آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Thursday, March 31, 2005

 

...سخنی با امضا کنندگان

حزب ميهن
امير سپهر

سخنی با امضا کنندگان بيانيٌه تحليلی پانصد و شصت و پنج نفره



اين روز ها در داخل ايران بازار گردآوری امضاء و تومار خيلی داغ شده است، متن است که يکی پس از ديگری نوشته و به توشيح جمعی می رسد، عده ای فرصت طلب اينسوی مرز هم که شخصآ دستشان از ايران کوتاه است و قادر به چيدن خرما از نخيل تخيلی نيستند، به محض صدور اين سوزنامه ها و اندرزنامه ها فورآ بر روی موج پريده و خود را در جمع اميرطومارها جا میزنند که مبادا فردا روز کامشان از حلاوت خرما هايی که هنوز حتی نهال آن نيز کاشته نشده بی نصيب ماند. مصاحبه پشت مصاحبه و تحليل تمجيد آميز است که مرتبآ در مورد اين انشاء ها ارائه ميشود. اينهمه در حاليست که هيچ نيرو و تشکيلات بين المللی و يا دستکم هيچکدام از نمايندگان افکار عمومی حتی يک کشور خارجی (رسانه های جمعی) از اين طومارچی های عزيز ما سئوال نميکند که ای عموها اصلآ خرتان به چند است. حمايت که سهل است، دريغ از يک بازتاب و توجه جهانی. 1

صرف نطر از بخش های فارسی راديوهای کشورهای خارجی که برای مردم خود ما برنامه می فرستند تا آنجاکه اينجانب اطلاع دارم هيچيک از اين متون بزبانی ديگر ترجمه نشده و در هيچکدام از رسانه های معتبر جهانی هم درج نشده است. طبيعی است وقتی اصلآ متن و يا درخواست مساعدت و همياری در کار نباشد اظهار نظر و حمايتی هم در کار نخواهد بود. پس جای شگفتی ندارد، قصور از جانب جهانيان نيست، ايراد ازخود کسانی است که متاسفانه بجای ارائه يک سند ملی و يا پلاتفرم زنده و پويا با قانونمندی مشخص و جهان آشنا خود را بيخودی به خطر افکنده و يک انشاء سوزناک و بی خاصيّت را بيرون داده اند. از اينروی اينگونه متون کلآ ارزش درج ندارند. هر متن و پلاتفرمی آنگاه در جهان بازتاب پيدا کرده و حاميان خود را می يابد که ضمن تعيين ضرب العجل برای طرف مقابل برای گردن نهادن به درخواست، مکانيزم و اقدام عملی مشخصی را نيز جهت نيل به مقصود در پی داشته باشد. اين اصل حتی در مورد اضافه حقوق خواستن چند کارگر نيز صادق و جاری است. بزبانی ساده تر يک درخواست نامه بهبود شرايط کار و يا افزايش دستمزد آنگاه جدی گرفته ميشود که در آن تهديد به اعتصاب در صورت عدم موافقت با درخواست در يک چهارچوب زمانی نيز گنجانده شده باشد. هشدار برای بايکوت و يا سابوتاژ مهم ترين شرط اعتبار هر اعتراضنامه و يا درخواستنامه ای است. 1

ميدانيم که معتبر ترين متنی که تا بحال صادر شده موسوم به بيانيه تحليلی پانصد و شصت و پج نفره است، علی رغم اميدی که پاره ای در داخل و خارج به اين متن بسته اند، ازهم اکنون با قاطعيّت ميتوان حدس زد که اين انشاء نيز به سرنوشت همان طرح رفراندوم کذايی گرفتار خواهد شد. زيرا اين يکی نيز فاقد اصلی ترين بخش يعنی چگونگی مرحله اجرايی است که خود به مثابه سند اعتبار يک چنين رنجنامه ملی و داد خواهی مردمی است. چنانچه در اين بيانيه مهلتی برای رژيم تعيين شده بود و پس از انقضای آن فقط يک سوم از آن پانصد و اندی نفری که متن را امضاء کرده اند در جايی (مثلآ يک دانشگاه) دست به تحصن میزدند رژيم پانزده روز هم دوام نمی آورد. جمهوری اسلامی دو راه بيشتر نداشت، اگر دست به حماقت زده و يکجا اين همه افراد شناخته شده را دستگير می کرد در حکم اين بود که سند دفن خود را شخصآ امضا کند، زندانی کردن بيش از يکصد و هشتاد تن وزير و وکيل و استاد دانشگاه سابق غوغايی در جهان بپا می کرد. اعتراض و فشار بومی و جهانی متعاقب چنان لرزه ای بر ستونهای سست رژيم می انداخت که اگر آنرا ساقط نمی کرد يقينآ به نيمه مرده ای مبدل میساخت، اگر هم دستگير نمی کرد باعث ميشد معادله قدرت به نفع مردم بهم بخورد و آنها را به ميدان کارزار آورد. اين ميتوانست همان جرقه اصلی انقلاب مسالمت آميز باشد، که سرانجام آن هم بدون شک فروپاشی رژيم بود. 1

يکصد سال پيش که هيچ خبری از انقلاب مخملين و اعمال اين روشها نبود پيشينيان ما مرحله عملی انقلاب مشروطه را هم با درايّت همين گونه آغاز کردند. سردمداران آن نهضت ملی خوب می دانستند که ايجاد تحول و دگرگونی نهايتآ در گرو اراده و عمل است نه پيگيری نامه پراکنی های آخوندزاده و ملکم و کرمانی و طالبوف و مراغه ای. تومار نويسی و جمع آوری امضا و مصاحبه برای زمينه چينی امری ضروری است، اما بسنده کردن صرف به اين اقدامات صوری و طومار پراکنی خشک و خالی به پشيزی نمی ارزد. ما ديگر در دهه پنجاه و شصت ميلادی نيستيم، چنين روشهايی مربوط به دوران سولژنتسين و ساخاروف و پاسترناک و واسلاو هاول ... (جنگ سرد) بود که گردش اخبار بسيار کند و رسوخ در افکار توده های غافل و بی خبر نگاهداشته شده کاری سخت و پروسه ای طولانی مدت بود. موسم آن روشها مدتها است که به سرآمده. زمان زمان اينترنت و ماهواره است و گسترش فرهنگی جهانشمول که هيچ دستگاه پارازيت و مرزبان و پليسی هم جلودارش نيست. امروزه در حاليکه شايد بيش از شصت ـ هفتاد در صد از سلسله جنبانان اپوزيسيون پير ما کوچکترين آشنايی با کامپيوتر و اينترنت ندارند، همين درصد از جوانان ما برای خود وبلاگ و يا صفحه اورکت شخصی دارند. 1
صد البته که پيش زمينه هر حرکت اجتماعی سياسی بستر سازی از طريق روشنگری و نگارش مکتوب های سرگشاده و تئوری سازی است، اما جامعه جوان، آگاه، کاملآ عرفگرا و ملتهب ما ديری است که اين مراحل را پشت سر نهاده، اپوزيسيون ايران است که متاسفانه بدليل تفاوت نسل از قافله خيلی عقب افتاده. اين اپوزيسيون سنتی بعلت کهولت و فرسودگی نه تنها نميتواند فاصله خود را با نسل جوان و پر انرژی غالب کمتر کند بلکه روز بروز هم عقب تر و عقب تر می افتد. تمامی تحولات بزرگ اجتماعی اگر با فکر جوانان نبوده ليکن بدون استثنا بدست آنان انجام گرفته است. جوان وقتی وارد صحنه می شود که ديگر در زمينه تئوريک کاملآ به مرحله لزوم حتمی به تغيير رسيده است. اگر می بينيم که ميل بچه های ما به اجرا و عمل چند ده برابراقبالی است که به مباحث تئوريک نشان می دهند، ناشی از اين حقيقت است که آنها خيلی بيشتر از پير ها به لزوم ايجاد تغييرات بنيادين رسيده اند.1

نيازهای يک جوان هزار برابر يک پير است. حتی يک جوان ظاهرآ غير سياسی ايرانی صد ها برابر بيش از هر پير سياسی از دست اين رژيم به تنگ آمده است. زيرا به هر طرف که می چرخد يک تابلوی ورود ممنوع را در مقابل خود می بيند. همين است که امروزه ملت جوان ما در هر فرصتی اين آمادگی خود برای ورود به فاز عملی را به وضوح نشان می دهد، خواه درمراسم باستانی و ملی چون چهارشنبه سوری و نوروز و سيزده بدر و مهرگان و فوتبال و قلعه بابک ... خواه در قالب نرم شکستن های مداوم چون به چالش گرفتن حجاب اجباری و پوشاک و آرايش شاد و به هيچ انگاشتن ارزشهای دينی چون گناه بودن معاشرت با جنس مخالف و شام غريبان ... که رژيم به دروغ مشروعيّت خود را در پاسداری از آنها توجيح ميکند. 1

نتيجه اينکه هزار طرح تئوريک وفلسفه بافی و نامه پراکنی و طومار نويسی در مقابل يک اقدام عملی شما به هيچ نمی ارزد. امروزه در حاليکه حتی نيم جمله ای هم راجع به اين طومار ها در هيچ نشريه بين المللی نميتوان يافت، تمامی آنها حرکات زنده چهارشنه سوری و اعتراضات پس از بازی فوتبال را با عنوانهای درشت درج کرده اند. هر تحليلی هم که از سوی تحليگران برای تحول طلبی مردم به رشته تحرير در می آيد منبعث از اقدام عملی و نشأت گرفته از همان حرکات اعتراضی است. گرچه در فضای رعب آور و بيدادگستری داخل نفس نگارش اينچنين بيانيه هايی نيز نشانگر تهور و خطر کردن شماست، اما اين اعمال متاسفانه هيچ کمکی به رهايی مردم و آزادی ميهن شما نخواهد کرد. مبادا مرتکب اين اشتباه شويد که خطر نوشتن طومار کمتر ازاقدام عملی است. اطمينان داشته باشيد که رژيم اگر پابرجا بماند به موقع خود به صورت انفرادی و با پرونده سازی های غلط انداز از تک تک شما انتقام خواهد گرفت. چانچه حتی خواستار مصون ماندن از عواقب سخت اين نامه پراکنی های خود هم که هستيد با روی آوردن به اقدامی عمل به پيشواز رفته و با جهانی کردن مسئله آينده خود را بيمه کنيد. هرچه اين مسئله در جهان انعکاس بيشتری پيدا کند شما به همان نسبت در آينده از انتقام ايمن تر خواهيد ماند. 1

همانگونه که اشاره شد در بيانيه شما هيچ اشاره ای به پايمردی تا تحقق خواستهاتان (که همانا خواست ملت ما نيز هست) وجود ندارد. بديهی ترين و يا بهتر است که بنويسم طبيعی ترين تصور نويسنده اين است که شما اين بيانيه را صرفآ بعنوان سندی برای ثبت در تاريخ نگاشته ايد. اگر با اين نيّت بوده ايکاش که اصلآ اينکار را نمی کرديد، چرا که اقرار به آگاهی از نابودی حتمی کشور در آينده و بسنده کردن فقط به يک امضاء و ديگر هيچ، شما را از مسئوليت مبرا نميکند، بعکس اين اظهارنامه مستند و ماندنی و بی عملی در مواجه با اين خطرات در کمين ملک و ملت تصاويری بسيار ناپسند را از شما در تاريخ مهنمان بجای خواهد گذارد. 1

بزرگواران، حال که شروع کرده ايد چرا نمی خواهيد شخصآ به اسنادی در تاريخ ملت درد کشيده خود مبدل شويد! آنهم اسناد آزادی ملت ايران و شناسامه مبارزاتی نسلهای آتی خود و مدارک گردنفرازی اين مرز و بوم کهن. يک سوم از شما ميشود يکصدو هشتاد و هشت نفر، آيا نميشود که روزی را برای شروع حرکت عملی برای آزادی ايران تعيين کنيد و درمکانی حتی دور از تعرض گزمه های رژيم (مثلآ دفتر سازمان ملل در تهران يا سفارت سويس) يکصد و پنجاه نفر پيرترين های شما (يعنی حدود يک چهارم امضا کنندگان) دست به تحصن بزنيد و از ملت هم بخواهيد که در داخل و خارج به اين حرکت ملی بپيوندند. ايمان داشته باشيد که جوانان ما، آن ميليونها دختر و پسر پرشور و با شهامت ايران و بويژه دانشجويان هرگز شما را تنها نخواهند گذارد. آنها انتظار چنين کارهايی را از شما بزرگتر ها دارند نه نامه پراکنی وتئوری پردازی. همگی خوب میدانيم که رژيم در حال حاظر آنچنان زير ذره بين است و بقدری آسيب پذير که نه توان برخورد با شما را خواهد داشت و نه تاب مقاومتی حتی يک ماهه. شما شروع کنيد جوانان خود کار را به سرانجام خواهند رساند. بيشترين شما بويژه کهنسالان خود را پيرو زند ياد دکتر محمد مصدق می دانيد، مانند يک فرزند بشما ياد آور می کنم که او همه ی توفيق خود را مرهون موقعيّت شناسی وعملگرايی و جسارت خود بود. اگر براستی پيرو او هستيد اين گوی و اين ميدان. تاريخ ايران در انتظار شما است !
1

يازدهمين روز از فروردين ماه 1384
سی و يکم روز مارس دوهزاروپنج ميلادی
www.hezbemihan.com

|

Monday, March 28, 2005

 

