آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Tuesday, June 28, 2005

 

انتقام ملی شدن نفت

حزب ميهن

چگونه انتقام ملی شدن نفت را از چند نسل از مردم ايران گرفتند؟! عیاس پهلوان


www.hezbemihan.org


|

Monday, June 27, 2005

 

" Scott Ritter "

حزب ميهن
امير سپهر

جنگ آمریکا علیه ایران آغاز شده است! اسکات ريتر

در بيست و ششم ارديبهشت ماه امسال يعنی درست چهل روز قبل، در مطلب کوتاهی با عنوان تفنگداران دريايی آمريکا در پشت مرز های ايران در همين همينجا (سايت حزب ميهن) نوشتم که مرحله مقدماتی يورش نظامی آمريکا به پايان خود نزديک می شود و هم اينک زبده ترين نيرو های ايالات متحده در پشت مرز های ايران مستقر شده اند. در همان مطلب اين را نيز آورديم که يورش اصلی از شمال ايران و از طريق مرز های جمهوری آذربايجان صورت خواهد گرفت. حال پس از سپری شدن بيش از يک ماه از درج آن مطلب، اسکات ریتر هم که از سال 1991 تا 1998 به عنوان رییس گروه بازرسان سلاح های کشتار جمعی از سوی سازمان ملل در عراق مشغول کار بود، در کتابی با عنوان : "داستان ناگفته توطیه اطلاعاتی آمریکا" که اکنون زير چاپ است و در اکتبر سال جاری منتشر خواهد شد، دقيقآ همان نوشته مرا را تائيد کرده است. بدليل اهميّت و ارتباط اين دو نوشته، ابتدا بار ديگر همان نوشته و سپس ترجمه بخش های کوتاهی از نوشته اسکات ريتر در ارتباط با يورش نظامی قريب الوقوع ايالات متحده آمريکا به ايران را در زير می آورم. با تأکيد مجدد بر اين امر که نظامی بنام جمهوری اسلامی در گران ترين پروژه تاريخ آمريکا (طرح خاورميانه بزرگ) اصولآ محلی از اعراب ندارد. اميد آمريکا به مشتعل شدن آتش جنبش نافرمانی های مدنی، بويژه در دوران انتخابات و فروپاشی رژيم به دست خود مردم ايران بود، حال که آن اميد متحقق نشده، يورش نظامی آن کشور برای به زير کشيدن نظام جمهوری اسلامی به ايران فطعی است. اين را نيز مجددآ می آورم که حمله نه مقطعی و موضعی و برای زدن پايگاهها، بلکه تمام عيار خواهد بود. مهندسان سياسی آمريکا حال ديگر به اين نتايج اساسی و قطعی رسيده اند که اولآ حمله نصفه نيمه به استحکام بيشتر رژيم ايران منجر خواهد شد، ثانيآ کليد صلح و ثبات در عراق و منطقه خاورميانه و آسيای مرکزی در تهران است، و در نهايت بدون حذف رژيم ايران هرگز صلحی ميان فلسطين و اسرائيل صورت نخواهد پذيرفت، نتيجه اينکه آنها برای حذف رژيم خواهند آمد نه بمباران پايگاههای اتمی جمهوری اسلامی که هيچ کس از تعداد و محل دقيق آنها اطلاع درستی ندارد .1


تفنگداران دريايی آمريکا در پشت مرز های ايران


طبق اخبار رسمی در روزهای گذشته چند هزار تفنگدار دریائی آمریکا در پایگاه دریائی کويت پياده شده اند. اين تفنگداران دريايی که زبده ترين نيروهای نظامی آمريکا بشمار می روند سه روز پیش با سه رزمناو غول پيکر وارد آبهای خليج فارس شدند. تاماس کالز فرمانده واحد تفنگداران می گوید چندهزار تفنگدار ديگر طی سه روز آینده وارد اين پایگاه خواهند شد.به گفته او عده ای نیز در عرشه رزمناو ها باقی خواهند ماند. گر چه به گفته وزارت دفاع آمریکا این تفنگداران نيروی ذخيره ای بشمار می روند که آماده هستند تا هرزمان لازم شد به منظور برقراری ثبات و آرامش وارد عراق شده و دست به عملیات زنند، اما فعل و انفعالات موازی و سفر بسيار احتياط آميز و اعلان نشده خانم دکتر رايس و ديدار وی با فرماندهان عالی رتبه ارتش ايالات متحده حکايت از اهداف ديگری ميدهند، زيرا گزارشهای سری ديگری از پياده شدن هزاران نيروی آمريکا در دگر سوی مرز ايران با جمهوری آذربايجان نيز خبر ميدهد. خبر ديگری حاکی است که از يک هفته پيش به اينسوی آمريکا مرتبآ نيرو وارد پاکستان می کند. بهر روی هر روز که می گذرد حلقه محاصره نظامی ايران تنگتر می شود. در اين ميان کسانی که کوچکترين دلشوره آينده مردم نگونبخت ايران را ندارند همانا جانيان حاکم بر ميهن ما هستند. اگر اين نظام هرچه سريع تر سرنوشت مردم را بخودشان وا نگذارد که بوسيله دولت منتخب و مسئوليت پذير خود کشور را نجات دهند حمله نظامی به ايران حتمی خواهد بود.1
حال که جمهوری اسلامی در بن بست کامل قرار گرفته، ممکن است که سفلگان نابخرد حاکم بر ايران از اين خطر استقبال هم بکنند، تصورشان اين باشد که آمريکا و اسرائيل چند نيروگاه را خواهند زند و اينها با مظلوم نمايی و تحريک احساسات ملی مردم خواهد توانست رژيم خود را نجات دهند، اين کور گشتگان از قدرت و ثروت اما از دو نکته کاملآ غافل هستند، اول اينکه حال ديگر نيرومند ترين انگيزه هم قادر نيست که اين مردم هزار بار بازی خورده و اعتماد باخته را زير علم ملا ها گرد آورد، چه رسد به حمله نظامی آمريکا که بسياری برای آن نذر و نياز هم کرده اند، دوم اينکه هم آمريکا و هم اسرائيل، بويژه اسرائيل به نيکی از اين خواست رژيم آگاهی دارند. آنها هرگز مانند صدام دست به اين ريسک احمقانه نخواهند زد که با حمله موضعی به چند مکان به رژيم حقانيت و توانی دو باره هديه کنند. آنها اگر بيايند بدون ترديد برای اصل رژيم خواهند آمد، اول انفجار آنها به معنای پايان کار رژيم ملا ها خواهد بود. همانطور که روزنامه هآرتص سال گذشته در تحليلی نوشت، ای بسا که بمب های ضد بتون و سنگر شکن برای پناهگاههای خود ملاها باشد، نه پايگاههای ناپيدای اتمی آنان که هيچکس از تعداد و محل دقيق آنها اطلاع درستی ندارد. اميرسپهر

دوشنبه 26 اردیبهشت 1384 [2005.05.16]1
==========================================

جنگ آمریکا علیه ایران آغاز شده است! اسکات ريتر


ترجمه : خسرو شمیرانی
Shemiranie@yahoo.com


اسکات ریتر از سال 1991 تا 1998 به عنوان رییس گروه بازرسان سلاح های کشتار جمعی از سوی سازمان ملل در عراق مشغول کار بود. کتاب وی با عنوان : "داستان ناگفته توطیه اطلاعاتی آمریکا" در اکتبر سال جاری منتشر خواهد شد. متنی که در زیر آمده است ترجمه آخرین مقاله اسکات ریتر در باره جنگی است که به قول او آمریکا مراحل تدارکاتی آن علیه ایران را پشت سر گذاشته است.این مقاله در پیش شب دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در ایران بر روی سایت الجزیره انگلیسی منتشر شد.1
به نظر میآید ، نتایج انتخابات بر اهمیت مطالب مطروحه از سوی اسکات ریتر بیافزاید.1
یک متخصص امور ایران در این رابطه ابراز داشته است: "رابطه آقای هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد با دمکراسی و آزادی روشن است اما انتخاب هر یک از آنها به اتخاذ سیاست متفاوتی از سوی آمریکا نسبت به ایران منتهی میشد. در حالی که رییس جمهور رفسنجانی با گشودن بی دریغ درها به سوی آمریکا امکان آماده سازی زمینه های یک انقلاب نارنجی مطلوب آمریکا را مهیا میساخت و جه بسا چهار سال دیگر رییس جمهور منتخب آمریکا توسط مردم ایران برگزیده میشد، بیرون آمدن آقای احمدی نژاد از صندوق ها عملا دعوت نامه ای به آمریکا برای تجاوز نظامی به ایران خواهد بود."1
این متخصص میافزاید: "امریکا به دنبال استقرار حکومتهای مدرن و مطلوب خود در منطقه است. دمکراسی های مستقل همانقدر در مقابل منافع نیوکانسرواتیو ها قرار دارند که ملا عمر، فهد، خامنه ای و ... . امروز در غیاب یک جنبش دمکراسی خواهی اصیل و متشکل در ایران، به این یا آن طریق آمریکا نطام دمکراسی مطلوبش را جایگزین نطام حاضر خواهد کرد. البته حضور احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری یقینا حرکت در این مسیر را تسریع کرده و موجه ترین بهانه را به مشاوران جنگ دوست جرج بوش هدیه میکند."1
دو ماه و نیم پیش از انتخابات اخیر، در 30 ماه مارس، اسکات ریتر در مقاله ی دیگری تحت عنوان" خواب نوردی به سمت فاجعه در ایران" ، به جنگ عنقریب آمریکا علیه ایران پرداخته و د ر آنجا عنوان کرده بود که جرج دبلیو بوش فرمان آماده باش برای حمله به ایران را به ارتش آمریکا صادر کرده است. او ماه جون ( خرداد – تیر) جاری را به عنوان تاریخ آماده باش مطرح کرده است. او اکنون میگوید: " جنگ آمریکا علیه ایران آغاز شده است"1

