده و الگوی يک منش ملی و فرهنگ بومی باشد. صاحب اين قلم در حد بضاعت خويش از دانش سياسی، تقريبآ به تمامی موانع و نارسايی های گروه های حاظر در اپوزيسيون اشاره نموده ام، الا طيفی که خود در آن قرار ميگيرم.
من در اين نوشته تا آنجا که بتوانم تعلقات فکری خويش را در سايه منافع کل مردم ايران و اپوزيسيون حقيقی اين نظام منحط و ضد ايرانی قرار خواهم داد و به عنوان فردی آزادی خواه قلم خواهم زد. از دريچه ای که من به مشروطه خواهی مينگرم، تفاوتی بين يک آزاديخواه راستين و يک مشروطه خواه مسئول که خود را مقيد به اخلاق و اهداف والای انقلاب مشروطه ميداند وجود ندارد. صاحب اين چامه، نه وزير زاده هستم، نه از فرزندان امرای ارتش و نه حتی عاشق بيقرار کسی که قصد توجيه و ماله کشی به کثافتکاريهای عده ای نابخرد را داشته باشم. پدرم از صاحب منصبان نبود، مادرم اصلآ سواد خواندن و نوشتن نداشت و هرگز هم در نظام پيشين از مکنت و منالی برخوردار نبودم و يک روز از عمر خود را هم بالا تر از ميدان توپخانه طی نکرده ام. اينجانب اما سخت مشروطه خواه هستم. به همين اعتبارقصد دارم برای احترام و پاسداری از ثمره خون کشتگان آن انقلاب از مشروطه و مشروطه خواهی اعاده حيثييت نموده و خرقه سالوس از تن بعضی الوات که بدروغ خود را مشروطه خواه ميخوانند بر کشم، تا هر بی سرو پا و ناجوانمردی خود را مشروطه خواه نخواند، و بنام مشروطه خواهی تمامی اخلاق، شرف انسانی، و فرهنگ مشروطه ايرانی را به لجن نيالايد. و تا هر هم ميهن نا آشنا به مرام مشروطه خواهی بداند و آگاه باشد که اوباشان از ما نيستند، نا بخردان با ما ارتباطی ندارند، الوات نا فهم را هيچ رشته الفتی با ما نيست، و ما مشروطه خواهان راستين خود بيش از هردسته و گروه ديگری از دست و زبان اين خيل اراذل که بغلط خود را مشروطه خواه ميخوانند در عذاب هستيم.
اساس تفکر مشروطيت رجعت به فرهنگ باستانی سرزمينمان بود که دروغ و تهمت در آن بزرگترين گناه و خطا محسوب ميگرديد. در يکقرن پيش که جامعه ما خيلی بيسواد تر و عقبمانده تر از امروز بود، بر طبق ماده ای از نا نوشته مرامنامه ستار خان، هيچ فردی حق نداشت حتی بخاطر پيشبرد اصل انقلاب مشروطه وارد مسائل شخصی و خانوادگی فرد ديگری شود و يا مخالف خويش را لجن مال کند، حتی اگر آن فرد ديگر دشمن عقيدتی وی بوده باشد. ما وقتی صحبت از مشروطيت و مشروطه خواهی ميکنيم، از چنين مشروطه ای دم ميزنيم. نه اينکه با تن در دادن به هر دنائت و پستی و دروغ و نيرنگی در صدد اين باشيم که مشتی جانی و اوباش دزد و پرونده ساز را برداريم و عده ای بی شرف تر و ناجوانمرد تر و پست تر از آنها را سر جايشان بنشانيم. حداقل ما در حزب ميهن چنين هدفی را دنبال نميکنيم.
مردم ما بيش از بيست و پنج سال است که در زندان بی معنويت ترين رژيم طول تاريخ بشری اسير هستند، در زندان رژيمی که پايوران جنايتکاران آن برای از ميدان بدر بردن مخالفان خود در بريدن دست و حلقوم و پستان و زبان آنها ترديد بخود راه نميدهند. حتی اگر آن مخالفان مردان وزنان بيدفاع و بالای هفتاد سالی همانند زنده يادان دکتر بختيار و فروهرها نيز باشند. اين جانيان آنجاييکه هم که نتوانند سبعانه دست و گلو ببرند، برای بدنام کردن مخالفين خود مرتکب اعمالی ميگردند که از سربريدن و سنگسار کردن هيچ کم ندارد. که متداول ترين اين شيوه های رذيلانه بهتان زدن، تهمت بستن، پرونده سازی و در يک جمله کوتاه ترور و نابود کردن شخصيت انسانی اجتماعی مخالفان است.
اين منش و کردار رژيمی است که ما آنرا دشمن خود و آموزه های ملی خود ميدانيم يعنی يک رژيم ضد ايرانی.
قصد ما مشروطه خواهان از ميان بردن اين رژيم و بروی کار آوردن نظامی دموکراتيک و خردگراست. آنگونه نظامی که ديگر هيچ کس در آن نتواند به ديگران تهمت و افترا بندد و ديگر هيچ شهروند ايرانی مورد شکنجه و آزار و بی حرمتی قرار نگيرد، و جان و مال و کرامت انسانی هر ايرانی در زير چتر قانون از هر تعرض و تجاوزی مصون ماند. اينها هستند آن اهداف والايی که ما برای دستيابی بدانها مبارزه ميکنيم. در اينجا اين پرسش مطرح است که ما چگونه و از چه راههايی و با بکار گيری کدامين شيوه ها ميخواهيم به اين آمال دستيابيم ؟ آيا با فحاشی و پرونده سازی و حتک حرمت و بستن تهمت و بهتان به ديگران اصلآ ميتوان ادعای مشروطه خواهی داشت ؟ آيا با زور گويی و بی احترامی و حواله کردن آلت تناسلی خود به مخالفين ميتوان خود را بهتر از عناصر و عوامل رژيم طالبان ايران بحساب آورد ؟ و آيا با دست يازيدن به هر بی شرافتی و با ورود به زير لحاف مخالفين برای ضربه زذن بدانها ميتوان به کسب اعتماد مردم سرخورده از دروغ و خيانت موفق گرديد ؟ قسمت اعظم افراد پر سر و صدا و جنجال آفرينی که امروز خود را مشروطه خواه و طرفذار شاهزاده رضا پهلوی مغرفی ميکنند را افرادی تشکيل ميدهند که تمامی اين اعمال غير انسانی و اوباش بازی در مورد آنان صدق پيدا ميکند.