...بر چنين ملت و گور پدرش

حزب ميهن
امير سپهر


بر چنين ملت و گور پدرش ...1

عمدآ قسمتی از مصرع شعری از ميرزاده عشقی را برای اين نوشته انتخاب کرده ام، اول اينکه بگويم اگر بهرنگی شنا ندان و تختی سير از زندگی و شريعتی ويسکی خور و سيد مصطفی خمينی پرخور بدست مأموران ساواک شهيد شدند، عشقی هم بدست مأموران سردار سپه کشته شد. دوم اينکه اين شعر مناسب امروز ما است نه آن دوران که آغاز اوج گيری کشور و ملت ما بود. ای مرده شوی اين اسطوره سازی های ما را ببرد که همه چيز در نزد ما مطلق است.شخصيْت ها يا صدر در صد خائن هستند يا فرشته. مثلآ اگربنويسم درست که عشقی نسبت به سن و سال خود شاعری بی نظير و وطن پرستی افراطی بود اما درمورد رضا شاه اشتباه ميکرد، خيلی ها فغانشان برخواهد خاست. اما چه باک، گفتنیها را بايد گفت. شاملو نيز در حاليکه همه پريا (پری ها) شير و موز رايگان می گرفتند شعر پريا گشنتونه، پريا تشنتونه را سرود، همينطور کاملآ بيجا بود آن چرتی که فرهاد خواند، جمعه ها خون جای بارون می چکه، در زمانيکه جمعه ها شادی از آسمان می چکيد، و هزار کار نا بجای ديگر. 1
اينهمه از اين ناشی ميشود که ما هرکسی که شعری میسرايد و داستانکی سر هم می کند را به خطا روشنفکر بحساب میآوريم. ديروز همه ی کاسه کوزه ها را بر سر شاه و وزير می شکستند، معتقد بودند اگر شاهی در ميان نباشد ايران به بهشت مبدل خواهد شد. می گفتند شاه خائن مجال نمی دهد که روشنفکران ملک و ملت را به رشد و رفاه وآبرو برسانند. امروز بيست و شش سالی است که ديگر شاهی در ميان نيست، اما کشور وملت بجای رشد حداقل دوقرن عقب گرد کرده است. حال درتوجيح اينهمه عقبماندگی و بدبختی که گريبانمان راگرفته، مرتبآ از اين و آن می شنويم که گويا روشنفکران ما خائن و وطن فروش باشند و خيانت آنها ما را به اين روز سياه نشانده، عزيزان من، بيائيد تعارف را کنار بگذاريم، شما را به وجدان و شرافتتان کمی بيانديشيد و ببينيد که آيا ما اصولآ روشنفکر داريم که خيانتی هم کرده باشد؟
آخر اين روشنفکر های خيانت کرده کدام ها هستند؟ همان موجودات مفلوک هپروتی که تصور کردند با خواندن چهار جلد کتاب فوری به دانشمند مبدل شده اند و در آستانه هزاره سوم همپالکی حسين الله کرم ها شدند و با کشورسوزی استقلال آزادی جمهوری اسلامی را نعره زدند، يا اين مريدان آبرو باخته ديروز خاتمی و يا لاابالی های بزدل و بی وجودی که اين روزها امضا پراکنی را جايگزين کار جاندار سياسی کرده اند؟ گر چه شخصآ از اين ملاهای دزد و آدمکش نفرت دارم ليکن اجازه دهيد شرافتمندانه بنويسم که مشکل اصلی ما حتی از اين اوباش عمامه بر سر هم نيست که هزارسال از زمانه عقب هستند چه رسد به شاه بيچاره که قصد داشت به ضرب دگنک و اردنگی ما را به جلو راند. مشکل ما از روشنفکر است اما نه از خيانتش که از نداشتنش. ما کجا و روشنفکر داشتن کجا! اين چگونه روشنفکری است که هر تحليلی که ارايه می دهد و هر گونه موضع گيری که می کند اشتباه از آب در می آيد و بجای آنکه پيش آهنگ حرکتهای اجتماعی سياسی باشد طفيلی وار خر خود را لنگ لنگان بدنبال توده می کشد و لاشه خور حرکتهای خود جوش مردمی است.1
حال چرا نوشته ام را ايچنين آغاز کردم؟ هم ميهن بزرگواری با ارسال ايميلی سرشار از مهر ضمن طرح سئوالهايی نوشته اند چون با تنی چند از روشنفکرها آشنايی نزديک دارند، متوجه شده اند که بيشتر آنان دل خوشی از من ندارند، اين هم ميهن گويا در همين ايام نوروز در محفلی تشريف داشتند که بقول ايشان بيشتر روشنفکران نيز در آنجا جمع بوده اند، ايشان از جانب هيچ کدام التفاتی نسبت به اينجانب را مشاهده نکرده اند. اين بزرگوار دلسوزانه به بنده توصيه کرده اند که با روشنفکرهای قديمی ارتباط بيشتری داشته باشم و در نوشته هايم کمی مراعات حالشان را بکنم. چون آنها عمری مبارزه کرده اند و در حکم پدران ما هستند. اين را نيز نوشته اند گويا عاليجنابی که تمام افتخارشان روزی دو هزار بازديد کننده از سايتشان است که نوشته هايشان را به قصد خنده و تفريح می خوانند، بديگران می گفتند که کار سپهر بردی ندارد زيرا در روز حداکثر صد خواننده بيشتر ندارد ...1
اول اينکه خداوند عزّ و جل را هزاران بار شکر، من اين دوست نداشتنها را نعمتی می دانم. معلومم می شود که محبوب کسانی نيستم که هفتصد بار مردم را به اشتباه افکندند و حتی شعور و شرف يک نقد از خود را هم ندارند و حداقل از اين نسل جوان و قربانی يک معذرت خواهی ساده هم نمی کنند. در ثانی چنانچه آنجناب و دوستانشان تعدد بازديد کننده را به حقانيّت و يا متفکر بودن خود تعبيرميکنند خوشا بحالشان با اين دو مثقال مغزشان، ارزانيشان باد اين افتخار! بنده اگر بتوانم ماهی نظر پنج نفر بازديد کننده جديد را به نوشته هايم جلب کنم خود را بسيار موفق خواهم دانست. چرا که نوشته های من اصلآ بدرد خيلی ها نمی خورد. اينجانب بدنبال يافتن همفکر هستم نه خواننده و يا شهرت و مقام. و اما پرسش ها، از آنجا که سئوالات ايشان نيز در همين زمينه است و جنبه عمومی دارد، نويسنده پاسخ آنها را نيز بصورت باز ميدهم، با اين اميد که شايد نکاتی در اين مطلب برای ساير هم ميهنان نيز روشنگرانه و ای بسا سودمند و چاره ساز افتد. ايشان نوشته اند که گويا اينجانب با روشنفکران نسل گذشته سر ستيز داشته باشم و علت آنرا جويا شده اند؟
گرچه تا هميجا نيز شايد به اين سئوال پاسخ داده باشم اما در توضيح بيشتر بايد بنويسم که حرف من اين است کسانی که نسخه می نويسند و دارو تجويز می کنند بايستی مسئول عواقب آن نيز باشند. مردم خردمند ما بويژه نسل جوان بايد با پيشينه سياسی گروهها و افراد کاملآ آشنا شوند. شخصآ اين کار را وظيفه و روشنگری ميدانم. با اين خواست قلبی که مبادا باز هم عده ای فريب اين تباهکاران رابخورند، که اينان سياه ترين پرونده سياسی را دارند. حال اگر نقد بی لياقتی و عدم توجه و مسئوليّت ناشناسی را ستيز بحساب آوريم، در اينصورت بله بنده با افرادی که از سرنابخردی ملت و کشور ما را نابود کردند سر ستيزدارم، آنهم شديدآ. مرا با مردمان عادی کاری نيست، آنان را نه تنها مقصر نمی دانم که حتی قربانی هم بحساب می آورم. متاسفانه يا خوشبختانه شخصآ که هرگز نتوانسته ام بپذيرم افرادی که دنبال آفای خمينی راه افتادند اصلآ آدمهای روشفکری بودند. ما هر بلايی که بر سرمان آمده ازهمين طايفه است، يعنی به اصطلاح نخبگان، اينان تا بحال که چيزی جز بدبختی و گرفتاری برای ما نداشته اند. استقرار جمهوری اسلامی و به قدرت رساندن ملا ها تنها ثمره درخشان افکارمترقی و کوششهای چند ده ساله همين ها است که مردم ما آنها را نخبگان و روشنفکران جامعه ايران بحساب می آورند. 1
آقای خمينی در سال 57 وعده هايی ميداد که مرغ پخته را نيز به خنده وا ميداشت، اما مردم عوام چه تقصيری داشتند ؟ آنها نه از سياست سر در می آوردند، نه از علم اقتصاد و نه اصولآ ميدانستند که انقلابی بی هدف و فقط از روی نفرت چه خانه خرابی هايی ميتواند ببار آورد. اما انتظار تعقل از کسانی که خود را آگاه و پيش آهنگ فکری جامعه می پندارند که ديگر توقع بيجايی نيست. اينها اگر هم قادر به جلوگيری از آن لغزش بزرگ و خانمانسوز تاريخی نبودند، حداقل خود نميبايستی به دنبال ملا ها و الله کرم ها بيافتند. و حال آنکه ميدانيم خود همين متفکرين زمينه ها و اسباب اين لغزش فاجعه بار تاريخی را فراهم ساختند. اين فرض را بپذيريم که اصلآ از نظام عرفی گذشته ديکتاتوری تر در جهان وجود نداشت، آيا حتی پذيرش اين فرض ميتواند دنباله روی از مصباح ها و جنتی ها و حاجی بخشی ها را توجيح کند، آنهم از سوی انديشمندان يک جامعه ؟ اين نخبگان لختی انديشه نکرده و از خود نپرسيدند که آخر آنچه اين ملای روستايی ميگويد اصولآ تحقق يافتنی است، آيا دين و آزادی و دموکراسی از يک خمير و تنور هستند و ميتوانند به آشتی برسند؟
اين انديشمندان امروز هم خجالت نمی کشند و بجای نقد افکار خود، فريبکارانه خمينی و خاتمی را خائن و مسول تمامی اين بيچارگيها ميخوانند. خمينی آخر چه خيانتی کرد؟ او ملای بيسواد و کينه توزی بود که قدرت ميخواست. هر کسی که قدرت بخواهد طبيعی است که يک مشت شعار فريبا و دروغين ميدهد. اين آخوند تصور ميکرد که با جنايت که بدان نام کشتن مخالفان حکومت الله را داه بود ميتواند جامعه مرده و بی روح و طالبانی خود را استحکام بخشد که البته موفق هم بود. از او بيش از اين انتظار داشتن است که اگر سفاهت نباشد جهالت است. اولآ که روشنفکر حداقل بايد اين مختصر را بداند که در عالم سياست اشخاص فقط مهره هستند و دل کندن از شخصی و دل بستن به شخص ديگری هزاران فرسنگ از خرد سياسی فاصله دارد، اما گيريم که اين ابر انديشمندان در يک شرايط خاص فريب خمينی را خوردند و وی خائن از آب در آمد، اما اين بزرگان به همان امام و انقلاب شکوهمند بسنده نکردند که.1
ايران هنوز از جراحات زخمهای عميق 57 خونچکان بود که ملای ديگری از شاگردان ممتاز همان امام ضد ايرانی در صحنه ظاهر گرديد، درست با همان وعده ها اما با استفاده از واژگانی متفاوت. و باز همان شعبده بازی ها، سيد محمد خاتمی با لبخندی مليح به دلبری و طنازی آنچنان عقل و هوشی از متفکرين ربود که تمام اين دانشمندان شهير اصلاح اين نظام از سر تا پا تحجر و جنايت و تبديل آن به رژيمی کاملآ دموکرات را در يک قدمی ديدند. داريوش خان وزير با 50 سال سابقه کار سياسی و مطبوعاتی او را گورباچف ناميد ( نگاه کنيد به نشريه شماره 19 راه آينده )، حسين خان راديوچی امروز و از سينه چاکان سابق خمينی، فردی که او نيز به تعداد همين سالها سابقه مطبوعاتی و برنامه سازی دارد وی را گاندی معرفی نمود؛ ديگری که مقيم خيابان شانزه ليزه پاريس است و خود را زرتشتی تصور ميکند و چند کتاب در مدح و ثنای خرد ايرانيان نگاشته، شخصآ آنچنان بی خرد شد که کار رژيم را تمام شده پنداشت و با درج يکصد آگهی شادباش به خاتمی در روزنامه ها تدارک بازگشت به ايران و کانديد خود برای رياست جمهوری آينده را فراهم ساخت.1
روزنامه نگار شهير ما (که بی عشق عمامه داران زندگی را حرام شمارد و روزی عاشق عبدالله نوری گردد، دگر روز کشته مهر موسوی خوئينی ها و زمانی هم دلداده يوسفی اشکوری و امروز هم سرگشته سودايی سازگارا) آنچنان به کمند زلف چليپای خاتمی گرفتار ميايد که قرار و آرام از کف ميدهد و شب و روزش به تمجيد از معشوق سپری ميگردد. اين متفکر چنان به شوريدگی ميرسد که ضمن بخشيدن مقام الوهيّت به معشوقش خاتمی، رفيقش حجاريان را هم (که يک بچه لات نازی آباد و مأمور امنيّتی بيشترنيست) به رتبه بی نظير معماری جهان سياست ارتقاء می دهد، حال جمهوريخواهان پوسته گرا هم که معلوم است. آنان همچنان از دم مسيحايی ياران خاتمی زنده اند و از کرامات قريب الوقوع شيخ شورای نگهبان جنتی پر اميد، تا با گوشه چشمی به شرکای قديمش با کم کردن از اختيارات خود و رفقا در شورا رژيم بربريت را آنچنان اصلاح نمايد که به جمهوری آلمان و فرانسه طعنه زند! 1
خاتمی هم اما خيانتی نکرد، زيرا او نيز ملايی بود شاگرد خلف همان خمينی. وی فردای پس از پيروزی به آرامگاه خمينی رفت و باقرآنی که در دست داشت بامولای خود بيعتی دوباره نمود که ادامه دهنده راهش باشد، اين مراسم از راديو و تلويزيون رژيم پخش شد. گذشته از اين خاتمی کسی بود که مدتها مسئوليت مهمی چون رياست ستاد تبليغات جنگ را به عهده داشت، پدرش هم ازصديق ترين و وفادار ترين ياران خمينی محسوب می گرديد، برادرش داماد خانواده خمينی است و همسرخودش هم نسبتی سببی با آن خاندان دارد. شخصآ بياد دام که در گرما گرم دفاع اپوزيسيون روشنفکری خارج از کشورازخاتمی يکبارخامنه ای در مصاحبه ای اظهار نمود (مرتبآ می گويند خاتمی با رژيم است، خاتمی با رژيم است، پر معلوم است که ايشان بارژيم هستتد، ايشان رئيس جمهور محترم رژيم ما هستند!). خوب، آيا کلآ نفس توقع اصلاحات از اين چنين فردی از درون خود سيستم حماقت و نادانی نيست. ميشود جامه عافيّت به تن کرد و خاتمي را هم مسئول همه ی بد بختی ها دانست، درست همانطور که خود ملا ها گناه تمامی کثافتکاریها و بی ليافتی های خود را به گردن آمريکا می اندازند، اما آيا اين فقط حقه بازی و فرا فکنی نيست
خاتمی هم اما آخرين کولی گير نبود، وی که کمی بی مهری نشان داد و عاشقان خود را شکست خورده يافتند، نوبت به دلربايی خانم عبادی رسيد . اين گربه طناز که زنگوله زرنشان و مرصعی هم از غارتگران ايران دريافت کرده بود، چنان شهرآشوبی ميکند که باز علی خان و حسين خان و فرخ خان و داريوش خان و... يک دل نه صد دل عاشق و ديوانه اش ميگردند. اما اين معشوق نو رسيده مبارزه برای آزادی آمريکايی ها و ايتاليايی ها و آلمانی های گرفتار دموکراسی را کم خطر تر و با صرفه تر از مبارزه برای ولايت فقيه زدگان می بيند. او نيز دل عشاقش را ميشکند! هنوز زخم بی مهری وی التيام نيافته که نوبت به برادر سازگارا ميرسد، همه ی عشاق بدورش حلقه ميزنند، باز همه جمع اند، داريوش و شاهين و کشتگر و فرخ و ما شاالله خان، حتی انسان خيلی بالغ و عاقلی چون دکتر مير فطروس که شخصآ خيلی به ايشان ارادت دارم و از اين بابت جدآ متاسفم، البته ديگر دکتر ما هم که در بسط و گسترش عشق سياسی بی بديل هستند که اين پا ها را مفت از دست نميدهند. عاشق پيشه های خستگی ناپذير باز دل و دين از کف ميدهند و شروع ميکنند به تبليغ طرح رفراندوم، آنهم طرحی که به هر چيزی شبيه است جز رفراندوم.1
نتيجه : 1
هم ميهن گرامی من، ميدانيد نقش مجلس سنا و رابطه آن با انجمن حقوقدانان و کانون نويسندگان و روشنفکر ها و ... در چيست؟ سنا مجلسی است که نه تنها در کشور عقب مانده ای چون افغانستان که آنرا لويه جرگه می خوانند وجود دارد که حتی در پيشرفته ترين کشور های عالم نيز موجود است. اين مجلس جای بزرگان و کهنسالان هر ملتی است. جای سينيورهای سرد و گرم چشيده و تجربه آموخته که حکم پدران ملت خود را دارند. روشنفکرها، سياستمداران کارکشته، حقوقدانها، نويسندگان و شعرا و متفکران خردمند و مورد احترام که در سالهای پايانی عمر ديگر دل از شهرت و مقام کنده اند کسانی هسند که به عضويت مجلس سنا در می آيند. بزرگترين ويژگی آنها در اين است که منافع مردم و کشور خود را بالا تر از منافع و اميال شخصی خود می نشانند و تنها دغدغه آنها حفظ آبرو و پاسداری از صلح و سعادت و امنيت ملتها و يا فرزندان کشور خود است. حال شما به خود جواب دهيد که شخصآ چند نفر را با اين ويژگيها درجامعه به اصطلاح روشنفکری و سياسی ما سراغ داريد؟ اگر چنين افرادی را يافتيد لطفآ نام آنها را برايم بنويسيد، شرافتآ به شما قول می دهم احترام که سهل است حتی خاک پای آنها را توتيای چشم خواهم کرد. اما لطفآ از من نخواهيد به پير های کينه توز و خود خواهی که حتی يک پوئن مثبت در کارنامه خود ندارند و مسئول خون نيم ميليون هم ميهن و فروش دختران کشورم هستند وهنوز هم شرف نقد از عملکرد ننگين خود را ندارند احترام قائل شوم. اگر بزرگان ما همين هايی هستند که جمهوری اسلامی را بر سر کارآوردند و هنوز هم خود را محق می دانند و ما بايد آنها را پدران ملت خود بدانيم، پس بقول عشقی برچنين ملت و ...1
چون با مير زاده آغاز کردم راجع به کار خود نيز بدون اينکه قصد مقايسه ای داشته باشم به نوشتن چند جمله از نامه نيما يوشيج به عشقی بسنده ميکنم :1
رفيق من! همه كس می‌تواند به زحمت ممارست و به قوه‌ی محفوظات ذهنی در آثار موجوده، شرح و بسطی داده محسنات آن را نشان بدهد يا مجهولی را به اندكی فكر پيدا كند. كار من بالعكس بيشتر با قلب و حقيقتی ذاتی تمام می‌شود. اين است كه به من حسد می‌برند و چون نمی‌توانند علت سركشی و استقلال قلب و احساس مرا فهمند، عيب می‌گيرند. اما آيا حسد و عيب‌گيری حسود، از استعداد و سليقه‌ی من چيزی می‌كاهد يا خواهد افزود؟راست است شخص نبايد كاری كند كه او را ملامت كنند. اما ملامت و حسد و بدگويی اشخاص هم ميزانی هستند كه گاهی مقدار محسنات كارهای ديگران را می‌سنجند. غالبا كارهای تازه و خيالات نادره را مردم بد گفته از آن پرهيز می‌كنند. آيا می‌توان تمام فوائد را برای اينكه به سليقه‌ی مردم پيروی شده باشد از دست داد؟
www.hezbemihan.com

|

Thursday, March 24, 2005

 

امتيازی برای تسخيرايران

حزب ميهن
امير سپهر

امتيازی برای تسخيرايران



برخلاف تصور بعضی ها که نيمچه امتيازهای پيش پا افتاده آمريکا در مسئله اتمی را نشانه نرمش در سياست آن کشور در مواجه با رژيم ايران ارزيابی ميکنند، اين پز امتياز دهی بخشی از تاکتيکی حساب شده به منظور گرفتن بهانه از دست حاکمان ايران و در حکم خلع سلاح آنها در مقابل کشورهای اروپايی و افکار عمومی جهانيان است. آنچه که آمريکا به ايران وعده می دهد در واقع هيچ است، درست که ايران شانزده سال است به دليل مخالفت آمريکا قادر نگرديده به عضويّت سازمان تجارت جهانی در آيد، اما وعده آمريکا مبنی بر عدم مخالفت در آينده بدين معنا نيست که مسئله عضويّت ايران بفوريّت صورت تحقق به خود گيرد، اينکار مقدماتی دارد که همچنان نيازمند زمان است. ايران برای رسيدن به اين مقصود ناگزير از ارتقاء خود به استاندارد ها و رعايت قواعدی است که ميتواند شانزدهسال ديگرهم به طول انجامد. گذشته از اين ايالات متحده با حق وتو و اختيارات ويژه ای که در اين نهاد اقتصادی جهان دارد قادر خواهد بود با استفاده از مکانيزم هايی هر زمان که خواست ايران را از آن سازمان اخراج نمايد. بنابر اين نه حالا که حتی در آينده ای نزديک نيز چيزی از اين بابت عايد ايران نخواهد شد. 1

آنچه هم که به فروش قطعات بوئينگ باز ميگردد، دقيقآ همين وضع را دارد، آمريکا در بيانه خود وعده داده که نيازهای ايران را مورد بررسی قرار دهد نه بيشتر، آنهم مورد به مورد. نه مدت زمانی برای بررسی معيّن شده و نه اينکه اصولآ سخنی از فروش در بيانيه به ميان آمده است. هيچ قرارداد و عهد نامه ای هم بين طرفين منعقد نخواهد شد که آمريکا را مکلف بدين کارسازد. آن کشور بسته به ميل خود ميتواند بررسی فروش هر يک قلم نياز ايران را تا هر زمانی که دلش خواست کش دهد و در انتها هم اصلآ با درخواست خريد موافقت نکند. پس می بينيم که هيچ امتيازی در کار نيست. اما همين بازی زيرکانه ديپلماتيک کاندوليزا رايس است که ايران را تبديل به متهمی ياغی و خاطی نموده و به پز دفاعی برده و آمريکا را که در واقع هيچ نرمش و سازشی نکرده در جايگاه مظلوم و حاظر به گذشت و سازش قرار داده است. ايالات متحده باز هم ممکن است دست به اينچنين بازی هايی بزند، اين ترفند ها نيز اما چون گذشته نه با هدف رسيدن به توافق با رژيم ايران، بلکه در راستای منزوی کردن بيشتر و در نهايت ساقط کردن آن خواهد بود. اساسآ از زمان بر سر کار آمدن جمهوری خواهان در امريکا آن کشور ابدآ هيچ رفتاری از خود بروز نداده که بتوان آنرا به نشانه عزم آن دولت به سازش با رژيم ايران تعبير کرد. 1

اين دولت تا بحال نه تنها قصد نزديکی و کنار آمدن با جمهوری اسلامی را نداشته، بلکه پيوسته هم مواضع خود را سخت تر کرده است. دليل آن نيز روشن است، زيرا که اصل تعامل با رژيم ايران در طرح عظيم و بسيار پر هزينه خاورميانه بزرگ آمريکا هيچ محلی ندارد. در اين طرح مهندسان سياسی ايران را بعنوان گلوگاه ورود به خاورميانه بزرگ و چهارراه اصلی جهان يعنی افريقا شمالی، آسيای ميانه، جنوب شرق اين قاره و جهان صنعتی غرب در نظر گرفته اند. بدون گشوده شدن دروازه های تهران کار اين طرح دربعد استراتژيک و افتصادی آن بجايی نخواهد رسيد. در اين معاری ايران سرزمينی است که بايد بنای اين طرح درآن احداث گردد، آنهم با مصالح سره و موجود در آن. اين مصالح چيزی نيست جز مردم و فرهنگ ايران، مردمی که بقول آن نويسنده ترک در حال خروج از تونلی هستند که ديگر ملتهای مسلمان تازه قصد ورود بدان گذرگاه تنگ و تاريک و هولناک را دارند. ايران اما با تجربه ای که در اين مسير آموخته چنانچه به آزادی و قدرت تاريخی و سنتی خود دست يابد بخوبی قادر خواهد بود که ديگر ملتهای مسلمان را به سهولت و با کمترين هزينه از اين مرحله سرنوشت ساز و تاريخی عبور دهد. اين واقعيّتی است که تئوريسين ها و طراحان طرح خاورميانه بزرگ به نيکی از آن اطلاع دارند.1

اگر خود ايران قادر گردد که با پشت سرنهادن کلی اين فاز اقتدارکامل خود را باز يابد ای بسا که حتی سايرين اصلآ نيازی یه ورود به اين تونل مرگبار را نداشته باشند که سقف و ديوارش از خون بيگناهان رنگين است. در اين مورد شايد عراق بهترين نمونه باشد، اگر ملت عراق ثمرات شوم يک حکومت اسلامی را در کشور همسايه خود مشاهده نکرده بودند، ترديد نبايد داشت که آنان نيزنود و نه در صد به استقرار يک جمهوری اسلامی در آن کشور رای می دادند. عراق اما اولين بو، در حال حاظر چشم همه ی مسلمانان به کشورما و تحولات آن دوخته شده و ملت ما خواسته و يا نا خواسته رسالت تغيير چهره اسلام را درجهان دارد. ميدانيم که کشور ما چه بلحاظ فرهنگی و چه از نظر تاريخی هميشه کانون اصلی تحولات جهان اسلام بوده و به تبع آن اين کشور ثروتمند و باستانی پيوسته ويترين دنيای اسلام بحساب آمده و مدخل ورود به اين جهان بوده است. گرچه پاره ای از مسلمانان خشک مغز و بی مطالعه عرب حتی اصل مسلمان بودن ايران را نيز به زير سئوال می برند و ايرانيان را رافضی و مجوس ... می خوانند، اما هر چه که هست همين ايرانيان رافضی و غير مسلمان بودند که تمامی تغييرات مثبت را در اسلام متحجر آنان سبب ساز شدند. 1

همانگونه که علامه اقبال لاهوری نيز بدرستی بيان نموده، امپرياليسم فرهنگی عرب را بايد از دين اسلام تفکيک کرد و توجه داشت که اظهار نظر هايی از اين دست بيشتر ناشی از همان استيلای وجه فرهنگ بدوی عرب بجای فرهنگ دين اسلام از عربستان برخاسته است. ورنه همانطور که اشاره شد حتی با اندک مطالعه ای در تاريخ اسلام نيز ميتوان اين حقيقت را دريافت که ايران سرزمينی بوده است که پيوسته نطقه تحولات بزرگ اسلامی در آن منعقد گرديده و آنچه امروزه بعنوان فرهنگ اسلامی ناميده ميشود با حذف سهم ايران از آن هيچ رنگ و بو و حتی محتوای زيادی نخواهد داشت. بگذريم از اينکه در اين طرف هم پاره ای از محققين ما مانند زنده يادان کسروی تبريزی، صادق هدايت، مجتبی مينوی، دکتررضا مظلومان و همينطور دکتر شجاع الدين شفا و چند تن ديگر اصولآ چيزی بنام فرهنگ اسلامی را از پايه قبول ندارند. آنان معتقندند که تمام تحولات، بدايع و آفرينشهای هنری و معماری که اکثرآ هم محصول انديشه و خلاقيت ايرانيان است متعلق به خود ايران است که اعراب مسلمان آنها را بنام اسلام مصادره به مطلوب کرده اند. 1

البته پر بيراه هم نمی گويند، امروز در حاليکه حمام و مشتمال و کلا قرمز منگوله دارمغربی پاشا ها و مشتی اشياء ارزان قيمت تاريخی موجو در توپکاپی تنها ميراث های بجای مانده از بيش از پنج سده خليفه گری اسلامی (عثمانی) است؛ اثر انديشه و خلاقيتهای فرهنگی عنصر ايرانی استخوان بندی اصلی هويت اسلامی بيشترين مسلمانان غير ايرانی را شکل ميدهد. در هربنا و معماری اسلامی در سراسردنيای اسلام اثر فکر و دست هنرمندان و طراحان ايران را بوضوح ميتوان مشاهده نمود، آنهم ايرانی که هرگز سابقه خليفه گری و خليفه نشينی نداشته است. اين چيزی نيست جز چيرگی فرهنگی ايران در مقابل شکست نظاميش از مسلمانان مهاجم و خونريز. بنابرهمين سابقه و خصلت ايران حتی در حوزه انديشه معرفتی نيز با تزريق بخش قابل ملاحظه ای از ارزشهای اعتقادی کهن خود به اسلام پيش از آنکه از اين دين تأثير گرفته باشد بر آن تآثيرات عميقی گذاراده است. 1

اگر تا ديروز نظرگاههای مهر پرستانه شيخ اشراق شهاب الدين سهره وردی، رساله احياء غزالی و ديدگاههای تشرع ستيزانه بلخی نه تنها برای الاًزهريون بلکه برای همه ی دانشگاههای عربی و حتی عرب های عادی نيز کاملآ شناخته شده و جذاب بود و اعراب مدنيّت گرا به قول و گفته آنها استناد میکردند، امروزه سروش و کديور و احمد قابل و يوسفی اشکوری ... هم در نزد آنان از نوعی مرجعيّتت فکری اسلامی برخودار هستند. اين در حاليست که اکثر خود ايرانيان مدتها است که سروش ها و کديور ها ... راپشت سر نهاده و به حوزه ی تفکر آزاد از مذهب و شريعت وارد شده اند. مردمان عادی ايران که سهل است، حتی دانشجويان و باور پژوهان ما هم هيچ رغببتی به نقد ديدگاههای شيخ الشيوخ الاَزهر طنطاوی و شيخ عبدالعزيز آل شيخ نشان نميدهند. اصلآ بسياری از مردم ما اينان را نمی شناسند، حتی قشر کتابخوان ما. چون مطالعات فلسفی ما نيز ديری است که مرز نقل را پشت سر نهاده و به قلمرو عقل رسيده است، و حال آنکه اين دو شيخ مصری و سعودی به روشن انديشی در معرفت شناسی دينی در جهان عرب مسلمان شهره هستند.1

با مراجعه به تاريخ اسلام و متون اين مذهب می بينيم که غنا و ظرفيّت بالای فرهنگ ايران اين ميدان عمل وسيع و شايستگی را بوجود آورده که ايرانيان هميشه در نو آوری و بدعت در حوزه دين پيش آهنگ و منبع الهام باشند. چشم مسلمانان خواسته و ناخواسته در سراسر تاريخ اسلام متوجه اين سرزمين بوده است. چرا که هر تحولی در جهان اسلام پديدار گشته به تحقيق هميشه از ايران آغاز شده است. بنابر اين حوادث اخير جهان هم همگی نشئات گرفته از رخداد های داخلی ايران و دگرگونی هايی است که اين حوادث در منطقه و جهان بوجود آورد. اين ايران و انقلاب اسلامی پنجاه و هفت بود که موج اسلام گرايی را در دنيا براه انداخت. حتی اعراب الجزايری استقلال طلب با پيروزی بر استعمار فرانسه، مقاومت فلسطينی های مبارز عرب تر از آنها و چهار جنگ پياپی اعراب و اسرائيل هم يک هزارم تکان و جنبشی را که انقلاب اسلامی ايران بوجود آورد را در جهان اسلام موجب
نگرديد. (1) 1

ايدئولژی اسلامی با درونمايه آمريکا ستيزی و ترويج نفرت از قوم يهود، اسلام گرايی افراطی و خونريزی به نام الله در ايران متولد شده و بايد هم در ايران بخاک سپرده شود. اين بزرگترين بخش از سياست کنونی آمريکا موسوم به طرح خاورميانه بزرگ است. آنکشور خوب ميداند مادام که اين موجود هولناک حيات داشته باشد هيچگونه تحول مثبتی در جهان اسلام پا نخواهد گرفت. جمهوری اسلامی آقای خمينی مادری بود که تمامی گروههای تروريستی را بدنيا آورد و در همه ی اين بيست و شش سال گذشته هم اين بچه هيولا های خونخوار از پستان رژيم ايران تغذيه کرده اند.طبيعی است که با مرگ اين مادر تمام اطفال آن نيز يکی پس از ديگری خواهند مرد. 1

اين نکته بسيار حائز اهميّت نيز را نا نوشه نميگذارم که طرح خاورميانه بزرگ طرحی صرفآ استراتژيک و نظامی نيست. اين پروژه عظيم يک انستيتوی تحقيقات اسلامی و راهبرد فرهنگی دارد که در حال حاظر بزرگترين جامعه شناسان اسلامی، شرق شناسان و همينطور اسلام شناسان نامدار را در استخدام خود دارد. از آن جمله ميتوان به انستيتوی تحقيقات اسلامی و ايرانشناسی دانشگاه Basel بازل اشاره نمود که در نوع خود در جهان هان بزرگترين محسوب می گردد.1
هم (1) ـ اين هم از طنز های تلخ تاريخ است که پدران فکری انقلابی ايرانی که جهان اعراب مسلمان را به شدت تحت تآثير قرار داد خود از اعراب ثآثير گرفته بودند، يعنی ايرانی ها اينبار نيز چون هميشه چيزی را از اعراب اخذ کرده و با تغييراتی مجددآ آنرا به خودشان صادر کردند، مهدی بازرگان (نهضت آزادی) سخت تحت تآثير شخصيت جمال عبد الناصر (غير عرب پان عربيست) بود، علی شريعتی به شدت مجذوب فرانتس فانون و مبارزات استقلال طلبانه الجزايری ها، آيت الله روح الله خمينی ملهم از مبارزات ناسيوناليستی فلسطينی ها بر سر خاکشان که خمينی آن مبارزات ناسيوناليستی را مصادره به مطلوب کرده و بدان نام نهضت اسلامی مردم فلسطين داده بود، چپ های انقلابی ايران هم تآثير پذيرفته و بعضآ تعليم ديده ژرژ حبش کمونيست فلسطينی و ساف ناسيوناليست و بخش عمده ای از مذهبی های بعدآ مارکسيست! ما هم شديدآ تحت تآثير مبارزات الجزايریها بودند و راهبران فکری آنها، بويژه افکار تند و انقلابی یکی از تئوریسینهای معروف الجزایر به نام عمار اوزگان فردی مارکسیست ناسیونالیست که کتابی را نوشته بود به نام "افضل الجهاد" (برترين جهاد ) که این کتاب توسط سازمان مجاهدين در سالهای پايانی دهه چهل از عربی به فارسی ترجمه و بطور مخفی در دانشگاهها پخش شد، مخصوصآ دانشگاه صنعتی آريامهر(شريف). آثار فرانتس فانون هم که سیاهپوستی بود که به انقلاب الجزایر پیوسته بود و در واقع تئوریسین انقلاب بود برای چپ های ما منبع الهامی بزرگ بود. اول مجاهدين و چپ ها از فانون با نام "چه گوارا"ی شرق ياد می کردند. اين نکته مضحک اما خونبار را نيز بياورم که حتی شيخ صادق خلخالی جلاد معروف هم بسان علی شريعتی از جمله مريدان فرانتس فانون بود که کشتن هر اروپايی را زدن دو نشانه با يک تير می دانست. خلخالي در کتاب خود می نويسد که من حاكم شرع بودم در دادگاه انقلاب و 500 نفر جاني ؛ خيانتكار ؛ دزد و مملكت فروش را كشته ام . . . اما ديگر بهار اعدامها! تمام شده و الان خزان اعدامهاست؛ ... اگر كسي بخواهد حقوق بشر را بشناسد بايد به كتابهاي فرانتس فانون رجوع کند تا چهره های سياه و كريه اين صورتك های زشت برايش روشن بشود . شيخ صادق خلخالی كتاب خود را با اين نقل قول تمام ميکند ( به قول فرانتس فانون انقلاب فرزندان صادق خود را ميخورد ؛ چه رسد به من كه اسمم صادق است ! )1

چهارمين روز از فروردين ماه 1384خودمان
بيست و چهارم ماه مارس دوهزاروپنج ميلادی
www.hezbemihan.com

|

Sunday, March 20, 2005

 

يادت بخير ميسيو

حزب ميهن
امير سپهر

يادت بخير ميسيو، يادت بخير! 1



قبل از تشريف فرمايی شيخ و ملا ها به کاخها و وزارتخانه ها و مجالس، سر خيابان ما يک مغازه مشروب فروشی بود که پاتوق ما جوانها محسوب ميشد. صاحب آن دکان هم ميهن خوب و نازنينی بود بنام ميسيو يرواند. ما ها را مثل بچه های خودش دوست داشت. طفلک با وجود اينکه اصلآ با صدای داريوش و گوگوش و فرهاد حال نمی کرد، اما وقتی ما آنجا بوديم بقول خودش قيد گوش را می زد و بخاطر ما بچه مست ها هميشه در دکانش اين تيپ موزيک ها را پخش ميکرد. يرواند حتی آزارش به مورچه هم نمی رسيد، با اين وحود در طول آن انقلاب لعنتی انقلابيون کمونيست ومسلمان دلداده امام محله خودمان مثل لشکر تاتار و مغول چند باربه دکانش يورش کردند و دار و ندار آن هم ميهن شريف را به وسط خيابان ريخته شکستند و آتش زدند، حتی ميز و صندلی ها را. 1
ميسيوی ما يکماهی قبل از پيروزی روضه خوان ها در ميخانه اش را بست و سه چهار ماهی بعد که ملا ها به قدرت رسيدند و در تزوير و ريا گشودند مجددآ آنرا باز کرد. البته چون ديگر ره و رسم می خواری و ميخانه داری ور افتاده بود، ميسيو مجبورآ دکان را به ساندويچ فروشی تبديل کرد. چندی نگذشت که فروش کالباس و سوسيس و بعضی از نوشابه های غير الکلی هم به قدغن ها اضافه شد، دکان ميسيو که قبلآ پر از مشتری بود و هميشه صدای موسيقی و خنده از آن به بيرون می رسيد ديگر هيچ رونقی نداشت.هر وقت که از آنجا عبور می کرديم می ديدم دکان کاملآ خالی از مشتری است و خود ميسيو هم بيرون در مغازه اش با غم و اندوه نشسته و عميقآ در فکر فرو رفته است. معلوم بود بيچاره خيلی تحت فشارمالی است. اما او کسی نبود که درد خود را به ديگران بگويد.1
در محل چاو افتاده که سه ماه است کرايه مغازه اش را نتوانسته پرداخت کند، می گفتند بابت تعميرات بعد از حمله های لشکر انقلاب کلی بدهی بالا آورده. يکی هم ميگفت گويا حتی قسط خانه و اتومبيلش هم مدتها است که عقب افتاده. خلاصه، هرچه بود سر آخر آن نکو مرد هم مانند خيلی های ديگر ازبرکات آن انقلاب شکوهمند ازهستی ساقط شد. ديديم چند روزی است مغازه يرواند باز نيست، گفتيم شايد کسالتی دارد و بزودی دکان را باز خواهد کرد. اما اين يک خوشخيالی بود، چرا که ميسيوی ما ديگر هرگز ديده نشد و رفت که رفت، هرگز هم دانسته نشد به کجا. بعضی گفتند به موطنش تبريز، پاره ای هم حدس می زدتد که به جلفای اصفهان کوچ کرده باشد و چند نفری هم گفتند برای هميشه به نزد برادرش در آمريکا رفته است. اينهمه آوردم که چند جمله از گفته های آن پياله فروش خوب و دوست داشتنی را بنويسم.1
بار دومی که دکانش را درب و داغان کردند همه می دانستيم که بيچاره ديگر پولی برای تعمير ندارد، اين را هم می دانستيم همه ی اهالی محل به آن ساقی بی آزار احترام می گذارند. قصد داشتيم دور بيافتايم تا از کاسب های محل پولی برايش جمع کنيم، وقتی فهميد بخاطر عزت نفسی که داشت خيلی از مارنچيده شد، آنگاه که توضيح داديم که اين نه گدايی بلکه نشانه احترام اهل محل به اوست، آهی از ته دل کشيده و گفت:(بابام جان گور بابای دکان من، دارند کل مملکتو نابود ميکنند، در فکر اون باشيد!). 1
جمله بعدی به زمانی مربوط ميگردد که وی پس از انقلاب دکانش را گشوده بود، اين زمان مصادف شده بود با اعدام های جنون آميز و بی محاکمه و دادرس و وکيل کارگذاران رژيم سابق، شبی نبود که چند نفری را جنون آميزتيرباران نکنند، او که تمامی وعده های آقای خمينی مبنی بر اعطای آزادی و گسترش قسط وعدل وبرابری و برادری را شنيده بود و می ديد که اينها در قدرت چه دروغگويان و تبهکارانی هستند، روزی با همان زبان ساده و لهجه شيرين ارمنی خود گفت :(عزيز جان، وقتی امام و روحانی مقدس شما اينقدر آدمکش و دروغگو و بد دهان باشد، پس شمر و يزيدتان ديگر چه جانورهايی بودند!) 1
يکی از بچه ها به شوخی و جدی برای يرواند روشن ساخت داد که در اسلام اصلی به نام تقيه به مسلمان اجازه می دهد چنانچه مجبورشد بتواند دروغ بگويد و دروغهای آقای خمينی هم لابد همه از روی تقيه بوده، آن رفيق ما ادامه داد: ميسيو، اين که چيزی نيست، در اسلام حتی بعضی وقتها دزدی هم مجازاست. آن باده فروش ساده دل وقتی اين حرفها را شنيد با حالتی که پنداری از تعجب شاخ در آورده باشد سری تکان داد و گفت :(ای بابا، اين ديگر چه جور دينی است، مگر در دين هم دروغ و کلاهبرداری ميشود کرد، پس با اين حساب هيچ وقت نميشود فهميد که يک مسلمان کی دروغ ميگويد و کی راست، حتی اگر او يک امام باشد).1
معلوم بود که ميسيو يرواند مادر مرده ما از شنيدن معجزات بقول خودش تقيه مقيه حسابی قاطی کرده، چون مرتبآ حرفهای آشفته و قروقاطی برزبان می آورد، اين مطلب را بياد آن گم کرده هم ميهن عزيز با يکی از همان جملات قرو قاطيش بپايان می برم، شايد که ميسيو نيز در گوشه ای از اين جهان چون من آواره ده باشد و باشد که درست در همين لحظات که من بباد اويم وی نيز بياد من باشد.بين احساس آدميانی که با هم رشته الفتی دارند رشته هاي ارتباطی نامريی هم وجود دارد که باواژه نتوان بيان کرد.اين حس غريب بويژه انسانهايی را بهم مرتبط می سازد که درد مشترکی دارند، درست مثل من و آن ساقی خوش خصال عهد شباب.گردباد ويرانگری که از سمت عراق عجم اما عرب وزيدن گرفت همه ی ما را خانه خراب کرد. در ايران ملا زده ما ارمنی همانقدر سوخت که يهودی، ايندو به همان اندازه سوختند که مسلمان و اين هر سه به قدرهمه ی ملت ايران. خانه مان آتش گرفت و ما همه سوختيم، همه.1
ميسيو می گفت :(بچه ها ببخشيد آ، اگر مسلمونا می خواستن اين يارو شاهو وردارن بجاش يه عده دزد مزد و آدمکش و حقه باز بيارن، اقلکن می رفتن ميدون گمرک و دروازه قزوين و شهرنو يه مشت عرقخور و چاقو کش می آوردن. چون اونها هم جيبشون کوچيکتره هم اهل حال و حول و بگو بخند هستن و هم اينکه وقتی يه چتول عرق می خورن لوطی ميشن. به عيسی قسم که اون لات و لوتهای باجخورو چاقو کش خيلی هم دلرحم تر از اين ملا پلا ها هستن. تازه شم، عرقخورا و کافه بورو جماعت ماه محرمی و ماه رمضون ديگه دروغ نميگن.هيچی هم مثل اين آخوندا ادعا مدعا ندارن، اقلآ ما هم از کسب و کار نمی افتاديم) ميسيو يرواند
ميگفت : 1
ياد(آقا جون، هنوز اولشه صبر کنين حالا، بهتون ميگم!) يادت بخير ميسيو، يادت بخير. 1
حالی درون پرده بسی فتنه ميرود
تا آنزمان که پرده برافتد چها کنند

گرسنگ ازين حديث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکايت دل خوش اداکنند

می خور که صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتی که بروی و ريا کنند


يکشنبه، واپسين روز اسفند ماه و سال 1383خودمان
بيستمين روز ماه مارس دوهزاروپنج ميلادی
www.hezbemihan.com

|  

نوروزتان خجسته باد

حزب ميهن
امير سپهر
شما نوروزتان خجسته باد ای تن پاره ها

خير سرم مثلآ آمدم چيزی سنجيده اما شاد و اميدوار کننده بنويسم که در ميانه کار متوجه شدم مثل خيلی وقتهای ديگر باز درد غربت و تنهايی اختيار از کفم ربوده و سر از شرح درد بی کسی و زخمهای های بيشمار بر پيکر رنجور خود و وطن در آورده ام. آن مطب را برای چند ساعت پيش از تحويل سال مناسب نديدم، پس آنرا نصفه نيمه رها کردم و همينطور بدون اينکه از قبل هيچ ايده ای داشته باشم شروع به نوشتن کردم. حاصلش بودور کی وار.اميد دارم نوروز پر مسرتی داشته باشيد و از اين آش شله قلمکار هم خوشتان بيايد. درد همه ی شما سروران و بزرگوارانم بر سر من بخورد و درد من دردمند بر سر همه ملا ها.1
اصول اعتقادی دايناسور ها

ملا های جمهوری اسلامی، فرانسه را حبشه، ايران را غنيمت جنگی، ملت آنرا اسرای آتش پرست، پول راخدا، انگليس را مکه، بريتيش بانک را کعبه؛ دسته چک های دلاری را کتاب آسمانی، لندن را بيت المقس، دزدی از بيت المال را سهم امام، پرداخت به تروريست ها را خيرات، کلاهبرداری راعبادت، آدمکشی را نهی از منکر، شکنجه را امر به معروف، فحاشی و تهمت را خطبه نماز جمعه، لباس شخصی های چاقو کش رامجاهدان اسلام، مرسدس بنز را ماچه الاغ، جغد راقناری، استخر راخزينه حمام، خامنه ای را ملکه ويکتوريا، روزنامه را شبنامه، دودوزه باز را اصلاح طلب، آزادی را سرطان، شادی را يرقان، وبلاگ را درب اتاق خواب رژيم، سازمان مجاهدين را رقيب سرسخت انصار حزب الله،1
رجوی را معاويه فراری، مريم را دوقولوی عقبمانده فائزه، ابراهيم يزدی را کسی که منفور همه طرفه پس ولش بزار بناله به جايی برنميخوره که تازه بعضی وقتهاهم ميشه برای زدو بند فرستادش آمريکا آخه هرچی باشه شهروند اونجا هم بحساب مياد، صدام حسين را پيش پرده، حزب کمونيست کارگری را بابا اصلآ ولش کن، فولادوند را رو سفيد کن حسين شريعتمداری و حسين الله کرم و عزيز دلمی، حسين شريعتمداری را ژان پل سارتر، ابطحی را مسئول تصفيه خانه، کمال خرازی را اين خيار چنبر که کتش را با چوب رختی می يوشه را اصلآ نبايد جدی گرفت، نوری زاده را بچه ساده ای که ميشه با دو کلمه گولش زد،1
جنتی را سگ پودل، بنی صدر را پسر قهرقهروی امام، سروش را بچه ای که خودمون روشو باز کرديم، صادق زيباکلام را بچه ان دماغوی شاگرد مسگری که مليجک هاشمی شد و به همه چيز رسيد، رضا شاه را اولين دوست پسر مادر بزرگ، محمد رضا شاه را پسره ژيگولی که روی خاله جون را باز کرد، ولاديمير پوتين را شوهر ننه، دانشگاه را حوزه علميه، حوزه علميه را دانشگاه، دانشجو را فريب خورده، جوانان را پسرها و دخترهای نفوذی جرج بوش، سعيد مرتضوی را ژان ژاک روسو، اکبر پسته فروش راچرچيل، علی شنبليله خانی را ژنرال دوگل، اکبر گنجی را پسره ولدالزنا، شيرن عبادی را گيس برده،1
سيد ابراهيم نبوی را لات بی خطر، ملا حسنی را برنارد شاو، مجلس شورای ملی را هيئت عزاداران اباعبدالله الحسين، شيمون پرز را معاويه، ... مالی را اعتقاد به ولايت، جرج بوش را شمر ابن ذی الجوشن، بمب اتم را ذوالفقار، فيدل کاسترو را حرابن يزيد رياحی، سعيد امامی و لاجوردی را شهدای بزرگ اسلام، کاسه واجبی را جام شوکران، آهنگران را اکبر گپايگانی، عمه بابايم کجاست را تصنيف بوی جوی موليان، معصومه ابتکار را ژاندارک، رضا پهلوی را کابوس، خريد بمب و موشک را دروس حوزوی، دروغ و حقه بازی را تقيه، پرداخت ماليات را گناه کبيره و گرفتن آنرا جهاد اکبر می دانند.1
www.hezbemihan.com

|

Saturday, March 19, 2005

 

(واپسين ماه های جمهوری اسلامی (بخش دوم

حزب ميهن
امير سپهر


واپسين ماه های جمهوری اسلامی (بخش دوم) 1
بازی سرنوشت ساز اروپا و آمريکا بر سر ايران


اين خصلت و طبيعت سازش ناپذيری جمهوری اسلامی با نرم های جهانشمول و متعارف چيزی نيست که ديگر بر کسی پوشيده مانده باشد. حتی اگر اندک اميدی هم در دوران اصلاحات دروغين بوجود آمده بود پس از هفت سال پر از فريب ديکر بکلی از ميان رفته است. اکنون نه تنها آمريکا که اروپا نيز از اين حقيقت کاملآ مطلع است که رژيم ايران هرگز اصلاح شدنی نيست. اروپايی ها اما چاره ای جز ادامه دادن به اين وضع و به معجزه ای دل بستن ندارند. آنها همه ی تخم مرغهای خود را در سبد اصلاح طلب ها گذاشته بودند. شکست اصلاح طلبی کمر سياست اروپا در ايران را نيز شکست.1
اختلاف اروپا با آمريکا بر سر مسئله اتمی صرفآ يک امرظاهری است. نام آنچه که ابن دو قطب اقتصادی سياسی را در ارتباط با ايران در مقابل هم قرار داده رقابت است نه اختلاف. رقابتی پنهان اما سخت و سرنوشت ساز بر سر کنترل منطقه بسيار مهم خاورميانه. اين دو قطب منطقه زرخيز و استراتژيک خاورميانه را دروازه اصلی جهان ميدانند و ايران کليد اين دروازه طلايی است. اروپايی ها بر اين باورند که پس از فروپاشی بلوک شرق ايالات متحده بدنبال استقرار نظمی نوين در جهان است و آنکشور قدرتمند سر آن دارد که هژمونی خود را بر جهان مسلط سازد، و حال آمريکا با تسخير مستقيم کويت و عراق در يک قدمی اين موفقيت بی همتا است. با چنين نگرشی است که اروپا درتحليل نهايی به اين نتيجه می رسد که چنانچه ايران را از کف دهد همانند آن است که جهان را از دست داده است. تمام جان کندن اروپا بويژه در دفاع از صدام و باز هم بويژه از سوی فرانسه بر سر همين موضوع بود.1
چرا که در صورت تحقق اين سياست آمريکا کشور فرانسه بطور کلی از گردونه معادلات سرنوشت ساز جهانی حذف خواهد شد. چون انگليس صرفنظر از جای پای سنتی که در خاورميانه عربی و قسمتی از افريقا دارد، با مهارت خود را با آمريکا نيز نيمچه شريک ساخته، آلمان هم هنوز از گرفتاريهای تاريخی خود آنچنان رها نشده که با اتکاء به نفس و جسارت در اين عرصه ها سهم زيادی طلب کند. ضمن اينکه هنوز هم وابستگي های عميق با آمريکا در پنجاه سال اشغال گريبانش را رها نمی سازد، بويژه گريبان جناح دموکرات مسيحی آنکشور را که به احتمال قريب به يقين هم برنده انتخابات نزديک آتی خواهد بود و چشم بسته طرفدار خط مشی آمريکا است.آلمان اما با قابليّت های صنعتی بالايی که دارد زياد نگران نيست. اين اژدهای بی بديل صنعت هم اينک جز آنکه بزرگترين بخش بازار آسيای جنوب شرقی (خصوصآ زاپن)، روسيه، آمريکای جنوبی و مرکزی و بخش بزرگی از خاورميانه و قاره سياه را در تسخير خود دارد که حتی پس از خود آمريکا بزرگترين بازار آنکشورا نيز در انحصار خود دارد. بنا بر آنچه آمد، در اين ميان فرانسه است که بيش از هر کشوری نگران موفقيّت سياست خاور ميانه ای و جهانی آمريکا است.1
سر انجام اينکه در حال حاظر پيچيده ترين بازی سياسی سراسر تاريخ بين ايالات متحده آمريکا و اروپا در جريان است، آنهم بر سر ايران (دروازه اصلی جهان). امريکا اما در اين بازی سرنوشت ساز برگهای برنده چندی در دست دارد که بزرگترين آنها آس دلی است که نام اصليش ملت ايران است. پيگيری اين مطلب موضوع بخش بعدی اين نوشته تحليلی خواهد بود.( نا تمام )1

www.hezbemihan.com


|

Thursday, March 17, 2005

 

(واپسين ماه های جمهوری اسلامی ! (بخش يکم

حزب ميهن
امير سپهر


واپسين ماه های جمهوری اسلامی ! (بخش يکم) 1
در طرح خاورميانه بزرگ جايی برای رژيم فعلی ايران وجود ندارد

در اين سالهای سياه بقدری از سر دلتنگی تند گويی و گزافه نويسی شده که سخنی جدی نيز چنانچه کمی بد هضم به نظر آيد مصداق همان فرض نگاری های هميشگی را پيدا خواهد کرد. از اين روی شايد اين جمله (جمهوری اسلامی بطور حتم رفتنی است) آنهم بزودی، هم ادعايی صرفآ زائيده تخيل، در حد گمانه زنی و يا گزافه پردازی به نظر آيد، ليکن اينگونه نيست، توجه به فاکتها و عينيْت های منطقه خاورميانه و جهان به روشنی حاکی از اين است که در بهترين حالت هم ملا ها برای حفظ اين رژيم بصورت کنونی ديگر حتی يک درصد هم شانس ندارند. 1
تغييرات بنيادين و چشمگير در رژيم بوجود آوردن حدافل کاری است که حاکمان تهران به ناگزير بايد تا قبل از پايان تابستان انجام دهند. اگر جمهوری اسلامی نتواند تا آنزمان به نظامی متعارف و متعهد به ميثاق های بين المللی بدل گردد، يعنی به نقض حقوق شهروندان پايان ندهد، اگر اسرائيل را به رسميت نشناسد، از فتنه انگيزی در لبنان و عراق و افغانستان دست برندارد، بويژه در زمينه عادی سازی روابط خود با آمريکا تا آنجا پيش نرود که سفارت آنکشور را درتهران بازگشايی کند و بالاخره به اين بساط وقت کشی و موش و گربه بازی مضحک در زمينه اتمی خاتمه ندهد بطور حتم با حمله نظامی ايالات متحده مواجه خواهد شد. آنچه آمد حداقل ها برای تبديل شدن به رژيمی عادی است، اما با شناختی که همگان از ملا های حاکم بر ايران دارند، تصور نمی رود که رژيم آنها اگرهم بخواهد با ترکيب فعلی موفق گردد که حتی نيمی از اين تغييرات حد اقلی را هم بوجود آورد. اما اين نظام به فرض اگر حتی موفق به انجام چنين تغييراتی نيز گردد باز هم شانس بقايی نخواهد داشت، چرا که در گذشته تمامی شانس ها خود را يکی پس از ديگری سوزانده و اينک بر سر يک دو راهی قرارگرفته است، که از قضا هيچ کدامی اين راهها هم بقول زند ياد اخوان ثالث رو به شهر و باغ و آبادی نيست. 1
چنانچه بدين تغييرات تن در دهد که ديگر جمهوری اسلامی نخواهد بود، ضمن اينکه در اين حالت رژيم به سرعت بدست خود مردم سرنگون خواهد شد، اگر هم جان سختی کند و بازبه همان بازی های گذشته ادامه دهد بدون شک با حمله نظامی از پای افکنده خواهد شد. گوهر و ساختار و از اينها مهمتر پيشينه اين رژيم نشان ميدهد که پذيرش فرض اول در مورد جمهوری اسلامی تقريبآ محال است، کسانی که اميد به عاقل شدن اين نظام بسته اند ولو به بخش کوچکی از آن ضمن اينکه فقط خود را خسته می کنند، به اعتبار خود نيز لطمه جبران ناپذيری میزنند. اين ادعا پس از هفت سال ديگر واقعآ مضحک و نابخردانه است که گويا تندرو ها و يا بقول خودشان جناح انحصار طلب مانع از انجام اصلاحات گرديدند، اگر چند نفری در دارو دسته دوم خردادی ها به جد اصلا طلب بوده باشند بجای خود، اما اين ادعا حداقل در مورد خود خاتمی و نزديکانش اصلآ قابل پذيرش نيست که آنها جدآ خواهان انجام اصلاحات بوده اند. خاتمی هرچه به ماههای پايانی رياست جمهوری خود نزديکتر ميشود بيشتر چهره حقيفی خود را نمايان می سازد.1
در حاليکه وضع داخلی از هميشه خراب تر است و مجلس کاملآ در دست برگزيدگان مستقيم علی خامنه ای و جنتی است و اختناق بيش از هر زمانی بر فضای کشور سايه افکنده مواضع اين جناب اصلاح طلب روزبروز تند تر می شود. تاجائيکه سخنان امروز رئيس جمهور بظاهر اصلاح طلب ديروز حتی از علی مشکينی و خود خامنه ای و جنتی نيز تند تر و ارتجاعی تر است. نوشته ها و اظهارات اخير حجاريان معمار اصلاحات ديروز را هم اگر مرور کنيم به همين نتيجه خواهيم رسيد. اين همه نشاندهنده اين حقيقت است که همه چيز فريب بوده و آن پروژه بعد از جريان دادگاه ميکونوس و بی آبرويی کامل رژيم در صحنه جهانی در اصل برای بازی با ايرانيان و جهانيان تدوين گرديده بود. زيرا آقای خاتمی که کار خود را با عذر خواهی از آمريکائيان به دليل اشغال سفارت آنها آغاز کرده بود و دائمآ از گفتگوی تمدن ها و سياست تنش زدايی دم می زد امروز از چنان ادبيات و الفاظی پسمانده و نازل استفاده ميکند که سخنان اسامه بن لادن را در ذهن آدمی تداعی می کند. اين نقيصه يعنی دروغگويی و فريبکاری اما صرفآ به شخص خاتمی و جنتی و خامنه ای و رفسنجانی و ساير پايوران اين نظام مربوط نميشود، اين نقيصه ای است که به ذات جمهوری اسلامی بر می گردد.1
رژيم اسلامی بافت و ساختاری دارد که در 26 سال گذشته نه خواسته و نه کلآ توانسته است که حتی به يکی از قول و قرار هايش پايند بماند . اين نظام چه در سياست داخلی و چه در صحنه بين المللی پيوسته نشان داده که انتظار مقيد ماندن از آن به ميثاق هايش انتظاری بيهوده و هدر کردن وفت و انرژی است. درست است که قسمتی از اين نقيصه بزرگ به شخصيت نازل متوليان اين رژيم مربوط می گردد که تصور می کنند تا ابد ميتوانند جهان را با ريا و صد رنگی بفريبند، اما بخش ديگر و اصلی همانطور که اشاره شد مشکلی است که در گوهر اين نظام است، بگونه ای که حتی اگر هم بخواهد ذاتآ قابليّت وفاداری به معاهدات خود را ندارد و فاقد استعداد استحاله پذيری و اصلاح شدن است.1
آنچه در اين مورد به ذات اين رژيم بر می گردد مربوط به آقای خمينی است. وی اساسآ گِلِ اين نظام را از دروغ و فريب سرشت. تا مقطع 57 واژه روحانی يک واژه احترام بر انگيز و اطمينان بخش بود حتی برای غير باورمندان. نه مردم خودمان و نه اصولآ جهانيان هرگز تصور نمی کردند که روحانيت اسلام بتواند تا اين اندازه دروغگو و فريبکار و دزد باشد. در ماههای پايانی رژيم گذشته سايروس ونس وزير خارجه دولت جيمی کارتر که مخالف شاه فقيد بود در دفاع از آقای خمينی در بخشی از سخنرانی خود درکنگره آمريکا گفت : 1
خانمها و آقايان، آيت الله خمينی يک پريست (مرد روحانی) است، پريست که نميتواند دروغ بگويد!1

آقای خمينی هم درست از همين اعتماد و اعتبار همگانی سوء استفاده کرد و با آلودن زبان خود به هر دروغ زشتی و دست يازيدن به هر فريب و نيرنگی جمهوری اسلامی مورد نظر خود را بنيان گذارد. حتی با جزغاله کردن صد ها زن و کودک و پير و جوان بيگناه در سينما رکس که بتواند گناه آنرا به گردن رژيم سابق اندازد و يا حمله به مسجد کرمان و تخريب آن مکان مقدس با همان نيّت و چه با وعده های سرا پا فريبکارانه به مردم معتقد داخل و چه با گول زدن جهانيان. آن مرد با پشت کردن حتی به نازل ترين فروزه های اخلاقی خود و شاگردانش را به راه بی بازگشتی کشاند که سر انجام آن منفور شدن دين اسلام در نظر جهانيان، بی اعتباری کامل روحانيت و دين زدايی از جامعه ايران بود.1

بازی سرنوشت ساز اروپا و آمريکا بر سر ايران
اين خصلت و طبيعت سازش ناپذيری جمهوری اسلامی با نرم های جهانشمول و متعارف چيزی نيست که ديگربر کسی پوشيده مانده باشد. حتی اگر اندک اميدی هم در دوران اصلاحات دروغين بوجود آمده بود پس از هفت سال پر فريب ديکر بکلی از ميان رفته است. در حال حاظر نه تنها آمريکا که اروپا نيز از اين حقيقت کاملآ مطلع است که رژيم ايران هرگز اصلاح شدنی نيست. اروپايی ها اما چاره ای جز ادامه دادن به اين وضع و به معجزه ای دل بستن ندارند. آنها همه ی تخم مرغهای خود را در سبد اصلاح طلب ها گذاشته بود. شکست اصلاح طلبی ر ايران کمر سياست اروپا در ايران نيز شکست. 1
اختلاف اروپا با آمريکا بر سر مسئله اتمی صرفآ يک امرظاهری است. نام آنچه که اين دو قطب اقتصادی سياسی را در ارتباط با ايران در مقابل هم قرار داده رقابت است نه اختلاف. رقابتی پنهان اما سخت و سرنوشت ساز بر سر کنترل منطقه بسيار مهم خاورميانه. اين دو قطب منطقه زرخيز و استراتژيک خاورميانه را دروازه اصلی جهان ميدانند و ايران کليد اين دروازه طلايی است. اروپايی ها بر اين باورند که پس از فروپاشی بلوک شرق ايالات متحده بدنبال استقرار نظمی نوين در جهان است و آنکشور قدرتمند سر آن دارد که هژمونی خود را بر جهان مسلط سازد، و حال آمريکا با تسخير مستقيم کويت و عراق در يک قدمی اين موفقيت بی همتا است. با چنين نگرشی است که اروپا درتحليل نهايی به اين نتيجه می رسد که چنانچه ايران را از کف بدهد همانند آن است که جهان را از دست داده است. تمام جان کندن اروپا بويژه در دفاع از صدام و باز هم بويژه از سوی فرانسه بر سر همين موضوع بود.1
چرا که در صورت تحقق اين سياست آمريکا کشور فرانسه بطور کلی از گردونه معادلات سرنوشت ساز جهانی حذف خواهد شد. چون انگليس صرفنظر از جای پای سنتی که در خاورميانه عربی و قسمتی از افريقا دارد، با مهارت خود را با آمريکا نيز نيمچه شريک ساخته، آلمان هم هنوز از گرفتاريهای تاريخی آنچنان رها نشده که با اتکاء به نفس و جسارت در اين عرصه ها سهم زيادی طلب کند. ضمن اينکه هنوز هم اسير وابستگي های عميق سياسی است که با آمريکا در پنجاه سال اشغال پيدا کرده، بويژه جناح دموکرات مسيحی آنکشور که به احتمال قريب به يقين هم برنده انتخابات نزديک آتی خواهد بود کلآ طرفدار خط مشی آمريکا است. آلمان اما با قابليّت های صنعتی بالايی که دارد زياد نگران نيست. اين اژدهای بی بديل صنعت هم اينک جز آنکه آسيای جنوب شرقی (مخصوص ژاپن)، روسيه، آمريکای جنوبی و مرکزی و بخش بزرگی از خاورميانه و قاره سياه را در تسخير خود دارد که حتی پس از خود آمريکا بزرگترين بازار آنکشورا نيز در انحصارخود دارد. بنا بر آنچه آمد، در اين ميان فرانسه است که بيش از هر کشوری نگران موفقيّت سياست خاور ميانه ای و جهانی آمريکا است. 1
سر انجام اينکه در حال حاظر پيچيده ترين بازی سياسی سراسر تاريخ بين ايالات متحده آمريکا و اروپا در جريان است، آنهم بر سر ايران (دروازه اصلی جهان). امريکا اما در اين بازی سرنوشت ساز برگهای برنده چندی در دست دارد که بزرگترين آنها آس دلی است که نام اصليش ملت ايران است. پيگيری اين مطلب موضوع بخش بعدی اين نوشته تحليلی خواهد بود.
1

اسفند ماه 1383
نوزدهم روز از ماه مارس دوهزاروپنج ميلادی
www.hezbemihan.com

|

Tuesday, March 15, 2005

 

... نوروز را به نوروز


ای هم ميهنان با شرف، به اين توهين و تحقير و نکبت پايان دهيد. نوروز را به نوروز تاريخ ايران مبدل سازيد!1
عزيزان، اين رژيم خيلی لرزان تر از آنی است که بعضی تبليغ ميکنند. جمهوری اسلامی ديگر فقط مشکل ما نيست، جهان متمدن در مقابل اين تروريست ها و رژيم قرون وسطايی آنها ايستاده است. رژيم ملا ها خودبخود هم در آستانه فروپاشی است. اينک چشم همه جهانيان به کشور ما دوخته شده است. نظام در مقال اراده شما قادر به هيچ گونه مقاومتی نيست. شما اراده کنيد، جهان پشتيبان شما خواهدبود. اگر فقط کمی همت بخرج دهيد و چند روز در خيابان بمانيد اين رژيم تا سيزده بدر هم نخواهد پاييد.1
www.hezbemihan.com

|

Sunday, March 13, 2005

 