خ – ش


در شانزدهم اکتبر 2002 رییس جمهور جرج بوش به مردم آمریکا گفت: " من فرمان استفاده از نیروی نظامی را صادر نکرده ام و امبدوارم استفاده از زور به ضرورت تبدیل نشود."1
امروز ما میدانیم که این بیان دروغی بیش نبود. میدانیم که رییس جمهور در واقع در اوخر آوگوست 2002 فرمان آغاز عملیات در خاک عراق را به ارتش آمریکا صادر کرده بود و همچنین میدانیم که این دستور از آغازین روزهای سپتامبر 2002 به این ترتیب به اجرا در آمد که نبروی هوایی آمریکا به همراهی نیروی هوایی سلطنتی انگلیس بمباران هدفهای خود را در داخل و خارج منطقه " پرواز ممنوع" گسترش داد. عملیات مذکور در جهت کاهش توانایی پدافند، کنترل و فرماندهی ارتش عراق تنظیم شده بود. وظیفه دیگر آن هموار نمودن راه برای واحد های عملیاتی ویژه بود. این واحد ها شناسایی ، عملیات مستقیم و تخریب هدف های ویژه در خاک عراق را، پیش از آغاز رسمی جنگ در 19 مارس 2003 دنبال میکردند.رییس جمهور جرج بوش اواخر بهار 2002 فرمان محرمانه ای را امضاء کرد که به سی آی ای و نیروهای عملیات ویژه آمریکا اختیار پیاده کردن واحدهای مخفی در عراق ، برای برکناری صدام را واگذار میکرد. واقعیت این است که جنگ عراق در اوایل تابستان 2002، اگر نه زودتراز آن آغاز شده بود.1
تسلسل زمانی مذکور در باره وقایع برشمرده نتایجی در بر دارد که اهمیت آنها یقینا بسا فراتر از حکایت روال تاریخی و یا کاوشی سیاسی در رخدادهای گذشته است. در اینجا بنیانگذاری سنتی از سوی دولت جرج بوش آشکار میگردد که در بررسی مسایل جاری روابط آمریکا و ایران لزوما باید در نظر گرفته شود. همانطور که درمورد عراق پیش از مارس 2003 عمل میشد، امروز نیز دولت جرج بوش از "دیپلماسی" و خواست راه حل های "صلح آمیز" سخن میگوید اما واقعیات از دستور کار دیگری حکایت میکنند: از جنگ و جابجایی زورمندانه رژیم مذهبی مسلط بر حکومت ایران.1
همانگونه که در مورد عراق عمل شد، پرزیدنت راه به سوی مطبوع سازی افکار عمومی و رسانه های مشتاق به همکاری را هموار کرده است. قرار دادن رژیم ملایان در "محور شرارت" ( در کنار عراق پیش از "آزاد سازی" و کره شمالی) و همچننین صحبت از نیاز ضرورت در جهت گسترش "دمکراسی " برای مردم ایران در این راستا قرار دارند. "آزادسازی" و گسترش " دمکراسی" به کدهای آشکار نیوکانسرواتیو هایی تبدیل شده اند که امروز سیاست خارجی آمریکا را در جهت جنگ و نظامی گری تدوین و اجرا میکنند. درجه تشدید استفاده از وازه های "آزادسازی / دمکراسی" باید آمریکاییها را متوجه سازدکه ایران به عنوان هدف بعدی در مرکز توجه سیاستی غیرقانونی ، یعنی سیاست بکار گرفته شده توسط دولت بوش قرار گرفته است.1
براستی آمریکاییان و بخش بزرگی از بقیه جهان به لمیدن بر احساس نادرست رضایت خاطر از عدم آغاز رسمی عملیات نظامی علیه ایران ادامه میدهند. در این راستا بسیاری به این امید ناروا دل بسته اند که امتداد دیوانگی جاری در عراق به ایران میتواند موکول به آینده و یا به کلی پیشگیری شود، اما این امید رویای احمقانه ای بیش نیست. وقعیت این است که جنگ آمریکا علیه ایران دیگر آغاز شده است.1
در لحظه حاضر آمریکاییها مشغول پرواز بر فراز خاک ایران هستند. آنها از هواپیما های بی سرنشین و امکانات پیچیده تر دیگر بهره میگیرند. تجاوز به حریم هوایی یک دولت مستقل به خودی خود یک حرکت جنگی محسوب میشود. اما جنگ با ایران بسیار فراتر از مرحله جمع آوری اطلاعات پیش رفته است.1
پرزیدنت جرج بوش با استفاده از قدرت شگفت انگیزی که پس از 11 سپتامبر 2002 به او واگذار شد، به خود جرات داده است تا جنگی جهانی علیه ترور آغاز کند. او در این چارچوب به چندین عملیات پنهانی علیه ایران دست زده است.1
آشکارترین این عملیات، فعالیت سازمان مجاهدین خلق، گروه متعلق به اپوزیسیون ایرانی است که پیشتر لگام آن در دستان سازمان اطلاعات عراق قرار داشت و امروز اختصاصا برای سی آی ای کار میکند. البته این یک مزاح تلخ است که سی آی ای از گروهی استفاده میکند که هنوز ورچسب "سازمان تروریستی" را بر تن دارد. این گروه توسط همان واحد اطلاعاتی رژیم عراق در هنر سوء قصد های انفجاری آموزش دیده است که امروز سربازان آمریکایی را سلاخی میکند. آنها همان بمب های کنترل از راه دور را در ایران منفجر میکنند که آمریکا استفاده آنها را در عراق همه روزه محکوم میکند.1
شاید اصطلاحی که میگوید"آنکه برای یکی مبارز آزادی است برای دیگری تروریست است" سرانجام در کاخ سفید نیز پذیرفته شده و بدین ترتیب مجموعه نظرات مسلط برعملیات جنگ جهانی علیه ترور را به عنوان تظاهر مطلق عیان میکند.1
واقعیت ها از این حکایت میکنند که بمبگذاریهای سازمان مجاهدین خلق که توسط سی آی ای هدایت میشوند تنها فعالیت علیه ایران نیستند. در شمال، در کشور همسایه، آذربایجان ، ارتش آمریکا زمینه سازی عملیاتی حضور وسیع نظامی را تدارک میبیند. این حضور از عملیات گسترده زمینی برای تسخیر تهران سخن خواهد گفت. شاید علاقه دونالد رامسفیلد، وزیر دفاع آمریکا به آذربایجان از چشمان یک سویه بین رسانه های غربی به دور مانده باشد اما روسیه و دیگر ملت های ساکن قفقاز به خوبی درک کرده اند که خواست مبتنی بر نقش آذربایجان در جنگ با ایران اعلام شده است.1
روابط قومی آذری های شمال ایران و آذربایجان در دوره جنگ سرد، مدتها توسط اتحاد شوروی مورد استفاده هدفمند قرار گرفته بود. اکنون این امکان توسط نیروهای شبه نظامی سی آی ای و واحد های عملیات ویژه آمریکایی به تسخیر در آمده است. هم اکنون نیروهای آذربایجان، در واحدهای ویژه ای آموزش میبینند. آنها را برای جمع آوری اطلاعات ، عملیات مستقیم و آماده سازی اپوزیسیون بومی ملایان تهران آماده میکنند.1
مورد اخیر تنها یکی از مواردی است که آمریکا برای استفاده از آذربایجان برنامه ریزی کرده است. با استفاده از پایگاه های راه اندازی شده در آذربایجان نیروی هوایی آمریکا مسافت بسیار کوتاه تری برای حمله به اهداف خود در تهران و اطراف آن در پیش خواهد داشت.1
واقعیت این است که در هنگام شروع عملیات جنگی گسترده، نیروی هوایی آمریکا باید قادر باشد تا حضور شبانه روزی خود بر فضای تهران را حفظ کند. بدین ترتیب ایالات متحده دیگر نیازی به بررسی نقشه های طرح شده در دوران جنگ سرد که بر پایه آنها حرکت به سوی تهران از شهرهای ساحلی خلیج فارس [ نویسنده از واژه ی دیگری به جای خلیج فارس استفاده کرده است. خ - ش] یعنی چابهار و بندر عباس آغاز میشد ، نخواهد داشت.1
در عین حالی که واحدهای نیروی دریایی آمریکا برای حفظ تنگه حیاتی هرمز قادر خواهند بود تا این شهرها را به تسخیر در آورند، نیاز به پیشروی به داخل از این نقطه حذف شده است.1
اکنون مسیر کوتاه تری تا تهران وجود دارد: بزرگراه ساحلی ککه در امتداد دریای خزر آزربایجان را به تهران وصل میکند.1
برنامه ریزان ارتش آمریکا فراخوان استقرار نیروهای چند هنگی (م . د ) را آغاز کرده اند. نقشه ها ی لوجیستیک برای استقرار نیروی هوایی و زمینی در آذربایجان در مراحل پیشرفته قرار دارند. با توجه به این واقعیت که به شکرانه حضور گسترده نظامی آمریکا در عراق ، مجموعه عظیمی از حمایت لوجییستیکی و امکانات فرماندهی و کنترل که برای حمله به ایران ضروری هستند در منطقه مستقرند، زمان آمادگی برای جنگ علیه ایران به مراتب کوتاه تر از زمانی خواهد بود که برای جنگ 2002 – 2003 علیه عراق مصرف شد. آمریکا و دیگر ملل غربی همچنان به تراژدی جاری و فروپاشی عراق چشیم دوخته اند. سر انجام بحث ضروری در باره دلایل پشت صحنه جنگ علیه عراق سر بر میآورد و به خطاهای فاحش در اشغال پس از جنگ پرداخته میشود.1
در حالت عادی این امر میتوانست بیانگر چرخشی مثبت در روند وقایع باشد اما امروز در حالی که سرها در بررسی رخداد های گذشته است جنایت در حال تکوین دولت بوش در ایران از نطرها پنهان میماند. این جنابت جنگی تجاوزکارانه است که بر منطقی غلط استوار شده و بی کوچکترین توجهی به مردم ایران و آمریکا در میگیرد. بسیاری از آمریکاییان همراه با رسانه های جریان اصلی کور از دیدن نشانه های جنگ، اعلان رسمی آن را انتظار میکشند، نمایشی که مانند 19 مارس 2003 برای پخش تلویزیونی آماده شده است.1
ما امروز میدانیم که جنگ به مراتب پیش تر آغاز شده بود. تاریخ نشان خواهد داد که جنگ آمریکا علیه ایران نیز پس از یک اعلان رسمی مشابه آغاز نکخواهد شد، بلکه اکنون،ِ از جون 2005 آغاز شده است. بمب گذاریهای تروریستی مجاهدین، با حمایت سی آی ای، آشکارترین تبلور این آغازند.1

You can find this article at: english.aljazeera.net


دوشنبه 6 تیر 1384

www.hezbemihan.org

|

Sunday, June 26, 2005

 

با انتصاب احمدی نژاد

حزب ميهن
امير سپهر

با انتصاب احمدی نژاد، آقای خامنه ای کشف حجاب کرد !1

در آخرين نوشته خود گلايه آميز نوشته بودم که نبايد در بازيهای درونی نظام وارد شد، پيش بينی هم کرده بودم که هاشمی رفسنجانی در انتخابات نمايشی پيروز خواهد شد، اين اما اشتباه از آب در آمد. قصد توجيح ندارم، همين اندازه بنويسم که متوليان اين حکومت منتسب به الله آنقدر در اين سالها دروغ گفته و حقه بازی کرده اند که من يکی ديگر به هيچ کس و هيچ چيزشان باور ندارم، حتی به اختلافاتشان. باری، هاشمی در کم سهم بودن در تقلب شکست خورد نه در انتخابات. چرا که انتخابات اين رژيم را بايد " انتخابات قلابی ، تقلبی به علاوه سه " نام نهاد. يعنی قلابی تقلبی تقلبی اندر تقلبی، چون شورای نگهبان در همان مرحله اول با حذف نامزده های غير وابسته به رژيم انتخابات را از بيخ قلابی می کند، در مرحله بعد با شناسنامه های تقلبی و رای ريزی سازماندهی شده است که تقلب صورت می گيرد، سپس در مرحله شمارش آرا و در نهايت در اعلام تعداد و نتايج آن.1
اينهمه هم هيچ تازگی ندارد، هميشه همينطور بوده. در همان اولين دوره هم در حاليکه دريادار احمد مدنی برنده انتخابات بود، ابوالحسن بنی صدر را با يازده ميليون رای برنده اعلام کردند (سال گذشته وقتی خود دکتر مدنی اين مطلب را به بنده گوشزد کرد که، اگر تقلب نشده بود و من رئيس جمهور شده بودم کار را همان اول فيصله می دادم، در جواب قسمت اول صحبت ايشان گفتم که بله تيمسار، اين موضوع را همه ی ما شاهد بوديم که حق شما را به بنی صدر دادند). پس تقلب در انتخابات در جمهوری اسلامی يک اصل نهادينه شده است. اشتباه من در اين بود که تصور می کردم اين رای سازی و تقلب به نفع رفسنجانی خواهد بود نه احمدی نژاد، کسی که اصلآ تصور آن نيز نمی رفت. از اينکه پيش بينی ام بعکس از آب در آمده بسيار خرسندم. جدای از اينکه در مقاله ما قبل آخرين خود احمدی نژاد را برای يکسره شدن کار حکومت بهترين گزينه دانسته بودم و از اين بابت خوشحالم،اين تحول و چرخش آيت الله خامنه ای را هم نشانه يک گسست می دانم، علامتی روشن از وجود دشمنی در ارکان اصلی اين نظام، امری که فروپاشی آن را سرعت خواهد بخشيد.1
گرچه آقای خامنه ای به هنگام صدور شادباش برای کارپرداز جديدش دکتر احمدی نژاد از آقای رفسنجانی هم با عنوان يار ديرين خود ياد کرد، اما ظاهرآ کار اختلاف اين دو دستار بند حکومتی اينبار بسيار بالا گرفته، تا آنجا که سلطان جماران تمامی امکانات خود را بخدمت گرفت تا يار ديرين خود را گوشمالی دهد. اين رخداد حکايت از اين دارد که مقام ظل الهی آنچنان کينه ای از نردبام خود به دل گرفته که با دست يازيدن به هر تقلب و دوز و کلکی وی را در مقابل احمدی نژاد گمنام به شکستی فضاحتبار کشاند، در برابر فردی درجه سه که رفسنجانی پر افاده او را تا پيش از اين حتی به دربانی در خانه اش هم نمی گمارد.1
بهر حال آنچه بنام انتخابات نهم در ايران انجام شد از بسياری جهات در بلند مدت به نفع ملت ما خواهد بود. بزرگترين فايده اين نمايش مهوع و پر دوز و کلک آن بود که رژيم را کاملآ شقه شقه کرد. با شناختی که از هاشمی رفسنجانی مکار و آب زيرکاه وجود دارد، او فردی نيست که به آسانی از سر گناه کسی بگذرد که وی را اينگونه سکه يک پول کرد، بويژه فردی که هاشمی خود وی را بر کشيده و به جانشينی آقای خمينی رسانده. وی در اين بازی شکست خورد، اما از منظر ملی هاشمی را نبايد در کل بازنده بحساب آورد، وی در اين مدت بار ديگر شانس اين را داشت که مزه شيرين با مردم بودن و تلخی انزوا و شکست در جبهه ضد مردمی را بچشد. نامبرده يکباره ديگر يک نيمچه فرصتی تاريخی يافته که کمی از کار های ضد انسانی و ضد ملی خود را جبران کند. هاشمی بيگمان منفعل نخواهد ماند. با شمی قوی که او دارد، سخت است که پذيرفت وی شخصی باشد که با عدم موقعيْت شناسی اين پا را مفت از دست دهد.1
در کنار اين چند پارچگی رژيم، بايد عکس العمل خارجی را نيز از نظر دور نداشت. گمارده شدن يک فرد متهم به تروريسم " دراطريش و سويس " به رياست قوه مجريه، که در اروپا پرونده اش مفتوح است، به معنای قطع اميد اروپا و امريکا از رسيدن به هر گونه توافقی با رژيم يک دست تروريست پرور ايران است. در جبهه داخلی هم بر خلاف تصور بعضی که ظهور لباس شخصی ها در قوه مجريه را پايان کار روند دموکراسی در ايران تلقی می کنند، اين اصلاح طلبان بی يال و کوپال بودند که با عقب نشينی در درون و وعده های غير عملی در برون روند دموکراسی را کند کرده بودند. امکان دارد که لباس شخصی ها در ابتدا کمی تند روی کرده و گرد و خاک براه اندازند، اما آنها هرگز قادر نخواهند بود عقربه های زمان را به عقب بازگرداند. معادلات جهانی ديگر زير و رو شده و وضعيْت نوين منطقه و جهان به آنها چنين اجازه ای را نخواهند داد. گذشته از اين مردم ما هم ديگر هيچ شباهتی به مردم ده ـ پانزده سال پيش ندارند. نهال دموکراسی با تغذيه از حمايت های جهانی، و تأثيری پذيری از رخداد های مثبت در دنيا بويژه منطقه پيرامونی آن اندازه رشد کرد که احمدی نژاد ها نتوانند آنرا برکنند.1
وجود وی نه تنها تغييری منفی در اوضاع جامعه بوجود نخواهد آورد (آخر چيزی عوض نشده, رئيس جمهور اصلی کماکان همان آقای خامنه ای خواهد بود که قبلآ هم بود)، بلکه به اعتقاد صاحب اين قلم به استحکام و حتی رشد اين نهال کمک هم خواهد کرد. با شکست کامل اصلاح طلبی و کنار رفتن پرده ای فريبا بنام آقای خاتمی از رخسار رژيم، منبعد روز بروز زشتی و چرکين بودن آن بيشتر چشم جهانيان را آزار خواهد داد. به آقای خامنه بايد دست مريزاد گفت که با نصب احمدی نژاد، نه تنها مناسب ترين کارپرداز را برای خود برگزيد، بلکه چهره اصلی رژيمش را نيز بدان باز گردانيد. حال دنيا می داند که رژيم ايران به هيچ وجه قابليْت و استعداد استحاله ندارد! يا بايد با اين عجوزه کريه المنظر و زشت کردار کنار آيد، که اميدی بدان نيست، و يا اينکه برای هميشه از شرش راحت شود. منتظر باشيم که از اين پس فشار خارجی بر رژيم ده برابر شود، بويژه در زمينه رعايت حقوق بشر. سر انجام اينکه يک چيز قطعی به نظر می رسد، اينکه تابستانی گرم و سوزان و پر ماجرا در انتظار رژيم ملا ها است. بايد منتظر بود و ديد. در اين ميان فرد کهنه کار و زخم خورده بنام هاشمی رفسنجانی را هم نبايد از ياد برد، که از اين آدم هر کاری بر می آيد !1

يکشنبه 5 تيرماه 1384

www.hezbemihan.com

|

Saturday, June 25, 2005

 

يک ايميل



يک ايميل جالب از تهران

آقای سپهر ... از آنروز که شما دوماه پيش مقاله نمايش لوطی عنتری در ملک جم را نوشتين و احمدی نژاد و همه آخوندا را عنتر گفتيد به خدا همه جای اين بابا احمدی نژاد اسمش شده عنتر ... مخصوصآ پيش بچه ها ... دمت گرم آقا با اين اسم گذاشتن