ما دراين طيف سرو کارمان با افرادی ظاهرآ سياسی اما نا آشنا با مقوله سياست است. وجود اين مسئله کار سياسی را در اين طيف گسترده بسيار دشوار کرده و ما را با مشکلات عديده ای مواجه ساخته است. هستند بسياری ازهم ميهنان با شرافت اما غير سياسی ما که خواهان سربلندی و سعادت کشور و مردم خود ميباشند. آنها در اينراه هر آنچه را که بتوانند برای کمک به هم ميهنان دربند خود انجام ميدهند و هيچ ادعايی هم ندارند. ما با اينگونه هم ميهنان شريف مشکلی نداريم، بوجودشان هم افتخار ميکنيم. امری که باعث ضربه پذيری و بدنامی ما گرديده، وجود افراد کاملآ غير سياسی اما شارلاتان در اين طيف است، عناصری بی هويّت، نا آگاه و حتی ضد سياسی که با استشمام بوی دروغين کباب خود را به لباس سياسی و مشروطه خواهی در آورده اند و تمام زحمات سياسی های اين طيف را هدر کرده و توان و انرژی ما را بخود مشغول ميدارند و به هرز ميبرند.
از آنجا که مشروطه خواهی يک ايدئولژی و جهان بينی محسوب نميشود و بظاهر نياز به مطالعه و پيش آگاهی ايدئولژيکی ندارد، بعضی را اغوا و دچارتوهم کرده است. بطوريکه هر لات بيسر و پا و بچه مرشد بيسوادی کودکانه تصور ميکند که فقط با گفتن جاويد شاه ميتوان رهبر سياسی گرديد و فردا به وزارت و وکالت رسيد. آنهم در کشوری که رهبر و مدعی از در و ديوارش ميريزد و هم اکنون بيش از شش ميليون جوان تحصيلکرده زير چهل سال در حد فوق ليسانس و دکترا دارد.
اين شهرت طلبان و سفيهان، ضررشان بحال مشروطه خواهان به مراتب از هر دشمن غداری بيشتر است. زيرا بجای اينکه با رفتاری خردمندانه و سياسی برای اين جنبش نوين کسب وجاهت و محبوبيت کنند، با اعمال غير مسئولانه و ابلهانه ای که انجام ميدهند خود به بزرگترين مايع ننگ اين طيف مبدل شده اند. بحدی که مشروطه خواهان راستين و آگاه و خود شاهزاده رضا پهلوی ازدست اين اراذل به تنگ آمده اند. ايشان بارها بطور خصوصی گفته اند که اگر ما اين افراد جاهل و نادان را نداشتيم کارمان بسيارسهل تربود. در اين طيف ما با آدمهای مسخره ای سروکار داريم که صد رحمت به شيخ صادق خلخالی و ملا حسنی.
مشروطه خواهی سرشان را بخورد! بسياری از اينها اصلآ معنای سياست را نميدانند. تصور ميکنند که با فحش و تهمت و اتهام به اين و آن و دشمن تراشی ميشود کشور را آزاد کرد. چندی پيش يکی از هموندان حزب نوار ويدئويی را از يکی از تلويزيونهای لوس آنجلسی ضبط کرده و برايم آورده بود که از تماشای آن عرق شرم بر پيشانيم نشست. مجری برنامه که خويشتن را يک آزاديخواه 2 آتشه ميداند، آنچنان ناسزا هايی نثار مخالفينش ميکرد که حتی استربانان نيز از گفتن و شنيدنش شرم دارند. آن ديگری که برسم چاقوکشان و نسق گيران و نفس کش طلبان بصورت يک کتی بر روی صندلی خود لميده بود، با عربده کشی و استفاده از مستهجن ترين واژگان، آشکارا آلت تناسلی خود را به ملايان حوالت ميداد، تمامی اين اعمال خجلت آور را هم بنام مشروطه خواهی و طرفداری از شاهزاده رضا پهلوی !
آنان بخيال خود با اين کارهای شرم آور به رژيم ضربه زده و کاری سياسی ميکنند. وقتی رسانه ای همگانی که به غلط يا درست نام ارگان هواداران مشروطه را با خود به يدک ميکشد، اينچنين غير مسئولانه عمل کند و اين جنبش را اينگونه به لجن بيالايد، از افراد معمولی ديگر چه انتظاری ميتوان داشت ! سال قبل نيز که يکی از ياران ما پس از چندی از زندان اوين خلاصی ياقته بود در اينترنت برايم تشريح کرد که عوامل اطلاعاتی و بازجويان به ريش اين افراد می خندند و آنها را بهترين دوستان و بيمه کنندگان عمر رژيم ميدانند.
او ميگفت که چگونه دستگاه تبليغاتی ولی فقيه و حسين شريعتمداری با ترفند های اطلاعاتی و تخريبی به عمد اين افراد سفيه و بيشعور را بعنوان نمايندگان اصلی طيف مشروطه خواه تبليغ کرده و با اين دستاويز جنش مشروطه را به سخره گرفته و مردم را از طرفداران نظام پادشاهی دلسرد و زده ميسازند. مشکل ما اما با اين الوات به همين ختم نميشود ! حضور اين شهرت طلبان عاری از خرد و مسئوليُت در اين طيف باعث گرديده که افراد فهيم و با سواد و صاحب صلاحيُت از ترس آبرو خانه نشين شوند. اين بيسوادان چون در حوزه انديشه و کلام هيچ چيز برای عرضه و رقابت سالم سياسی ندارند، تنها راه از ميدان به دربردن افراد سياسی اين طيف رادر بدنام کردن آنان از راه ترور شخصيّت و تهمت و فحش و بهتان ميدانند. افرادی که به نويسنده لطف و التفاتی دارند، بار ها از سر خيرخواهی و دلسوزی گفته اند که مگر قيد آبروی خود را زده ای که وارد اين طيف گرديدی ؟
آنها پربيراه هم نميگويند! در همه جای جهان رسم است که به هنگام ورود عنصری جديد به يک تشکيلات، ديگران با دوستی و خوشرويی از او استقبال بعمل مياورند و دست وی را گرفته و راهنمايی ميکنند. در اين طيف اما رسم بگونه دگری است، مادام که کسی دشمن سرسخت مشروطه است،هر قدر هم فحاشی و تخريب کند کسی را با وی کاری نيست. اما به محض اينکه فردی اظهار کند که مشروطه خواه و هوادار شاهزاده رضا پهلوی است فورآ تابلوی توده ايی و رژيمی و دزد و قاتل و کلاهبردار و خانم باز و فاحشه و ... بگردنش خواهند آويخت. از زمين و زمان هم باران تهمت و فحش بر سرو رويش خواهد ريخت و وی را از آبرو و حيثيّت ساقط خواهند کرد. او را بقدری آزار خواهند داد که پس از کوته زمانی از کرده خود نادم و پشيمان گردد و از هر چه مشروطه و مشروطه خواهی است دچار استفراغ شود. آنهم نه مخالفين، بلکه بظاهر هواداران شاهزاده رضا پهلوی.