شايسته ترين دختر اروپا

شرمينه شهريور، يکی از دختران ما درآلمان، عنوان شايسته ترين دختر اروپا را بدست آورد. تا چشم هر چه ملای دايناسور و حسود است کور شود!1
Shermine Shahrivar, a 22-year-old of Iranian origin won the title
of Miss Europe 2005 in Paris

|

Saturday, March 12, 2005

 

...دعوت از خانواده

دعوت از خانواده ـ بازماندگان جانباختگان خيزش ميهنی نوژه


هژدهم تيرماه سال آتی با بيست و پنجمين سالگرد اعدام دلاور سربازان ارتش سربلند شاهنشاهی همزمان خواهد بود. حزب ميهن قصد دارد که در اين روز مراسم بزرگداشتی نيز برای اين دلادوران توامآ با مراسم خيزش ملی هژدهم تير برگزار نمايد که محل برگزاری هر دو مراسم بروکسل بلژيک خواهد بود. ما ازکليه بازماندگان اين جانباختگا راه آزادی ميهن صميمانه انتظار داريم که برای تدارک برگزاری هرچه با شکوه تر اين مراسم ميهنی به ما بپيوندند. از عزيزان علاقمند استدعا دارم که در اين مورد بوسيله ايميل آدرس حزب با اينجانب تماس بگيرند. هدف مبارزه و اميد ما اين است که تا آن زمان جمهوری ضد ايرانی عمامه داران سرنگون شده باشد و ما بتوانيم اين هر دو مراسم را در ميهن آزاد خود برگزار نمائيم.1


جميله قايق ور، همسر جانباخته سيامک قايق ور ـ عضو کادر مرکزی حزب ميهن

www.hezbemihan.com


|  

...ضرورت ايجاد

حزب ميهن
سايه سعيدی سيرجانی

ضرورت ايجاد "دادگاه ويژه مسئوليت جمهوری اسلامی" و فوريّت آن


نامه ای برای هم ميهنانم و گزيده قسمت هايی از (نامه برای اعضای کمسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد)1

هموطنان آزاده ام، اعضای محترم كميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد
بيست و چهارم اسفند ماه ( چهاردهم ماه مارس) يازده سال پيش آخرين روزي بود كه پدرم را در خانه ديدم. خانه اي كه سالها سانسور و تهديدهاي سيستم سركوبي به نام جمهوري اسلامي تنها كنج ، البته نه چندان امن، او بود براي نوشتن؛ تصحيح و چاپ كتابهايش. 1
پس از سالها تهديد و ترعيب ديگر افراد خانواده، پس از سالهايي كه به قتل نازنين دوستان گرانقدري چون دكتر مظفر بقايي، علي دشتي، دكتر ناتل خانلري و ... در خاطره مانده است او نيز از آخرين روزهاي سال هزار و سيصد و هفتاد و دو در دست نامردماني جسمش قرار گرفت كه پس از نه ماه، يعني روزي كه جامعه جهاني مهلت نشان دادن او تعيين نموده بود،روزنامه هاي داخل به حكم ماموريت، به درج خبر مرگ او پرداختند. و از آن طربق مردم و خانواده مطلع گشتند.1
دكتر مظفر بقايي را در سال شصت و هفت، گرفتند و جنازه را با اسم ديگري در بيمارستان يقيه الله حكومت كه انگاري براي چنين منظورهايي ساخته شده بود تحويل دادند. هيچ هم كوتاهي نورزيدند. در محيط سر بسر ترس و نكبت زبانهاي ناطق و روزنامه هاي جايگزين كرده شان از كوچكترين تهمت دريغ نورزيدند.1
علي دشتي را در همان ماههاي اول پس از جا افتادن حكومت جمهوري اسلامي به توالت زندانشان كشاندند، كاري كردند كه پيرمرد در بستر مرگ تقاضاي سيانور كند. روشنفكري كه به خوبي ضربه سنگين نعلين آخوندها را مي شناخت. دكتر ناتل خانلري اديب ميهن دوست را به جرم سناتور بودن با دندة شكسته و پاي شكسته از زندانشان مرخص نمودند! و اين بيدادها بر سرفرازان شناساي ملت ايران تنها نرفت. بسيار دانش آموزاني كه به بهانه پخش اعلاميه يا روزنامة احزاب چپ به قتل گاهها كشانيده شدند و حكم مرگ و شكنجه آزادانه تر و راحت تر از آب خوردن بر ايشان رفت. سالهاي انقلاب فرهنگي شان و بسته شدن دانشگاهها و " تعهد" و " گزينش" كارمند يا دانشجو رسم بترسان و حكومت كني بود كه سالهاست بر ما ايرانيان رانده اند..1
سركوب هر صداي آزاديخواهي را هر معترض آزاده اي را خصوصا در اين روزها اگر اهل حزب و گروهي نيز نباشد با سر به نيست كردنها و بگير و ببندها تعقيب مي كنند. نازنين پزشك مملكت را به جرم گرد هم آمدن آرام به منظور اعتراض به در بند بودن دانشجويان زنداني، در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران، ماه ها هست به زندان بازگردانيده اند و جان او در خطر است. بارها و بارها نوشتيم گفتيم جان اين جوانان در خطر است....... 1
خانوادة منوچهر محمدي، دانشجوي علوم اجتماعي ، كه بيش از دو هزار روز است كه در بند است بي آنكه فرصت معاينة پزشكي داشته باشد سالهاست با بيداد و تهديدهاي آشكار روزشان به شب تبديل گشته. معلوم نيست نجمة اميد پرور اين مادر جوان ايراني، پس از دستگيري همسرش، در چه وضعيت و در كجا نگاه داشته مي شود. معلوم نشد اين جوانان كرماني كه با انگ " اشرار مسلح" تا همين چند ماه پيش تزيين بخش اخبار روزنامه هاي حكومتي شان بود نامشان چه بود و كه بودند كه دسته دسته اعدام گشتند. 1
بازماندگان اعدامهاي دسته جمعي خصوصا در شهريور ماه شصت و هفت در مقابل شما حضور دارند، بازماندگان قتلهاي سياسي خارج از كشور در مقابل شما حضور دارند، بازماندگان قتلهاي سياسي زنجيره اي استوار و بي هيچ ترسي در مقابل شما حضور دارند، و بايست صداي بيداد رفته بر افرادي بود، بهتر بگويم هزاران هزار فرزندان اين سرزمين بود، كه گاه بي نام و نشان و بازمانده اي و گاه از فرط بي پناهي صدايشان را شما جهانيان نشنيده ايد. اكثر موارد نيز اگر از صداي اينها نتوان استفاده اي نمود دلالان اطلاعاتي در خارج از كشورشان رقعي بر پخش اين بيدادها نشان نخواهند داد.1
ناظر دايمي حقوق بشر بر اين روزگار ايران، امري است حتمي و بايست؛ اما نا كافي. خواستة من ايجاد دادگاه ويژه براي جمهوري اسلامي است تا در صحنة بين الملل پرده از جنايات اين افراد برگرفته شود تا صلح و تجربه حقوق يك ملت آزاده تضمين گردد. با ايجاد چنين دادگاه ويژة بين المللي است كه ترس و سركوب از روي مردم برداشته خواهد شد. و اين ترس از آن مجريانش خواهد بود و بس.1
حدود هشت سال است از آن بيدادگاه بيرون جسته ام، اما روزي نبوده كه از تهديد خفقان و اين همه سركوب رنج نبرده باشم. ايستاده ام زيراك اعتقاد به ايراني آباد دارم. مهد فرهنگ و ادبي كه سالهاست به خرد كردن آن پرداخته اند آرام نمي نشيند و آرام نمي گيرد. اين روز، قبل از هر تغيير ظاهري ميان بازيگران قدرت است كه بايست ملت ايران مسووليت تشنگان قدرت در آن سرزمين را نشانه روند. و اين دادگاه ويژه اگر در اسرع وقت ايجاد نگردد اين موضوع ملعبة افرادي تشنه قدرت مي گردد كه ماجراهاي دادگاه هاي انقلاب را تكرار خواهند كرد و اين رفتار بدور از اعتدال واقعي چاهي كه ملت ايران در آن گرفتار آمده را عميق تر و عميق تر خواهد نمود. 1
چنين دادگاهي صالح خواهد بود اگر تضمين ذيل را سرلوحة فوريت ايجاد خويش نمايد. دادگاه ويژه رسيدگي به جنايات جمهوري اسلامي اعمال حقوق افراد را تضمين خواهد نمود. اين دادگاه نه تنها مسووليت دولت را نيز مسووليت افراد را تعقيب خواهد نمود. اين دادگاه مانعي حقيقي مقابل هر سركوب، سر به نيست شدن، شكنجه، و آزادي انسانها در روزهاي حساس پيش رويمان خواهد بود.1
تكرار و تاييد مي كنم ايجاد چنين دادگاهي جوابگوي هر سه نياز موجوديت بخش به چنين نهادي است: زمان، موضوع و صلاحيت.1
اسفند ماه هزار و سيصد و هشتاد و سه
سايه سعيدی سيرجانی
www.hezbemihan.com

|

Thursday, March 10, 2005

 

تفاوت شاه فقيد و آيت الله خمينی

حزب ميهن

تفاوت شاه فقيد و آيت الله خمينی بزبانی ساده و بی پيرايه
در آذربايجان ما ضرب المثلی عاميانه وجود دارد که می گويد : "حرف راست يا از دهان بچه نابالغ بيرون می آيد و يا از دهان آدم خل و چل".1
شايد درست ترين و ساده ترين مقايسه و تفاوت شاه با خمينی همين باشد که اخيرآ ملا حسنی در مصاحبه با خبرگزاری سينا بدان اشاره نموده است.1
حسنی گفته است : اعلیحضرت غیرمحبوب ایران ( محمد رضا شاه پهلوی) همه ی جوانان ايران را هيپی و لوس بار آورد، اما حضرت آیت الله امام خمینی (ره) آن هیپی ها را آورد و انقلاب کرد و سپس همه شهید شدند!
1
www.hezbemihan.com

|  

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟


حزب ميهن
شهريار شادان
( ازتشکيلات درونمرزی حزب ميهن )


خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟



آدلف هيتلر ميگويد: حقيقت همان دروغي است كه بارها و بارها تكرار شده است . از جمله دروغ هايي كه ماشين تبليغاتي حكومت اسلامي با تكرارش به شستشوي مغزي مردم ايران اقدام كرد شخصيت خميني بود. نقش خميني به عنوان رهبر مذهبي و سپس رهبريت سياسي از چندين دهه پیش بوسيله غربی ها مورد استفاده ابزاری قرار گرفته بود . غرب حساسيت و خواستگاه مردم ايران را مي دانست . نياز و باور به منجي و ماوراء و متافيزيك . پیش از انقلاب ایران سران قدرتهای جهانی در كنفرانس گوادلوپ تصميم به سرنگونی رژیم محمد رضا شاه پهلوي گرفته بودند تا به آسوده گی بتوانند از منابع و مواهب طبیعی و زير زميني ايران استفاده نمايند . در اين ميان حكومت پنهان جهاني يا استعمار نوين ( آمريكا ، انگليس و شركاء اروپايي شان ) با حمايت مستقيم و غير مستقيم از خميني او را به وسط صحنه دعوت كردند .1
با پيروزي انقلاب، نيروهاي انقلابي بي درنگ اقدام به اعدام سران حكومت شاه كردند . برخی از ناظران بيان ميدارند كه يك تيم مجهز تلويزيوني با بر پا كردن آنتن ماهواره اي تمامي اعدامها را بطور مستقيم و زنده براي سران قدرتهاي پشت پرده جهاني ارسال مي كردند تا آنها از حذف فيزيكي سران حكومت شاه مطمئن شوند . در این حال خميني به عنوان رهبر انقلاب از تمامي حوادث آگاه بود . اما در اين ميان مردم در روي صحنه چه نقشي داشتند؟ مردم ملتهب و هيجان زده ايران در جستجوي يك عارف يك پير و معجز ه گر بودند تا همه چيز اين دنيا را به بهشت برين مبدل سازد . پيري كه گفته ميشد نائب امام زمان است .1
بی ترديد همواره نيروهاي اهريمني و شيطاني در قالب هاي زيبا و مردم پسند ، آنگونه که مردم باور دارند پا به عرصه ميگذارند و از نا آگاهي و جهل درونی توده مردم بيشترين و بهترين استفاده ها را مي برند . ظاهر عارف گونه خميني با عمامه سياه سيادت و ريش سفيد و بلند از او يك پير و سالك راه حق ساخته بود كه نه تنها مردم بلكه تحصيل كردگان خارج رفته ای چون بني صدر نيز اغفال شدند . اولين رئيس جمهور ايران اسلامي ميگويد : من در اوايل دهه 1350 براي ديدن خميني به عراق رفتم زندگي او ساده وعارفانه بود چنان كه او مگس داخل اطاقش را نمي كشت . این در حالی است که همسر بنی صدر در اولین دیدار از خمینی به بنی صدر هشدار میدهد که در چهره خمینی خشونتی پنهان و نهفته را می بیند اما بنی صدر به این نظر همسرش توجهی نمی کند .1
و حكايت ها از كرامات و عرفان خميني بسيار گفته اند . چند ی پيش بمناسبت دهه فجر(1383) تلويزيون حكومت فيلمي گزارشي در باره رزمنده اي كه در اوايل جنگ از ناحيه سر مجروح شده بود پخش كرد . اين رزمنده بخاطر صدمات مغزي بنوعي فلج دچار شده بود . او شبي خواب حضرت علي را مي بيند كه از او مي خواهد يا شفايش دهد و يا مرگش را تعجيل كند حضرت علي او را به خميني حواله ميدهد . روز بعد رزمنده با خانواده اش بسراغ خميني ميروند و خميني 15 دقيقه به نوشيدني دعا ميخواند و رزمنده مي خورد و لحظه به لحظه بهبودي اش حاصل ميشود . براي من عجيب است كه چرا حكومت ملاها اين جادوی خميني را پس از سالها پخش كرد . بی تردید ماشین تبلیغاتی رژیم بسته به نیازش برای ادامه حیات شیطانی خود دست به هرنوع دروغ پردازی می زند.1
باری هنوز بسیاری از هموطنان ما بر این باورند که خمینی انسانی وارسته و دلسوز ایران و ملت ایران بود آنچنان که در هنگامه حیاتش کسی جرات خطا نداشت. هنوز خمینی بت بسیاری از مردم ساده پندار ماست و البته این از کلی نگری و تک بعدی نگریستن مردم ما حکایت دارد .1
در حوزه عرفان ، عارف نماها بسیارند و کسانی که بوسیله ریاضت به قدرتهای متافیزیکی یا ماوراءالطبّیعه دست می یابند کم نیستند . خام گیاه خواری ، روزه های طولانی ،روزه سکوت،گوشه نشینی وشب بیداری و بیان ذکرهای مداوم از مجموعه عواملی هستند که درتمامی مکاتب دینی وعرفانی به طورمشترک و با اندکی تفاوت و جود دارند و هر انسانی با هر دین و عقیده ای اگر به طور منظم از پس تمرینات برآید پس از چندی میتواند به قدرتهای ماورائی دست یابد . " گرجی اف" عارف روس میگوید: من با تمرکز می توانم گاوی را در شهری دور دست از پای در آورم . این نوع قدرتها از هزاران سال پیش توسط انسان کشف و بکار گرفته شد واصولا ربطی به رابطه انسان با خدا ندارد و نیز تائیدی بر وارسته گی و پاکی عامل و فاعل اینگونه کارها نیست.1
بسی انسانهای اهریمن صفتی که در ظاهر خداپرست هستند و در لباس عرفان بر ضد بشریت عمل می کنند . در آموزه های شریعت و طریقت سخن معروفی هست که می گوید : اهریمن 99 کار خوب در برابر آدمی قرار می دهد و سپس در کار صدم ضربه اساسی و نهائی را وارد می کند . حکایت خمینی بدور از این سخن نیست . خمینی با تمرینات روحی به اقتدار دست یافت اما او اقتدارش را در راه منفی و برای نیّات غیر انسانی و ارضاء خویش بکار برد . باید دانست که یک سالک و عارف واقعی به هیچ عنوان در سرنوشت دیگران دخالت نمی کند چه رسد به کشتن و فرمان قتل صادر کردن . علاوه بر اینها یک عارف پا به عرصه سیاست و قدرت های این جهانی نمی گذارد . می گویند خمینی از اعدام ها و شکنجه ها و تجاوز به دختران سیاسی در زندان خبر نداشت و کسانی چون محسن رضائی خامنه ای و رفسنجانی او را اغفال کردند که به جنگ 8 ساله ادامه دهد . 1
این پرسش مطرح است که چگونه مرد عارفی که چشم بصیرتش باز شده و ظاهرا دارای کشف و کرامات است فریب اطرافیانش را می خورد، آنکس که به بیداری روحی رسیده براحتی می تواند در نیم نظری از مکنونات قلبی دیگری خبردار شود و جالب این جاست که جناب خمینی خبر دار نمی شود . هنوز بسیاری از ساده اندیشان می گویند خمینی ساده زیست می کرد و دل به دنیا نداشت و نان سیب زمینی خوراکش بود . در پاسخ باید گفت که خمینی نمی توانست در پی زن و پول باشد او به قدرت حساسیت داشت . فرمان راندن بر یک کشور و یک ملت و در رسانه های جهانی مطرح بودن نفس او را ارضاء می کرد . در این حال بر پوستین نشستن و نان سیب زمینی تناول کردن ساده است. خمینی همچون " فاستوس" روحش را به اهریمن تقدیم کرد تا به قدرت برسد و بر جهان مادی سیطره داشته باشد ساخت و پرورش شخصیتی چون خمینی از چندین دهه پیش در برنامه ها و طرح های استعمارنوین جای داشت تا او را به عنوان یک سالک ، نائب امام زمان و ناجی به میان کهن ترین و ثروتمندترین کشور جهان بفرستند تا بتوانند به بهترین وجهی ایران را به یغما ببرند .1
به 12 بهمن 1357 نگاهی بیندازید . فرودگاه مهرآباد . هواپیمای ایرفرانس در باند فرودگاه ایستاده است . خمینی در کنار خلبان غیر ایرانی در حالیکه به او تکیه کرده است پلکان هواپیما را بسوی پائین طی میکند ، احمد فرزند ش در پشت سرش پله به پله پائین می آید . یاران مهم خمینی که سالیان دراز در مبارزه با او بودند در داخل هواپیما ایستاده اند تا خمینی عارف نما در کنار آن خلبان غیر ایرانی که عینک آفتابی به چشم دارد پائین رود . این پرسش مطرح است چرا خمینی که رهبر یک انقلاب دینی و مردمی بود و اساسا اعتقادی به غرب نداشت در برابر مردم ایران و رسانه های جهانی به آن خلبان غربی تکیه کرد ؟ آیا نمی توانست با تکیه به خود یا فرزندش احمد از هواپیما پیاده شود؟
پاسخ کاملا روشن است او از همان ابتدا اجازه هر کاری را نداشت و بایستی با تکیه بر نیروی بیگانه حرکت میکرد . این صحنه نمادین پاسخی به همه مومنان و سینه چاکان خمینی و انقلاب اسلامی است تا دریابند با خیانت کاران سرو کارداشته اند؛ کسانی که تماما در خدمت بیگانه بوده و هستند . به خاطره ای از بنی صدر اشاره می کنم که از خمینی نقل قول می کند ؛ او می گوید در همان اوایل انقلاب خمینی به ما گفت دنیا را آمریکا و انگلیس می گردانند و ما نمی توانیم کاری از پیش ببریم، بروید و در پشت پرده ، دور از چشم مردم با آنان مذاکره کنید.1
سال 1352 خانم اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیائی با محمد رضا شاه فقید مصاحبه ای انجام داد . شاه فقید در آن مصاحبه به فالاچی می گوید ایران در سال 1359 بر سر مسئله نفت با عراق در گیر جنگ خواهد شد که تا سال ( 1364 ) ادامه می یابد و سپس ایران تجزیه می شود.1
کنفرانس گوادلوپ با حضور سران قدرتهای جهانی( اروپا و آمریکا) پیش از انقلاب 57 تشکیل شد که در آنجا تصمیم به سقوط شاه فقید گرفتند . نظام پادشاهی ایران به جمهوری ملاها تبدیل گشت. سال 1359 جنگ با عراق در گرفت ،دیدیم که خمینی جنگ با عراق را تا سال 1367 تداوم داد جنگ و تجزیه ایران برنامه حکومت پنهان جهانی بود که شاه فقید زیر بار آن نرفت جنگی که خمینی و یارانش از سالها پیش آماده آن بودند .1
خمینی برای ملت ما به بتی تبدیل شد که ایران را به سوی شرک و آلوده گی سوق داد پرستش شخصیت خمینی روح ملت ما را آلوده به شرک کرد . راهی که در ظاهر دینی و معنوی اما در باطن به شرک آلوده است . بدین سان ملت ما راهی را طی کرده که اهریمن آنرا راهبری می کند . فقر ، فحشاء ، دزدی ، دروغ ، جنایت و همه مشکلات امروز ما در ایران محصول این نا آگاهی ملی است . خیانت خمینی به ایران و ایرانی موجب گردید که او درپایان جنگ هشت ساله در اوج ناتوانی جام زهر را بنوشد . پایانی که اکنون نیز در انتظار جانشینان و یاران او هست .1
www.hezbemihan.com

|

Wednesday, March 09, 2005

 

...پرزيدنت بوش: ما در انتظار روز

حزب ميهن

پرزيدنت بوش: ما در انتظار روز آزادی ملت ایران هستیم!
1


ما کشورهای آزاد را در مسير پيروزی هدايت خواهيم کرد.1

رئیس جمهوری آمریکا، در سخنانی که امروز در باره مبارزه با تروریسم در دانشگاه دفاع ملی ایراد کرد، گفت : بياييد در ويرانه هاي ظلم دموکراسي برپا کنيم و کشورهاي آزاد را زير چتر ناتو متحد سازيم. وی يازدهم سپتامبر 2001 را زنگ خطري درباره خطرهاي پيش روي قلمداد کرد و گفت : يازدهم سپتامبر درباره خطر شبکه هاي تروريستي مورد حمايت رژيم هاي خودسر با ايدئولوژي مبتني بر کشتن افراد بي گناه به ما هشدار داد. نبرد با دشمن تا آستانه پيروزي ادامه خواهد يافت. پرزيدنت بوش اظهار داشت : ما با دشمن مبارزه خواهيم کرد، ترس را از خود دور خواهيم ساخت و کشورهاي آزاد را در مسير پيروزي هدايت خواهيم کرد.و ی همچنين گفت : سه سال و نيم است که آمريکا و متحدان آن مبارزاتي را در سطح جهان آغاز کرده اند. از کوهستان هاي افغانستان گرفته تا مناطق مرزي پاکستان، تا شاخ آفريقا، تا جزاير فيليپين و تا دشت هاي شمال و مرکز عراق. جرج بوش اين را نيز گفت که : هنوز حکومت هايي هستند که به تروريسم ها کمک مي کنند و پناه مي دهند، اما تعداد آنها کم شده است. هنوز رژيم هايي هستند که مي خواهند سلاح هاي کشتار جمعي داشته باشند، اما اينها دور از جامعه جهاني و بدون پيامد نيست.1
پرزيدنت بوش سپس به موضوع ايران پرداخته و گفت : حکومت اسلامي بايد برنامه توليد سلاح هاي اتمي را رها کند و به خواست ملت داير بر استقرار دموکراسي در ايران تن دردهد.1
بوش گفت: فرانسه، آلمان و بريتانيا درگير گفتگوهاي جدي با ايران هستند، تا اين کشور را از ادامه توليد سلاح هسته اي بازدارند. ما مي خواهيم متحدانمان موفق شوند، چون در اين زمينه اتفاق نظر داريم که دسترسي ايران به سلاح هسته اي براي همسايگان ايران تهديدآميز است و ثبات را برهم مي زند. رژيم ايران بايد به نگراني هاي جهان توجه نشان داشته باشد و به صداي مردم ايران هم گوش دهد که در آرزوي آزادي هستند و مي خواهند کشورشان يک عضو قابل احترام جامعه بين المللي باشد. ما در انتظار روزي هستيم که ايران به تحولات اميدوارکننده اي که در سراسر منطقه روي مي دهد، بپيوندند. ما در انتظار روزي هستيم که مردم ايران آزاد گردند!1
www.hezbemihan.com

|  

...اشغال نظامی آمريکا هزاران بار

حزب ميهن
امير سپهر
اشغال نظامی آمريکا هزاران بار بر وضع خجلت آور موجود شرف دارد !1

مطلبی ديدم تحت عنوان اشغال نظامی: سود و هزینه، از آقای فريد پيروزيان. شخصآ هيچ شناختی از ايشان ندارم که البته مهم هم نيست، ليکن مطالعه اين مقاله پر مغز آقای پيروزيان برايم انگيزه ای شد که به سهم خود شمه ای از عملکرد ايران ستيزانه اين نظام را بيان نموده و بعنوان يک ايرانی به اين حقيقت نازيبا اذعان کنم که از ديد اينجانب در صورت حمله نظامی احتمالی ايالات متحده به ايران هرگز وضعمان خراب تر از اين 26سال پر از نکبت و بدبختی و بيچارگی نخواهد شد.اطمينان دارم که اکثريت قريب به اتفاق تحليلگران و تلاشگران سياسی ما از شنيدن خبر احتمال حمله نظامی آمريکا به ايران قند در دلشان آب ميشود؛ اين عزيزان همه ی مفروضات و سناريو های اين حمله احتمالی را با ذوق و شوق و حرارت درگفتار و نوشتار خود بيان ميکند، اما آنجا که در نهايت بايد نظر خود را نيز بيان کنند، بيماری ملی و مزمن خود سانسوری گريبانشان را می گيرد و جرأت و شهامت دفاع ازاين حمله را از آنان سلب می نمايد. 1
نا گفته نميگذارم که حتی خردمند ترين های ما که دائم از منافع ملی دم میزنند هم خود اسير جو کاذب موجود هستد، اين جو که حمله کشوری بيگانه با هر نتيجه خوب و با هر دستاورد بزرگ ملی هم در حکم بی غيرتی و وطن فروشی است. بايد نوجه داشت که قسمت اعظم اين جو را خود رژيم با مهارت در تبليغات غير مستقيم اما مستمر بوجود آورده و آنرا ناخود آگاه به ملکه ذهن مخالفان سرنگونی طلب خود بدل کرده است. درست همانند مسئله اتم که رژيم و عواملش سعی دارند که جانبداری از دستيابی به اين نيرو را بعنوان دفاع از غرور ملی در ذهن کوچک بعضی ها جا بيندازند. در اين حقنه کردن هم کم موفق نبوده اند. (نويسنده به سهم خود با اين مسئله برخورد کرده ام وطی يک مقاله
به هيولای اتم نه بگوئيم نوشته ام که مجهز شدن کشور ما به اتم حتی به منظور بهره گرفتن از آن در امر غير نظامی نيز ارمغانی جز گرفتاری و مصيب برايمان نخواهد داشت).1
باری، همگی ما خواستار رهايی از شر اين نظام چپاولگر و ايران بربادده و جانی هستيم، سعی هم داريم حدالامکان اين کار را با اراده و دست خود به انجام رسانيم، اما اگر از اين راه موفق نشديم چه؟ بايد شاهد اين باشيم که ايرانمان و مردممان در آتش پرپر زند و بسوزند اما مثلآ ما همچنان به ذعم خود وطن پرست و سرفراز بمانيم. آيا اصولآ اينگونه انديشيدن خردمندانه است، يعنی اولاد وطن و خود وطن را بايد در پيشخوان غرور کاذب خود سر ببريم تا نشان دهيم که ميهن دوست هستيم.آخر آن غرور هاراگيری مآبانه ژاپنی اصلآ بکار سياست می آيد که اساسش بر مصلحت انديشی و تأمين منافع است!؟ گذشته از همه اينها آيا ما اصلآ بدرستی فکر کرده ايم که داريم از چه چيزی دفاع می کنيم؟ می خواهيم نشان دهيم از استقلال کشورمان دفاع ميکنيم، اما مگر اين کشوری که امروزه هژده هزار مستشار خارجی دارد و عملآ به تيول اروپا و مستعمره چين و روسيه مبدل شده اصلآ استقلال دارد؟ اگر مدعی دفاع از منافع ملی هستيم، آيا به اين امر توجه نداريم ملتی که همه چيز مملکتش با قرارداد های اسارتبار سی و پنجاه ساله به اجانب فروخته شده مگر ديگر منافعی برايش باقی مانده که ما از آن دفاع کنيم؟ بطور کلی مگر ما وطن و خانه امنی داريم که می ترسيم از چنگمان بدر برند؟
ما که بيرون هستيم از وطن خود با خفت رانده شده ايم .حتی در حسرت حضور بر گور مردگامانمان و گريستن برمادران و پدران دفمرگ شده خويش نيزمی سوزيم. آنها هم که توان فرار نداشتند يا کشته شدند و يا زندانی و شکنجه. غير سياسی ها هم در زندانی گرفتار هستند که حتی لباس دلخواه پوشيدن و لبخند زدن هم در آن قدغن است. واقعييت اين است که اين وطن بيست وشش سال است که اشغال شده و خودمان هم به اسيری رفته ايم. آنهم بوسيله متحجر ترين و ضد ايرانی ترين طايفه دنيا، طايفه ای که خود و همه ی درآمد و مايملکمانرا به خدمت اهداف خود گرفته و اصلآ ما را انسان بحساب نمی آورند. بی اغراق و شعارمی نويسم که و ضع ملت ايران در حال حاظر از هر اسير و برده ای بد تر است.1
در کشورما هم همه چيزما را می دزدند و بما گرسنگی و نکبت ميدهند و هم بدترين توهين ها و رکيک ترين ناسزا ها را نثار خود و اجداد و تاريخمان ميکنند. وقتی حتی لباسی شاد پوشيدن و لبخند بلب آوردن فرزندانمان را هم با مستهجن ترين کلمات ناشی از اراذل و اوباش و بی پدر و مادر بودن آنها ميدانند، آيا ميتوان اصلآ ادعا وطن داری ودولت بومی داشتن کرد. کدام نيروی اشغالگربا کدامين ملت اسيری اينگونه رفتار توهين آميز داشته. حتی اسرای جنگ هم طبق کنوانسيون ژنو و ساير عهد نامه ها حق و حقوقی دارند. اينک حتی زندانبان ها نيز در هيچ کجای دنيا حق ندارند به اين عريانی و به اين زشتی به جانيان و دزدان زندانی توهين کنند. ما در اين نظام عملآ از حقوق شهروندی که هيچ حتی از حق انسان بودن نيز محروم هستيم.1
از ابتدای استقرار اين حکومت شوم تا امروز آنان که هرگز منافع و مصالح و خواستشان از جانب حکومتگران در نظر گرفته نشده همانا صاحبان اصلی اين آب و خاک يعنی مردم ايران بوده است. احساس (هيچی) آقای خمينی به ايران خيلی پر معنا تر از آن بود که بضی تصور کردند، او رژيمی اسلامی می خواست نه ايرانی. کشور ايران برای وی غنيمت جنگی و سرمايه اقتصادی و مردم نا آگاه و گريان تشنه شهادت برايش اسلحه هايی بودند که بتواند با بکارگيری آنها به اهداف خود يعنی عالمگير کردن بنيادگرايی اسلامی (صدور انقلاب) دست يابد، که الحق هم موفق گرديد. در اثر پيروزی انفلاب شوم وی بود که پس ازدوران قرون وسطا بار ديگر ديو خونخواری بنام ايدئولژی اسلامی (مذهبی) از شيشه برون آمد و از آن تاريخ به بعد بشريت متمدن دستکم در 26 سال گذشته روی امنيّت و آرامش و آسودگی را نديد. بتون رژيم ملا ها را از دشمنی با ايران و ايرانيّت ريخته اند و جمهوری اسلامی بطور گوهری يک نظام ضد ملی است. اين اصل پايه ای در تمام آثار ملا مرتضی مطهری بروشنی و بدون پرده پوشی آمده است.خود آقای خمينی هم بار ها حتی در تلويزيون اعلام نمود که ملی گرايی بر خلاف اسلام است (نگاه کنيد به جلد (1،2،5صحيفه نور
نيم نگاهی به نام و نقش نهاد های برخاسته از اين رژيم هم ما را متوجه اين حقيقت مصيبت بار می سازد که در حکومت ملا ها برخلاف همه کشورهای دنيا که حکومت و دولت در خدمت مردم است، اين ملت است که نقش نوکر حکومت را داشته و دارد. تمامی آبرو و ثروت و هستی ملت هم در اين سالهای سياه در راه حفظ رژيم و پيشبرد اهداف شوم متوليّان آن بکار گرفته شده است. آخر ما چه دشمنی با امريکا و اسرائيل داريم!؟ جز اين است که ملا ها برای دفاع از تروريسم اسلامی که بدروغ بدان نام حمايت از مردم فلسطين را داده اند از دشمنی با اين دو دولت برای خود ايدولژی جديدی بوجود آورده اند. ملا های ضد ايرانی در اين دشمنی تمام منافع ملی ما را بباد داده و ملت ما را به کام قفر فرو برده اند.1
محمود عباس از سوی خود مردم فلسطين در يک انتخابات کاملآ آزاد آنهم با نظارت ناظران بی طرف بين المللی به رياست جمهوری سرزمينهای فلسطينی انتخاب گرديده، در حاليکه خود وی بعنوان منتخب و نماينده مشروع وقانونی فلسطينی ها مشغول مذاکره و عقد قرار داد صلح با اسرائيل است، آنوقت ملا های ايران به بهانه دفاع از آن مردم خواهان نابودی کامل کشور اسرائيل هستند! آيا اين حقه بازی نيست؟ هدف اصلی همانگونه که اشاره شد ريختن خون قربانيان برگلوی تشنه بخون تروريسم کور اسلامی به قصد زنده نگاه داشتن آن هيولااست. همان دراکولای خون آشامی که آيت الله خمينی بدان نام نهضت جهانی اسلام را داده بود و نگران خفتن آن بود و مرتب هم به شاگردان و هودارانش سفارش می کرد که از آن مواظبت کنند و ميگفت (نگذاريد اين نهضت بخوابد!) 1
کدام منطق و مغز عليلی می گويد که اسرائيل و آمريکا با ما تضاد دارند و ما نمی بايستی با آنها رابطه داشته باشيم، رابطه نداشته باشيم؟! آنهم با دو دولتی که در حال حاظر ميتوانند بزرگترين دوستان و بهترين متحدان استراتژيک ما در منطقه و جهان باشند و به ثبات ما، جلب سرمايه گذاری خارجی به کشورمان، اشتغال زايی و در نتيجه به شکوفايی اقتصاد ما بزرگترين کمک ها را بکنند. اين رژيم اگر در زمان بنيانگذارش همه چيز ايران را برای پيشرفت آماج شيطانی خود که بيشتر امور سياسی را شامل می گرديد بکار می گرفت، پس از مرگ وی چپاول عريان هستی ملت ما را نيز ديگر به جزيی جدايی ناپذير از آن اهداف شوم مبدل ساخته است. هرنهادی که در اين رژيم بوجود آمده و همچنان هر روز هم بر تعداد آنها اضافه می گردد فقط به هدف سلب حق حاکميت و آزادی از مردم و چپاول ايران است.1
به اين نام ها توجه کنيد مجلس خبرگان (يعنی مردم چون خبره نيستند پس نميتوانند هم در آن اظهار نظر کرده و نقشی داشته باشند)، مجلس شورای اسلامی (يعنی مجلسی در خدمت اسلام، آنهم از نوع فقاهتی آن)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (اين يکی که از نامش پيداست که از چه چيزی بايد پاسداری کند!)، مجمع تشخيص مصلحت نظام (يعنی گور پدر مصلحت مردم) شورای نگهبان (نگاهبانی از اصول بربريت و ارزشهای منسوخ قرون وسطايی، اينجا هم چون فقط ملا ها خبره در فقه واصول حوزوی هستند حرفشان کلام خدا و حجت است، پس حتی شک در مواضع آنها در حکم ارتداد و ضديت با خدا و رسول است)،
ستاد امر به معروف و نهى از منكر( اين نهادهم نه برای مردم و جلب رضايت آنان، که برای جلوگيری از شادی و نشاط آنها از راه توهين و شکنجه با شلاق و خرد کردن غرورشان و بردن آبرويشان بوجود آمده است) کميته های انقلاب، دادستانی انقلاب، سازمان زندانها (که بدليل کثرت زندانيان بزرگترين در نوع خود در تمامی جهان است و خود نيازمند حداقل يک وزارتخانه <<وزارت زندان>> است) بسيج، بيت رهبری (وزارت دربار) و انوع و اقسام ديگرنهاد های محافظت از رژيم و ارگانهای سرکوبگر همه و همه تشکيلاتی هستند که بسان انگل ها شيره جان ملت را می مکند و روز بروز هم بزرگتر شده و تغذيه بيشتری را طلب می کنند و ملت ما را گرسنه تر و نحيف تر می سازند.1
حتی اگر روزی نامه های خود رژيم را هم که ورق زنيد خواهيد ديد که مصيبت های اجتماعی جانگدازی که شيوع حتی يکی از آنها هم در مقياسی خيلی کوچکتر به معنای وجود فقردر جامعه و نشان از نيستی يک ملت دارد، در اين حکومت به اخباری روزمره و درجه پنج مبدل گرديده است. بيکاری، انواع بيماری ها روحی جسمی، سوء تغذيه بيش از 70% مردم بويژه کودکان، کليه فروشی جوانان، حراج دختران فقير، فرزند فروشی، تن فروشی، دزدی، جنايت، خودسوزی و اعتياد ووو همگی در حکومت اين ملا های دزد واوباش حتی تا اين اندازه هم اهميّت ندارند که بودجه ای برای رفع نسبی آنها هم که شده اختصاص داده شود. حال اما خوب به خبر زير از روزنامه ايران چاپ تهران توجه داشته باشيم، غير مغرضانه، به دور از جو سازی های کاذب خود رژيمکه آنرا ملکه ذهن بعضی ها کرده، شرف ملی و شعور انسانی خويش رادر نظر گرفته و به اين سئوال پاسخ دهيم که آيا هيچ دشمن بيگانه و اشغالگری با ما اينچنين می کرد که اينها کردند؟! آيا اصولآ قابل پذيرش است که ادعا شود اين رژيم يک رژيم بومی و ايرانی است، آيا مغول ها با ما اينهمه ظلم کردند !؟
و حال اما عين خبر:1

توسط كميسيون تلفيق مجلس صورت گرفت
افزايش بى سابقه
بودجه مراكز خاص
• كميسيون تلفيق حدود 540 ميليارد تومان به بودجه مراكز منسوب به اصولگرايان در سال 84 اضافه كرد• كميسيون تلفيق علاوه بر افزايش بودجه 30 نهاد متعلق به اصولگرايان در تصميمى خارج از لايحه دولت، براى ۸ مركز جديد بودجه ويژه اختصاص داد• در اثر تغيير و تحولات بودجه پيشنهادى دولت براى ۳۸ مركز منسوب به اصولگرايان از ۱۵۰۰ ميليارد تومان به حدود دو هزار ميليارد تومان افزايش يافت• براساس مصوبه كميسيون تلفيق كه پيش بينى مى شود از تصويب نهايى مجلس بگذرد، بودجه مركز پژوهش هاى مجلس، ديوان محاسبات شوراى نگهبان، سازمان بازرسى كل كشور، مجلس شوراى اسلامى، بنياد حفظ آثار و ارزشهاى دفاع مقدس، دفتر تبليغات حوزه علميه قم، سازمان صدا و سيما، منازل سازمانى طلاب قم ، دبيرخانه مركزى ائمه جمعه ، مركز رسيدگى به امور مساجد، بنياد حكمت صدرا، ستاد امر به معروف و نهى از منكر، مساجد روستاها و شهرهاى زير صد هزار نفر، جامعه الزهرا، ستاد عمره دانشجويى و پژوهشكده امام خمينى افزايش يافته است• براساس تغييرات لايحه دولت در كميسيون تلفيق بيشترين سهم افزايش بودجه شامل بسيج، بنياد حفظ آثار و ارزشهاى دفاع مقدس، نهاد نمايندگى ولى فقيه در دانشگاه ها، شوراى نگهبان، مركز پژوهشهاى مجلس، صدا و سيما، بيمه طلاب، مركز خدمات حوزه علميه قم، قوه قضاييه و ديوان محاسبات شده است• رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزى پيش از اين اعلام كرده بود كه بخش اعظم افزايش درآمدى دولت در كميسيون تلفيق محقق نخواهد شد (پايان خبر)1
توجه داشته باشيم که ارقام بالا حتی به يک دهم مبلغی نمی رسد که مقام ظل الهی از بيت المال ملت هستی باخته ماهمه ساله صرف سرپا نگاه داشتن اين رژيم ضد ايرانی می نمايد. طبفه اظهارات مکرر خود کارگزاران رژيم بنياد های تحت تملک تشکيلات رهبری (وزارت دربار رژيم ملا شاهی) چهل درصد از کل درآمد کشور و گردش پولی ايران را در انحصار خود دارند. اين بنيادهای بنياد سوز که هيچ کس جز شخص سلطانعلی خامنه ای حق حسابرسی آنها را ندارد، نه بکسی جزخود سلطان عمامه بسر پاسخگو هستد و نه حتی ديناری ماليات به خزانه کشور واريز می کنند. رقم پرداخت نقدی ماهانه به تشکيلات شيخ حسن نصر الله برای ايجاد آشوب بالغ بر شصت ميليون دلار است. اين پول سوای قيمت انواع و اقسام تسليحاتی است که رژيم مرتبآ از طريق سوريه بدست حزب الله می رساند و ارزش اين موشک اندازها و خود موشک ها، کاتيوشاها، اسلحه های دور زن و ساير ادوات جنگی ووو به بيش از يک ميليارد دلار آمريکا می رسد.يک پارتی ازاين سلاح ها تعداد چهاده هزارموشک است که جمهوری اسلامی پشت حصار(حيفا) مرز اسرئيل مستفر ساخته است. دربار سلطانعلی شاه صفوی در جنوب لبنان بهترين مدارس و مجهز ترين بيمارستانها را ساخته ويکی از دست و دلباز ترين شبکه های تأمين اجتماعی جهان را در آنجا بوجود آورده است. 1
حقوق از کار افتادگی، بازنشستگی، دوران بيماری، حقوق زخمی شدگان، حقوق کامل به خانواده های تروريستهای هلاک شده ... در سوريه و لبنان و عراق و افغاستان تمامآ از کيسه کليه فروشان و تن فروشان فقير ايران پرداخت ميشود. امروز در دنيا هيچ کشوری وجو ندارد که در آن تروريستها و ملا های مرتجع از ايران حقوق دريافت نکند. حتی افراد زيادی در آرژانتين و شيلی و مکزيک هم که خود را عضو نهضت ضد يهود می خوانندهمگی از ايران حقوق های کلان دريافت می کند. تمام هزينه فن آوری اتمی و موشکی کره شمالی که حدود يک و نيم ميليارد دلار بود هم به تدريج از محل درآمد اين بنياد ها پرداخت شد.1
کوتاه سخن اينکه ما ايرانيان چه داخلی و چه خارجی درحال حاظر نه وطنی داريم و نه استقلالی، نه منافع ملی داريم و نه از خود اراده و توانی. ما اگر يک حکومت ايرانی می داشتيم ولو هرچه دزد و سرکوبگر، باز هم انگيزه ای کوچک داشتيم که به روزگار سختی در کنارش باشيم. کسانی که در ايران بر سرکار هستند نه ريختشان شباهتی بما دارد و نه رختشان، علائقشان شبيه ما است و نه سلائفشان. اينها حتی زبان فارسی معربشان هم با ما تفاوتهای عمده ای دارد. اينرا نيز فراموش نکنيم که بيشتر هم ميهنان مبارزمان در خارج ازکشور با دستور ملا ها و پول خودمان بدست ترريستهای غير ايرانی (عرب) کشته شدند.1
بنده نه مبلغ حمله نظای هستم و نه وکالتی از سوی مردم دارم، اما بعنوان يک ايرانی قربانی اين رژيم که از همه چيز ساقط شده اين حق را بخود می دهم که بنويسم نه اسرائيل، نه آمريکا و نه اصولآهچ دشمن بيگانه ای تا اين اندازه به خود و کشور و مردم و آبرو و حيثيت مليّم صدمه نزده است. اينک فقط يک دشمن بزرگ برايم وجود دارد که آنهم رژيم جمهوری اسلامی است. برخلاف بعضی که دل و زبانشان يکی نيست بدون خو سانسوری با شهامت می نويسم که نه تنها ابدآ از حمله نظامی باکی تدارم بلکه حتی اشغال نظامی ميهنم وسيله آمريکا را هزارن بار به وضع خجلت آور موجود ترجيح می دهم. لابد عده ای خواهند گفت که ما چرا هماره بايد سوار بر اله کلنگ بد و بد ترين باشيم؟ من نيز سئوال می کنم که کجاست آن بهترين؟ آيا همان است که چشمتان را بستيد و دهانتان را باز کرديد و به دنبال خمينی افتاديد که بهترين را بدست بياوريد و پول نفت را به درخانه هاتان بياورند!1
تعارف و حرفهايی که خودمان هم به آنها اعتقادی نداريم را کنار گذاريم. کار با شعار و تظاهر به غرور نداشته و دروغين به سامان نمی رسد. مردم ما اگر براستی خواهان آزادی خود و استقلال حقيفی ميهنشان هستند بايد بپا خاسته و مبارزه کنند، در غير اينصورت اگر قرار باشد که اين رژيم 50 سال ديگر بماند تا اصلاح طلبان دروغين بتوانند کمی از اختيارات شورای نگهبان بکاهند، همان بهتر که آمريکا هر چه زود تر به ايران حمله کند. اشغال که شاخ و دم ندارد، ايران سالهاست که در اشغال است. يا رها شدن کامل از هرگونه اشغال که هدف و آرزوی همه ی ما است، يا اگرميسرمان نشد و قرار شد که اين رژيم بماند، حمله آمريکا ميتواند برای مردم ما يک سعادت باشد. اين رژيم اگر فقط 5 سال ديگر در ايران بر سر کار باقی بماند، يقين داشته باشيد که کر ردم ما به خوردن گوشت سگ و گربه خواهد رسيد. با اين رژيم هيچ چشم انداز روشنی نداريم حتی در دوردست ترين افقها. اشغالگری بنام آمريکا حدافل انتخاباتی بدون شورای نگهبان برگذار خواهد کرد و منتخبين حقيقی مردم سعی در مستقل کردن کشورمان نموده و به وضع مردم هستی باخته سرو سامان خواهند داد. هر چه باشد بوش و رايس خيلی متمدن تر از جنتی و خامنه ای و رفسنجانی هستند !1
ما ديگر در دهه پنچاه و شصت ميلادی نيستيم، مبانی و ارزشها سياسی از بن و پايه دگرگون گشته است، بويژه مقهوم سياسی واژه استقلال. گرچه همانطوريکه اشار شد ميهن ما از هيچ استقلالی برخوردار نيست، ليکن با اين اوضاعی که ما داريم حتی اگر يک کشور دارای استقلال کامل هم بوديم بازهم ديناری ارزش نداشت. استقلالی که باعث شود دخترانمان برده وار در پيشاور پاکستان و شارجه و دبی و زنگبار بفروش رسند ارزانی کسانی باد که کشورداری را با ميان داری گود زورخانه عوضی گرفته اند. حتی يک کشور مثلآ مستعمره مانند استراليا و يا تايوان که بهشتی انباشته از ثروت است، هزاران بارشرف دارد به سودان موريتانی که روزی صد ها کودک در آنها از گرسنگی تلف می شوند. در حاليکه نعمت و ثروت از در و ديوار دبی به اصطلاح وابسته می ريزد و اين شيخ نشين بالا ترين رشد اقتصادی و درآمد سرانه جهان را داراست، دو کشور باز هم مثلآ مستقل دنيا، کره شمالی و کوبا در بدبختی و فقر و گرسنگی و بی دارويی مطلق دست و پا می زنند.1
برای حسن ختام اينرا بياورم که چندی پيش در جايی يکی از سوپر چپهای وطنی گير کرده در پشت تونل 1917که هنوزهم هرشب خواب استالين و لنين را می بيند، در مقام کوبيدن غير مستقيم ميگفت : بعضی ها دنبال دموکراسی مک دونالدی و مادونايی هستند! آن طفک خواب مانده نمی دانست که تمام کوشش نويسنده برای رسيدن به يک دموکراسی مک دونالدی است. اصلآ اعتقاد به همين نوع از دموکراسی است که مايه افتخار اينجانب است!1
www.hezbemihan.com

|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker