آزاد شو


*** اين وبلاگ منعکس کننده مطالب و مقالات حزب ميهن است ***


Thursday, July 29, 2004

 

فتح دروازه های اسلام

فتح دروازه های اسلام سياسی
امير سپهر


موضع گيری صدر و نيروی شبه نظامی وی در درون حرم ابدآ اتفاقی نيست، اين طرحی است که در تهران ريخته شده و صدر در اين ميان بازيچه قرار گرفته و فقط مجری اين طرح است. صدر و اطرافيانش که بيشترينشان را طلبه های بيسواد و افراد فقير و نا آگاه تشکيل ميدهند فاقد هر گونه اطلاعات نظامی و حتی سابقه تير اندازی با تفنگهای مشقی هستند. سرنخ اصلی کمين گرفتن صدر و ديگران در ماجرای نجف در دست فرماندهان عراقی سپاه پاسداران ايران است. که حتی در صورت دستگيری نيز نميتوان جرم بيگانه بودن بدانها بست. زيرا که اين افراد متولدين خود عراق بوده، بويژه به روحيه مردم و همينطور به وضعيت شهر های شيعه نشين نجف و کربلا و کاظمين و سامرا کاملآ آشنايی دارند
طرح ملايايان برای عراق يک طرح چند بعدی است، اين طرح هدفهای چندی را دنبال ميکند که اصلی ترين آن نجات جمهوری اسلامی است.ملايان از اول هم خواستشان اين بود که حرم بوسيله ارتش آمريکا آسيب ببيند تا بتوانند با مظلوم نمايی از آن بهره برداری سياسی کنند. آخوند ها حتی خود برنامه ای برای انفجار و غارت اشياء درون حرم دارند که آنرا بگردن ارتش آمريکا بيندازند. يکی از شروطه آيت الله سيستانی برای تحويل گرفتن کليد های حرم در پاکت مهر و موم شدهخنثی کردن همين حقه بازی عوامل جمهوری اسلامی و صدر است، تا نتوانند گناه دزدی اشيايی را که خود بسرقت برده اند را به ديگران نسبت دهند.
ملا های تهران بر اين خوشباوری هستند که غارت و يا اصابت خمپاره و توپ و آسيب جدی به حرم، احساسات نه تنها شيعيان، حتی سنی مذهب ها را نيز بيشتر بر عليه آمريکا بر خواهد انگيخت
آنها اين را نيز پيش بينی کرده اند که ارتش آمريکا حتی اگر تمامی اطراف حرم را نيز پاکسازی کند، پای بدرون حرم نخواهد گذارد، به ناچار عده ای در درون حرم در محاصره قرار خواهند گرفت؛ در اينصورت اين موقعيّت صرف نظر از تحريک احساسات مذهبی موجبات بر انگيختن شور ملی عليه امريکا را نيز فراهم خواهد آورد. هدف ملايان از تمامی اين کار شکنی ها با شکست مواجه ساختن برنامه ايالات متحده در دموکراتيزه کردن و ايجاد آرامش و استقرار نظم و ثبات در عراق است. زيرا حتی موفقيُت نسبی و نصفه نيمه آمريکا نيز مرگ و زوال رژيم ملايان را در پی خواهد داشت
با وجود آنکه نقش اصلی و بويژه لجستيکی اين سياست ايجاد بلوا و عدم ثبات را ملايان تهران ايفا ميکنند، اما آنها در اين راستا از حمايت و کمک های پنهانی دو کشور عربستان سعودی و سوريه نيز برخوردارند. زيرا سرنوشت اين هر دو کشور نيز در ميزان موفقيت برنامه آتی ايجاد ثبات و مردم سالاری در عراق رقم خواهد خورد. اين يک برنامه وسيع و بلند مدتی است که عراق اولين منزلگاه آن است
گرچه انگليس هم در اين جنگ در کنار آمريکا است، اما آن کشور استعماری هدفهای پيچيده تر و دراز مدت تر ديگری را دنبال ميکند که در اينجا مجال پرداختن بدانها نيست. اما سياست ايالات متحده در لشگر کشی به عراق بسيار روشن است، جهانيان به نيکی ميدانند که اساسآ هدف اصلی آن کشور از تقبل اينهمه هزينه های انسانی و اقتصادی فتح دروازه های اسلام سياسی است، که همگان نيز ميدانند که مغز اين اژدهای آدم خوار در تهران است.
به محض اينکه آمريکا از عراق فراغت حاصل کند در مرحله اول به سراغ تهران خواهد رفت و فتح تهران راه ورود به دمشق و رياض را نيز خود بخود هموار خواهد نمود !
در انتها اينکه در پيامد سياست ابلهانه ملايان تهران
سرانجام در شهر نجف يکی از ديوارهای حرم حضرت علی، چهارمين خليفه سنی ها و اوٌلين امام شيعيان در اثر انفجار خمپاره آسيب ديد. چيزی که در تاريخ سابقه نداشته است ! و بدينسان خود ملايان با حرمت شکنی از اماکن مقدس و با استفاده ابزاری از اين مکانها راه را برای فتح نه تنها مشهد و قم، ای بسا خانه کعبه نيز برای لشگر غرب گشودند

|

Sunday, July 25, 2004

 

حزب توده و نابودی تشيّع


امير سپهر
از أحسن الخالقين تا أسفل السافلين
! آقای خمينی از گور بر خيز و ببين که انقلاب اسلاميت چه بر سر اسلام و تشيع آورده است


اگر جريانی بنام توده را خائن و وطن فروش خطاب کنيم، اين نه به معنای طعنه و بهتان است و نه به مفهوم عدم پايبندی ما به کثرتگرايی. اين يک واقعيّت انکار ناپذيری است که حتی خود رهبران توده نيز آنرا کتمان نکرده اند. اساسآ نطفه اين جريان در خارج از مرزهای جغرافيای منافع ملی ايران بسته شده است. حزب توده شعبه ای از يک سازمان مخوف بين المللی بود. تشکيلاتی گسترده که پس از جنگ عالمگير دوم و در دوران جنگ سرد با هزينه و دستور استالين بوجود آمد تا در راستای پيشبرد اهداف سوسيال امپرياليستی آن کشور عمل نمايد. وقتی موضع گيريهای ژرژ مارشه در فرانسه را با کيانوری در ايران مقايسه کنيد، آنگاه مواضع اين دو را با هانس وادر در آلمان غربی، و اين هر سه را با سخنرانيهای اريش هونيکر در برلين شرقی و تمامی آنها را با گفته های نرودا در سانتياگوی شيلی،به نيکی در خواهيد يافت که همگی يک متن را را بيان کرده اند. متنی که اصل آن بزبان روسی بوده و از طرف سازمان ( کی . جی . بی = سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی اتحاد شوروی ) برای آنها ارسال شده و توده ای های سراسر عالم آنرا بزبان بومی خود برگردانده و بنام دستور کار و يا مواضع سياسی خود و تشکيلاتشان بيان کرده اند
با اينهمه اما احزاب وابسته به اتحاد شوروی مهارتهای شگفت انگيزی هم داشته و دارند که مهم ترين آن قدرت تخريب است. اتحاد شوروی و کل بلوک شرق چون توان مقابله و رقابت سالم با پيشرفت دنيای آزاد غرب را نداشتند روی به تخريب آوردند. آنها بدليل سوء تغذيه وقتی نتوانستند مانند رقيب رشد کنند چاره را در مسموم کردن حريف و جلوگيری از رشد وی يافتند. پارازيت که در کار فرستند های صوتی و تصويری اختلال بوجود می آورد يک اختراع کاملآ روسی است، همينطور قرصهای انرژی زا که در اصطلاح ورزشی مصرف آنرا دوپينگ ميگويند. اين نيز از شرق آمد و اولين ورزشکاری که دوپينگ کردنش برملا گرديد فردی ازاهالی آلمان شرقی بود که به دستور مقامات کشورش به وی داروی ايجاد تحرک کاذب در عضلات خورانده بودند تا از حريفان غير کمونيست خود در مسابقه عقب نماند
احزاب و جريانهای وابسته به شوروی در سراسر دنيا تنها نقششان تخريب و ايجاد اختلال در سيستمهای سرمايه داری بود. با و جود آنکه تمامی اين جريانها موفقيت هايی در مختل کردن سيستمهای سياسی اقتصادی کشورهای خود داشتند، ليکن حزب توده ايران را در اين زمينه ميتوان موفق ترين جريان خرابکار وابسته به شوروی بحساب آورد. زيرامتاسفانه با آن زمينه حقه بازی و منفی گرايی که در بعضی از ما ايرانيها بطور تاريخی و فرهنگی وجود دارد، توده ای های ايران در تخريب سياسی به آنچنان چيرگی دست يافتند که حتی مربيان روسی خود را نيز در اين فن پشت سر نهادند. انقلاب سال 57 در واقع اوج مهارت آنها و يکی از بدايع تاريخ بشری است، و اين بدعت از آن توده ای ها است. همانهايی که با ماهرانه ترين ترفند ها و دروغ و شايعه پراکنی مردمی در حد خود مرفه و خوشبخت را در آنچنان شرايطی قرار دادند که کورکورانه و آسيمه سر بدست خود آتش به خرمن هستی خويش زدند
امروز پس از 26 سال اکثر قريب به اتفاق کسانی که در آن انقلاب شرکت داشتند هنوز هم نتوانسته اند دليل قانع کننده ای برای خود بيابند که اصلآ برای چه انقلاب کردند ! حتی بظاهر فرهيخته ترين انقلابی های سابق نيز هنوز گيج و مات مانده اند. به توده آموخته شده بود که ايجاد جو هرج و مرج و در نتيجه تضعيف حکومت به آنارشيسم می انجامد که معادله قدرت را به نفع مردم بهم خواهد زد و اين امر خود مقدمات شورشهای دهقانی و کارگری را فراهم خواهد آورد. بسياری حتی جان بر سر اين آموزشهای دروغين گزاردند ولی هر طورکه بود نظام شاهنشاهی را با مهارت و شيادی کم نظيری ازبين بردند و اين را بايد شاهکاری درويرانگری بحساب آورد.
باری ! با اين مقدمه به دومين شاهکار و دستاورد بينظير ديگر قدرت تخريب حزب توده ميرسيم، شاهکاری که گرچه بظاهر هنوز تحقق نيافته، ليکن آثارش آنچنان هويدا است که در تحقق حتمی آن شک نميتوان کرد، و اين دومی چيزی نيست به جز نابودی اسلام و بويژ تشيع درايران. در اوايل انقلاب که حزب توده خود را نزديکترين يار ملايان ميخواند و در انتخابات بجای معرفی نماينده ای از طرف تشکيلات خود از پسمانده ترين ملايان حمايت ميکرد، و کيانوری خود را رفيق گرمابه و گلستان آيت الله محمد بهشتی معرفی ميکرد، برای نسل جوان و پويای آنروزی که خود نيز بدان نسل تعلق دارم، پيوسته اين سئوال مطرح بود که چگونه يک جريان چپ "ولو به خيانتکاری حزب توده" در نماز جمعه ها شرکت ميکند و تمام حق کشی ها و جنايات را توجيه ميکند و خلاصه با بی شرمی تمام آشکارا سر درلجن متعفنی فرو ميبرد که عقبمانده ترين قشر جامعه ايران از آن تغذيه ميکند ؟ علی رغم توجيهات آبکی و محيلانه سردمداران توده، من خود هرگز نميتوانستم برای اين سئوال خود جواب قانع کننده ای بيابم، تا آنروز که يک پير مرد کم سواد مسلمان اما بيزار از ملايان و حکومت اسلامی چيزی را برايم گفت که در آنزمان اگر من جوان نا پخته را به فکر فرو برد، امروز اما بر من پير بلا ديده و تجربه آموخته حقيقت درون آن گفته راآشکار ميسازد
آن پير مرد در جلو دانشگاه 1 جمله بيشتر نگفت = « پسرم اين بيشرفها دونسته دارن از ملا های بی ناموس طرفداری ميکنن که بگن اسلام يعنی همين آشغال، تا اسلامو بنکل از بين ببرن ! » من امروز پس از گذشت اينهمه سال تحقق گفته آن پير دلخسته را در جلوی چشمانم بوضوح مشاهده ميکنم، يعنی رسيدن حزب توده به هدف اصليش در دفاع از ملا های دزد و پست فطرت را، (دفاع مطلق از جنايتکار ترين و پسمانده ترين آخوند ها به منظور به لجن کشيدن و نابود کردن اسلام در ايران) را. بله، نابودی اسلام و تشيع را، آن هم بدست خود آخوند های ابله و دزد و آدم کش. تنها جريان سياسی که هرگز التفاتی به آيت الله شريعتمداری ليبرال و آيت الله منتظری فاشگو نشان نداد حزب توده بود. زيرا آن دو نفر قرائتی بظاهر انسانی تر از اسلام ارائه ميدادند. هر چه بود واقعيّت اين است که اسلام و بويژه شيعگری در ايران نابود شده است. اگر حقوق بگيران بيت رهبری و دزدان و قاتلان اين رژيم را مستثنی کنيم به جرأت ميتوان گفت که ديگر حتی 2 در صد مرد ما هم ملا و آيت الله را قبول ندارند. بازار بستن با فتوای ملايان و اعتصاب بخاطر ضرب و شتم ملا ها در ايران ديگر تمام شد. امروز اگر رژيم جمهوری آخوندی بر سر کار نباشد چنانچه کل فيضيه را هم بسوزانند و تمام ملا ها را به خندق بريزند هم هيچ ايرانی از سر اعتقاد و ايمان به کمک نخواهد رفت. صفت ملا منبعد در فرهنگ ما بعنوان يک توهين غير انسانی و رکيک ترين فحش و ناسزا معنا خواهد داد.
حزب توده را اما از اين خرمن هيچ توشه ای نيست زيرا در دفاع از ملايان آن اندازه پيش رفت که به شريکی همپا با آنها مبدل گرديد. شريکی حتی بد سابق تر از ملايان که اگر جرمش بيشتر از خلخالی ها و قدوسی ها نباشد کمتر از لاجوردی معدوم نيست که به چند ده هزار دختر ايرانی قبل از اعدام در زندانها تجاوز کرده و دستمال خونين ازاله بکارت آن معصومان را برای مادرانشان فرستاد. زيرا که بسياری از آن اطفال نا بالغ و بيگناه را حزب خائن توده لو داد و به جانيان فروخت. اين جريان کثيف هنوز هم از ملا ها حمايت ميکند
سهم اصلی به لجن کشيدن اسلام متعلق به خود ملا ها است، ليکن جريانهای کثيفی چون سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی؛ نهضت آزادی، دفتر تحکيم شهوت و حزب خاين توده که دانسته و فقط بدليل تفکر اوپورتونيستی از ملايان حمايت کردند نيز، خواسته يا نا خواسته در نابودی تشيع نقش داشتند. اگر روزی چوب زدن به کف پای يک بچه طلبه در ايران به انقلاب منجر ميگرديد، امروز گنبد و بارگاه علی امام اول شيعيان از بمب و موشک بقول خودشان کفار ميلرزد و فرو ميريزد اما کسی را کوچکترين اعتنايی بدان نيست. وقتی دو دهاتی زبان نفهم چون روح الله خمينی و اکبر رفسنجانی بهرمانی سودای جهانگشای داشته باشند و کليد حرمين شريفين را طلب کرده و سودای خام فتح قدس و آندلس را در سر بپرورانند، چرا بچه پررويی ضد ايرانی و گردن کلفت بی غيرتی مانند مقتدی صدر به اين هوس نيفتاد. اين ککی است که خمينی در تنبان بن لادن ها و ملا عمر ها و حسن البنا ها و عمر البشير ها و الزرقاوی ها و عماد مغنيه ها و مقتدی صدر ها و هزاران بيشعور و جانی ديگر انداخته است. خمينی اگر کمی شعور ميداشت و رفسنجانی کمی شرف، و پس از انقلاب منحوسشان حداقل مستقيمآ خود را در سياست داخل نميکردند، نه جنگ ايران و عراق ـ نه جنگ آمريکا و عراق ـ نه جنگ افغان و شوروی ـ نه 11 سپتامبر و نه طالبان و نه ... پيش ميامد که ميليونها مسلمان و غير مسلمان کشته شوند، و نه تمامی جهان دچار اينهمه مصيبت و نا امنی ميگرديد، و ای بسا که ما امروز در کشورمان به يک نيمچه دموکراسی هم دست ميافتيم و عزت و احترام ملايان هم در نزد مردم هزاران برابر ميگرديد.
اما راهی را که خمينی شروع کرد و مشتی جانی تر و نادان تر از خودش ادامه دادند به نابودی حتمی تشيع ختم خواهد شد. وقتی حرم امام علی بمباران شود و آب ازآب تکان نخورد، حرم حضرت معصومه و امام رضا ديگر کجا از بمب و موشک در امان خواهند ماند !
تازه! وقتی مردم عراق که از اسلام و تشيع ضربه ای نخورده اند نسبت به نابودی تشيع انهمه بی تفاوت باشند، حال مادران ايرانی را خودتان حدس بزنيد که بنام اسلام و ائمه به فرزندانشان تجاوز شده و حال پدرانی را در نظر آوريد که بنام قرآن تا آخرين قطره خون جگرگوشه هايشان را قبل از اعدام کشيدند! مردمی که روزی از شنيدن نام فتوای 1 مجتهد 4 ستون بدنشان ميلرزيد، در اين سالها آن اندازه از روحانی جماعت دزدی و جنايت ديده اند که در فردای بمباران فيضيّه درکوی و برزن به رقص و پايکوبی خواهند پرداخت. کسانی اگر به اين سخن باور ندارند کمی ديگر تحمل داشته باشند تا تحقق اين نوشته را شخصآ با چشمان خود ببينند. باور کنيد که زمان زيادی نمانده است !
پوزش ميخواهم اگر گفته آن پير را درز نگرفتم و عينآ آوردم
استفاده از اين مقاله بشرط ذکر نام نويسنده و حزب ميهن آزاد ميباشد

|

Friday, July 23, 2004

 

"پسته"


حزب ميهن



سايه سعيدی سيرجانی

! دريغ از يک "پسته" بودن
www.hezbemihan.com

|

Wednesday, July 21, 2004

 

جنگی ديگر ايران و عراق


امير سپهر
آيا بزودی شاهد جنگ ديگری بين ايران و عراق خواهيم بود؟


درخبری آمده است که حازم شعلان، وزير دفاع دولت انتقالي عراق، در تازه ترين دور از جنگ لفظی خود با جمهوري اسلامي، از تهران خواسته است تا 130 فروند هواپيمای عراقی موجود در ايران را فورا به بغداد باز گرداند. اشاره آقای شعلان به هواپيماهايی است که صدام حسين، 13 سال پيش در آستانه نخستين حمله آمريکا به عراق، به ايران فرستاد تا از حملات متفقين در امان بمانند. بقول يک مفسر راديويی واکنش جمهوری اسلامی به حملات لفظی آقای شعلان تا کنون، از حد شانه بالا انداختن فراتر نرفته است. ملايان ميگويند که تعداداين هواپيماها از 32 فروند فراتر نمی رود و چنانچه سازمان ملل متحد درخواست کند، آنها بی درنگ اين 32 فروند هواپيما را به عراق باز خواهند گرداند
حملات اين وزير تند و تيز به جمهوری اسلامی تازگی ندارد، همين هفته گذشته بود که آقای شعلان با ناميدن جمهوري اسلامی بعنوان دشمن شماره يک عراق، ملايان تهران را شديدآ مورد حمه قرار داده و آنها را مسببان اصلی بمب گذاريها و برادر کشيها در عراق و مداخله گران در امور داخلي آنکشور معرفی کرده بود
.با وجود آنکه ديگر مسئولان دولت موقت عراق و حتی خود نخست وزير آنکشور سعی در کمرنگ جلوه دادن و تلطيف مواضع آتشين حازم شعلان دارند، اما به خوبی ميتوان درک کرد که يا آنها سياست دو گانه ای را در برابر ملايان در پيش گرفته اند و يا آنکه اصولآ زور شان به شعلان نميرسد
اين دوگانگی يا تدبير سياسی عراق آنگاه بسيار مشهود ميشود که بدانيم وزير تند خو و آتشين مزاج عراق اين پرخاشگری را اينبار در حالی انجام داده که در کنار دست اياد علاوي نخست وزيرش سرگرم ديدار و گفتگو با مقامات عربستان سعودی است. مضحکتر اما پر معنا تر اينکه علاوی اينبار نيز بي درنگ از آن اظهارات وزير کابينه اش دوري کرده و با تاکيد يادآور شده است که گفته های آقاي شعلان بازتاب نظريات وی نميباشد ! ؟
نخست وزير که اصولآ و قانونآ بعنوان بالاترين مقام در دولت کنونی عراق محسوب ميشود آيا نميتواند به وزير زير دست خود سياست رسمی دولت متبوعه اش را تفهيم کند ؟ يا اينکه اياد علاوی مخصوصآ نميخواهد اينکار را انجام دهد، و يا اينکه ميخواهد بوی دستور دهد اما قدرت اين عمل را ندارد. زيرا حازم شعلان منتخب وی نيست و در نتيجه رئيسش محسوب نميگردد.
از سوی ديگر آنچه بر پيچيدگی اين ماجرا می افزايد برخور نرم و همراه با حزم و احتياط حتی تندرو ترين ملا های حاظر در مجلس و شورای مصلحت نظام و ديگر ارگانهای حکومتی با مواضع تند و تحقير آميز و تحکم گونه حازم شعلان است
افزون بر اينها قبول بلاشرط ملايان با حداقل تحويل تعدادی از اين هواپيما ها به عراق هم خود سئوالهای ديگری را بر می انگيزد. زيرا صدام حسين آنزمانکه بر عراق حکم ميراند و هنوز فرماندهی مطلق ارتشش را بدست داشتن نيز چند بار خواستار برگرداندن اين هواپيما ها شده بود که هر بار هم با جواب دندان شکنی از سوی تهران مواجه گرديده بود
آخرين باری که صدام چنين درخواستی را مطرح کرد اکبر هاشمی رفسنجانی در يک نماز جمعه هزاران فحش و نفرين نثار وی کرد و عراق را بدليل شروع و تحميل جنگ هزار ميليارد دلار مقروض به ايران اعلام کرد. در پايان آن نمايش بقول خودشان مراسم سياسی عبادی هم طبق سناريوی هميشگی و متداول از نماز گزاران حرفه ای و حقوق بگير نماز جمعه خواست که پس از ادای فريضه نماز با جيره و مواجب به خيان ها بروند و شعار مرگ بر صدام سر دهند ! صدام نيز در جواب طبق معمول چند فحش چهارپاداری و آبدار نثار ايرانی و نژادش کرد و عاقبت هم قضيه به همان دعوا های لفظی ختم گرديد
ملايانی که در مقابل صدام قدر قدرت اينهمه عدم انعطاف از خود نشان ميداند و وجود هواپيما ها را از بن و پايه انکار ميکردند، اما در مقابل اينهمه فحش و تهمت حازم شعلان نه تنها عودت هواپيما ها ولو بخشی از آنها را به نرمی می پذيرند؛ بلکه بسيار هم با اتيکت و متمدنانه فقط به گفتن متاسفيم اکتفا ميکنند، آنهم ملاهايی که اگر آمريکا بدانها بگويد بالای چشمتان ابروست دهها کارناوال (مرگ بر) و (نابود بايد گردد) براه می اندازند و سنگ پران و شيشه شکن جلوی سفارتخانه ها روانه ميکنند. کسانی که حتی قدرت کوبنده نظامی آمريکا را نيز به سخره ميگيرند و مرتبآ هم الدرم بلدرم ميکنند، اينبار ميبينيم که در مقابل وزير دفاع عراق که هنوز در پست خود بدرستی جا نيفتاده از بره نيز رام تر هستند، و در چنين حال و هوايی حتی صفدر حسيني، وزير اقتصاد جمهوري اسلامي اعلام ميکند که : ايران تاکنون 10 ميليون دلار براي بازسازي عراق وام بدون بهره داده و در همين زمينه 300 ميليون دلار ديگر اعتبار نيز تامين کرده است، چرا ؟
واقعيت اين است که شعلان حاميان پر قدرتی در خارج از عراق دارد که همانها هم ردای وزارت دفاع را برايش دوخته اند؛ کسانيکه از اين دکترين پيروی ميکنند که رژيم فعلی ملايان حتی از يکهزارم مقبوليت مردمی دوران جنگ با عراق برخوردار نيست. آنها معتقدند که رژيم ملايا آن اندازه پوسيده است که اينبار ديگر حتی تاب تحمل يک نيمچه برخورد مستقيم نظامی را نيز نخواهد داشت، چرا که ديگر طشت رژيم از بام افتاده و در حال حاظر هيچ ايرانی داوطلب دفاع از رژيمی نيست که اينهمه بد بختی و بلا را به کشور و مردمش تحميل کرده و ديگر از آن لشکريان ساده و خام راهی قدس و کربلا که کليد پلاستيکی بهشت بر گردن با آواز شيخ آهنگران بر روی مين ها ميرفتند نشانی بر جای نمانده است ! ؟
آنان ميگويند که جنگ اما برعکس ايران احساسات ملی عراقيها را بر خواهد انگيخت و برای مردم آن کشور همدلی، وفاق ملی و يکپارچگی بهمراه خواهد آورد. پس از سقو ط صدام که عراق به لبنان دهه هشتاد ديگری تبديل شده بسياری از خوشبينان سابق را به اين فکر واداشته که دموکراسی و حق برخورداری از رای برای ملتی که خود گرانبها ترين ميراثهای فرهنگی خويش را در موزه ها خرد کردند و حتی تا کابل 2 متری بيمارستانها را نيز قطع کرده و به يغما بردند هنوز خيلی زود است. طرح آنها برای برگرداندن نظم به عراق و منطقه نفتخيز و حساس خاورميانه پيدا کردن يک ديکتاتور قلدر اما طرفدار غرب است. يعنی يک صدام حسين غربی ! که اينکار ضمن بازگرداندن آرامش به عراق به موازنه قدرت بين ايران و عراق نيز منجر خواهد شد
آنچه به ملايان مربوط ميشود اين است که ميدانند که اگر خود را درگير در يک مسئله مستقيم نظامی ديگری سازند خود و رژيمشان از آن زنده و سالم بيرون نخواهد آمد. رژيم ملايان حتی از قطر و شارجه و دبی نيز شديدآ بيم دارد و تا بحال بار ها در مقابل آنها حقيرانه کوتاه آمده است. زيرا خطر را در پشت مرز ها و بيخ گوش خود احساس ميکند. اگر به اسرائيل و امريکا و کانادا و استراليا ... فحاشی ميکنند، دليل آن کم احتمال بودن درگيری رو در روی نظامی با آن کشور ها است. اين رجز خوانی ملا ها و اغراق گويی که ما موشک داريم و بمب داريم و ... بيشتر مصرف داخلی دارد. رژيم ايران برخلاف جارو جنجالی که براه انداخته از هيچ قدرت نظامی کلاسيک با فرماندهی و لجستيکی واحد و هماهنگ برخوردار نيست
وضعيت با دوران خمينی زمين تا آسمان فرق کرده است. علی خامنه ای کاريکاتوری بيش نيست. تنها قدرتی که ملايان در حال حاظر از آن برخوردار هستند عوامل بمب گزار انفرادی و ياچند نفره و تيم های تروريستی است که با پول مردم بخت برگشته و گرسنه ايران آنها را فقط برای ترساندن دشمنانشان از قدرت آدمشکی و تخريب خود پرورش داده اند. اکبر رفسنجانی و علی خامنه ای در اينکار الحق که تا کنون موفق بوده اند ! به همين علت است که رژيم ملايان را رژيم تروريستی ايران می نامند
به هر روی اگر رژيم ملايان از غضب الهی که هم اکنون در کمينش نشسته جان سالم بدر برد، (که البته اينگونه گما ن نميرود) با اين جناب حازم شعلان حکايتها خواهد داشت ! ؟

|

Sunday, July 11, 2004

 

درد ما از خود ما است


امير سپهر
!
درد ما از خود ما است
! ملا يعنی چه ! شرافت و غرور و کشور به مقام فروختن! = اين است دليل تمامی بدبختيهای ما

يک ـ در گرما گرم مبارزات مشروطه که صحبت اصلی بر سر محدود کردن اختيارات شاه بود، روزی خود مظفرالدين شاه اظهار ميدارد که ما خود در فرنگ ديديم که چگونه تقسيم کردن قدرت شاه با رعيت (ملت) برای مملکت شوکت مياورد و اضافه ميکند که (اين مشروطه خواهان زياده هم بيراه نميگويند!) امير بهادر جنگ که از کاسه ليسان مقرب شاه بود، وقتی اين جمله اخير شاه را می شنود رو به شاه کرده و ميگويد : چنانچه يکبار ديگر حضرت خاقان شاهنشاه قدرقدرت اين صحبت تقسيم قدرت با رعيت را تکرار فرمايند بخداوند سوگند ميخورم که با همين دشنه ای که همراه دارم شکم خود را خواهم دريد و تمام روده هايم را بيرون خواهم ريخت
------------------------------------------------------------
دو ـ ملت بدبخت ما خون ميدهند و کارشان به خوردن يونجه و گوشت سگ و گربه ميرسد ولی مبارزه را رها نميکنند، تا اينکه با هر بيچارگی است مشروطه را به پيروزی ميرسانند. آنگاه پس از 70 سال آقای داريوش همايون در سيستمی مشروطه که در آن شاه قانونآ از مسئوليت مبرا است در توجيه چاپ مقاله ايرانسوز خود که با نام رشيدی مطلق آنرا بچاپ رسانده بود، در مقام وزيرمسئول يک نظام مشروطه ميگويد چون دستور شاه بود من حتی درب پاکت را باز نکرده آن مقاله را برای چاپ فرستادم، او اگر راست بگويد با اين سخن و نسبت دادن دستور چاپ مقاله به شاه بروشنی ميگويد که جنابشان در گذشته موجود نوکر صفت، بی دل وجرأت و پست و شهرت طلبی بيش نبوده که فقط وزارت برايش مهم بوده و برای حفظ آن قانون اساسی و مشروطه را براحتی ميفروخته و پايمال ميکرده
خود جناب همايون که نيازی به معرفی ندارند و حالشان معلوم است! عجبی نيست شخصی چون ايشان امروز با گردشی يکصد و هشتاد درجه ای با وقاهت تمام شاهی را که صد بار دستش را بوسيده پس از برکناری و کوتاه شدن دستش از دنيا و اينکه نميتواند از خود دفاع کند، قانون شکن و خود را آزاديخواه و مؤمن ترين مشروطه خواه بخواند ! شگفتی در اينجاست! بايد با افسوس به هوش و ذکاوت آن کسانی هزاران بار آفرين گفت که امروزه بنام مشروطه خواه و آزادی طلب بدنبال چنين شخصی افتاده اند
-----------------------------------------------------
= سه ـ حال پس از يکصد سال ازانقلاب مشوطه و 26 سال از پس انقلاب منحوس اسلامی خوب به اين خبری که بر روی سايتهای خبری قرار گرفته توجه فرماييد
کمال خرازي وزير امور خارجه جمهوري اسلامي، امروز براي پاسخگويي به سئوالات نمايندگان درباره روند مذاکرات هسته اي راهي مجلس شد. ابتدا اکبر اعلمي، نماينده تبريز، از آقاي خرازي خواست تا درباره روند مذاکرات اتمي با کشورهاي اروپايي و نيز آژانس بين المللي انرژي هسته اي توضيح دهد، و همچنين از عدم هماهنگي وزارت امور خارجه با کميسيون امنيت ملي مجلس انتقاد کرد. آقاي خرازي در پاسخ گفت که مذاکرات انجام شده با دستور رهبر انجام شده و تصميمات توسط وزارت خارجه گرفته نشده است
دور از انتظار ندانيد که اين جناب ولايتی هم پس از چندی به جرگه آزاديخواهان بپيوندد و او نيز چون همايون يکی از رهبران اپوزيسيون گردد، و عده ای هم بدنبال وی بيفتند، چــرا که نه ! در ايران ماهيچ چيز بعيد نيست
-------------------------------------------------------
نتيجه
آخر با اين فرهنگ بيشرافتی و همه چيز به جاه و مقام فروختن و با اين حافظه منگل تاريخی ملت ما چه جای شگفتی است که کشور ما در دست بار فروشان و شمع فروشان جانی و دزد است !؟

|

Monday, July 05, 2004

 

(حکومت خدا (1


حزب ميهن




شهریار شادان نویسنده ، پژوهشگر و فعال سیاسی
از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن
حکومت خدا (1) ا



چرا حكومت خدا و مردم سالاری دينی، نا ممكن ، خطر ناك و ضد بشری است ؟
شناخته، نا شناخته، نا شناختني سه بعدي است كه دراين مقاله به آن مي پردازيم تا از وراي آن به روشنگري در باره جدايي دين از سياست ، حكومت خدا ، جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی دست یابیم .
شناخته چيست ؟

در باره شناخته راحت مي توان به شناسايي رسيد . شناخته براحتي قابل هضم و درك است . هر آنچه كه ما به طور شفاف با آن روبرو هستيم در بعد شناخته قرار مي گيرد . تئوري هاي اثباط شده علمي ، ابزار وفنوني كه بشر با آن به زندگي تداوم مي دهد . مثلا پرواز هواپيما مسئله أي است علمي كه بشر توانسته با تجربه هاي علمي راز آنرا كشف كند وآن را از بعد نا شناخته به شناخته وارد كند .
نا شناخته چيست ؟
ناشناخته موضوعات گوناگونی را در بر میگیرد از جمله مقولات علمي كه پس از كشف واثبات به بعد شناخته وارد مي شوند . انسان در برابر نا شناخته از خود جسارت نشان مي دهد . خاصيت نا شناخته اين است كه به ما احساس اميد و شادماني مي دهد و انسان احساس قدرت و نشاط مي كند .قلمرو ناشناخته شاید در محدوده ای هولناک
مستور ماند. ولی با این وجود در دسترس انسان هست ومي تواند با کوشش بشر به شناخته بدل شود . به دنياي نا شناخته نمي توان استناد كرد بلكه تنها مي توان شاهد آن بود .
نا شناختني چيست ؟

دكتر كارلوس كاستاندا در يكي از كتاب هاي خود از زبان مرشد واستاد باطني اش ((دون خوان ماتيوس)) در باره ناشناختني چنين مي گويد : مقوله نا شناختني توصيف نا پذير ،تعمق نا پذير و درك ناپذير است . چيزي است كه هرگز بر ما شناخته نمي شود و با اين حال وجود دارد . چيزي فريبنده و همزمان هولناك در بيكراني اش . به همين خاطر هر گاه انسان وارد بعد نا شناختني گردد نتايج آن مصيبت بار است : 1- انسان احساس فرسودگي و گيجي مي كند . 2- مورد جور و ستم وحشتناكي قرار مي گيرد . 3- جسم نيروي خود را از دست مي دهد . 4- عقل و هوشياري بي هدف و سرگردان مي شود . زيرا ناشناختني به هيچ وجه خاصيت نيرو بخش ندارد . 5- براي بشر دست نيافتني است وبه همين علت انسان نبايد به طور احمقانه و يا حتي محتاطانه وارد آن شود .
نا شناختني فراسوي توانايي ادراك بشري است وتشخيص نا شناختني از شناختني كاري بس مشكل است . اشتباه گرفتن اين دو انسان را به هنگام روياروئي با نا شناختني در وضع دشواري قرار مي دهد
حال بايد دانست كه سياست و حقوق از مقولاتي هستند كه در بعد شناخته قرار مي گيرند . بشر بايد براي گذران زندگي فردي و اجتماعي خود تكيه بر ((شناخته)) كند ، بنابر اين قوانين و ساختار هاي سياسي بايستي با تكيه بر شناخته باشد . ما هيچگاه نمي توانيم براي پيش بردن نظام اجتماعي و خانوادگي وارد بعد نا شناخته يا نا شناختني گرديم چرا كه با سرگشتگي و ويراني روبرو مي شويم .
مقوله دين و در راس آن خدا در بعد نا شناختني قرار مي گيرد و بهمين رو بزرگترين مجهول كائنات همين مسئله است : (خدا)
همچنين بايد دانست كه خدا، هدف نيست ونمي تواند باشد . خدا فضاي هست و نيست را در بر مي گيرد و چون بشر نمي تواند به فضاي ((نيست )) وارد گردد و به درك آن نائل شود خدا هم نمي تواند هدف شود . بيان ((هدف الله)) است ، سخني گزاف و فاقد معنا ومفهوم است . اما از سويي ديگر خدا هست ، اينجا ، اكنون وهمه جا . به تعبير زيباي محي الدين ابن عربي ، عارف مسلمان “ خدا همه چيز را آفريده و خود، عين همه چيز است . ابر، باد، پرنده، درخت، كوه، آبشار و … چيزي نيست كه باشد و او نباشد . بنابر اين خدا نمي تواند هدف باشد او وحدت همه اشياء است ” .
اما پرسش اينجاست كه ما چگونه مي توانيم يك تعريف شفاف و واحد از خدا ارائه كنيم ، تحقيقا و يقينا با نظر به آنچه در ابتداي اين مقاله آمد نمي توان از خدا تعريفي واحد به دست داد و اساسا سرگرداني بشر در طول تاريخ كه همراه با جنگها و خون ريزي ها بوده از همين نقطه سرچشمه مي گيرد . هر فرد ، هر امت وهر ملتي يك برداشت و يك نگرش از خدا وآن فضاي ناشناختني دارد وبه قول مولانا
هر كسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
اما بايد دانست كه ويژگي مهم در دين سر سپردگي و بندگي است . مريد و پيرو بايستي فرمان رهبر ديني اش را پذيرا گردد . وپرسش اينجاست كه چه تضميني هست كه آن رهبر ديني خود گرگي در لباس ميش نباشد ؟
غالبا رهبران ديني مي گويند سرسپردگي و تسليم به خداوند . و در اين ميان بعضا متون مقدس را اصول و راهنماي خود مي دانند . كتب مقدسي كه هر كس بر آن تاويل و تفسير خود را دارد .
از سویی دیگر تجربه هاي ديني هيچگاه تضمين شده نبوده و نخواهد بود از اين رو كه قلمرو آن ناشناختنی است .

حال با اين تفاسير به كلمه و واژه (( جمهوري اسلامي )) كه تداعي كننده مردم سالاري ديني يا مردم سالاري اسلامي است توجه كنيد . جمهوريت در قلمرو سياست امري شناخته شده است هر چند كه جمهوريت بديل هاي گوناگون دارد اما همه اين بديل ها در قلمرو شناخته قرار دارند . اما واژه (( اسلامي )) كه يك دين را تداعي مي كند و از خدا سخن مي گويد در بعد ناشناختني قرار مي گيرد و ازاين رو هست كه تركيب اين دو واژه (( جمهوري و اسلامي )) موجب نا هنجاري سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي و حتي ديني و مذهبي در يك جامعه شده و از سويي ديگر موجب بحران در هويت فردي و اجتماعي يك ملت مي شود . بر اساس آنچه گفته شد خدا را هرگز نمي توان از بعد ناشناختني خارج وبه بعد شناخته وارد كرد . به اعتباري خدا را نمي توان سياسي كرد چه اينكه اگر چنين شود خدا ديگر خدا نخواهد بود . به همين رو اين گفته مدرس كه سياست ما عين ديانت ما وديانت ما عين سياست ماست نمايانگر سست بودن و بي پايه بودن اين تفكر است ، تفكري ساده لوحانه كه گويي مي تواند آب و روغن را با هم مخلوط و حل كند . حال بنگريد در 25 سال حكومت جمهوري اسلامي جميع آيت الله هاي سياسي ودر راس آنان خميني چگونه با زور، سياست كه مقوله أي شناخته شده است را وارد حوزه نا شناختني دين و خدا كرده اند . حال در ادامه به سه بخش از قانون اساسي جمهوري اسلامي مي پردازيم كه به تمامي در فضاي نا شناختني قرار مي گيرند .
اصل اول - حكومت ايران ، جمهوري اسلامي است كه ملت ايران بر اساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيه الله العظمي امام خميني در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه 1358 با اكثريت 2/98 كليه كساني كه حق راي داشتند به آن راي مثبت دادند .
اصل دوم - جمهوري اسلامي نظامي است بر پايه ايمان به : 1- خداي يكتا (لا اله الا الله ) و اختصاص حاكميت تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او. 2- وحي الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين .3- معاد و نقش سازنده آن در بيان قوانين . 4- عدل خدا در خلقت وتشريع . 5- امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلامي 6- كرامت و ارزش والاي انسان وآزادي توام با مسئوليت او در برابر خدا كه از راه : الف- اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنت معصومين سلام الله عليهم اجمعين . ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و تلاش در پيشبرد آن ها . ج- نفي هر گونه ستم گري و ستم كشي و سلطه گري و سلطه پذيري ، قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي واجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تامين كند .
اصل سوم - در زمان غيبت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر وامامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوي ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدير و مدبر است كه طبق اصل 107 عهده دار آن ميگردد.
همچنان كه مي بينيد تمامي اين سه اصل كه پايه نظام جمهوري اسلامي بشمار مي آيد در بعد ناشناختني قرار مي گيرند و تمامي ديگر اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي را تحت الشعاع قرار مي دهند . بدين رو اساس و بنيان زندگي ملت ايران بر پايه قوانين موهن وموهوم شكل گرفته و مي گيرد. دقيقا همين موارد ((ناشناختني)) در قانون اساسي جمهوري اسلامي تمامي كشور را نا خواسته بسوي اهريمن و تباهي هدايت كرده است . حال چند اصل از قانون اساسي فرانسه و ايتاليا كه از نظر موضوعي موازي با اصول ياد شده هستند اما از نظر محتوي كاملا متفاوتند را نام مي برم . حكومت فرانسه و ايتاليا غير ديني هستند و قانون اساسي آن ها در بعد(( شناخته )) قرار مي گيرد .
:اصل اول از قانون اساسي جمهوري ايتاليا
.ايتاليا جمهوري دمكراتيك و مبتني بر كار است
.حاكميت متعلق به مردم مي باشد كه بر طبق قواعد در حدود مقرر در قانون اساسي اعمال مي گردد
:
اصل يكم از قانون اساسي جمهوري فرانسه
فرانسه يك جمهوري غير قابل تجزيه ، غير مذهبي ( لائيك ) ، دمكراتيك و اجتماعي است . جمهوري برابري همه شهروندان را در مقابل قانون بدون تبعيض از نظر اصالت خانوادگي ، نژاد و مذهب تضمين مي نمايد و همه اعتقادات را محترم مي شمارد
اصل دوم : شعار جمهوري آزادي ، برادري و برابري است . اساس آن حكومت مردم توسط مردم وبراي مردم است .
اصل سوم : حاكميت متعلق به مردم است كه آن را توسط نمايندگانش واز طريق همه پرسي اعمال مي نمايد . هيچ بخشي از مردم وهيچ فردي نمي تواند اعمال اين حق را از آن خود بداند .
مي بينيد كه همه اصول ياد شده در ايتاليا و فرانسه شفاف و شناخته شده است و چيزي را به فضاي ناشناختني ( خدا و دين ) وارد نمي كند
:در قانون اساسي جمهوري اسلامي چند اصل تغيير ناپذير عنوان شده است
"اسلاميت نظام 2- جمهوريت نظام 3- اصل ولايت فقيه 4- دين و مذهب رسمي كشور"
از ميان چهار اصل بالا فقط اصل دوم در حوزه شناخته قرار مي گيرد و سه اصل ديگر ناشناختني محسوب ميشود، در چنين شرايطي همواره موضوعات شناخته تحت الشعاع موضوعات ناشناختني قرار مي گيرند و از بين مي روند. هم چنان كه بسياري از قوانين مردمي و دمكراتيك در قانون اساسي تحت تاثير همين سه اصل( اسلاميت نظام ، ولايت فقيه ، دين و مذهب رسمي كشور) از بين رفته اند . اين پرسش اساسي براي همه ايرانيان مطرح است كه چرا حكومتي كه هدفش تعالي و رسيدن به خدا بود بر عكس به كشور وحكومتي اهريمني تبديل شد ؟ راز درفهم و درك همين سه بعد است ( شناخته ، ناشناخته ، ناشناختني ) . نبايد در عرصه سياست كه بايستي كاملا شفاف ، عيني و شناخته باشد ، پا به عرصه ناشناختني نهاد . فضاي ناشناختني هستي ونيستي را تمام و كمال در بر مي گيرد و معمولا انسان در اين فضا بسوي ناحقيقت ، تيره گي و اهريمن جذب مي شود . حال كاملا شفاف مي دانيم كه چرا و چگونه نيروي اهريمن بر كشور ، مردم و سران حكومت حاكم گرديده است .ما حصل اين شرايط : جنگ ، بي قانوني ، فقر ، ترس ، ريا ، دروغ ، حرام خواري ، جهل ، ظلم پذيري و… بوده است . شرايطي كه به زعم نگارنده نه تنها كشور و ملت را قرباني خود كرد بلكه سران حكومت و دولت را در اين بيست و پنج سال بعنوان انسان هايي فرصت طلب قرباني فضاي ناشناختني نمود
پلكان هستي بي انتهاست . كائنات خداوند را پاياني نيست . او مطلق ، ازلي و ابدي است فضاي او هراسناك و پر از مجهولات دست نيافتني است . در اين پلكان بي انتهاي هستي انسان نمي تواند به شناسايي خدا دست يابد چرا كه او ناشناختني است.شايد ما بتوانيم با كوشش هاي بي بديل به شناخت خود نائل شويم اما شناخت او هرگز. بدين رو حكومت خدا يك امر غير ممكن خطرناك و ضد بشري است . يك توهم ، يك خيال ، يك آرزوي دست نيافتني است و شكست آن محتوم است. بشريت با هر دين و آئيني فقط مي تواند از طريق طي كردن راههاي خردمندانه ، شفاف و علمي يعني با ورود به بعد شناخته با راي و نظر جمعي به صلح ، آزادي و عدالت آنهم نه كامل بلكه نسبي در يك حكومت غير ديني دست يابد . بدين رو ملت ايران نبايد ساده لوحانه تن به ايده هايي چون مردم سالاري ديني ، ولايت فقيه و حكومت و انقلاب اسلامي بدهد . بيست و پنج سال رنج و تباهي براي اينكه اين فضاي ناشناختني را تجربه كنيم كافي است . اكنون وقت آن رسيده كه همه مردم ايران در عرصه سياست و اجتماع پا به فضاي (( شناخته )) بگذارند و تاريكي را به نور مبدل سازند .ورود به ميدان دين و تجربه فضاي (( ناشناختني )) حق هر انساني است اما هيچ كس حق ندارد اين تجربه و اين سفر را به جمع يك ملت يا يك جهان تعميم داده و به زور تجويز كند چرا كه راه هاي واصل شدن به خداوند به عدد تمامی انسانهاست

|

Friday, July 02, 2004

 

يادی ازاستبداد آريا مهری !؟



دردلی از امير سپهر
www.hezbemihan.com
حزب ميهن
يادی از استبداد!؟ آريامهری
--------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------------

گفتنيها کم نيست من و تو کم گفتيم
درود به روان پاکت ای بابای خوب ما! ای آريامهر بزرگ ! کاشکی تو بودی و بازهم ما آزادی نداشتيم ؟! کاشکی سايه استبدادت بر سر ما گسترده بود و ما فرزندان دلبندت اينچنين در دنيا دربدر و آواره و بد نام نميشديم. تو که هميشه با بچه هايت بخشنده و مهربان بودی ، برما ببخش آن ناسپاسی را که با تو کرديم! ما را ببخش بابای خوبمان ، جگرگوشهايت را ببخش بابا!
مصيبتی چون جمهوری اسلامی سزاوار ملتی است که روشنفکرانش مسئوليت و شرف ملی نميشناسند!
بختيار! تو فززند خلف ايران بودی ای مرد خوب وجنتلمن! افسوس که قربانی نادانی و خيانت عده ای نابخرد شدی
درد دلی از يک قربانی جنايت ملی !
اکسيژن را ميگويم ، طراوت وشور را ، سرسبزی و نشاط را، همان مايه ادامه دم و بازدم را ميگويم . منظورم عشق و اميد و طپش قلب و جريان خون است، مرادم از اينهمه در يک کلام حيات است، حيات. حيات يعنی بودن ! يعنی زندگی کردن ! همان زندگی که ادامه اش بستگی به وجود اکسيژن دارد. با اينهمه، اکسيژن اما تا وقتی که هست نه ديدنی است و نه حتا حس کردنی. زيرا خود نمودعينی ندارد.
وجود اکسيژن را در وجود حيات و سرزندگی ميتوان به تماشا نشست.وجود اکسيژن را فقط در عدم وجودش ميتوان حس کرد. که اگر وجود نداشته باشد ، نه تنها آدميان، بلکه آهو و قمری و قناری و ياس و سوسن و سنبل و دشت و مرغزارهمه و همه پژمرده ميشوند و ميميرند، و بدون وجود اکسيژن اصلآ سبزه و گياه و گل و گلدانی در کار نيست. سرزندگی و نشاط ، خجستگی و فرخندگی ، تلاش و کوشش برای زندگی بهتر ، اميد و آرزو، و خلاصه تمامی جلوه های زيبای زندگی در بودن اکسيژن است که تماشا کردنی است.
جامعه شناسان اکسيژن جوامع انسانی را آزادی ميدانند. ميگويند نشاط و پيشرفت هر جامعه انسانی بستگی به ميزان وجود آزادی ( اکسيژن ) در آن جامعه دارد. آزادی اما تعاريف گوناگونی دارد. سوزاندن بانک و يا سرقت مسلحانه ازآن، پرتاب بمب دستی و نارنجک،آموزش تغليمات خرابکاری در اردوگاههای فلسطينی و جاسوسی برای بيگانگان را هم روشنفکران دشمن آريامهر جزيی از آزاديهای سياسی دانسته اند.همان روشفکران تاريک اند يشی که با يک جنايت هولناک سياسی زندگی نسل من وچند نسل آتی را نابود کرده، و غرورانسانی وملی ما را لگد مال کردند.
در طول آن انقلاب اهريمنی گفتيم آخر چرا همه چيز کشور را به آتش ميکشيد ؟ ما را به ساواکی بودن متهم کردند! گفتيم حال که دولت بختيار بر سر کار آمده بايد از وی حمايت کرد که کشور ازدست نرود ، جواب شنيد يم که او نوکر بی اختياری است که ميخواهد نگذارد که ما با رهبری اما م به آزادی و دموکراسی دست يابيم! بختيار که هيچ، عاقبت خودمان را هم به سی.آی.ا منتسب کردند! همان کسانيکه خود را مثلآ روشنفکر ميدانند ! افرادی که هنوز هم شرم ندارند، آنانکه اين حداقل شرافت انسانی را ندارند که پس از اينهمه ظلمی که بعد از سقوط نظام شاهنشاهی از رژيم جايگزين آن نصيب ملتمان شده ، از خود سئوال کنند که آيا براستی ما در عصر پهلوی دوم اصلآ آزادی نداشتيم ؟
آنقدر دچار خفقان بوديم که بايد آن نظم را از بن و پايه ويران ميکرديم ، يا اينکه خطا کرده ايم و شرافت اخلاقی و وجدان بماحکم ميکند که بجای فحاشی به يک انسان خادم که سالهاست جان بجان آفرين تسليم کرده ، خود را نيز نقد کنيم ؟ من بعنوان يکی از ميليونها قربانی شما تبهکاران سياسی که در زيباترين سالهای جوانيم همه ی هستيم را تباه کرديد، حق ندارم که از شما جانيان سئوال کنم که ای کسانيکه خود راباصطلاح آگاه و روشنفکر ميدانيد ! هرگز وجدانتان بشما نهيب نزده که از خود بپرسيد که آيا ما خود اين بلای اهريمنی را برخود و ملتمان نازل نکرديم ؟
آيا براستی محمد رضا شاه در مقطعی از تاريخ اکسيژن ما نبود که با نبودش تمام خوشيها و طراوت های عالم برای ما فسرد و پژمرد ! صادقانه نيست اگر بپذيريم که ما ابدآ متوجه اهميت حياتی او در وجود نشاط اجتماعی و امنيت و آرامش و احترام جهانی نبوديم ؟ حال متوجه نميشويم که چرا کهنسالان بيسواد ما آريامهر را دوست ميداشتند، اما هرجوانی که چهارخط شعرمجهول احمد شاملوی توده ای را خوانده بود او را ديو و دد ميپنداشت؟ آيا بدين علت نبود که پيرهای ما اجتماع پر از فقر و نا امنی و تيره روزی ايران را با چشم خود ديده بودند و ما نه ؟
نسل ما تا ديده بر هستی گشوده بود همه چيز را مهيا و مرتب ديده بود. تا بود چراغانی ديده بوديم و مغازه های پراز انواع و اقسام اجناس غربی و شرقی. نه جنگ ديده بوديم و نه نا امنی. نه کوپن ديده بوديم و نه پاسدار باجگير و نه بسيجی آدم فروش و نه ملای شلاق زن. تا آنجايی که بخاطرمان ميامد هميشه پاسبان توسری خور ديده بوديم و افسران شهربانی آفتابخورده و تحقيرشده. پاسبان فلکزده که سهل است، افسردانشگاه ديده ای که چند ستاره و قپه بر روی شانه خود داشت کجا ميتوانست مانند يک پاسدار چاقوکش و بسيجی تازيانه زن جمهوری اسلامی به مردم زور بگويد و اجحاف کند.
هرکس قصد اهانت به هر ارتشی را داشت وی را پاسبان خطاب ميکرد، وهر افسر راهنمايی که هر راننده متخلفی را که از چراغ قرمز رد شده بود جريمه ميکرد فورآ به بچه سازمانی ملقب و مفتخر ميشد ( بچه سازمانی در آن دوران بکسانی گفته ميشد که دريتيم خانه های متعلق به سازمان خدمات اجتماعی شاهنشاهی (از خيانتکاريهای آريامهر!) بزرگ شده بودند. کودکانی که يا سر راهی بودند و يا پدرآنها ناشناخته بود ).
آری، اينچنين بود دوران پر از ظلم و جور وخيانت آريامهری ! از تمامی اينها در ميگذريم و فرض را بر اين ميگيريم که آريا مهر نه تنها خطا کار بلکه حتا خيانتکار نيز بود. آيا باز هم اين دليل ميشود که کسانی که خود را آگاه ميدانند بدنبال الله کرم ها و خلخالی ها بيفتند و ملت خود را به نيستی سوق دهند ؟ خطای شاه بيشتر بود يا شما ؟ شما خيانت کرديد يا شاه؟ آوردن نظم و آسايش و آبرو، ولو بقول شما با زور ساواک و استبداد و کمک امپرياليسم خطا و خيانت است، يا از بين بردن همه آنها با کمک چريکهای فلسطينی و ملايان تهی از شرف و ليبی و شوروی ؟
کسانيکه از سر ناآشنايی به جامعه شناسی و تاريخ همه چيز را ويران کردند، ندانستند که محمدرضا شاه پادشاه عصر پاترناليسم ( پدرسالاری ) بود نه دوران دموکراسی. شخصيت و حاصل کار اورا در قالب يک پدر بايد بداوری نشست. با اين نگاه علمی و جامعه شناختی است که آريامهر ما را ميتوان بهترين و مهربان ترين شخصيت تاريخ معاصر دانست. او پدر خوب و مسئولی بود که همه ی چيز های خوب دنيا را برای فرزندانش ميخواست. اگر بزرگان ماهم مانند شاپور بختيار، آن مرد خوب و نازنين کمی عقل و ميهن پرستی ميداشتند و بجای پدرکشی مانند خود آن پدر کمی به خير وصلاح خانواده ميانديشيدند ، بجای بيست و پنج سال درماندگی و بی آبروئی امروزه يکی از مرفه ترين و مغرورترين ملتهای جهان بوديم. اما افسوس و صد افسوس!
محمد رضا شاه نيازمند مدافع نيست. تاريخ از وی دفاع کرده و در آينده نيز صد چندان خواهد کرد. حرف من بر سر سرنوشت خودمان است. همان سرنوشت شومی که باصطلاح دانايان قوم آنرا برايمان رقم زدند. نسلهای آينده ديگر جنون شاه ستيزی و ميکرب بی وجدانی در جامعه خود نخواهند داشت و او را آنگونه که بود خواهند شناخت. کسانی در پيشگاه تاريخ به خيانت و بدنامی محکوم خواهند بود که صرفآ بدليل دشمنی با آريامهر چند نسل را به تباهی کشيدند.
آن مرد هرشخصيتی که داشت، امروز ديگر به تاريخ پيوسته. سر آن ندارم که از وی قديس بسازم. اما سعی ميکنم اين چند صباح باقيمانده از عمرم را هم با وجدان و اخلاق سپری کنم.از گفتن حقايق هم باکی ندارم. من خود گرچه هيچ اقدام عملی بر ضد او و رژيمش انجام نداده ام ، ليکن روزی از ناراضيان رژيم او بودم. اما حتا بخاطر همين هم گاهی خودم را ملامت ميکنم. ما آنروزها خيلی مسخ شده بوديم و واقعييتها را نميدانستيم. امروز که چشم و گوشمان باز شده نبايد به جنگ حقيقت برويم. نسل من نسل آريامهری است. نسلی که نيمی از زندگی خود را در دوران او زيسته است و خدمات اين انسان بزرگ را شخصآ ديده و از آن بهره برده است. آخر چرا ما اينقدر ناسپاس و بی انصاف هستيم.
شخصآ فقط آن بيست و شش سالی را که در دوران او زيسته ام زندگی بحساب می آورم. زندگی معمولی که نه، تو بگو جشن ! يک جشن بيست و شش ساله!. بعد از آن چيزی جز پريشانحالی و درماندگی و اشک و حسرت و آه نصيبم نشده است. دربدری که سهل است ! نميدانم اصلآ چند نفر از فاميلم هنوز زنده هستند. حتا بر سر گورپدرم نيز نميتوانم بروم تا کمی خودم را آرام کنم.من نميدانم اصلآ پدرم در کجای ايران آفت زده مدفون است. شب و روز ندارم. قرارو آرام نميشناسم. صبح و شامم در هم آميخته. تنهايم. تنهای تنهای تنها ! بدون ترس از جوخه های مرگ رژيم در اينجا نميتوانم حتا آزادانه مايحتاج زندگيم را خريد کنم. مدتهاست که غذای گرم نخورده ام. چون فرصت آنرا ندارم. بعضی اوقات حتا فرصت ريش تراشيدن هم ندارم. چند گلدان خانه ام در کنار دستم از بی آبی زرد شده است.
وقت برای اطو کردن پيراهنهايم ندارم. يک پوشاک تريکو دارم که مرتب آنرا ميشويم و بر تن ميکنم.افزون بر اينها شهرت طلبی و حسادت بعضی ها درطيف خودمان هم روزگارم را تيره ترکرده. به خداوند سوگند که هيچ ملتی مانند ما اينگونه با خود دشمن نيست.آخر چرا ما بجای رژيم درصدد ازميدان بدر کردن دشمنان آن هستيم، و بجای خائنين خادمين خود را نابود ميکنيم. آنهم فقط از سر حسادت. چه دستمزدی بجز توهين و تهمت نصيبم شده که بايد بمن حسادت کرد ؟ هر روز يک توطئه، هر ساعت يک اتهام جديد. مجاهدی ، کمونيست هستی ، توده ای هستی ، دزدی ، قاتلی ، زنبازی ، تجاوزگر هستی ووو... هردم با يک زخم تازه جگرم را پاره ترميکنند ! آنهم کسانيکه آنها را دوست و همرزم ميدانم. بعضی از اين همرزمان از رژيم هم سفاک ترند. براستی که درجامعه شلوغ و مه آلود خارج از کشور که به درستی نميدانيم دوست و دشمن کيست ، ميهن پرستی بالا ترين عقوبت ها را دار.
حال و روزمن و ما اينست ! روزگار کسانيکه رياکار نيستند و حقيقتآ خواهان خلاصی ازدست ميکرب مهلک جمهوری اسلامی هسنتد. ميکرب کشنده ای که گروههای چپ و باصطلاح روشنفکر جسم و روح ما را به آن آلوده و بيمار کردند. کينه ای نيستم، اما چکنم ، اصلآ دست خودم نيست !هرچه سعی ميکنم نميتوانم کسانی را ببخشم که من و ما را به اين پريشانحالی و فقر و سرگردانی و بی آبرويی کشيدند! اينهاقاتلين ما هستند. تازه ! هنوز هم طلبکار هستند ! و ما را لمپن و شاه الهی هم خطاب ميکنند ! بجای آنکه آنها بيايند و برای جبران خطاهشان بما د ست همياری بدهند ، ما بايد از آنها اتحاد را گدايی کنيم. مايی که بی تقصير سرگردان و نابود شديم. مايی که خود به اسناد جهالت و خيانت آنان ميمانيم.
من نميدانم اينها چه شخصيتی دارند! آيا اينها به مرگ نمی انديشند، و به قضاوت تاريخ ؟ من اما اينگونه فکر نميکنم،هميشه با خود ميانديشم که مانيز روزی زندگی را بدرود خواهيم گفت. اگر خطا و اشتباه کرده ايم بپذيريم. کتمان حقايق تاريخی کاری ناشدنی است. پيش از آنيکه تاريخ خطاهامان را بگويد ، خود بگوييم. صداقت و شهامت ما کار مورخين و نسلهای آتی را برای شناخت تاريخ کشورشان سهل تر خواهد کرد. به فرزندانمان کمک خواهد کرد که ديگر خطای پيشينيان خود را تکرار نکنند.ما گفتنی و نوشتنی فراوان داريم. چرا که خود به تاريخی زنده می مانيم. حيف است که حقايق را با خود بگور بريم !
ما که ميگويم ، منظورم انسانهای دارای سلامت نفس است. نه آن بی وجدانهايی که نه تنها از اينهمه خسارتی که وارد کردند شرم نميکنند ، بلکه باهزاران مکر و ترفند اهريمنی رژيم را سرپا نگهداشته اند. خود که منفور هستند وهيچ آلترناتيوی ندارند ! اينها به هر دزد و چاقوکشی رضايت ميدهند اما به رضا پهلوی نه ! هرچه کوشيد ند از طبرزدی و خاتمی و دوم خرداد ديگی برايشان بجوش نيامد. ملت ايران است و تنها يک اميد ! رضا پهلوی ! ترس اينها و علت دفاع کردنشان از رژيم هم همين است ! ميترسند مبادا که فرزند آن بابا بازگردد، ومردم بلا کشيده بابت اينهمه عناد ورزی منجر به نابودی کشورشان آنها را تف باران کنند ! اين بزرگواران بودند که خمينی را بر سرکار آوردند.هرگز هم از کار خود اظهار ندامت نکرده اند.
دفاع کردنشان از رژيم بيخودی وازسر نادانی نيست. خود به نيکی ميدانند که با آوردن خمينی نيم ميليون انسان را بکشتن داده و ايران و ايرانی را نابود کرده اند. بعد از آنهم بجای اقرار به اشتباه، با لجبازی تمامی پلهای پشت سر را خراب کرده اند. بحدی که در صورت استقرار مجدد نظام پادشاهی اصلآ روی بازگشت به ايران را ندارند ! دشمن اصلی اينها مردم ايران و نظام پادشاهی است نه جمهوری اسلامی که با آن کمی تفاوت سليقه دارند !

|

Archives

May 2004   June 2004   July 2004   August 2004   September 2004   October 2004   November 2004   December 2004   January 2005   February 2005   March 2005   April 2005   May 2005   June 2005   July 2005   August 2005   September 2005   October 2005   November 2005   December 2005   January 2006   February 2006   March 2006   April 2006   May 2006   June 2006   July 2006   August 2006   September 2006   October 2006   November 2006   December 2006   January 2007   February 2007   March 2007   April 2007   May 2007   June 2007   July 2007   August 2007   September 2007   October 2007   November 2007   December 2007   January 2008   February 2008   March 2008   April 2008   May 2008   June 2008   July 2008   August 2008   September 2008   October 2008   November 2008   December 2008   January 2009   February 2009   March 2009   April 2009   May 2009   June 2009   July 2009   August 2009   September 2009   October 2009   November 2009   January 2010   February 2010   March 2010   April 2010   May 2010   June 2010   July 2010   September 2011   February 2012  


Not be forgotten
! بختيار که نمرده است

بخشی از نوشته های آقای دکتر امير سپهر ( بنيانگذار و دبيرکل حزب ميهن ) :

سخن بی هنر زار و خار است و سست

چرا انقلاب آرام در ايران ناشدنی است؟

! دموکراسی مقام منظم عنتری

نوروز ايرانی در رژيمی ايرانی

بوی خوش خرد گرايی در نوروز

نامه ای به سخنگوی وزارت خارجه

!اصلاح جمهوری اسلامی به سبک آمريکا

!رژيم و دو گزينه، شکست، شکست ننگين

! لاابالی ها شال و کلاه کنيد

اسلام را کشف کنيم نه مسخره

ماندگاری ايران فقط به ناهشياران است !؟

!نه نه، اين تيم، تيم ملی ما نيست

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/پنجمين بخش

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش چهارم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش سوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش دوم

فرهنگ نکبت، فرهنگ عزت/بخش نخست

فرهنگ سازی را بايد از دکتر شريعتی آموخت

دانشمندان اتمی يا الاغهای پاکستانی

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش دوم

راه اصلی ميدان آزادی خيابان شاهرضا است/بخش نخست

مبارزان ديروز، بابا بزرگ های بی عزت امروز

پيش درآمدی بر چيستی فرهنگ

ملتی در ميان چند طايفه رويا پرداز دغلباز

مشکل نه دستار که مسلک دستاربندی است

بی فرهنگی ما، عين فرهنگ ما است

! نابخردی نزد ما ايرانيان است و بس

!خود همی گفتی که خر رفت ای پسر

ولله که کابينه احمدی نژاد حقيقت ما است

است( Oedipuskomplex )رنج ما ازعقده اوديپ

غير قمر هيچ مگو

اين نه گنجی، که عقيده در زندان است

جمهوری خواهی پوششی برای دشمنان ملت

شاه ايران قربانی انتقام اسلامی

کار سترگ گنجی روشنگری است

گنجی اولين مسلمان لائيک

واپسين پرده تراژدی خمينی

انتخابات اخير پروژه حمله به ايران را کليد زد

جنگ آمريکا عليه ايران آغاز شده است

انتصاب احمدی نژاد، کشف حجاب رژيم

حماسه ديگری برای رژيم

برادر احمدی نژاد بهترين گزينه

انقلابی که دزديده شد؟

معين يک ملا است، نه مصدق

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران !/ بخش سوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش دوم

بزنگاه سرنوشت رژيم ايران/ بخش نخست

فولادوند همان جنتی است

اکبر گنجی، ديوانه ای از قفس پريد

دموکراسی محصول انديشه آزاد از مذهب است

تفنگداران آمريکايی پشت مرز هستند

رئيس جمهور اصلی خامنه ای است

!دانشجويان سوخته را دريابيد

دغلبازان ملا مذهبی

!خاتمی خائن نبود، رفسنجانی هم نيست

فندق پوست کنده

خيانتی بنام انقلاب اسلامی

ايران، کارگاه بی کارگر

آزادی کمی همت و هزينه می طلبد

نمايش لوطی عنتری در ملک جم

نخبگان نادانی

بوی باروت آمريکايی و رفسنجانی

آقای خمينی يک پيغمبر بود نه امام

انديشه زوال ناپذير است

اپوزيسيونی ناکارآمد تر از هخا!

زنهار که ايرانی در انتقام کشی خيلی بی رحم است!

سخنی با امضا کنندگان بيانيه تحليلی 565

...بر چنين ملت و گورپدرش

واپسين ماههای رژيم يران

اصول اعتقادی دايناسورها، طنزنوروزی

يادت بخير ميسيو، يادت بخير

امتيازی برای تسخيرايران

اشغال نظامی ايران وسيله ايالات متحده

چهارشنبه سوری، شروع حرکت تاريخی

بد آگاهی و فرهنگ هفت رگه

جرج دابليو بوش، آبراهام لينکلنی ديگر

روحانيّت ضد خدا

استبداد خاندان پهلوی بلای جان ملا ها

آمريکا در خوان هقتم

عقل شرعی و شرع عقلی

واکنش مردم ما به حمله نظامی آمريکا

عشق های آقای نوری زاده

به هيولای اتم نه بگوئيم

موشک ملا حسنی و اتم آخوند نشان بزبان کوچه

رفراندم امير انتظام يا سازگارا، کدام ميتواند مشکوک باشد ؟

آيا مخمل انقلاب به خون آغشته خواهد شد؟

کاندوليزا رايس و بلال حبشی

سکس ضرورتی زيبا است نه يک تابو

نام وطنفروشان را به خاطر بسپاريم

طرح گوسفند سازی ملت ايران

آب از سر چشمه گل آلود است

رژيم ملا ها دقيقآ يک باند مافيا است

نوبت کشف عمامه است

فرهنگی که محشر می آفريند - دی جی مريم

ملا ها عقلمان را نيز دزديده اند

فقدان خرد سياسی را فقدان رهبريّت نناميم

ابطحی و ماری آنتوانت ـ وبلاگ نويسان تواب

نادانی تا به کی !؟

آزادی ايران، نقطه شروع 1

آزادی ايران، نقطه شروع 2

هنر سياست

ايران و ايرانی برای ملا ها غنيمت جنگی هستند

شب تيره، نوشته ای در مورد پناهندگی

انقلاب ايران، آغاز جنگ سوم بود

اين رفراندوم يک فريب است

سپاه پاسداران، شريک يا رقيب آمريکا

خامنه ای پدر خوانده تروريسم

فرهنگ پشت حجاب

کمونيسم همان حزب الله است

داريوش همايون چه ميگويد؟

اينترنت دنيای روانپريشان

خانه تکانی فرهنگی

فردا روشن است

عين الله باقرزاده های سياسی

آن که می خندد هنوز

اپيستمولژی اپوزيسيون

انقلاب سوسول ها

درود بر بسيجی با و جدان

روشنگران خفته ونقش چپ

فتح دروازه های اسلام

حزب توده و نابودی تشيّع

جنگ ديگر ايران و عراق

درد ما از خود ما است

يادی ازاستبداد آريا مهری!؟

ابر قدرت ترور

کدام مشروطه خواهی؟

برای آقای سعيد حجاريان

تراژدی ملا حسنی ها

مارمولک، سری 2

پهلوی پرست ها

هخا و تجمع اطراف دانشگاه

هخا و خاتمی، دو پسر عمو

تريبونال بين المللی

پايان ماه عسل فيضيه و لندن

طرح آزادی ايران 1

اولين و آخرين ميثاق ملی

اطلاعيه جمهوری خواهان

يک قاچاقچی جانشين خاتمی

فهم سر به کون

توطئه مشترک شريعتمداری

انگليس و ملا

نفت، رشوه، جنايت و

عنتر و بوزينه وخط رهبری

اروپايی و ملای هفت خط

ايران حراج است، حراج

درسهايی ازانتخابات آمريکا

عنکبوت و عقرب

بر رژيم اسلامی، نمرده به فتوای من نماز کنيد

پوکر روسی فيضيّه با پنتاگون

به ايران خوش آمديد کاندوليزای عزيز

مسخره بازی اتمی اروپا و ملا ها

انتلکتوليسم يا منگليسم

آبروی روشنقکران مشرق زمين


رسالت من بعد از نوژه

بی تفاوت نباشيم

نگاه خردمندانه به 28 مرداد


سايه سعيدی سيرجانی :

مسئوليت، نوشته ای در ارتباط با رفراندوم

پرسش شيما کلباسی از سايه در ارتباط با طرح رفراندوم

هويت، به همراه يک نوشته از فرزانه استاد جانباخته سعيدی سيرجانی با نام مشتی غلوم لعنتی

بچه های روستای سفيلان

امان از فريب و صد امان از خود فريبی

دريغ از يک "پسته" بودن

رنجنامه کوتاه سايه

بر ما چه ميرود


روشنگری های شهريار شادان از تشکيلات درونمرزی حزب ميهن :

خمينی؛ عارف يا جادوگر ؟

ما جوانان ايران بايد

حکومت خدا (1)

می گوید اعدام کن

راهی نوین برای فردای ایران


رنجنامه معصومه

شير ايران دريغ!


حافظ و اميرمبارزالدين

دلکش و ولی فقيه


کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ


کانون وبلاگ نويسان



This page is powered by Blogger. Isn't yours? Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com eXTReMe Tracker