در اين جا ميزان آزار و شکنجه با ميزان آگاهی و دانش و تأثير گذاری هر تازه واردی رابطه مستقيم دارد. هر اندازه مصمم تر و آگاه تر باشيد، اين اوباش جا را برای عرض اندام و مانور خود تنگ تر خواهند ديد و به همان ميزان شما را بيشتر تحت فشار و مورد آزار و شکنجه روحی قرار خواهند داد. درهمسايگی من شخص بظاهر مشروطه خواهی زندگی ميکند که کارخانه توليد کمپوت توده دارد. وی که شخصی کم سواد و غير سياسی است نظام شاهنشاهی و شخص شاهزاده رضا پهلوی را شش دانگ در مالکيت و انحصار خود ميداند. او به هر مشروطه خواهی که با وی الفتی نداشته باشد، لقب توده ای اعطاء ميکند ! همه جا هم اعلام ميکند که اعليحظرتش هر شب 3 ساعت با او تلفنی گفتگو کرده و تمامی برنامه هايش را با وی هماهنگ ميسازد. در حاليکه در تمامی عمر جز از طريق راديو و تلويزيون هرگز صدای شاهزاده رضا پهلوی را نشنيده است.اين آدم سفيه و مسخره فقط يکی از هزاران دلقک اين طيف است، جزو کسانی که از نادانی و به مسخره گرفتن خود و امر مبارزه به صميمی ترين پاسدار جمهوری اسلامی مبدل شده اند!
کار بجايی رسيده که بسياری را از ترس حيثيُت و آبرو زهره و جرأت اظهار طرفداری از نظام پادشاهی نمانده است ! مردمان با شخصيّت و متين و آگاه جدآ از ترس بی آبرو شدن بيم دارند که بگويند مشروطه خواه هستند. زجر و عذاب کار سياسی کردن در ميان اين اوباش و چاقوکشان غير سياسی به مراتب از شکنجه های زندان اوين بيشتر است. به همين علٌت بسياری افراد فهيم و صاحب صلاحييّت يا پول و امکانات رقابت با عوامل مارکدار رژيم و يا اوباش عربده جو و گدا صفت را ندارند ويا اينکه بطور کلی از ترس آبروعطای مشروطه خواهی را به لقايش بخشيده اند. چه بر سر دکتر يمنی آگاه آمده ؟ دکتر کلالی کجاست ؟ کجاست دکتر اکمل با شخصيت ؟ چرا پری صفاری دانشمند و فرهيخته با داشتن چند تيتر دانشگاهی به نان شب خود محتاج است ؟ چرا هيچ حرف و پيامی از فرهيخته افسری چون ناصر ميمند نميشنويم و چرا کهنه مشروطه خواهی چون اسد الله خان مروتی مهر سکوت بر لب زده و هزاران چرای بی جواب دگر ...
ميگويند مشروطه خواهان پول و امکانات دارند و همگی خر پول هستند ! لطفآ اين منت را برما گزارده و افشا کنند که محل اين پول و امکانات کجاست ؟ کجايند آن خرپول های سلطنت طلب ؟ آيا اين سرمايه داران شاهدوست و يا مشروطه طلب کور هستند و نمی بينند هيچکدامی از ما سياسيون حقيقی اين طيف استطاعت حتی 2 وعده غذا خوردن در روز را هم نداريم. درک نميکنند که جنبش مشروطه در حال مرگ و اضمحلال است. قصدم تبليغ حزبی نيست، که مرا اصلآ ديگر نياز و رغبتی بدينکار نمانده، ميخواهم فاش بنويسم که وضع ما چگونه است! جريانی سياسی بنام حزب ميهن که اگر در حال حاظر بزرگترين تشکل مشروطه خواه نباشد، يقينآ پايين تر از رده دوم نميرود، به چنين جريانی تا کنون يک دينار هم کمک نشده. خود را کشتيم و از نان شب خود زده و آکسيون برگزار کرديم، قصد تعريف از خود ندارم و اصلآ ديناری برايم ارزش ندارد که ديگران مرا دريابند يا نه، فقط برای نشاندادن بيچارگيهايمان در اين طيف مينويسم که همه ی نزديکانم ميدانند که شخصآ مدتی روزه مبارزاتی گرفتم و روزانه فقط 1 وعده غذای ارزان خوردم تا بتوانم 2 دستگاه کامپيوتر ارزان قيمت خريده و برای ياران حزبمان به ايران بقرستم. ما در حاليکه پتانسيل انسانی عظيمی برای تحرکات اجتماعی داريم، ليکن يک شاهی در کيسه نداريم.
در اين چند ساله به نويسنده بقدری تهمت زده اند که خود نيز از اين پوست کلفتی خويش در حيرت مانده ام. به منی که همه چيزم را فدای دولت زنده ياد دکتر بختيار کردم و حتی قبل از ورود اوباشی بنام روح الله خمينی به ايران هم لحظه ای از وی و انقلاب منحوسش دفاع نکردم و فقط چهار سال و اندی زير سايه شوم حکومت ملايان در ايران به سختی زيسته ام آن انداره شغلهای مختلف در آن رژيم بخشيده اند که اگر عمر من و رژيم آخوندها به يکصد و سی سال هم ميرسيد باز هم قادر نبودم اينهمه شغل و مقام در آن رژيم داشته باشم. تمامی اين جفنگيات را هم بنام مشروطه خواهی و همانگونه که خود نيز ميگويند برای خراب کردن من انجام ميدهند. اين نابخردان بيسواد و سفله تصور ميکنند که با شکستن قلم پای ديگران خود تند تر خواهند رفت، درک اين نکته را ندارند که قدم برداشتن و پيشرفت سياسی نياز به سالها مطالعه و مبارزه دارد، و بود و نبود من و ما تفاوتی بحال آنان نخواهد داشت. زيرا از نظرسياسی نه افليج بلکه اصلآ فاقد پا هستند. از اينها مهم تر چيزی که در اين ميان آسيب ميبيند منافع ايران و آبروی اين طيف است که اين بيشعور های ضد سياسی اصلآ درکی از اين مسائل ندارند.
پری صفاری که من شخصآ وی را از فرهيخته ترين و برجسته ترين شخصيٌت های مشروطه خواه ميدانم و ميهن دوست تر از ايشان لااقل من سراغ ندارم، آنچنان مورد بی مهری و ترور شخصيّت قرار گرفته که من بعنوان مشروطه خواه حتی از نوشتنش نيز شرم دارم. او که از طرف رژيم به ارتداد و محدورالدم بودن محکوم شده، پس از آنکه نامش بطور رسمی در دادگاه ميکونوس بعنوان کسی که در ليست ترور رژيم افشا شد به آمريکا رفت. برای زنی که جوانی، نشاط و شادابی، موقعيّت شغلی، امنيّت و آسايش و حتی وظيفه مادری و خلاصه تمامی علايق انسانی و شخصی خويش را در پای آزادی ايران سر بريده روزی هزاران اعلاميه و شبنامه انتشار ميدادند و هنوز نيز دست بردار نيستند !
در مدت اين 25 سال ده ها بار اميد رهايی از دست اين نظام کثيف و لعنتی را داشتيم، که اين جاهلهای غير سياسی و لمپن با حسادت و تهمت و کارشکنی تمامی آن شانس ها را بر باد دادند. هر کسی که در اين طيف به اندک دستاورد و محبوبيتی دست می يابد خود را با لشکر تاتار و مغول مواجه می بيند که حتی اين ظاهرآ طرفداران شاهزاده رضا پهلوی تا پای کشتنش نيز پيش ميروند. در اين طيف کسی که نام خود را بدرستی نميتواند بر روی کاغذ بنويسد خود را رهبر سياسی ميداند، و آنديگری که دهها پرونده جعل و تجاوز دارد وسالها بجرم فروش مواد افيونی در زندان بوده چشم به مقام دوخته و کسی که تنها قابليتش کاه و يونجه دادن به اسب و الاغ است، تصور ميکند که فردا به وزارت خواهد رسيد. در حاليکه نميدانند با هفتاد سال سن و سواد ششم ابتدايی در ايران انباشته از مبارزان جوان زندان ديده و تحصيلکرده حتی شغل مرده شويی و برف پارو کردن نيز انتظارشان را نميکشد.
مشکل اصلی و بزرگ ما با اين اوباش شهرت طلب و تشنه مقام بعد از استقرار نظام مشروطه آغاز خواهد شد ! زيرا اينها در برگشت به ايران و مواجه شدن با چهره حقيقت و اين واقعيُت که به دليل بيسوادی و غير سياسی بودن، هيچ شغلی بدانها سپرده نخواهد شد، به اولين دشمنان خونين نظام احتمالی مشروطه آينده ايران مبدل خواهند شد.
ادامه دارد
حزب ميهن
امير سپهر
! ايران در دست زبان نفهم ها و بی وجدان ها
لاکن از برای اونها ما نخواهيم گذاشت آباد شد اسلام عزيز ايران را ـ امام راحل
استرادگی ايمام راحيل در اينقلابيش اين بودی که اسلام را بعد از 2500 سال از دستش نجات ميداد شاه خاين را ! - ملا حسنی نماينده رهبر
و حال 1 ملای ديگری پيداشده که روح امام راحل و ملا حسنی يکجا در وی حلول کرده است
ابتدا به خبری از سايت امروز متعلق به سعيد حجاريان توجه بفرمائيد
مدرس حوزه علميه بيرجند: خيانتی كه تاج زاده به اسلام كرد يزيد بن معاويه هم به اسلام نكرد
حجت الاسلام فاطمي مدرس حوزه علميه بيرجند طي سخناني در مراسمي كه به مناسب ولادت حضرت زهرا (س) از سوي مجمع دلسوختگان بقيع درتاریخ(16/5/83) در فلكه سوم سجادشهر بيرجند برگزار شده بود گفت: "در اين كشور تاجزادهها داريم، سيد محمدرضا خاتميها داريم، از اين نخالهها زياد پيدا ميشود. البته اينها سيد هم هستند البته آباء و اجداد ايشان اينگونه نيستند. ما سيد مأمون هم داريم ما سيد هارون هم داريم. – البته خيلي از اين نخالهها هستند
خيانتي كه تاجزاده به اسلام كرد يزيد بن معاويه هم به اسلام نكرد. در شهر مذهبي و مردم مذهبي بايد پذيراي چنين استانداري باشد. بعد از چهل سال انتظار كه حالا همه خوشحالند و راضي ولي متاسفانه با آمدن چنين استانداري اين شيريني در كام مردم ميخواهد تلخ شود. اعم از پيغمبرسازي كه كردند براي پيغمبر درست كردند، از مزدوري كه براي آمريكا كردند و جاسوسي و هزاران جنايت ديگر كه اينها ديگر نميشود برشمرد
آن وقت از چنين حزبي استاندار ميفرستند. اين استاندار چكار ميخواهد بكند؟ آمده مهرهسازي بكند تا چهل سال آينده هم اثرات سوء وجود اين استاندار اينجا خواهد بود. حالا چهل سال نه حداقل يك دهه آثار سوء حضور استاندار در اين شهر مشهود خواهد بود. اينها يك مديركلها يا كارمنداني را سر كار بياورند كه نه نماز بشناسند نه در نمازجمعه شركت بكنند. ما واقعا متاسفيم كه مدت زيادي نفوذ علمها و حالا هم خداي نكرده تحت حاكميت مشاركتيها باشيم
و اينها شعار مردمسالاري كه سر ميدهند دروغ است چون اگر واقعا به حرف مردم ميكردند امام جمعه محترم در نماز جمعه به صراحت اعلام كردند كه چنين استانداري را نفرستيد. آقاي عبادي نماينده محترم مردم شخصا به آقاي وزير كشور گفتند كه چنين استانداري را نميخواهند. حرف آقاي عبادي نماينده همه مردم است. با طومار و نوشتههايي كه از سوي مردم به وزارت كشور ارسال شد ولي متاسفانه اينها حرف هيچ كس را گوش نكردند
-----------------------------------------------------------------------------------
من مطلب بالا را عينآ و بدون هيچ دستکاری از سايت امروز کپی کرده ام که متعلق به آقای سعيد حجاريان و ديگر
ياران ايشان است، همان کسانی که خود را باصطلاح اصلاح طلب ميخوانند! افراد عادی که اين مزخرفات شيخ بيرجندی را ميخوانند شايد به لبخندی بسنده کنند و دليل درج چنين خزعبلاتی را در سايت امروز نشانی از پايبندی دست اندرکاران آن حداقل به خرد متعارف و شايد هم آزاديخواهی تعبير کنند، ليکن موضوع بدين سادگی نيست و قرار دادن يک چنين مطلبی در سايت مزبور از سر اتفاق و يا آزاد انديشی و حتی به قصد تضعيف جمهوری آدمخوار اسلامی هم نيست، آخوند بيرجندی که کسی نيست، او يک ملای دهاتی و ابلهی بيش نيست که حتی اين مقدار هم عرضه و حقه بازی نداشته که خود را از آن ديار دور افتاده و محروم نجات دهد و با نزديک کردن خويش به قطب های قدرت لا اقل 1 صندلی در مجلس خبرگان بدست آرد!
از وی ابله تر و بيشعور تر در ميان ملايان فراوان يافت ميشوند که بر بزرگترين کرسی های تصميم گيری مملکت تکيه زده اند. مگر آخوند مشکينی که در جمهوری طالبان بر منصبی نشسته که حتی اختيار عزل رهبر را نيز داراست، عاقلتر از اوست که ميگويد ليست نمايندگان جناح راست به امضاء امام زمان رسيده ! و يا خود خامنه ای را مگر ميتوان فهيم تر از آن شيخ بيرجندی دانست ؟ اصلآ مگر خود خمينی که بود که تمام اين بساط را راه انداخت ! هرکسی نداند خود آقای حجاريان بخوبی ميدانند که روح الله خمينی نه تنها دستور زبان فارسی نميدانست، حتی کوچکترين آشنايی به صرف و نحو عربی هم نداشت، آنهم حتی با اقامت پانزده ساله در يک کشور عربی
درزمينه شعور و آگاهی هم چيزی بيش از ملا حسنی و همين آخوند بيرجندی در چنته نداشت. مگر خمينی نبود که بعنوان رهبر کشوری تاريخی و کهنسال چون ايران با زيرشلواری مامان دوز بر صفحه تلويزيون های جهان ظاهر ميگرديد و با تحويل مشتی چرنديات از حجاريان ها مرتبآ صلوات و اشک ميستاند ؟ مزخرفاتی از قبيل اينکه (هی نشينيد بگوئيد چه و چه) يا (اقتصاد مال خر است) و يا (در طبس شنها مأمور بودند که چشم و چال آمريکاييان را کور کنند) و چرت و پرت هايی از اين دست. اگر 25 سال پيش آقای حجاريان و ديگر يارانشان بدليل شور مذهبی و نا پختگی متوجه نبودند که سخنان تاريخی و گهر بار امامشان مشتی چرنديات بيش نيست که فقط باعث بی آبرويی ما در جهان ميگردد، امروز با 50 سال سن و داشتن تيتر دانشگاهی ديگر عذرشان چيست ؟ چرا شيخ بيرجندی مورد تمسخر قرار ميگيرد، اما امام خمينی تهی مغزتر از وی همچنان نقش معبود را برای اصلاح طلبان دارد ؟ و چرا به ريش سيد محمد خاتمی و خودتان نميخنديد که قصد داشتيد و به مردم قول داديد که نجاست را به طلا مبدل سازيد ! و هنوز هم نميخواهيد بپذيريد که بقول اعراب که خيلی دوستشان ميداريد
(کل شًيِ يرجًعو با صلهم)
آخوند بيرجندی يکی از هزاران ملای تهی مغز و مسخره است که 25 سال است ايران را به اسارت گرفته اند و در دنيا آبرو و حيثيّت برای ايرانی باقی نگذارده اند. آنچه نام و سخنان لغو و بيهوده شيخ فلکزده بيرجندی را به سايت آقای حجاريان کشانده يک حقه اطلاعاتی است، زيرا معرکه گردانهای سايت امروز همگی از مأموران با سابقه وزارت اطلاعات هستند که زير دست ريشهری ها و فلاحيان ها و سعيد امامی واجبی نوش تعليم ديده اند. پای ملای بيرجندی بدين دليل به سايت امروز باز شده که نامی از ياران حجاريان را بزبان آورده، او مورد تمسخر و تحقير قرار گرفته که نشان داده شود که ياران آقای حجاريان يعنی تاج زاده و محمد رضا خاتمی و جبهه مشارکت تافته جدا بافته و ضد استبداد هستند و با اسلام و تحجر سرستيز و جدال دارند
شخصآ اگر روزی به چنگ مأموران وزارت اطلاعات رژيم گرفتار آيم و به فرض از اعدام نجات يابم و به حبس ابد محکوم گردم، و باز هم فرضآ اگر مجبور گردم که از ميان آقايان تاج زاده و خاتمی و حجاريان و همين شيخ ابله يکی را بعنوان هم سلولی انتخاب نمايم، بلادرنگ و با رغبت شيخ بيرجندی را انتخاب خواهم نمود! (البته آقای حجاريان و ياران ايشان هميشه نقش زندانبان ملت ايران را داشتند نه زندانی !) برتری اين شيخ در اين است که از سر جهل و نادانی در فکر نجات رژيمی خرد ستيز و انسان کش است، اما حجاريان ها و تاج زاده ها و خاتمی ها دانسته تن به هر ذلت و خيانتی ميدهند تا مگر اينچنين رژيمی جنايت پيشه و ايرانکش را از خطر سقوط حتمی برهانند ! اگر حجاريان ها و خاتمی ها و اکبر ولايتی ها و هزاران آدم آگاه و با سواد ديگری که امروز فقط بخاطر اينکه موقعيّت و مقام داشته باشند برای مشتی ملای متحجر و مسخره آفتابه پرميکنند، شرف و کشور و مردم و از همه مهم تر وجدانشان را به جاه و مقام نميفروختند، اينک جايشان در کنار ما بود نه در مقابل ما
اينجانب در برخورد به نامهايی چون سعيد حجاريان های باصطلاح خودشان (فکور) پيوسته از خود ميپرسم که آيا اين قبيل افراد از خود و شخصيٌت انسانی خويش و يا حتی از همسر و فرزندانشان خجالت نميکشند که همکاسه معدودی ملای بيسواد و بوگندو و مسخره و جنايتکار شده اند !؟
در خاتمه اينرا نيز مياورم که مقصودم به سخره گرفتن لهجه ملا حسنی نيست که متاسفانه با اينجانب که آذری هستم نيمچه همشهری هم محسوب ميگردند! مرادم نشان دادن جهالت و سفاهت اين آخوند ابله است
حزب ميهن
امير سپهر
!دلکش و ولی فقيه
: ابتدا يک خبر
پيشنهاد رئيس مركز موسيقی وزارت ارشاد برای دفن دلکش در قطعه هنرمندان از سوی نزديکان وی پذيرفته نشد، روزنامه جمهور اسلامی
روزنامه جمهوري اسلامي که زير نظر رهبر جمهوري اسلامي اداره مي شود روز دوشنبه در ستون "جهت اطلاع " خود نوشت يك روزنامه زنجيره اي خبر داد رئيس مركز موسيقي وزارت ارشاد ضمن تماس با دوستان دلكش خواننده دوران طاغوت كه اخيرا مرده است , پيشنهاد كرده وي را در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاك بسپارند اما نزديكان اين خواننده زن دوران طاغوت با اين پيشنهاد مخالفت كرده اند. اگر اين موضوع صحيح باشد , نشانه ديگري براي اثبات رخنه افراد ناموجه و ناصالح به درون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است و با چنين افرادي كه درصدد تجليل از عناصر نشان دار لشكر تهاجم فرهنگي رژيم طاغوت برميآيند بايد برخورد شود
--------------------------------------------------------------------------------------------
ملاحظه ميفرمائيد که روزنامه متعلق به ولی امرمسلمين، نماينده خدای بر روی زمين، نايب برحق امام زمان و رئيس حکومت قسط وعدل علی با چه بی شرافتی و بی معنويتی و با چه واژگان مستهجنی از يک هنرمند فقير و فقيد کشور، آنهم هنرمندی که هنوز کفنش خشک نشده، ياد ميکند! آن بيشرفنامه مينويسد که گويا رئيس مرکز موسيقی وزارت ارشاد برای دفن جسد اين خواننده در قطعه هنرمندان بهشت زهرا مجوز صادر نموده، و حتی برای غملی انجام نگرفته نيز خواهان مجازات آن رئيس است !ا
و حال آنکه ما از درون خبر موثق داريم که نه تنها با دفن جسد در گورستان ظهيرالدوله و قطعه هنرمندان موافقت نگرديد، که حتی بازماندگان آن هنرمند فقيد بشدت تهديد گرديدند که حق برپايی هيچ تشيّع جنازه و مراسمی را ندارند. در حاليکه قرار بود مراسم خاکسپاری 2 شنبه انجام گردد و خبر آن نيز به تمامی دوستان و دوستداران آن هنرمند اعلام شده بود؛ در سپيده دم يکشنبه، يعنی يکروز جلوتر مأمورين وزارت اطلاعات بسراغ تنها فرزند عزا دار دلکش رفته و او را بصورت اسير و گروگان با خود به پزشکی قانونی برده و جسد را همان صبحگاهان بی سرو صدا به محل سوت و کوری منتقل می نمايند و خود تا پايان دفن جسد بحالت ميرغضب به ختم مسئله نظارت می نمايند
گرچه امروز در اين خزان تاريخ کشورمان جسد دلکش بصورت مظلومانه و بدون برگزاری هيچ تشيع جنازه ای بخاک سپرده شد، و گر چه پيکربی جان اين هنرمند بی همتا در گورستانی دور افتاده و سوت و کور افتاده است، اما چه باک که دلکش و دلکش ها با صدا و آثار خود برای هميشه در قلب و احساس هنردوستان هم ميهنش زنده خواهند ماند !ا
خواجه بزرگ شيراز نيز در دوران آل مظفر، در يکی از سياه ترين دوران تاريخ ايران مظلومانه زندگی را بدرود گفت، در حاليکه از آل مظفر جز مشتی خاک متعفن و خاطره ای نفرت انگيز بيشتر برجای نمانده، گور دور افتاده آنروزی حافظ، امروز پس از 6 قرن همچنان ميعادگاه عاشقان فرهنگ ايرانزمين است و اشعار بی نظيرش ورد زبان هر کودک و پير و برنا !ا
دل قوی داريم که عاقبت کار دلکش نيز چنين خواهد شد، و دوران علی خامنه ای، ولی فقيه نيز همانند سلفش اميرمبارزالدين، آن آدمخوار دکاندار شريعت، که او نيز خم می شکست و حد و تازيانه ميزد، بزودی بسر خواهد آمد و تنها خاطره ای چندش آور از وی بجای خواهد ماند، در عوض اين دلکش است که با نغمه های دل انگيزش، سی دی ها و نوارهايش به جاودانگی پيوسته. برای عصمت عزيزمان، آن نازنين کيجای مازندرانی خودمان غمگين نباشيم، که او نمرده است و نمی ميرد! آوای سحرانگيزش تا ابد در فضای خانه هر هم ميهنش طنين خواهد افکند و نامش را برای تمامی آيندگان نيز زنده نگاه خواهد داشت ... يادش گرامی باد ! ا
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد بعشق
ثبت است در جريده عالم دوام ما
حزب ميهن
امير سپهر
! تراژدی ملا حسنی ها
ملا حسنی يکی از مغزهای متفکر نظام طالبان ايران : جامعه مدنی يعنی دختر و پسر و زن و مرد با هم فرق ندارند و زنا برای آنها مثل حيوانات است! 1
آقای نبوی، که همچنان ريش آخوندی داريد و هماره هم روی سيد بودن خود (سيد ابراهيم) تأکيد ميکنيد، هم ميهن گرامی ، ملا حسنی گريه دارد نه خنده !1
امام جمعه اروميه، در خطبههاي نمازجمعه اين شهرستان، با تقدير از تلاشهاي مجلس هفتم در رسيدگي به مشكلات مردم گفت: آنها (مجلس ششم) به ائمه اطهار(ع)، فاطمه زهرا (س)، پيامبر اسلام، قرآن مجيد و به خدا جسارت كردند و گفتند خدا خشونت گراست. وي با دزد خواندن برخي از اعضاي مجلس ششم خطاب به نمازگزاران افزود: آنهايي كه صلاحيت نداشتند چرا به آنها راي داديد، شما هم در دزدي آنها شريك هستيد
وي گفت: خدايا اينها را موفق و آنها را نابود بگردان. حسنی افزود: يكي از جريانات مجلس ششم نيز جامعه مدني است كه اي مرگ بر جامعه مدني، جامعه مدني يعني دختر و پسر و زن و مرد با هم فرق ندارند و زنا براي آنها مثل حيوانات است. امام جمعه اروميه در ادامه از رشد بدحجابي و بيحجابي در جامعه انتقاد كرد و گفت: بدحجابي و بيحجابي در دانشگاهي در نيجريه ممنوع اعلام ميشود ولي اين، امروز براي ما ننگ نيست؟ براي رئيس جمهور، براي آزادي ننگ نيست؟
--------------------------------------------------------------------------------------
درج سخنان مسخره و بيهوده اين آخوند بيشعور در اينجا برای خنداندن کسی نيست، وقتی نيک بيانديشيم که مملکت ما در دست چه عناصر نادان و بيشعوری است، آنگاه خواندن اين اراجيف بيشتر گريه دارد تا خنده ! گرچه ما ايرانيان با اين وضعيّت اسفبار خود و کشورمان ديگر جای خنديدنمان درد ميکند، با اين وجود اگر هم حالی برای خنده داشته باشيم، در هزاره سوم نميشود به موجوداتی مانند حسنی خنديد ! خواندن ديدگاههای ملا حسنی ها کوس رسواي بيشتر ما را در جهان به صدا در می آورد، زيرا که اين اراجيف نه در يک نمايشنامه کمدی بر روی سن تئاتر و تماشاخانه، بلکه بر صحنه حقيقی و خونبار سياست کشورمان گفته ميشود، اين موضع گيری ها برای ما جنبه تراژدی دارد نه کمدی
آخوند ديگری وجود داد بنام محمدی گيلانی که بيش از يک و نيم دهه بر يکی از بزرگترين مناصب قوه قضائيه جمهوری اسلای تکيه زد، و هم اينک هم معاون آخوند هاشمی عراقی است، او اگر دهان باز کند بظاهر هزاران بار مضحک تر از ين ملا حسنی است، اما به او هم نميشود خنديد، که وی زير حکم اعدام و تيرباران هزاران نفر از بهترين فرزندان ايران را امضاء کرده است ! گيلانی حتی 2 فرزند پسر خويش را نيز با حکم خود به جوخه اعدام سپرده است. شيخ صادق خلخالی که رشيد ترين افسران ارتش ايران و فرهيخته ترين فرزندان اين ملک را به جوخه اعدام سپرد، از همگی اينها ابله تر و مسخره تر بود
اما آقای (سيد) ابراهيم نبوی عزيز، که از ملا حسنی برای خود يک ناندانی ساخته ايد، به اين اوضاع نميشود خنديد دوست عزيز، به شرافت سوگند که اين فجايع گريه دارد نه خنده ! از اينهم گريه دارتر اما اينست که هنوز هم چپ ها و به اصطلاح روشنفکران انقلابی و شاگردان علی شريعتی که همين ملا حسنی ها را بر ما حاکم کردند، از آن فتنه ايرانسوز خود با عنوان انقلاب شکوهمند ياد ميکنند و هر ساله هم روز 22 بهمن را جشن گرفته و بر روی نعش يک ميليون قربانی اين فتنه و بر گور آرزوهای ميليونها جوان و دختر و پسر بيگناه اما فنا شده آن جهل و ندانمکاری رقص و پايکوبی ميکنند
اينجا صخبت بر سر خوبی و بدی شاه نيست ! حرف اصلی بر سر مردم نگونبخت است و پرپر شدن غنچه های آرزوی ميليونها دختر و پسر افسرده و دربند. حقانيت و يا عدم حقانيت رژيم پيشين امری فرعی است ! اگر حتی بپذيريم که نظام گذشته رژيمی کاملآ ديکتاتوری بوده، آيا اين دليل ميشود که کسانی که خود را هنوز هم آزاديخواه و کمونيست و مترقی و اومانيست و شاگرد علی شريعتی باصطلاح متفکر ميدانند در سال شوم پنجاه و هفت در کنار حسين شريعتمداری ها، ماشا الله قصاب ها، حسين الله کرم ها و مسعود ده نمکی ها و ... قراربگيرند و بدنبال روضه خوان ها بيفتند و ايران و ايرانی را به رسوايی و نابودی کشند !؟
ما چگونه ميتوانيم به ملا حسنی ها که همه چيزمان را نابود کردند بخنديم ! وضع انقلابيون ديروز که خود را هنوز هم محق ميدانند از وضع ملا حسنی ها و محمدی گيلانی ها هم گريه دار تر است، براستی اينها اصلآ از اينهمه مادران و پدران داغدار و ميليونها جوان سفيل و سرگردان خجالت نميکشند ؟ و آيا باز هم کسی از ما انتظار دارد که با گروههايی ضد ملی چون مجاهد و توده و جبهه ملی و نهضت آزادی و شاگردان علی شريعتی (يکی از پدران فکری طالبان) که مارا بخاک سياه نشاندند اما حتی يکبار هم شرف حتی يک انتقاد کوچک از خود را نداشتند اتحاد کنيم !؟ حتی همين ملا حسنی نادان و احمق نيز ميگويد :1
آنهايی كه صلاحيت نداشتند چرا به آنها رای داديد، شما هم در دزدی آنها شريك هستيد !؟
www.hezbemihan.com
حزب ميهن
امير سپهر
(مارمولک2)
برنامه پرواز به ايران آقای خالق يزدی و نوشته هايی از دو فرزند جگر سوخته ايران تحت عنوان
!خيانتی ناخواسته به رضا پهلوی توسط دوستدارانش
نامه های سعيد و حسام، و توضيحاتی بر آن نوشته ها
من ابتدا عين 2 نوشته ای را می آورم که برايمان ارسال شده، و سپس مطالب زيادی دارم که بنويسم
درود.آقاي ذاكري. آقاي سپهر. دوستان مبارز. شايد شما بارها و بارها شعار رضا پهلوي را ديديد و شنيديد :اتحاد براي همه پرسي. من چندين بار به شما اطلاع دادم در مورد روز بزرگي يعني 10 مهر. روزي كه 400 و يا بيشتر هواپيما از مسافرين ايراني مقيم خارج و چندين تن از نمايندگان سازمان ملل به رهبري مرد بزرگ و صاحب نفوذ در مجامع بين المللي و سازمان ملل آقاي اهورا خالق يزدي به ايران مي آيند و پا به پاي مردم داخل ايران به مبارزه خياباني عليه رژيم ميآيند. شما گفتيد دروغه .خيلي خب منتظر مي مونيم تا 10 مهر تا ببينيم. برنامه خالقي يزدي هر روز در كانال رنگارن و آزادي پخش مي شه ولي من چون ماهواره ندارم تو سايت رنگارنگ
برنامشو مي بينم در ضمن من اين خبرو اولين بار از يكي از دوستانم در
ايات متحده شنيدم. امروز سه شنبه 14 آگوست كنفرانس خبري ايشون بود و خبرنگاران از سرتاسر دنيا در دفتر ايشون در واشنگتون حضور يافتند كه بطور مستقيم از كانال رنگارنگ پخش شد. آقاي ذاكري و مخصوصا آقاي سپهر اتحاد براي همه پرسي اين نيست كه بشينيم از روي حسادت اين و اونو تكذيب كنيم و فقط در حرف تبليغ كنيم. شما حداقلش اين بود كه با چندين شماره و سايت و يا دفتر ايشون در واشنگتون تماس بگيريد و وقتي اطمينان حاصل كرديد حداقل از طريق اينترنت اطلاع رساني كنيد. بابا تا 10 مهر چيز زيادي باقي نمونده. پس چرا هيچ كاري نمي كنيد
چرا بايد اين فرصتهارو يكي يكي از دست بديم .حداقل 1 در 100 اطمينان بديد كه دروغ نيست ( من يقين دارم حقيقت داره). بابا به پير به پيغمبر بهترين راه همين راهيه كه آقاي يزدي انتخاب كرده چون الان شرايط طوري كه بايد 1 نيروي از بيرون اين مردمو تكون بده حالا كه اين نيرو نظامي و بيگانه نيست و همه ايرانيند ما چرا بايد حسادت كنيم .آقاي سپهر چرا؟ آقاي ذاكري چرا؟
باز هم ميتونيد اين پيغام منو پاك كنيد ولي در عمل متحد شيد براي همه پرسي
سعيد 20 ساله از شرق تهران
salam Saeed jaan
man ba hameyeh harfat movafegham
be nazareh man agar in etefagh biofteh va aghayeh yazdi va hamrahanesh be iran beran, oonvaght hameyeh kasani ke too in 25 sal too los angeles radio television dashtan va hamash edeayeh mobarezeh mikardan, bayad basaateshoon ro jam konan va esmeh mobarez ro az roo khodeshoon bar daran. kasani ke inja hamash mishinan va poshteh sareh ham harf mizanan.
kasani ke ostadeh terroreh shakhsiat hastan va hatta tazegia be mordeha ham rahm nemikonan. poshteh sareh shariati va mosadegh ham daran harf mizanan.amma agar vaghan kasi edeayeh mobarezeh dareh biad va mardo mardooneh bereh hamsangaro hamraaheh mobarezin va zendanihayeh siasi ke dakheleh khodeh keshvaran beshehagar vaghan kasi ghalbesh barayeh vatanesh mitapeh va hazereh joonesho barayeh vatanesh ham bedeh in tanha rahesheh ke bereh too deleh doshmano be ghalbeh doshman bezaneh saeed joon omidvaram aksareh javoona too iran mesleh to fekr konan va omidvar bashan
Hessam 23 sale
فرزندانم، من آقای يزدی را ابدآ نميشناسم، و بدون شناختی درست بخود اجازه نميدهم که راجع به نيّات اصلی افراد چيزی بنويسم. همين اندازه مينويسم که با کمترين شعور نيز ميتوان با قاطعيٌت گفت که راهی که آن عاليجناب پيشنهاد ميدهند به هزار و يک دليل عملی نيست. چنانچه قبول نداريد، صبر کنيد تا خود به درستی نوشتارم برسيد. حال اينکه اين برنامه که بی شباهت به فيلم مارمولک نيست از کجا نشآت ميگيرد و چرا عده ای نادان هم علم و کتل بدست بدنبال ايشان افتاده اند، مسائلی است که درآينده مشخص خواهد شد. ليکن شکست اين برنامه حتمی است. اما شکست بدون شک اين برنامه کودکانه متاسفانه بی خسارت نيست، بازهم بی اعتبار تر شدن اپوزيسيون خارج از کشور و سرخوردگی هم ميهنان داخل کشور از نتايج زيانبار اين مسخره بازی خواهد بود، و درست همينجای مسئله است که بو دار است
سعيد و حسام، بچه های خوبم ! من بر قلب و روح مجروحم زخمهای عميقی دارم که 26 سال است قرار و آرام و شب و روز را بر من حرام کرده. درد های جانکاهی که مرا خانه خراب کرده و همه عمر و جوانی و اميد و آرزو و خلاصه همه ی علائق زندگيم را به باد داده. من به تدريج راجع به همه چيز خواهم نوشت، اما اول نامه های شما را آوردم، با اين اميد که شما فرزندانم باور کنيد که نه سانسوری در کار است، نه بی احترامی و نه حتی بها ندادن به خواست و عقايد شما
اجازه دهيد بی تکلف و ساده بنويسم که من يکی چيزی نميخواهم که به کسی حسودی کنم. در حاليکه بسياری گدايی مصاحبه شدن ميکنند و هزار بار به اينطرف آنطرف زنگ ميزنند و برای چند دقيقه در بی بی سی و يا ايستگاه ديگری ابراز فضل کردن هر تحقيری را پذيرا ميشوند ، من اصلآ رغبتی به اينکار نشان نميدهم. چون چيزی نميخواهم. من اين زندگی ساده و محقرم را با پادشاهی عالم عوض نيمکنم. علی رغم تبليغات مسموم و دروغينی که وجود دارد، من نه نخست وزيری ميخواهم، نه وزارت و نه وکالت
من حتی از شهرت و مطرح شدن هم بيزارم. اگر کار سياسی را يک مسئوليت انسانی و ملی نميدانستم بخداوند سوگند که لب از سخن گفت فرو ميبستم و دست از نوشتن بر می داشتم و بگوشه ای از اين دنيا می رفتم که اصلآ هيچکس مرا نشناسد. تنها چيزی که از اينهمه ميهن پرستی و جانقشانی برای نجات مردم کشورم نصيبم شده، فقط فحش و تهت و بهتان بوده و بس. تملق گويی و شهرت طلبی و بله قربان گويی در شأن من نيست. اينکارها از من ساخته نيست ! حال شما ميتوانيد اين نوشته را باور کنيد يا نکنيد
! من فقط يک چيز ميخو اهم و راه آنرا هم خيلی خوب ميدانم، اما اينر ا نيز ميدانم که بدون کمک شما جوانان از من و يارانم و هيچکس ديگری کاری ساخته نيست
! اجازه دهيد بزبان خودمانی بنويسم که من فقط ميخواهم پوز اين ملا ها را بزنم، بله، اينکار از من ساخته است
راه آنرا نيز بدون استفاده از يچيدگی کلام و قلمبه نويسی خواهم نوشت. فرصت ميخواهم که مطلبی راجع به اين مسئله و در ارتباط با خودمان مشروطه خواهان بنويسم و بی پرده تمامی پته ها را روی آب بريزم، تا شما عزيزانم بدانيد که چرا ما اپوزيسيون واقعی و قدر اين رژيم ضد ايرانی با داشتن اينهمه پتانسيل و سرمايه انسانی تا کنون نتوانسته ايم کاری را صورت دهيم. اينبار همه چيز را خواهم نوشت. نه اينکه اوباش عمامه بسر را شاد کنم، بلکه نا خالصی ها و دروغها و موانع را برخواهم شمرد، آنهم باز و خيلی ساده. در اين فرصت اگر سئوالات ديگری داريد، لطفآ مطرح کنيد که در همان مطلبی که بزودی آماده خواهم کرد بدانها نيز پاسخ گويم .1
1