عليرضا از شرق تهران

|

Thursday, June 23, 2005

 

نيمه‮ ‬دوم‮ ‬بازی

نيمه دوم بازی چگونه پايان می يابد؟

نمايش اين سناريو که بازی آن به سبک فرانسوی و با کارگردانی فيلم مارمولک برای
نقش اول آن هاشمی رفسنجانی اجرا شد. جالب است.1
نمايش اين بازی عريان بس که گوياست هر فرد ساده ايرانی هم به کُمدی بودن اين نمايش
اقرار ميکند. يک فرد ناشناس را مانند احمدی نژاد اول بالا می برند وسپس بعنوان يک رقيب خطرناک برای ايران معرفی می کنند و او را که به اوج برده بودند با سر به زمين افکندند تا
فيلم با يک پايانی که آرتيست آن (هاشمی) زنده بماند و بعنوان پيروزبر ساير رقبای بدجنس خود
از ميدان سربلند بيرون آيد !1
نمايش بدی نبود. اما بايد ديد آيا به اين نمايش مجوز از سوی ملّت ايران و جامعه جهانی داده خواهد شد؟ البته ناگفته نماند تلويزيون هـــمــا هم مانند شرکت هواپيمايی هــمــا در خدمت هاشمی مستضعف
قرار داشته و دارد. در اينجا نکته جالب اين است که رفسنجانی خود را از حامي فاشيزم نمی داند !!1
يعنی آقای رفسنجانی مکتب اسلام و قوانين آنرا جزء فاشيزم می داند. اگرچه برای پيروزی در انتخابات اين حرف را می زند. پس نتيجه آن که اجرای قوانين الله يعنی فاشيزم ! چرا آقای خامنه ايی فرمان قتل هاشمی را صادر نمی کند ؟ مگر سلمان رشدی چه گفته بود؟
اگر يادتان باشد در مقاله گذشته خود از رفرم(انتخابات) 2 .رفراندوم 3 جنگ ياد کردم .1
آمريکا به رهبری بوش و رايس و همکاری برخی از اروپاييان نبايد به رفرم رفسنجانی با حرکت آهسته دل ببندند . يعنی ممکن است جناحهای ديگر قدرت آنها رابه مسير خط آهن ديگری انتقال
دهند. در سه شنبه گذشته خانم رايس در ديدار با ملک عبدالله و سران عربستان بطور آشکار
گفت که ما آزادی سياسی و دمکراسی را فدای ثبات منطقه نمی کنيم. 1
اين درست همان چيزی است که ايرانيان انتظار دارند. يعنی عربستان يا ديگر کشورهای
مرتجع منطقه ديگر نمی توانند با وجود رعايت نکردن حقوق بشر و حقوق زنان مانند گذشته
به تجارت دست بزنند و ثبات هم داشته باشند. اين سخنی بود که به درب گفته شد که ديوار بشنود.1
رژيم اسلامی هم نمی تواند با اين به اصطلاح انتخابات جهان را فريب دهد. 1
از سوی ديگر همين انتخابات مسخره ناقض گفته خانم رايس می باشد. آمريکا بايد برموضوع
دمکراتيک نبودن انتخابات پافشاری کند. رفسنجانی ممکن است در آغاز رفرم کند و مقداری از زندانيان سياسی را آزاد کند. اگر اينطور باشد و رفسنجانی بخواهد ثبات برای آمريکا نه برای مردم
ايجاد کند پس ديگر آمريکا لزومی نداشت و ندارد که به عربستان يا مصر گير بدهد و خواهان
طلوع جنبش دمکراسی در اين مناطق شود. 1
خواسته ما اين است که آمريکا و جهان غرب نبايد به اين ثباتی که رفسنجانی می خواهد برای آنان
ايجاد کند اميد ببندند و يا آن را حمايت کنند. 1
اقدام آمريکا بايد پس ازدروغ و غيردمکرات خواندن انتخابات ايران اين باشد که سازمانهای
بين المللی بايد بر انتخابات نظارت داشته باشند و انتخابات بايد با نمايندگان واقعی مردم
صورت بپذيرد انهم با آزادی تمامی زندانيان سياسی . در انتخابات ديگر شورای نگهبان هم نبايد
نقشی داشته باشد. 1
آنگاه در چنين شرايطی شاهزاده رضا پهلوی هم بايد خود را نامزد انتخاباتی کند.1
اگر جامعه جهانی می خواهد راهکاری بدور از جنگ و خشونت داشته باشد و می خواهد بداند
که چه کسی نماينده مردم است و يا مردم به چه کسی علاقمند هستند،اين بهترين راه بدور از خشونت
است. مــــگـر نه آنکه رفراندوم هم يک ابزارفشاربرای سرنگونی بود ؟
نامزد کردن شاهزاده رضا پهلوی با شرايط بالا (هيئت نظارت جهانی،آزادی سياسی...) دمکرات
ترين برخورد سياسی و غير نظامی است. مگر نه آنکه خود شاهزاده از جنگ و خشنونت
بيزار هستند. از هم اکنون به بعد ما خواستار شرايط فوق به رهبری جامعه جهانی هستيم.1
من خود با بررسی کامل جامعه ايران و بررسی خواسته های مردم ايران چنين ادعايی می کنم.1
يا رژيم تن به اين کار می دهد و يا نمی دهد. اين همان رفراندوم نيز هست.1
اگر رژيم تن به اين کار ندهد آنگا مشخص می شود که فاشيزم ناب پشت اين نمايش انتخاباتی است.1
آنگاه ديگر مردم درست مانند گذشته فريب آن را نمی خورند که در رژيم دو جناح وجود
دارد يکی اصلاح طلب و ديگری تند روها. بگذاريد يک بار بطور کامل آن نقاب را
ازچهره آنان برداريم. نه تنها شاهزاده بلکه هر کسی که خود را شايسته می داند، کانديد
کند.1
ما اين طرح را خواستار هستيم و آنرا نيز به آمريکائيان ابلاغ می کنيم. زيرا خود آمريکائيها
و اروپائيها دقيقا ميدانند که يک شورای مرکزی قدرت در بالای مجلس و رياست جمهوری نشسته است
و کليّه مصوبات آنان را رد می کند. يعنی نه تنها نامزدهای رياست جمهوری بلکه کليه نهادهای
ارکانی رژيم در دست ولايت فقيه است.1
پس بياييد اين فرصت مهم و استثنائی را از دست ندهيم. اگر آمريکا همانگونه که ادّعا می کند که
دمکراسی را فدای ثبات منطقه نخواهد کرد. ايران هم در منطقه است نه در جای ديگر.1
پس شامل حال ايران نيز خواهد بود. اگر راه بدور از خشونت را برمی گزينند و سازمان و نيروهای
بين المللی را بر انتخابات ديگری در ايران نظارت می دهند پس بايد نمايندگان و کانديدای واقعی
مردم نيز حضور داشته باشند. اين تنها برگ برنده بدور از خشونت مردم ايران است .1
اين بهترين راه به چالش کشيدن سران رژيم يا نظام دروغين جمهوری اسلامی است. اگر اين
حرکت زيبا و قوی شطرنج در صحنه رخ ندهد و بجای آن يک حرکت ضعيف و (پاسيو) 1
انجام پذيرد آنگاه سبب حرکت قويتر نيروی مخالف را در پيشرو خواهد داشت.1
البته نا گفته نماند اين مهم هنگامی شدنی است که نهاد های بين المللی گام نخست را بردارند.1
گام دوّم از آن رهبران اپوزيسيون بويژه شاهزاده رضا پهلوی است. 1
بی شک از بهترين آلترناتيوها خواهد بود. اگر چه راه های ديگر همانا جنگ وجود دارد ولی ما
خواستار راههای بدور از خشونت هستيم که همانگونه ديد شاهزاده رضا پهلوی بارها بيان داشتند.1
ابتدا ببينيم چه راهی را پس از انتخابات مردم و سپس جامعه جهانی برمی گزيند.1
اگر شرايط يک انتخابات با نظارت بين المللی آماده شد، نامزد نکردن شاهزاده رضا پهلوی خطای
بزرگی خواهد بود. اين انتخابات به دوره سوم خواهد رسيد اگر آمريکا و جامعه جهانی
اين انتخابات را ترفند رژيم و غير دمکرات بخوانند و شرايط برای يک انتخابات آزاد ايجاد کنند.1
در آن صورت کسی هم از فقدان رهبری نخواهد سخن به ميان آورد. برعکس به مخالفين اين طرح
بايد به ديده شک نگريست.1
به اميد پيشرفت اين طرح ( 22 ژوئن 2005 جعفرزاده ) 1

سازمان جوانان نيک ايران
پيرو آيين مشروطه پادشاهی


JNIK@aol.com



|

Wednesday, June 22, 2005

 

حماسه ای ديگر در راه

حزب ميهن
امير سپهر

حماسه ای ديگر در راه است، اما مثل هميشه نه برای مردم!1

حافظا بازنما قصه ‌ی خونابه‌ی چشم
که بر اين چشمه همان آب روان است که بود

نمی خواهم کليشه ای بنويسم، که اينروز ها همه جا پر از تحليل های اينچنينی است و بعضآ هم بسيار آموزنده. مانند هميشه سرنا را از سر گشادش فوت کرده، ساده می نويسم و دردل گونه، مغرضانه هم نخواهم نوشت، اما معترضانه، که داد از اين تکرار و تکرار و باز هم تکرار! احساسات شخصی نيست اين، واقعيّت تلخی است که در راه است، يعنی رئيس جمهور شدن رفسنجانی. واقعه ای که رخ خواهد داد. حال چه همچو منی بخواهد يا نخواهد. می نويسم که وای بر ما! وای برما که اينقدر ساده انگار و خوشباور و نادان هستيم، و از همه نادان تر دانايانمان! همان کسانی که خود را به اصطلاح پيشقراولان علم و ادب و هنر و سياست اين مملکت نفرين شده فرض می کنند. تو گويی پايانی بر حماقت های ملی ما نيست. باز هم يک انحراف جديد، مثل هميشه. باز هم شور و غوغايی بپا شده، آنهم نه برای رهايی که به منظور فرو رفتن بيشتر در مردابی بنام جمهوری اسلامی. يکباره همه جا پر شده از اعلام حمايت و همبستگی، از چه کسی؟ از فردی که تا همين پريروز اهريمن و دزد و جنايتکارش می خواندند. اينکه اولی نيست، اطمينان دارم آخرين هم نخواهد بود. ما ديگر به اين حماقت ها معتاد شده ايم. بيش از هزار سال است که چرخ چرخ عباسی می کنيم.1
در اينجا زياد دور نرويم، به همين دو سده اخير توجه کنيم که عصر بيداريش می خوانند. از دوران عباس ميرزا بيش از دويست سال است که گيج و گنگ و مات مرتبآ دور خودمان می چرخيم و از هزار خطای مصيبت بار خويش يک عبرت هم نگرفته ايم. افتخار می کنيم تنها ملتی در جهان هستيم که در طول هقتاد و سه سال دو انقلاب داشتيم. نهضت ملی داشتيم. و شخصيّت هايی بزرگ، ميرزای بزرگ، قائم مقام فراهانی، ميرزا تقی خان امير کبير، ميرزا حسين خان سپهسالار، ستار خان و باقر خان، محمد ولی خان سپهدار، سردار اسعد بختياری، مشير الدوله پيرنيا، قوام السلطنه و فروغی و مصدق و بختيار و ... اما نتيجه تلاش اينهمه شخصيت بزرگ و خونبهای بسياری از آنها و ثمره کارشان چيست؟ هيچ چيز، از اينهمه مبارزه و آزمون و خطا چه آموخته ايم؟ باز هم هيچ چيز، هيچ، آری هيچ! بيش از دو قرن افتادن و برخاستن و تحمل بند و زندان و رنج و کوشش و دادن خون عزيزانمان برگشته ايم به چهار صد سال قبل.1
هم اينک کسی را در رأس قدرت کشورمان داريم که صد رحمت به شاه سلطان حسين صفوی. برای دفعش از که مدد می جوئيم؟ از فردی به مراتب کثيف تر و جانی تر از خود اين سلطان حسين زمانه. تحليل را ببينيد، می گويند اگر به هاشمی رأی ندهيم احمدی نژاد رئيس جمهور خواهد شد، و همان ها هم زمان هم می گويند "رئيس حمهور که کاره ای نيست!" خوب اگر کاره ای نيست و همه چيز دست سلطان عمامه بسر است که هست، چه تفاوت دارد که کدام يک از اين دو اوباش جنايتکار اين پست بقول خودتان بی ارزش و فاقد اختيارات را اشغال کند؟ آن نابخرد هايی که می گويند برای جلوگيری از استقرار فاشيسم می خواهيم به هاشمی رأی دهيم، بدون اينکه خود بدانند، در همين مرحله بر دو اصل از سه اصل مورد نياز رژيم برای مشروعيت مهر تآئيد می زنند، يعنی اين رژيم در حال حاظر فاشيستی نيست و بعد هم در ايران اين رأی مردم است که تعيين کننده است نه ولی فقيه و شورای نگهبانش.1
سومين چيزی که رژيم بدان نيازمند است و خود خامنه ای مرتبآ بدان اشاره می کند مشارکت حداکثری است، امتياز و مشروعيّتی که رژيم با آن می خواهد مشت محکمی بر دهان ياوه گويان و دشمنان بزند. و اما اين دشمنان چه کسانی هستند؟ خود همان کسانی که رآی خواهند داد! بنده که شک ندارم با اين زمينه چينی ها بيش از سی ميليون ايرانی در انتخابات شرکت خواهند کرد و آرای رفسنجانی بيش از خاتمی خواهد بود. قبول نداريد؟ لطفآ فقط 5 روز ديگر طاقت بياوريد. فردای انتخابات رژيم است با مشارکتی سی و پنح ميليونی و رئيس جمهوری دارد با بالای بيست و پنج ميليون رای و در نهايت اينکه مردم در يک سيستم دموکراتيک با مشارکت حداکثری خود در انتخابات از تسلط فاشيسم بر کشورشان جلوگيری کرده اند. حال شما بفرمائيد که کجای اين رژيم مشروعيت ندارد و معيوب است! اصلآ اگر بگوئيد، صرفنظر از اينکه رژيم شما را له خواهد کرد، خود نيز از تناقض خويشتن شرمنده نخواهيد شد که اگر اين رژيم مشروعيّت نداشته، پس چگونه بدان رای داده ام!؟
اما چه کسانی ملت بدبخت ما را به اين کوچه تنگ دو سر بن بست کشاندند؟ درست همان افرادی که خود را عقلا و فرزانگان اين مردم می پندارند. آقايی که خود را سياسی می داند، آنهم يک سياسی کهنه کار، در تمامی مصاحبه های خود اظهار می دارد که (تحريم کار درستی نيست، ما چه بخواهيم و چه نخواهيم عده ای از مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد!) اين انسان نادان توجه ندارد که او است که ميکرفون در دست دارد امکانات تبليغات نه آن کشاورز و بقال و نانوای خراسانی و گيلانی و کرد بيچاره که صدايش به جايی نمی رسد. وی حتی اين را نيز نمی داند که جريان فکری و سياسی است که بايد مردم را آگاهی داده و بدنبال خود کشد، نه اينکه خود گوسفند وار دنبال توده بيافتد. آن ديگر که قلم بدست دارد و امکان نشر و تبليغ، مرتبآ می نويسد (حال که عده ای حتمآ رای خواهند داد، بهتر است به دکتر معين رای بدهند که طرفدار اصلاحات است)، و آن راديوچی که می تواند صدای خود را به داخل برساند، بجای روشنگری و دفاع از عدم شرکت از لزوم دفاع از جبهه دموکراسی خواهی برادر خاتمی دفاع می کند و برای مشارکتی ها تبليغ می کند، و آن ديگری هم که به نوعی ديگر و ... نتيجه همين می شود که هست.1
چه فايده از نوشتن معدودی مانند من، اين تک صدا ها در اين هياهو و شلوغی به کجا خواهد رسيد! مگر در سال پنجاه و هفت و دوم خرداد بجايی رسيد؟ اگر بگويم ای هم ميهنان غافل! از اين مدار بسته و جهنمی خارج شويد، اينقدر آزموده ها را باز هم نيازمائيد. بزرگواران من! رفسنجانی و احمدی نژاد و خاتمی و انتخابات و ... همه سراپا يک کرباسند و همه چيز و همه کس اين رژيم فريب و نيرنگ و ريا است، مگر گوش شنوايی هست؟ اگر فرياد و فغان کنم که ای عزيزان، رفسنجانی همان فرد مورد دلخواه رژيم است و خامنه ای در اين سراشيبی سقوط رژيمش اصلآ تمايلی به احمدی نژاد احمق و لات ندارد و اين بازی ها از قبل برنامه ريزی شده است، مگر بخرج کسی خواهد رفت؟ بگذريم. باری، پس از انقلاب شکوهمند و حماسه دوم خرداد باز هم در آستانه يک حماسه شکوهمند ديگر ايستاده ايم. يکی ديگر از آن شکوهمند ها که مثل هميشه شوکت و برکت و شکوهش فقط برای دشمنان ايران و آزادی خواهد بود. خداوند ما را بی فرهيخته کند که ما همه ی اين حماسه های با شکوه را از بزرگان! و متفکرين خود داريم !همين. 1
چهارشنبه 1 تیر 1384 [2005.06.22]1

www.hezbemihan.org

|

Monday, June 20, 2005

 

... برادر احمدی نژاد

حزب ميهن
امير سپهر

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه برای ما است!1

احساس می شود که بخشی ازهم ميهنان ما از نتايج دور نخست انتخابات رياست جمهوری ناراحت و ای بسا شوکه هستند، احمدی نژاد و نفر اول تهران شدن!؟ اما بايد گفت بلی! چرا که نه؟ به باور نويسنده اگر جز اين بود جای شگفتی و نگرانی داشت، چرا که باز همان جريان پوشاندن متاعی متعفن و مسموم و کشنده در کاغذی رنگين ادامه می يافت. جای نگرانی که نيست هيچ، بلکه مايه خرسندی هم بايد باشد. دل قوی داريم که اين رخدادی فرخنده برای مبارزان راه آزادی است. بيست و هفتم خرداد هشتاد و چهار نقطه عطفی در تاريخ ما خواهد بود. امروز روز پايان يک فريب است. هم مردم خودمان و هم جهانيان رژيم ملا ها، اين عجوزه پير و زشت را تمام رخ در برابر خود داريم، بی هيچ بزک و روبنده ای، در مبارزه با آن هم ديگر به راه انحرافی نخواهيم رفت گر چه رژيم آرای داده شده به احمدی نژاد را دستکم سی- چهل در صد با تقلب و رای سازی بالا برده است، اما آندسته از هم ميهنان نا آگاه و يا محتاج و مستأصل ما هم که به اين لباس شخصی رای داده اند، چون خود نظام نادانسته به آزادی ايران کمک کرده اند. اگر شانس بياوريم و وی پيروز مرحله دوم هم بشود، آنگاه اين رژيم لخت مادر زاد خواهد شد، در درون و برون! از بابت مردم داخل هم خيالتان آسوده باشد. علی رغم گرد و خاکی که حسين شريعتمداری و نوچه اش علی خامنه ای براه انداخته اند، زمان زمانی نيست که بتوان مردم را سرکوب کرد و کشت. مدتها است که آن صبو بشکسته است، و آن پيمانه ريخته است! آنهم نه بدليل وجود خاتمی. به عکس، او با ايجاد انحراف در مبارزات ما آزادی ايران را چند سالی به تعويق انداخت بر خلاف تصور و القاء پريشان انديشان خاتمی هيچ سهمی از تحولات مثبت چند ساله در ايران ندارد. اين تحليلگران سطح گرا هستند که بدون در نظر گرفتن مهيا بودن زمينه ها و الزامات فرامرزی تحولات، هر دگرگونی مثبت را دستاورد دولت وی بحساب می آورند. به شرق و غرب ايران نگاهی بياندازيد، در حاليکه رژيم صاحب خاتمی ايران هم چنان شورای نگهبان و ولايت مطلقه فقيه خود را حفظ کرده ، دو کشور فاقد خاتمی همسايه ما نه ديگر طالبانی دارند و نه صدامی، ممکن است گفته شود آن دو کشور مورد يورش نظامی قرار گرفته و دچار هرج و مرج هستند، اولآ که تعداد کشته شدگان اين دو کشور روی هم از تعداد قربانيان رژيم بی لياقت ايران در زلزله و تصادفات و اعتياد و بی سرپناهی و گرسنگی و اعدام و آتش سوزی و خود کشی و ... به مراتب کمتر است، ثانيآ حتی بيشترين مردگان آن دو کشور نيز قربانيان همين رژيم ايران هستند که تروريستها را ساپورت مالی و لجستيکی می کنندحال اگر اين دو کشور را نيز ناديده انگاريم، باز می بينم که سهم ايران دارای خاتمی به اندازه يک دهم تحولاتی نيست که در ساير کشور های مسلمان بدون خاتمی منطقه خودمان بوجود آمده. عربستان سعودی برای اولين بار انتخابات برگزار کرد، امارات متحده عربی که در زمينه مدنيّت حداقل دو قرن از ما پس تر است وزير زن در کابينه دارد، بحرين اصلاحاتی عميق را شروع کرده، اردن هاشمی همينطور، مصر در حال تغيير ساختاری قانون اساسی خود است. لبنان پس از سی سال انتخاباتی کاملأ آزاد را در جريان دارد. فلسطينی ها سه انتخابات کاملآ دموکراتيک برگزار کرده اند. جمهوری آذربايجان ديگر قادر به دست زدن به خشونت بر عليه مخالفان خود نيست بر اين ها بيافزائيم قرقيزستان و اوکراين و گرجستان و يوگسلاوی ووو. همه و همه ی اين تحولات فقط در همين هشت سالی که آقای خاتمی به نفع ولی فقيه و شورای نگهبان قدم به قدم عقب نشينی کرد به وقوع پيوسته. بنده که نميدانم ابراهيم نبوی ها و بهنود ها و ... بر اساس کدامين فاکت ها کرديت اندک تغييرات ايران را به آقای خاتمی می دهند. نويسنده که شخصآ هر چه فکر می کنم بخاطر نمی آورم که آقای خاتمی حتی برای يکبار هم که شده ايستادگی، تحصنی، اعتراضی، تهديدی، اعمال قدرتی و يا از نويسنده و دانشجويی حتی حمايت ظاهری کرده باشد. وی حتی اين اندازه جربزه نداشت از وزرای خود دفاع کند امير انتظام، گنجی، زرافشان، باطبی، محمدی ها، طبرزدی و ده ها و صد ها زندانی عقيده و و جدان و زهرا کاظمی و سعيدی سيرجانی، حتی حجاريان مشاور رئيس جمهور و ... را در کشورمان در نظر آوريد، آقای خاتمی اين اندازه وجدان نداشت برای يکبار هم که شده نامی از آنها بر زبان جاری سازد، چه رسد به دفاع از اين قربانيان جهل رژيمی که جنابشان با تمام گوشت و پوست و استخوان بدان اعتقاد دارند و برای حفظ اين سيستم عصر جاهليّت هشت سال زبان به هزار نيرنگ آلوده کردند. شايد بگويند افشای قتلهای زنجيره ای دستاور او است، بايد توحه داشت که گند اين کار قبل از وی در ميکونوس در آمده بود. آن شش قربانی اگر هم ايشان رئيس جمهور نمی شدند آخرين ها بودند. کما اينکه به گفته خودشان با وجود ده سازمان اطلاعات مخوف موازی خارج از کنترل حتی پس از آن يک ترور هم انجام نشد، اين بدين علت است که وضعيّت جهان تغيير کرده. ور نه اين سازمانهای موازی برای آقای خاتمی تره هم خرد نمی کنند. اگر می توانستند امروزبسياری از ما زنده نبوديمنتيجه اينکه حال ما و دنيا می دانيم که با چه هيولای درنده و ديوانه ای طرف هستيم. اين رخداد نشان ديگر به نيکی نشان خواهد داد که کار از دارو و جراحی گذشته است و تنها چاره کار تزريق آمپول خلاصی به اين سگ هار لاعلاج است، اگر خواهان هار تر کردن و باز هم کوتاه کردن عمر اين حيوان بيمار هستيد، با رای دادن به برادر لباس شخصی احمدی نژاد ميکرب بيشتری را به اين پيکر مريض تزريق کنيد، گر چه رفسجانی هم همان کارکرد را خواهد داشت، او اما نسبت به اولی ميکربی پير تر است و کمی کند رشد تر! / باز هم در اين باره خواهم نوشت.1

www.hezbemihan.com

|

Thursday, June 16, 2005

 

انقلابی که دزديده شد؟

حزب ميهن
امير سپهر

انقلابی که دزديده شد؟

فردی محترم (يکی از همان ماشا الله هزاران متفکر و روشفکری که داريم) در ايميلی محبت آميز ضمن تقديم ناسزا های زياد به اينجانب، نوشته اند که گويا من با روشنفکر ها سر ستيز و دشمنی داشته باشم. ايشان با دفاع از آن انقلاب شکومند! اضافه فرموده اند که انقلابشان دزديده شده است!؟ برای ناسزا هايشان که پاسخی ندارم، و فقط از ايشان سپاسگزارم، بقول هم ميهنان خوش ذوق اصفهانی مان : چه خوش اِس دوست مرا ياد کونِد، اِلآ با يه هلِی پوک! اما با اين دو حرف ايشان که گوئيا بنده حقير سراپا تقصير با روشنفکر جماعت دشمنی داشته باشم و اينکه آن انقلاب روشنفکری به سرقت رفته باشد، خيلی خيلی مشکل دارم. اول اينکه اينجانب سوادم هنوز قد نداده که بفهمم چطور می شود آدم روشنفکرباشد اما دنبال ملا بيفتاد!؟ و از تئوکراسی دموکراسی طلب کند، بعد باز هم از رو نرود و دنبال خاتمی روانه شود و حتی امروز هم دنبال مصطفی معين اگر قبول نداريد لطفآ به مصاحبه بابک امير خسروی (چپ با سابقه پنجاه ساله) و ديگر متفکرين اتحاد جمهوری خواهان با دويچه وله گوش کنيد. بشنويد که اين ابرانديشمندان با چه شور و اشتياقی از شيخ مصطفی معين دفاع می کنند، بويژه بابک امير خسروی که معين را رهبر دموکراسی خواهان می خواند. و اما در اينکه آن انقلاب به يغما رفته باشد، فقط يک خاطره می آورم. با اين جمله آرزويی که ايکاش ما اينهه روشنفکر نداشتيم، که اگر نداشتيم، امروز ولايت مطلقه فقيه هم نداشتيم! / 1

در سال پنجاه و هفت، قبل از ورود آيت الله خمينی رهبر کبير روشنفکران انقلابی! در يکی از تظاهرات "مرگ برشاه!" به نفع وی، وانت باری در جلو صف در حرکت بود که آخوند جوانی سوار بر قسمت بار آن ميکروفونی در دست داشت، او هر چه که می گفت جمعيّت بدون انديشه و بی معطلی همان را فرياد کنان تکرار می کردند. صدای شعار وی از چندین بلندگوی بسيار بزرگ اکو دار که روی چرخ های دستی در جلو و ميانه جمعیت در حرکت بود پخش می شد. آن گاری ران که دستگاه آمپلی فاير را حرکت ميداد به ناگاه سرعت خود را زیاد کرد، بطوريکه سیم متصل به ميکروفون آن جناب آخوند کشیده شد. 1
آخوند فرياد زد : سيمو نکش آقا جون، سيمو نکش
جمعیت تظاهر کننده هم فرياد زدند: سيمو نکش آقا جون، سيمو نکش
آخوند : سيمو نکش، شعار نیس
جمعیت اعم از بيسواد و روشنفکر! : سيمو نکش، شعار نیس
آخوند : هيچی نگين بابا جون! سیم داره پاره میشه
جمعیت بلافاصله : هيچی نگين بابا جون! سیم داره پاره میشه
آخوند کلافه شده فرياد می کشد : لا اله الالله
جمعیت هم يکصدا فرياد می کشند : لا اله الالله

www.hezbemihan.org

|

Wednesday, June 15, 2005

 

! معين يک ملا است، نه مصدق

حزب ميهن
امير سپهر


اخلاق داشته باشيد، معين يک ملا است، نه مصدق! 1

در مطلبی نوشتم که اين انتخابات يک نمايش روحوضی لوطی عنتری تمام عيار است. آن مطلب برای شوخی و خنده نبود، بعکس، اين حقيقت تلخ تر از زهر که تمامی مقدرات ميهن پر افتخار کوروش و داريوش و بابک و مازيار، و از اينها مهمتر و نزديکتر کشور محمد رضا شاه بزرگ و مصدق کبير در کف بی کفايت يک روضه خوان پانزده قرانی متحجر قرار گرفته باشد و مشتی عنتر پشمالو چون احمدی نژاد و لاريجانی بچه عراقی و آن بچه چوپان و چند ملای با عمامه و بی عمامه دزد و بوگندوی ديگر هم خود را کانديد رياست جمهوری کرده باشند، به حقيقت که خود زشت ترين توهين و رکيک ترين فحش به ما مردم ايران است. اصلآ نفس وجود اين رژيم يک آب دهان تاريخی بر رخسار فرهنگ و هويّت ملی ما است. اين کشور ناسلامتی پيشينه و افتخاراتی دارد. اين سرزمين آخر تا همين بيست و شش سال قبل يک ابر قدرت فرهنگی و تاريخی بود. نام و اعتباری داشت اين ايران بی پير! قدرت نظامی داشتيم، هيبت و اقتدار داشتيم، پول داشتيم، آبرو داشتيم، غرور داشتيم و يک دنيا احترام اختلافی سياسی هم اگر بود بين شاه و مصدقی بود که هر دو از برجسته ترين شخصيّت های سياسی قرن بيستم تلقی می شدند، نه اينکه عربده کشی ميان يک مشت لات بی پدر و مادر تير خلاص زن. چه بر سر ما آوردند، چه کسانی ما را بدين تيره روزی کشيدند که ما در جهان سکه يک پول شديم. کدام بی وجدان هايی بچه های پر غرور ما را بی گناه اينطور در آتش افکندند. چرا دختر ها و پسر های جوانمان در زيبا ترين سالهای عمرشان بايد اينگونه افسرده و نا اميد باشند. کدام طايفه از خدا بی خبری با دادن وافور و زرورق بدست اميد های آينده اين مملکت اين جوانها را اينچنين پا منقلی و معتاد و خاکستر نشين کرد. کدام بی مروت های نا پاکی کار ما را به اين جا رساندند که جگر گوشه های ما بايد بروند به پيشاور پاکستان و بانکوک و دبی يا عملگی کنند و يا تن فروشی. اگر توی جوان نديدی و يا بياد نمی آوری، من فلکزده و من های هم سن و سالم آخرخود به چشم ديده ايم که قبل از آن بلوای اهريمنی چند صد هزار مرد و زن از همين کشور ها به ميهن ما هجوم می آوردند و با التماس و خواهش از سازمان اتباع بيگانگان ما درخواست اجازه کار می کردند تا بتوانند در ايران نوکری و کلفتی و باغبانی کنند آلوده نويسی را هيچ دوست نميدارم. از به اين و آن پريدن هم خوشم نمی آيد، ولی آخر تحمل هم نميتوان کرد اينهمه تکرار در تکرار ها را. جگر آدمی آتش می گيرد از اينهمه توهين و تحقير، و بد تر از اينها، از اينهمه رسوايی ملی. قلب آدمی می ترکد از دست مشتی انسان پست فطرت تر از اين آخوند های حکومتی که خود را مثلآ سياسی و دموکراسی طلب هم می خوانند. از دست جهل و عناد اين ملا های بی نعلين و دستار که خود را ملّی مذهبی می خوانند و از هر ملای نعلين پوشی متحجر تر و حقه باز تر هستند، از دست آخوند صفت های مذبذبی که با در آميختن چند چيز نا همگون و دوغ و دوشاب با هم و پختن آشی بد مزه و مسموم هم ملی بودن را به مسخره گرفته اند و هم مذهبی بودن را، کسانی که با سوء استفاده از نام مصدق بيچاره جز سنگ اندازی بر سر راه آزادی مردم نگونبخت ايران هيچ شايستگی ديگری ندارند. گروهی پست تر از شيخ و ملا که هر کثافتکاری خود را به پای آن پيرمرد آزاده می نويسند. افرادی بی قابليت و فاقد وجاهت ملی که پنجاه سال است يونجه از آخور مصدقی می خورند که خود آن بيچاره قربانی همين ملا های بی عمامه و برادران عمامه دار و شکمباره و کثيف آنان چون سيد ابوالقاسم کاشانی و بهبهانی و شمس قنات آبادی شد مصدق و شاه اصلآ اختلافی با هم نداشتند، پدران همين ها بودند که با باز کردن پای مذهب و آخوند های طفيلی به سياست و به بازی گرفتن تروريست های فدائيان اسلام در نهضت ملّی باعث نفاق و دشمنی بين آن پير مرد خوب و شاه جوان وطن پرست شدند و از آن زمان تا کنون هم بيش از نيم قرن است با تفرقه افکنی نگذاشته اند آب خوش از گلوی اين ملت بدبخت پائين رود. مگر مصدق اعتقادی به دخالت دين در سياست داشت که اين ريشو های تسبيح چرخان متنفر از کراوات خود را پيرو وی می دانند. او از سن دهسالگی به بعد (از يک قرن پيش) تا سقوط دولتش حتی يک روز هم بدون فکل و کراوات وعطر و ادکلن از منزل خارج نشد. مگر اين مصدق نبود که وقتی مهدی بازرگان را برای وزارت فرهنگ پيشنهاد کردند گفت : (ای امان! اگر اين آدم به آنجا برود، اولين کارش چادر و چاقچور کردن بر سر زنان و دختران ايران خواهد بود!) آنهم در پنجاه و دو سال قبل؟ مگر اين مصدق همانی نيست که وقتی همين ملی مذهبی های کابينه اش و ملا ها از وی خواستند که دولتش چهار اصل اسلامی را انجام دهد، که اجباری کردن نماز در ادارات و اخراج زنان در صدر آن خواست ها بود و مصدق در جواب با طنزی گزنده اظهار داشت : بنده رئيس الوزرا هستم نه رئيس العلما، مثل اينکه آقايون مقام نخست وزيری را با پيشنماز بودن در مسجد باب الحوائج عوضی گرفته اند!؟ آن از سال پنجاه و هفت بود که ما چند جوان به اصطلاح خودشان، نادان و بی تجربه در جبهه ملی به اين کهنه انديشان بی شعور و عقبمانده پر ادعا گفتيم دکتر بختيار را تنها نگذاريد! گفتيم بابا جان عقلتان کجا رفته، مگر ملتی با سوزاندن کشورش و دنباله روی از شيخ و ملا به آزادی می رسد!؟ اما مگر بخرجشان رفت اين نابکاران! کشور را دو دستی تقديم خلخالی ها و رفسنجانی های دزد و پست فطرت و جنايتکار کردند و سپس هم بجای قدردانی يک اردنگی از آنها دريافت کردند همه چيز ايران نابود شد، مليون ها جوانمان کشته و معلول و مصدوم و معتاد و تن و کليه فروش و دربدر و پناهنده شدند و ... نوبت به خاتمی رسيد، باز همين نعش های گنديده سياسی هشت سال هم خود و ملت را مچل اين ملای هفت خط دغلباز کردند. بيست و شش سال رنج زندان و بند و شلاق و و آوارگی و دربدری و هزاران نوع توهين و تحقير ديگر را متحمل شديم، بيست و شش سال تمام فرياد زديم، نوشتيم، روشنگری کرديم تا کمی چشم و گوش اين مردم خوشخيال باز شد و بعد هم در آزمون و عمل بالاخره به اين نتيجه رسيدند که امام زاده ای بنام جمهوری اسلامی تنها معجزاتش زنجير و بند و زندان و آدمکشی و دزدی است. پس از تحمل اينهمه ستم و خون جگر در راه رسيدن به يک بايکوت ملی بوديم که سر بزنگاه، درست در زمانی که ديگر حتی از هر کوره دهات هم صدای تحريم و مشروعيّت زدايی از رژيم بگوش می رسد، بازهم اين پاسداران جهل و نفاق، باورمندان مادون ارتجاعی سياست تاريک و ظلمانی دينی برای انحراف مبارزات اين مردم وارد معرکه شدند، آنهم با پشت پا زدن ده باره به قول و قرارشان فقط در عرض يک ماه آقای عزت الله سحابی و ابراهيم يزدی (از اعضای شورای انقلاب اسلامی آقای خمينی) می فرمايند نيم قرن مبارزه کرده اند، چه مبارزه ای، نتيجه اين مبارزه چيست؟ غير از اين است که با برداشتن يک رژيم ملی و عرفی ولو با ايرادات زياد، نظامی ضد ايرانی و چپاولگر و خونخوار را بر سر کار آورديد. شما اگر مبارزه نمی کرديد ما به اين تيره روزی و بی آبرويی دچارنمی شديم. آقای سحابی در مصاحبه ای در توجيح پيوستن به صف طرفداران مصطفی معين (داماد آيت الله انقلابی دستغيب) و برادر آقای خاتمی (داماد آيت الله اشراقی و همسر نوه آيت الله خمينی) به راديو فردا می گويد "ما اين اعتبار و آبروی خود را گذارده ايم وسط" و دفاع از معين را به نوعی به نام زنده ياد مصدق سنجاق می کند! بنده کم آگاه که نميدانم ايشان اصلآ چرا پای مصدق مرده را به وسط می آورند و از کدام اعتبار سخن می گويند؟ از اعتباری که از تبديل زنده ياد مصدق از يک چهره ملی به يک ابليس مايه نقاق و تشتت بدست آمده؟ از ساختن يک ملا مذهبی از يک مسلمانی لائيک بنام مصدق، يا از ساختن يک جمهوری خواه از مرده يک مشروطه طلب تمام عيار و يا از پا منبر نشينی مفتح و يا اينکه از کشور به ملا ها دادن؟ چون جز اينها چيز ديگری در کارنامه سياه اينها نيست. اگر شرکت در انقلاب ايران بر بادده اعتبار آور باشد که الله کرم ها و مصباح ها از اينها خيلی معتبر تر هستند، و آقای سحابی از کدام آبرو حرف می زنند!؟ مگر انقلاب اسلامی شما که کار دخترانمان را به خود فروشی در دبی رسانده ديگر آبروئی برای ايران و ايرانی باقی گذارده آخر کمی شرف و انسانيّت و جوانمردی هم خوب چيزی است. اگر خود را به لجن آلوده می سازيد، اقلآ به مردگان احترام بگذاريد و شخصيّت آنها را تخريب نکنيد، مقايسه معين با مصدق بزرگترين توهين به مرده اين شخصيّت ملّی است. اين جبهه دموکراسی خواهی را هم که با نيّت تقليد و تقلب از جبهه ملی براه انداختيد هيچ شباهتی به جبهه ملی نيست. اينها همه بهانه است. تنها ترس شما از سقوط اين رژيم است که خود نيز با آن به پايان خواهيد رسيد. زيرا خوب می دانيد که جامعه ايران ديری است که مرز ورود به تجدد و عرفی گرايی را پشت سر نهاده و در يک حکومت سکولار جايی برای تسبح انداختن و حديث خواندن وجود نخواهد داشت. بگذاريد مذهبی و عربی بنويسم که بهتر متوجه شويد : يخشون الناس كخشية الله و يبتغون عندهم العزة! همين/1

www.hezbemihan.com

|

Monday, June 13, 2005

 

بیانیه شاهزاده رضا پهلوی

بیانیه شاهزاده رضا پهلوی

در مورد گردهم آئی برای پشتیبانی از زندانیان سیاسی


خرداد ۱۳۸۴۲۱ یکی از زندانیان سیاسی به نمایندگی یارانش از من خواست که پشتیبانی خود از فداکاری آنان و اعتصاب غذائی که از بیست خرداد شروع می کنند، نشان دهم. من هم از همان روز اعتصاب غذا کردم و به بزرگترین مجمع ایرانیان خارج کشور آمدم تا میان هم وطنانم باشم. آمدم که بگوئیم امروز، ما نه جمهوریخواهیم نه مشروطه طلب. نه چپ هستیم نه راست. نه کردیم نه آذری. نه فارسیم نه عرب زبان. نه لریم نه بلوچ نه ترکمن. امروز همه فقط ایرانی هستیم و برای آزادی همه ایرانیان برخاستیم. تا وقتی که یک ایرانی برای عقیده اش در زندان باشد، هیچ ایرانی آزاد نیست. زندانی سیاسی را در بند کردند برای ارعاب همه ما، تا ترس جای اعتماد به نفس و مهر به یکدیگر در دل ما جا گیرد. تا وقتی زندانی سیاسی هست، نه انتخابات معنی دارد و نه رفراندم. تا وقتی که آزادی بیان و تجمع نیست، چه کسی میتواند مدعی اطلاع از افکار عمومی باشد؟ افکار عمومی قاضی و هیات منصفه دادگاه سیاسی است. بدون آن رقابت سیاسی به کجا میکشد؟ چگونه میدانیم که کدام نظر مقبول مردم واقع شده؟ پس بیائید دوش به دوش یکدیگر برای آزادی زندانیان سیاسی که برای آزادی بیان و تجمع و تحزب در بندند، مبارزه نهائی را آغاز کنیم. مبارزه برای برکناری حکامی ضد ایران و ایرانی، برای یک حرکت ملی و فرا سیاسی. امروز ، ما نه جمهوریخواهیم نه مشروطه خواه، نه چپیم نه راست. امروز همه، مبارزان راه آزادی ایرانیم.
1
<
پاینده ایران

سازمان جوانان نيک ايران
پيرو آيين مشروطه پادشاهی

JNIK@aol.com

|

Saturday, June 11, 2005

 

(3) بزنگاه سرنوشت رژيم ايران

حزب ميهن
امير سپهر

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

به دنبال نه گفتن فرانسوی ها و هلندی ها به قانون اساسی اروپا، دولت انگليس اعلام کرد که همه پرسی در آنکشور را به بعد موکول کرده، آن دولت هيچ تاريخ مشخصی را هم برای اين بعد تعيين ننمود. اين بدين معنا می تواند باشد که انگليس بطور کلی از برگذار کردن اين رفراندوم منصرف شده است. تونی بلر که می دانست مردم کشورش به احتمال قريب به يقين به اين همه پرسی نه خواهند گفت با اعلام به تعويق انداختن همه پرسی با درايّت خود را از يک پرتگاه خطر ناک دور ساخت. بدينسان از سه دولت بزرگ و پيش آهنگ اروپا، حال انگليس است که قوی ترين و با ثبات ترين موقعييت را داراست. زيرا آلمان که در سياستهای داخلی کاملآ شکست خورده و با ميزان بيسابقه ده در صد بيکاری پاييز کارش به پايان خواهد آمد، مردم فرانسه هم به منظور نشان دادن مخالفت خود به نرخ بيکاری دوازده در صدی در داخل و سياست های نادرست بين المللی دست رد به سينه شيراک زده اند
ميزان بيکاری در انگليس کمتر از پنج درصد است و حزب کارگر هم بتازگی برای سومين بار برنده از انتخابات بيرون آمده است. نتيجه اينکه وضع آشفته اروپا و به ثمر نرسيدن آرزوی اروپای يکپارچه و قوی بيش از همه موضع ايالات متحده آمريکا را در داشتن هژمونی بر جهان تقويت و ثبات بخشيده است. در اين ميان بزرگترين بازنده فرانسه است. اما اين تازه شروع کار است، با سوابق و ارتباطات تاريخی که ميان دو کشور آلمان و انگلستان با آمريکا وجود دارد، در نبود چشم انداز روشنی از اروپايی متحد و فوی طبيعی است که فرانسه در آينده از اين هم که هست منزوی تر و ضعيف تر خواهد شد. فراموش نکنيم که از هر پنج آمريکايی يکی آلمانی تبار است و انگليسی ها هم که آمريکايی های صاحب نفوذ و قدرت را پسر عمو های انگلوساکسون خود می داند
اين دو کشور تنها زمانی به فکر کمی خود نمايی در مقابل آمريکا افتادند که پشتشان به تشکيل يک اروپای يکپارچه گرم بود. حال که آن اميد به يأس مبدل شده خواهيم ديد که در آينده اين دو کشور در خوشرقصی برای آمريکا با هم مسابقه خواهند گذارد. همينطور که حال هم شروع شده و تونی بلر و يوشکا فيشر بلافاصله پس از بصدا در آمدن ناقوس مرگ اتحاديه اروپا هر دو بدون برنامه قبلی برای عرض بندگی راهی واشنگتن شدند. اين را نيز بيافزايم که اگر قدرت در آلمان در دست دموکرات مسيحی ها باشد که بزودی نيز خواهد بود، اين کشور را بايد ايالت پنجاه و دوم آمريکا بحساب آورد. برای اينکه بدانيد ميزان وابستگی اقتصادی، تکنولژيکی، فرهنگی و حتی اخلاقی آلمانها به آمريکائيان تا چه حد است يک تکه از مقاله يکی ازمعروف ترين و پر نفوذ ترين نشريات آلمان در ارتباط با رأی گيری برای قانون اساسی اروپا در پارلمان آن کشور (بوندس تاگ) را می آورم. شايد هم برای نشان دادن نا سپاسی ما ايرانيها ! همان ناسپاسی و کينه شتری که سروکارمان را با خامنه ای ها و الله کرم ها و رفسنجانی ها و جنتی ها و حاجی بخشی ها ... انداخت و ما را خاکستر نشين کرد
درحاليکه آلمانها و ژاپنی ها از کمک های آمريکايی که بمدت پنجاه سال کشورشان را در اشغال داشت چنين قدر دانی می کنند، عده ای از هم ميهنان بزرگوار ما که خود را مثلآ فرهيخته هم می پندارند حتی از انسانی خدمتگذار و بزرگ چون رضا شاه پهلوی که ايران را از قعر نکبت و بدبختی بيرون کشيد، به دليل چند خطا به زشتی ياد می کنند. و به علت همان عناد کور وعدم درک مسئوليت تاريخی که امروز هم در مقابل نقش حياتی نوه وی رضا پهلوی دوم نشان داده می شود، شخصيتی که اگر اپوزيسيون با خرد و درک شرايط خطير تاريخی بصورت يکپارچه از وی حمايت کند با کمترين هزينه و در کوتاه ترين زمان ايران را می توان از دست اين ديوانگان جانی و دزد نجات داد. اما کو آن درک مسئوليت و کجاست آن خرد!؟ ای بابا! ... فقط همين را مياورم که
حافظا بازنما قصه ‌ی خونابه‌ی چشم
که بر اين چشمه همان آب روان است که بود
باری، نشريه (بيلد ـ سايتونگ) می نويسد: «معروف است كه حق هميشه با اكثريت دو سوم هر گروه و جمعيت است، ولى اين امر هميشه صادق نيست، چه بعنوان مثال دو سوم جمعيت آلمان نميخواهند كماكان رهين منت آمريكا باشند. ولى انسان نبايد چنين فراموشكار باشد. همه آلمانيها بايد بدانند كه بدون آمريكا احتمالآ امروز نام برلين (خروشچوگراد) ميبود، و باز بدون امريكا هنوز ديوار برلين و سيمهاى خاردار برجا بود. انسان آلمانى ميتواند بدون مك دونالد و كوكا كولا زندگى كند، ولى بدون آزادى و حق ابراز عقيده، و بدون حق انتقاد از هر كس و هر مقامى كه باشد، كه آلمانيها امروز به يمن وجود آمريكا از آنها برخوردار هستند، زندگى ارزش كمترى خواهد داشت. بدون آمريكائيها در آلمان دستور عمومى «سكوت محض» ميبود، حتى براى فكر كردن انسان» 1
پايان نقل نوشته
پيش از ورود به پخش پايانی اين نوشه که مسائل داخلی را شامل خواهد شد، نوشتن چند نکته را بجا ومفيد می بينم، درست است که وقايع اخير اروپا در جهت منافع استراتژيک آمريکا و به نفع مبارزات ما خارج از اعمال نفوذ آمريکا پيش آمد، اما نقش خانم دکتر رايس را در اعتلا و تقويت سياست کشورش نمی بايستی نا ديده انگاشت. از نظر صاحب اين قلم اين زن در حال حاظر خردمند ترين و پر قدرت ترين شخصيت صحنه سياست جهان است. وجود وی در کابينه برای ما نيز تا کنون بسيار سودمند بوده. دکتر رايس از روز اول بدست گيری سکان ديپلماسی خارجی آمريکا رفتاری چکشی و سازش ناپذيری را درمواجهه با حاکمان تهران به اجرا گذارد. اين سرسختی و قاطعيّت وی اگر ديگر کشور ها را ناگزير از حمايت ازمبارزات مردم ما نساخت، دستکم اين مزيّت را داشت که آنها را در حمايت از رژيم لرزان ايران دچار ترديد و مجبور به بازنگری در سياست خود ساخت. اين چرخش در سياست اروپا نسبت به ايران حتی قبل از به حال نزار افتادن اتحاديه اروپا نيز قابل احساس بود
رايس با شجاعت با اشاره مستقيم به خطر ساز بودن رژيم ايران برای امنيّت جهان و همينطور با به چالش گرفتن سياست اروپا با اظهار اين جملات در لندن که (آيا اروپا ايران را متوجه نساخته که در صورت سرپيچی از مقررات سازمان بين المللی اترژی اتمی پرونده اش يکراست به شورای امنيّت فرستاده خواهد شد!؟) و يا اين جمله (وضعيّت حقوق بشر در ايران شرم آور است!) ارو پای غارتگررا بطور جدی متوجه ساخت که ديگر نميشود سر در برف فرو برد و دوران ماه عسل با رژيم ملا ها بسر آمده است
تدابير هوشمندانه او در تعامل با اروپا فقط به اتحاديه اروپا خلاصه نميشود. دکتر رايس که خود متخصص امور سياسی روسيه است و بزبان روسی هم کاملآ تسلط دارد با تماسهای مستمر و چند مسافرت به روسيه آن کشور را هم مجاب به تجديد نظرنموده و عاقبت وادار ساخت که برای نخستين بار رسمآ اظهار کند که (روسيه دليلی نمی بيند که ايران نيازمند چرخه سوخت و غنی سازی اورانيوم باشد!) اينهمه باعث گرديده که رژيم ملا ها آنچنان در صحنه بين المللی بی يارو ياورگردد که تا کنون سابقه نداشته. وضعيّت درون کشور نيز خواهی نخواهی از اين انزوا و بيکسی و در نتيجه ضعف رژيم تأثير پذيرفته و فشار داخلی هم هر روز بيشتر می شود. حال جمهوری اسلامی در لای چکش سنگين بيرون و سندان سخت درون قرار گرفته و در حال بی شکل شدن و خرد شدن است/
1

www.hezbemihan.com

|

Friday, June 10, 2005

 

"شاهزاده رضا پهلوی"اعتصاب غذا

در پشتیبانی از زندانیان سیاسی
شاهزاده رضا پهلوی، به مدت سه روز
دست به یک اعتصاب غذا می زند


فرفکس، ایالت ویرجینیا – ۸ ژوئن۲۰۰۵
رضا پهلوی در پاسخ به دعوتنامه ای که مستقیما از جانب زندانیان سیاسی در ایران تدوین شده بود، با اعلام همبستگی خود، تصمیم گرفت که به مدت سه روز، به یک اعتصاب غذا دست بزند.1
در راستای این دعوت، رضا پهلوی، رهبرمخالفان نظام دین سالار در ایران، چنین گفت:
" همگامی و همراهی با زندانیان سیاسی در ایران، پشتیبانی از جنبش و تلاشی مشروع برای دستیابی به آزادی، حقوق بشر و فرصت های اقتصادی در ایران، اولویتی فراتر از تمامی مرزبندی های سیاسی و ایدئولوژیک دارد."1
روزگذشته، در یک اعلامیه که امضای شمار کثیری از زندانیان سیاسی در ایران را بهمراه داشت، انتخابات ریاست جمهوری ۲۷ خرداد ماه، بعنوان نمایشی « ریاکارانه و غیردموکراتیک»، مردود شناخته شد. در کنار دعوت به تحریم گستردۀ انتخابات، این اعلامیه پس از اشاره به نقض فاحش ومستمر حقوق بشر در ایران، تصمیم دسته جمعی این زندانیان را برای اعتصاب غذا در چهارچوب مبارزاتی بدور از خشونت، بازگو کرد.1
با تاکید برخواست های مندرج در این اعلامیه، رضا پهلوی گفت: « ایرانیان از تمامی اقشارجامعه، خواستار:1
آزادی بیان،1
رعایت صریح و بی قید و شرط حقوق بشر
آزادی یکایک زندانیان سیاسی و
فراهم آوردن بی درنگ شرایطی هستند که به برگزاری یک انتخابات آزاد، عادلانه و شفاف در ایران بیانجامد.»1
این رهبر سیاسی ۴۴ ساله، در هفته ای که گذشت، طی یک کنفرانس مطبوعاتی در پاریس، از ایرانیان دعوت کرد که در ابعادی ملی و گسترده، انتخابات ریاست جمهوری را که قراراست در روز ۲۷ خردادماه برگزارشود، تحریم کنند چرا که آن رویداد جز یک نمایش بی محتوای سیاسی بیش نیست.1
رضا پهلوی که مبارزات بدور از خشونت علیه رژیم دین سالار را رهبری می کند، ولیعهد سابق ایران است. او خلبان پرتجربۀ هواپیماهای شکاری ست که دورۀ تخصصی خود را در پایگاه هوایی "ریس" در ایالت تگزاس بپایان رسانده است. کتاب « نسیم دگرگونی – آیندۀ مردم سالاری در ایران» بقلم اوست. رضا پهلوی فارغ التحصیل رشتۀ علوم سیاسی از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است.1


سازمان جوانان نيک ايران
پيرو آيين مشروطه پادشاهی
JNIK@aol.com

|

Sunday, June 05, 2005

 

! هيهات که جمله گاو نر می دوشند


حزب ميهن

هيهات که جمله گاو نر می دوشند ! 1

1
بی گمان همه می دانند که هوشنگ امير احمدی در تمامی اين سالهای سياه برای حفظ اين نظام تلاش کرده است. وی اصلی ترين مهره گروهی است که در ايالات متحده برای جمهوری اسلامی لابی می کند. امير احمدی که فردی بسيار شهرت طلب و پول دوست است، با جار و جنجال خود را نامزد رياست جمهوری کرد. وی پيش از اعلام اسامی صلاحيت دار ها از سوی شورای نگهبان به صدای آلمان گفت، از آنجا که هيچگاه مخالف رژيم نبوده دليلی برای رد صلاحيت خود نمی بيند. اما علی رغم تملق های فراواننش وی نيز عاقبت جزو آن هزار نفری شد که رد صلاحيّت شدند. انتظار می رفت او که عاشق هوچيگری و شهرت است، پس از رد صلاحيتش جنجال زيادی بپا کند. اما تا امروز که حدود دو هفته از آن زمان سپری می شود، هيچ کس از نامبرده حتی يک گلايه کوچک نيز نشنيدهصحت و سقم اين خبر را نميدانيم، همين اندازه اطلاع داريم که وی پيشنهاد چربی از تهران دريافت کرده. هاشمی رفسنجانی که همه گاه هوشنگ امير احمدی بعنوان دلال وی عمل کرده است، به امير احمدی وعده داده در صورت انتصاب به پست تدارکاتچی از او در کابينه خود استفاده کند. شغل رسمی که رفسجانی برای امير احمدی در نظر گرفته نمايندگی دايم در مقر سازمان ملل متحد در نيويورک است. اين پست اما صرفآ پستی پوششی است، چرا که مأموريت اصلی وی واسطه گری و دلالی برای هاشمی با بخش نرمخو تر سياستمداران آمريکا خواهد بود. بويژه با چند سناتور دموکرات که امير احمدی در گذشته نيز با رشوه های فرستاده شده از تهران سبيل آنان را چرب کرده است. ضمنآ از سوی اطرافيان رفسنجانی به ناصر حجازی نيز وعده داده شده در صورت برنده شدن رفسنجانی سمتی در تربيت بدنی به وی داده خواهد شد. اينهمه در حالی است که انتظار می رود که ديگر بزودی نه از تاک نشانی بر جای ماند و نه از تاکنشان !1

www.hezbemihan.org

|  

( بزنگاه سرنوشت رژيم ايران ( 2


حزب ميهن
امير سپهر

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

اما آلمان، لازم نيست که آدمی تحليلگر و متخصص باشد تا بتواند اين حدس را بزند که دولت ائتلافی فعلی آلمان مرکب از سوسيال دموکراتها و سبز های کمونيست در ماههای پايانی کار خود می یاشد. چرا که شکست حزب آقای شرودر «اس. پ . د» در ايالت کليدی «نورد راين وستفالن»؛ آنهم پس از سی و نه سال و اعلام انتخابات زود رس از جانب بوندس کانسلر شرودر در واقع پذيرش زود رس شکست در انتخابات زود هنگام در پاييز پيش رو است. بدينسان باز هم بطور ساده خانم آنجلا مرکل از (يونيون) را هم از هم اکنون می توان بعنوان اولين زن رئيس دولت در تاريخ آلمان بحساب آورد که در پائيز جانشين شرودر خواهد شد. دولت خانم مرکل از ائتلاف سه حزب تشکيل خواهد شد، حزب خود وی دموکرات مسيحی، حزب سنتی منطقه صنعتی و ثروتمند باواريا، يعنی سوسيال مسيحی و بالاخره حزب کوچک اما بسيار ثروتمند ليبرال های آزاد. و از قضا هر سه اين حزب ها از نزديک ترين دوستان ايالات متحده بوده و طرفدار پر و پا قرص نزديکی هر چه بيشتر به آن کشور می باشند تا بدانجا که تحليلگران سياسی خود آلمان همگی اعتقاد دارند که نامزد کردن خانم مرکل، زاده آلمان شرقی و دختر يک کشيش پروتستان برای اين سمت از سوی بزرگترين حزب آلمان « سه. د. او» در واقع صرفآ به قصد نزديکی هر چه بيشتر با آمريکا و هماهنگی با سياستهای آن کشور بوده است، حزبی که سران استخوان دار آن تقريبآ همگی کاتوليک مذهب هستند. چنانچه اين دو مطلب را نيز بيافزائيم که حزب دوم ائتلاف آتی حتی هيچ ميانه خوشی هم با طرح اروپای يک پارچه ندارد و از مخالفان سرسخت تبديل مارک آلمان به واحد اروپايی يورو بود، و آلمان خواهان داشتن کرسی دائم در شورای امنيّت سازمان ملل است که در اين راه سخت نيازمند حمايت ايالات متحده است، آنگاه به اين حقيقت خواهيم رسيد که فصل ماه عسل سياست آلمان با رژيم تهران بکلی بسر آمده استو سر انجام می رسيم به فرانسه که در حال حاظر بظاهر سر سخت ترين مخالف سياست ايالات متحده و جدی ترين حامی رژيم حاکم بر ايران بشمار می رود. از آنجا که نگارنده يکبار در مورد سياست فرانسه به تفصيل نوشته ام، از تکرار آن مطالب خود داری کرده و فقط به ذکر چند مسئله مهم و اساسی بسنده می کنم. با وجود اينکه فرانسه بدليل سابقه تاريخی قرون گذشته (دوران رنسانس) در زمينه لائيسيته و نهادينه کردن دموکراسی و سرمشق بودن در اروپا هچنان مرجع و شاقول بسياری از تحولات اکنونی جهان در راه مردمسالاری است، ليکن امروزه خود اين کشور با مشکلات عديده ای دست به گريبان است. فرانسه کنونی نه تنها ديگر آن هيمنه و وزن دوران استعماری را ندارد که قسمت عمده افريقا را زير نگين داشت، بلکه حتی اهميّت پايان دوران پس از جنگ عالمگير دوم را هم ندارد که به تبع آن يکی از برندگان اصلی جنگ دوم محسوب گرديد و يکی از پنج دارنده حق وتو شد می دانيم که در ٢٠ نوامبر ١٩٥٣، دين بين فو (با نام رمز: عمليات سگ آبي) مورد هجوم و اشغال شش هنگ چترباز فرانسوي قرار گرفت. در ٧ مه ١٩٥٤، نيروهاي ويت مين بازماندگان اردوگاه محاصره شده را به اسارت گرفتند و چندی بعد ارتش فرانسه با شکست خفنباری آمريکا را در جنگ ويتنام تنها گذارد. درست در همين زمان نبرد استقلال الجزاير بر ضد استعمار فرانسه آغاز می شود. هشت سال بعد يعنی در مارس 1962 فرانسه با شکست مفتضحانه ديگری مجبور می شود استقلال الجزاير را پذيرا گردد. اين تاريخ را بايد پايان دوران استعمار کهنه فرانسه بحساب آورد. از آن پس ستاره اقبال اين کشور افول کرد، چرا که در دوران استعمار جديد (نئو کلنياليسم) اين کشور هم همانند انگليس بعلت ضعف بنيه اقتصادی و عدم هماهنگی خود با سرعت سرگيجه آور تکنولژی از رقابت باز ماند و نتوانست با کشوری تازه نفس و قدرتمند چون ايالات متحده و سپس هم آلمان بر آمده از جنگ رقابت کند انگليس البته با سوابق پدر خواندگی دولتهای بنا شده بر ويرانه های امپراطوری عثمانی و روابط تاريخی با منطقه هندو چين تا حدودی توانست که از اين فاصله بکاهد، اما فرانسه ماند و به خرده پا مبدل شد. در نتيجه مشکل اساسی اين کشور بحران هويت در سلسله مراتب کشور های ابر صنعتی است. آنچه فرانسه را به واکنش در مقابل آمريکا وادار می سازد بيش از آنکه جنبه اقتصادی و نظامی داشته باشد مسئله غرور است. اين جان کندن ها به مثابه عدم پذيرش اين حقيقت تلخ است که آنکشور ديگر نه يکی از ابر قدرت های جهان بلکه يک کشور متوسط از ممالک اروپايی است. تعويض مهره ها در هئيت حاکمه آن کشور از پس شکست در رفراندوم قانون اساسی اروپا آن اندازه در تغيير جهت سياست کلی فرانسه بی اثر خواهد بود که حتی خود فرانسوی ها نيز آنرا زياد جدی نمی گيرند. زيرا شيراک با جابجا کردن سه مهره قديمی، يعنی گماردن دومنيك دو ويلپن به نخست وزيری و نيكولا سركوزی به وزارت كشور و فيليپ دوستوبلازی به مقام وزارت امور خارجه عملآ نشان داد که در بر همان پاشنه قديمی خواهد چرخيد /- ناتمام

www.hezbemihan.org

|

Friday, June 03, 2005

 

انتخابات (رفرم)؟ رفراندوم؟ جنگ؟


نظريه کدام جناح آمريکا پياده ميشود؟


انتخابات (رفرم)؟ رفراندوم؟ جنگ؟


براستی اين موضوع بيشتر سبب نگرانی ما ايرانيان گشته تا دولتمردان آمريکا.1
موضوع به اين سادگی هم نيست که برخی ازفعالان سياسی و ميهن دوستان ايرانی می نگارند.1
زيرا اين درگيری و کِش مَکش ابتدا در ميان صاحبان صنايع جهان و آمريکا مطرح است.1
يکی از اين نظريه ها همان طرح برژينسکی مکار است. او معتقد است نه جنگ نه رفراندوم بلکه
رفرم. آری رفرم. رژيم مدتی است دست به رفرم زده است. او معتقد است می توان هنوز
در درون اين رژيم دست به کارهايی ضد و رفرم کرد. رفرم بجای رفراندوم.1
دوسنان در اينجا اگر دقت کرده باشند می بينند که کلّيه کانديدای رياست جمهوری از جناح راست
هستند. يعنی چه رفسنجانی انجيل بدست رئيس جمهور شود چه معين يا يک جانی ديگر تغييری در
مسير رفرم نخواهد کرد. اگرهر يک از کانديدا بدون انتخاب حد نصاب هم رئيس جمهور شود،1
آيا چه کسی بجز قدرتهای جهانی می تواند در ايران اعتراض کند؟
رفسنجانی از ابتدا روح بی تفاوتی را در ميان مردم رواج داد. حال چه با مواد مخدر چه فشارهای مختلف سياسی اقتصادی. مجلس هفتم هم نمايندگان مجلس به اصطلاح ايرانیان زور چپان شدند و
عملا مردم درون ايران کاری صورت ندادند. رفسنجانی بعنوان پرچمدار اين رفرم که در مراحل
مختلف زمانی به آن خواسته آمريکائيها دست خواهد يافت، اين کاروان را پيش می برد. 1
رفسنجانی خود بخوبی ميداند که محبوبيت ندارد. مجلس هفتم نمونه آشکاری است.1
اگر چراغ سبزی نبود هيچگاه رفسنجانی بخود اجازه نمی داد خود را کانديد کند. البته آنهم با سياست
يک آش در دو بشقاب. ما نمی دانيم که اين چراغ سبز را آمريکا به راست يا به دروغ داده است.1
اگر اين طرح پيش برود (که آمريکائيان از اين طرح چندان بدشان هم نمی يايد) 1
معنايش آن است که اپوزيسيون بايد بگونه ايی در کنار رژيم در داخل ايران با هم زندگی کنند تا در فرصتهای ديگر زمان چه ايجاب کند. منظور جدول زمان بندی شده است.1
شايد بنظر برخی ها اين يک طنز بنظر آيد. اما فراموش نکنيد در جهان سياست امکان هر چيزی
را می توان داد. من پس از مدتها به اين نتيجه رسيدم. حتی اين موضوع را با نوشتن مقاله ايی به اطلاع برخی از دولتمردان آمريکائي رساندم که
شما آمريکا ئيها تنها در جبهه جنگ نيست که اشتباهاً نيروهای خود را بمباران ميکنيد.1
بلکه در جهان سياست و ديپلُماسی برخی از نيروی های دوست را بمباران و قربانی ميکنيد.1
نمونه آن از شاهنشاه آريامهر گرفته تا کشورهای ديگر. به اين شيوه چيزی جز دستپا چـُلُفتی سياسی
نمی توان گفت. به استثنای آنکه برای دست آوردن موقعيت برتر نيروی دوست را قربانی کنند.1
اين خطای ديد چه عمد چه غير عمد امروز هم ادامه دارد. آمريکا هم نياز به يک اصلاحات دارد.1
پس در اينجا فقط کانديدای جناح راست است که تمام کانديدها را از آن خود کرده اند و
به آمريکا چراغ سبز داده شد که اگر شما بخواهيد طرح اول آماده است و
دست اروپائيان هم بدور و بعد از شما قرار دارد. اين اطمينان خاطر را آقای رفسنجانی
به آمريکائيکان داده است. البته خود اين جريان اگر بر سر قدرت بيايد اين زمينه را برای
اپوزيسيون خود آماده خواهد کرد که در درون ايران با جدول زمانی به فعاليت بپردازد.1
زيرا سران رژيم ديگر يک دولت عقيدتی نيستند. همه آنها خود به بزرگترين کارتل های جهانی تبديل
شده اند. چه زمينه ايی از اين بهتر که يک حکومت رشوه گير و رشوه پرداز بر سر کار باشد.1
زيرا يک حکومت تمام دمکرات واقعی نرمش کمتری نشان می دهد.1
البته با يک رنگ آميزی شبه دمکراسی به نمای ظاهری سيستم يا نظام که هيچ منافاتی با طرح خاورميانه بزرگ نداشته باشد. خوب. تا اينجا ما به طرح بخشی از جناح حاکمان آمريکا اشاره کرديم.1
اين طرح حاميان اروپايی هم دارد. بويژه شرکتهای فرانسوی و آلمانی.. حتی روسيه و چين.1
البته اينجا يک جمله از شاهزاده رضا پهلوی را بيان می کنم که شايد کمتر مورد تجزيه تحليل
قرار گرفته است. ممکن است تجزيه تحليل من اشتباه باشد. شاهزاده در جايی فرمودند که پيش شرط رفراندوم آنست که زندانی سياسی نباشد و من هم بتوانم در يک تريبون آزاد حرف خودم را بزنم.1
اين پيش شرط ، شرط سختی برای نظام نيست. زيرا همانطور که گفته شد حفظ سرمايه هنگفت شخصی برای سران رژيم حياتی تر از آن است که تا به حفظ عقيده و اسلام بپردازند.1
بهرحال طرحی است شدنی يا دست کم بخشی از جناح حاکم آمريکا و رژيم آخوندی
اينگونه می انديشند. شايد اپوزيسيون برونمرز اين مسئله را جدی نگيرد ولی برونمرزيها
بدانند که نقش چندانی را نمی توانند در روند سياسی درونمرز ايفا کنند. مهم پذيرش هر چيز
در درون ايران است.1
بايد ديد جهان چه تصميمی می گيرد. گويا تصميم ايرانيان و مخالفان رژيم ترتيب اثری
به آن داده نمی شود. شرط اوّل منافع ابَرسرمايه ها می باشد.1
جناح ديگر سران آمريکا خود بتنهايی
دارای دو طرح هستند. يک طرح رفراندوم و ديگری طرح جنگ است.1
پديده رفراندوم در صورتي انجام می پذيرد که جهان بويژه آمريکا انتخابات ايران را
غير دمکراتيک و ضد انسانی بخواند. که براستی غير دمکراتيک است.1
اين جريان و انديشه جناحی از آمريکائيان به مديريت خانم رايس است البته نه به رهبری او.1
اين جناح بنظر می آيد که اکثريت حاکم باشد. 1
در اين طرح رژيم دارای دو آلترناتيو است.1
بخشی از روحانيون و دولتيان می توانند خونسردانه و بدون خونريزی با مردم و مخالفين هم صدا شوند
و به رفراندوم تن در دهند که خواسته بسياری از خود مردم ايران هم است. يا اينکه
رژيم يا نظام تن به اين رفراندوم نمی دهد. در اين صورت است که آمريکا و هم پيمانان او گزينه سوّم
يعنی جنگ را برمی گزينند. البته اگر مردم ايران برنخيزند.1
در اينجا لازم به يادآوری است که برخی از ايرانيان گمان نکنند که جنگ نمی شود ويا امکان
آن نيست. زيرا فرق است ميان جنگ همراه با گسيل سرباز و نيرو با جنگ مدرن
.(HiTec)
درجنگهای مدرن آمريکائيان قادرند تمامی سيستم يک کشور را فلج کنند بدون آنکه يک کشته هم بدهند.1
جنگ عراق اين موضوع را ثابت کرد. فتح عراق کشته ايی در کار نبود . البته پس از گشودن عراق
جايگزين شدن آمريکائيان بمبگذاری شد و سبب کشته شدن سربازان آمريکايی شد که بحثی دگر است.1
در اينجا اين مهم است که تمام پايگاهای اتمی و نظامی ايران فلج می شود بدون آنکه اصلا آمريکائيان
سرباز خود را گسيل کنند. پس فرق است ميان جنگ کهنه و مدرن.1
نياز به گفتن اين نظريه را در اينجا می بينم. ممکن است محاصره کامل ايران همراه با همان يورش برق آسای نظامی باشد که تمام پايگاهای ايران فلج شود (بالطبع يک سيستم فلج شده نظامی
قادر به پاتک نيست). ممکن هم هست محاصره بدون يورش برق آسا باشد. البته خود بتنهايی
هم فلج کننده است وقتی که رژيم آخوندی نتواند حتی يک قطره نفت صادر کند که باز ممکن است منجر به آغاز جنگ از سوی رژيم آخوندی باشد. احتمال اينکه رژيم گريبانگير شورش مردمی شود
که خواهان سرنگونی رژيم آخوندی هستند . آخوند ها ممکن هر جور دلشان می خواهد
بـُلُف بزنند ولی نيروهای جهانی هر يک برای خود تا اعماق امنيت رژيم جاسوس دارند و
دقيقا ميدانند رژيم دارای چه ابزاری است. اروپا بجزانگليس در جنگ عراق هم آوا با آمريکا نبود
و زيان سنگينی متحمّل شد. اکنون در مقابله با ايران همصدا با آمريکا و اسرائيل هستند زيرا
اروپا تمايل ندارد خود را با نيروی برتر اقتصادی نظامی درگيرکند . در مورد عراق نتيجه آنرا ديد.1
چينی ها و روسها هم هيچگاه برای يک رژيم سُست بنيان که پايگاه مردمی هم ندارد ،خود را درگير
آمريکا نمی کنند. موضوع منافع هر يک از آنهاست.1
زيرا خفه شدن جنبش 18 تير اين موضوع را بما ثابت کرد. آن فرياد را جهان نخواست ببيند و بشنود.1
اما امروز انتظار شنيدن فرياد را دارند.1
در اينجا اينکه کدام گزينه بسود ايرانيان است و ما کداميک را می توانيم برگزينيم بايد اعتراف کرد
که حق انتخاب با ما نيست. در صورتي اين گزينش امکان پذير خواهد بود که ما مردم فعال نه منفعل داشته باشيم.1
ای کاش می توانستيم . اما اينکه بخواهيم بتوانيم و يا اينکه چرا نبايد بتوانيم . همه و همه
در گرو بيداری و خودآگاهی مردم ايران است. اگر اين بيداری و حق طلبی نباشد نتيجتاً حق انتخاب را نيروهای ابرسرمايه وابرقدرت خواهند داشت.1
مردمی که نگويند ما ديگر می ترسيم پا شويم. تا هنگاميکه مردم اينگونه فکر می کنند نبايد
از اين موضوع که چرا نمی توانند در سرنوشت خود حق گزينش داشته باشند عصبانی باشند.1
دمکراسی به رايگان بدست نمی آيد. هر چيز بهايی دارد. بهای هر آزمودن را ميزان دانش
و آگاهای عمومی جامعه تعيين ميکند.1
بقول متل ايرانی . نمی توانيد هم خدا را بخواهيد هم خرما را. تا وقتی به اين روال است تصميم
و اجرای برنامه از جای ديگر است. اين همان مردم بودند که صبح برای مصدق شعار می داند و
بعدازظهر ناسزا می گفتند. بی خبر از آنکه همه چهرها قربانی همين طرحها شدند چون مردم
راه را از چاه دير تشخيص می دهند. مورد ديگری که بايد به آن اشار کرد آن است که ايرانيان
بايد بيشتر اينترناسيوناليستی فکر کنند تا ناسيوناليستی. در غير اينصورت هميشه زيانهای بيشتری
متوجه ما خواهد بود و ايرانيان را از جهان آزاد باز ميدارد. اين موضع بحثی پيچيده دارد.1
در مجموع می توان گفت هيچ چيز جلودار طرح خاورميانه بزرگ نيست و يک حرکت بزرگی است
که در پايان خود قرار دارد.1
پايان طرح خاورميانه بزرگ با تغيير ساختارنظام جمهوری اسلامی به سرانجام خود ميرسد.1
خاورميانه سکوی آينده قطب تجاری صنعتی جهان خواهد بود و ما در آغاز آن هستيم.1
خاورميانه بايد جايگزين اروپا و آمريکای اشباع شده بشود. برای پيشبرد خاورميانه بزرگ
هر راه ممکنه را آزمايش می کنند از مخملين يا نارنجی گرفته تا جنگ. جهانی شدن يک
حرکت اجباری و فرامرزی است. اگر دقت کرده باشيد، ديديد که حتی مصر زير فشار بود که
انتخابات رياست جمهوری برگذار کند و رياست دائمی جمهوری نباشد.1
ما اميدواريم جنبش رفراندوم فراگير شود و اين رژيم با قدرت و اقتدار مردم ايران برکنار
شود. هر روز که می گذرد شاهد يکپارچه تر شدن جبهه اپوزيسيون به رهبری شاهزاده
رضا پهلوی می باشيم. همين موج ديوار رژيم را خواهد شکست. اميدوارم که مردم با
يکبار ديگر 18 تير را تکرار کنند. اميدوارم که مردم ثابت کنند می توانند و می خواهند در سرنوشت
کشور خود و ساختارايران نظر بدهند و در آبادانی آن سهيم باشند.1
در پايان يک مسئله رياضی سياسی مطرح ميکنم و پاسخش را بدوستان واگذار ميکنم. اگر يادتان باشد
آخوند ها به صدام و بِن لادن ميگفتن مُهره آمريکا، امروز البته برادر است. حال اگر صدام و بنلادن آمريکايی بودند و راه جنگ را برای آمريکا هموار ساختند، در ايران جاده صاف کن آمريکا کيست؟؟؟
پرسش سختی نيست زيرا اين معادله دو معلوم دارد و يک مجهول.1
از اهورای پاک خواستاريم که ايرانمان را نگهدار باشد و انديشه نيک و رفتار نيک و کردار
نيک را برای مردم ايران خواهانيم. اميدوارم ايرانيان دررسيدن به آرمانهای دمکراتيک و باستانی
خود کوشا باشند. 1
پيشاپيش ببخشيد اگر جايی در جملات بد چاپ شده باشد.1

سازمان جوانان پنجشنبه 2 ژوئن 05 جعفرزاده

سازمان جوانان نيک ايران
پيرو آيين مشروطه پادشاهی

JNIK@aol.com

|

Thursday, June 02, 2005

 

(1) بزنگاه سرنوشت رژيم ايران

حزب ميهن
امير سپهر


بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست


به نظر می رسد که جهان در حال پوست اندازی است. هر آنچه در هفته های گذشته در سطح جهان اتفاق افتاده، همه در جهت عکس آمال رژيم تهران بوده است. از داخل ايران نيز آنچه بگوش می رسد ديگر نه فغان و ناله بلکه صدای شورش و فرياد است. همه ی شواهد حکايت از اين دارد که کشور ما از تبعات اين دگرگونی های بيرونی و درونی مصون نخواهد ماند. اين که ايران آبستن حوادث بزرگی است را ديگر به وضوح می توان مشاهده کرد. ابتدا فهرست وار به تحولات اخير جهان بپردازيم، وسپس اوضاع درونی و در نهايت تآثير اينهمه بر سرنوشت آينده کشورمان.1
رخداد های چند هفته گذشته در منطقه شرق ميانه، اروپای خاوری و باختری و آمريکای شمالی بطور حتم بزودی بسياری از معادلات جهانی را بر هم خواهد زد، پيروزی دوم حزب کارگر تونی بلر در انتخابات سراسری انگلستان، شکست سياستهای داخلی دولت ائتلافی سوسيال دموکرات گرهارد شرودر در آلمان، عدم پذيرش قانون اساسی اروپای يکپارچه در رفراندومی از سوی مردم فرانسه (و بزودی بطور يقين از جانب هلندی ها)، سياست جديد خارجی و کاملآ کار آمد ايالات متحده، توفيق محمود عباس در پيش برد برنامه صلح با اسرائيل، تخليه تدريجی مناطق فلسطينی از طرف دولت اسرائيل، آزاد سازی زندانيان فلسطينی بوسيله دولت شارون، خروج کامل سوريه از لبنان، پيروزی تقريبآ صد در صدی گروه فرزند رفيق حريری در انتخابات منطقه مهم بيروت، اقدامات بيسابقه سوريه در دستگيری آدمکشان نفوذی به داخل عراق، اقدامات قاطع دولت جديد عراق در راستای ريشه کن کردن تروريسم و بالاخره تعويض حقيقی قدرت در سعودی همه و همه تحولاتی هستند که از تغييرات عمده در سياست آتی جهان خبر می دهند.1
بررسی تآثيرات اينهمه تحول بر سياست آتی جهان در يک نوشته کوتاه نخواهد گنجيد، همانطور که نوشتم مقصود اين قلم محدود کردن تأثير اين دگرگونی ها بر روند اوضاع کشورمان است. می دانيم که آمريکا در جهت پيش برد سياست جهانی خود رژيم ايران را بزرگترين مانع دانسته و خواستار برانداختن آن است. با توجه به همين اصل تحليل را ساده کرده و با قرار دادن سياست خارجی ايران در مقابل سياست جهانی آمريکا، سود و زيان هر يک و يا تقويت و تضعيف هر کدامی از اين دو کشور در برآيند عينی اين رخداد ها را بررسی و نتيجه گيری خواهيم کرد. نا گفته پيداست که امروز اروپا در مقابل آمريکا ازرژيم ايران حمايت می کند. علت آن هم اين است که حاکمان تهران در حال حاظر از ترس آمريکا با فروش ارزان همه چيز ايران در پشت اروپا برای خود جان پناهی خريده اند، اين وضع اما موقتی بود و هست، چرا که اروپا از بسياری جهات نمی تواند که تکيه گاه قابل اعتمادی برای کشوری باشد، بويژه در مقابل آمريکا که خود نيز سخت بدان محتاج است.1
گذشته ار اين، تنوع مليتی و ساختار اقتصادی اين قاره اجازه نمی دهد تا سياست کل اروپا در تعامل با جهان بيرون واحد و حتی هماهنگ باشد. با اين وجود اروپا در برخورد با مسائل بغرنج جهانی برای خود قواعدی دارد. طق همان قواعد بطور سنتی و بر اساس قانونی نانوشته، پس از جنگ عالمگير دوم پيوسته دو کشور فرانسه و انگليس بودنده اند که به دليل داشتن حق وتو، بنيه بالای اقتصادی و توان برتر نظامی خود اين تکه بسيار مهم از جهان را در بحرانهای بزرگ نمايندگی کرده اند، بتازگی آلمان، غول صنعت و اژدهای اقتصاد نيز به جمع اين دو پيوسته و حال هم همين سه کشور به نمايندگی از جانب کل اروپا در حال مذاکره با رژيم ايران هستند. بنا بر اين هر گونه تحول سياسی مثبت و منفی در اين سه کشور بطور قطع بر تقويت و يا تضعيف موضع هر يک از دو کشور متخاصم يعنی ايران و آمريکا تأثير سرنوشت ساز خواهد داشت
با انگليس شروع می کنيم، چنانچه به هر يک از کتابهای « تاریخ مناسبات سیاسی ایران و انگلیس » از دکتر محمود، «سیاستگران دوران قاجار» از خان ملک سا سانی، « بازیگران عصر طلایی » از ابراهیم خواجه نوری، « حقوق بگیران دولت انگلیس» از اسماعیل رائین و هم چنين به ديگر مقالات وی و علی آذری و ابوالفضل قاسمی ... و تحليلها و کتابهای پژوهشگران خارجی نگاه کنيد در تمامی آنها اين نظر واحد را خواهيد يافت که انگليس کشوری است که از روز ازل سياستی چند گانه داشته است. اين کشور حتی در هنگامه جنگ با کشور ديگری نيز هميشه با جناحی از دشمن مراوده و بده بستان داشته. چه در طول حنگ اول که با عده ای از پاشا ها و پايوران عرب درون خليفه گری عثمانی رابطه داشت، چه با چند ژنرال نازی در جنگ عالمگير دوم، چه در جنگ ظفار و ماجرای جزاير فالکند ... و چه حتی در دو جنگ اخير به همراه آمريکا با طالبان و رژيم صدام حسين.1
علی رغم همه ی اينها اما اين کشور بدلايل تاريخی و حتی قومی پس از جنگهای استقلال آمريکا هرگز به سود هيچ دولتی در منازعه ای مستقيم وارد نشده است که طرف مقابل آن دولت ايالات متحده باشد. من خود در مقاله ای ادعا کرده ام که انقلاب ايران را می توان بنوعی انتقام انگليس از آمريکا دانست، هنوز هم همان اعتقاد را دارم. انگليس دولتی است طمعاع با بلند مدت ترين و سنگين ترين پرونده استعماری. اين کشور در رقابت مرزی نمی شناسد، کمک به انقلاب ايران را هم بايد در همين چهار چوب رقابت اقتصادی دانست، زيرا که پس از سقوط دولت زنده ياد دکتر مصدق که هر دو کشور در آن نقش داشتند، آمريکا بطور کلی آن کشور شريک را کنار گذارد و به مدت بيست و پنج سال خود به تنهايی بازار ايران را قبضه کرد. منظور نويسنده از بيسابقه بودن تقابل انگليس با آمريکا در قالب برخوردی نظامی است نه بر خوردی بازرگانی. اطمينان داشته باشيد چنانچه کار آمريکا برای حذف رژيم تهران به تهاجم نظامی کشد، بدون شک انگليس در کنار آن کشور خواهد بود.1
چنانکه احزاب مخالف تونی بلر نيز در رقابت های انتخاباتی بار ها بطور عريان به اين واقعيّيت اشاره کردند. از اينروی پيروزی بلر، که دوستی نزديکی نيز با بوش دارد در انتخابات اخير انگليس يک پيروزی کليدی برای سياست خاورميانه بزرگ پرزيدنت بوش نيز محسوب می شود. علی رغم هو و جنجال و اينکه بسياری انگليس را بزرگترين حامی رژيم ايران می دانند، نويسنده با توجه به فاکتهای مختلف اين تحليل و برداشت را قبول ندارم. معتقدم انگليس در تعامل با رژيم ايران بيش از آنکه اروپا را در نظر داشته باشد، خواست آمريکا را راهبری می کند، اما با برنامه ای حساب شده و قدم به قدم. نفس وجود انگليس در ميان مذاکره کنندگان اصلی با نمايندگان رژيم ملا ها خود امتياز بزرگ ايالات متحده در رقابت با اروپا بر سر آينده ايران است. هم امروز اگر انگليس مجبور باشد از دو جبهه اروپا و آمريکا يکی را انتخاب کند، بلا درنگ در کنار آمريکا خواهد ايستاد، با وجود اينکه بلحاظ جغرافيايی خود در اروپا قرار دارد ! / ـ نا تمام

چهار شنبه 11 خرداد 1384 [2005.06.1]1

www.hezbemihan.org

|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker